موقعیت اقتصادی، سیاسی و نظامی جهان: جیمز پتراس/ آمادور نویدی

نظامی گری آمریکا و اتحادیه اروپا شکاف بین قدرت های سرمایه داری ناشی از ظهور (چین) و ظهور مجدد (روسیه) را

عمیق تر کرده است. طرح سیاسی – اقتصادی و ارتباط نیروها عمیقاً به وسیله درگیری های نظامی تأثیر پذیرفته اند… اساساً از طریق شناخت (مراکز امپریالیستی) جنگ و مناطق جنگی، می توان به تقسیمات نظامی جهان پی برد. مراکز جنگ کشورها و رژیم هایی هستند، که نقشه می کشند، سازماندهی می کنند، تأمین مالی می کنند و عملیات نظامی را علیه کشورهای دیگر اجرا می کنند. مراکز جنگ معمولاً توسط رژیم های امپریالیستی اداره می شوند، که به منظور دفاع  و ترویج سلطه مالی شرکت های چند ملیتی در کشورهای دیگر، با پایگاه های نظامی جهان مهار کرده اند. مراکز جنگ، ائتلاف واتحاد تشکیل می دهند، اما هم چنین در میان خودشان به رقابت می پردازند؛ آن ها رژیم های هوادار خود را دارند که پایگاه ها، سربازان مزدور، و حمایت سیاسی را، حتی تا نقطه ای فداکاری و به خطر انداختن اهداف اقتصادی خود به منظور خدمت به مراکز غالب جنگی ارائه می دهند… مراکز جنگ با منافع  جهانی به روشنی دشمنان و مخالفان خود را تعریف کرده اند: آن ها رقبای اقتصادی و نظامی در حال ظهور، مانند روسیه و چین؛ رژیم های ملی گرا، مانند ونزوئلا، سوریه و ایران؛ جنبش های مردمی ضد امپریالیستی (حزب الله در لبنان) و جنبش اسلام گرایان ضد غربی (طالبان در افغانستان) را هدف می گیرند. مراکز جنگ، هم زمان، با رژیم های نئولیبرال رابطه دارد، و یا بازارهای پرسود و مکان های موفق برای سرمایه گذاری را با گسترش مناطق جنگی تضعیف می کند. مناطق جنگی که  توسط آمریکا و اتحادیه اروپا تعریف شده اند، شامل عراق، سوریه، افغانستان، لیبی، سومالی، اکراین می باشند. قبلاً یوگسلاوی منطقه تعریف شده بود. پی گیری جنگ ها موفق به سرنگونی رژیم های وقت و متلاشی ساختن کشورهای هدف گردید، اما در تحکیم کنترل سیاسی شکست خورد و، بالاتر از همه، منجر به تخریب میلیاردها دلار در سرمایه گذاری، تجارت، فرصت های استخراج منابع و امور مالی شد… مراکز جنگ در اتحادیه اروپا و آمریکا در ارتباط با چین تفاوت هایی دارد. اتحادیه اروپا علاقه مند به گسترش بازار است، در حالی که آمریکا به دنبال تشدید محاصره نظامی چین است. به همین ترتیب، اروپا و آمریکا دارای اختلاف هایی در مورد تحریمات علیه روسیه هستند: نخبگان اقتصادی در اتحادیه اروپا، با میلیاردها یورو سرمایه گذاری در روسیه تقسیم شده است. آمریکا در همین حال دست نشاندگان خود را در لهستان و کشورهای بالتیک برای تشدی عملیات نظامی در مرزهای روسیه بسیج کرده است. افزایش تنش های نظامی بر هر دو رقابت اقتصادی (آمریکا و اتحادیه اروپا در برابر چین) و گسترش نظامی (کودتای آمریکا و اتحادیه اروپا در اکراین) انعکاس می یابد… رشد و پیش رفت رژیم های طرفدار ریاضت اقتصادی و نئولیبرال تا حد زیادی نتیجه تضادهای طبقاتی داخلی یا محلی است. این ها، در نتیجه، منجر به رقابت های سیاسی و انتخاباتی می شود که قدرت های امپریالیستی نقش غیرمستقیمی (اغلب مالی/تبلیغی) در آن بازی می کنند. به عبارت دیگر، پیش رفت سرمایه داری نئولیبرال، نتیجه جنگ های امپریالیستی نیست. این پیروزی در نتیجه، به خاطر پیشرفت های انتخاباتی و شکست ها، عقب نشینی و تسلیم اتحادیه های کارگری و احزاب سیاسی چپ است. محدودیت های نئولیبرالیسم به روشنی توسط جنگ های مخرب از مراکز نظامی امپریالیستی؛ تحریمات تحمیل شده بر کشورهای سرمایه داری مستقل؛ و با اتئلاف و اتحاد ویرانگر هژمون های بلند پرواز منطقه ای (اسرائیل، ترکیه، و عربستان سعودی) تنظیم شده است. جنگ طولانی اقتصادی و سیاست های نئولیبرال مراکز امپریالیستی باعث  تمرکز ثروث، تضعیف رشد اقتصادی، پائین رفتن تحرک اجتماعی و در نتیجه منجر به جابجایی گسترده جمعیت در مناطق جنگی شده است…شدت جنگ و ریاضت اقتصادی طولانی مدت و قطب بندی اجتماعی منجر به ایجاد یک جهان پرآشوب سیاسی و اختلافات بسیار متنوع در درون سیستم سرمایه داری شده است.

موقعیت اقتصادی، سیاسی و نظامی جهان

نوشته: جیمز پتراس

برگردان: آمادور نویدی

برای شناخت موقعیت اقتصادی، سیاسی و نظامی جهان نیازمندیم که مناطق و کشورها را به همراه چندین محور سیاسی پویا بررسی نمائیم:

۱. سرمایه داری در برابر ضد سرمایه داری؛

۲. نئولیبرال در مقابل ضد نئولیبرال؛

۳. ریاضت اقتصادی در برابر ضد ریاضت اقتصادی؛

۴. مراکز فرماندهی جنگ و مناطق جنگی؛

۵. تغئیرات سیاسی و ادامه سیستم اقتصادی – اجتماعی؛

۶. نظم نوین و پوسیدگی سیاسی.

اگرچه که بسیاری از این ابعاد باهم اشتراک دارند، آن ها هم چنین پیچیدگی و نفوذ ملی و داخلی را در برابر روابط قدرت جهانی، برجسته می سازند.

ما ابتدا رژیم ها و جنبش های نوظهور را که در هر یک در این کاتگوری می گنجد، شناسایی و طبقه بندی می کنیم، و سپس در باره روند «جهانی» کنونی و چشم انداز آینده، برمبنای شباهت نیروهای مرتبط، به عام گویی واقعی اقدام می کنیم.

سرمایه داری در برابر ضد سرمایه داری

سرمایه داری تنها سیستم اقتصادی سراسر جهان است. با این حال، دوره های بحران های شدید، رکود و شکست را هم چنان تجربه کرده می می کند. چندین رژیم (مانند کوبا، ونروئلا و چین)، حتی اگر چه سرمایه گذاری های خارجی را در مقیاس بزرگ دنبال می کنند، مناطق تجاری آزاد ایجاد می کنند و مشوق هایی جهت تحریک گسترش بخش خصوصی ارائه می دهند، ولی هم چنان  خود را «سوسیالیست» اعلام می کنند.

احزاب ضد سرمایه داری، جنبش ها و اتحادیه های کارگری پدید آمده اند و برخی هنوز در مقیاس بزرگ درگیر در مبارزه طبقاتی اند. اما دیگران تسلیم شده اند، مانند سریزا در یونان، و ریفانداسیون کمونیستا در ایتالیا، که هرگونه تظاهر به ضد سرمایه داری را کنار گذاشته، و انواع نئولیبرالی و سرمایه داری را پذیرفته اند…

گرایش های ضد سرمایه داری در بهترین شکل ضمنی در اعتصاب توده ای طبقه کارگر در چین، هند و آفریقای جنوبی و آشکارا توسط احزاب کوچک در اروپا، آسیا، آمریکای جنوبی و جاهای دیگر اتفاق می افتد. از همه مهم تر درگیری ها و مبارزات بین انواع سرمایه داری است: بین رژیم  ها و جنبش های نئولیبرال و ضد نئولیبرال؛ و بین جنبش ها و رژیم های طرفدار ریاضت اقتصادی و مخالفان ریاضت اقتصادی.

از نظر نظامی، اختلافات ها را می توان با تمایز بین «مراکز (فرمان) جنگ» در کشورهای امپریالیستی و «مناطق جنگی» به خوبی درک کرد.

نئولیبرال و قدرت همبستگی ضد نئولیبرال

در طول دو سال گذشته، توازن قدرت به سوی رژیم های حامی نئولیبرال تغئیر/ شیفت کرده است. حتی جایی که تغئیرات رژیم سیاسی رخ داده است، آن ها با هیچ شیفت قابل توجهی به سوی سیاست های ضد نئولیبرالی هم راه نبوده اند.

آمریکای لاتین شاهد بزرگ ترین شیفت به سوی رژیم ها و سیاست های راست نئولیبرال بوده است. راست گرایان افراطی، در آرژانتین در انتخابات ریاست جمهوری و در ونزوئلا در انتخابات مجلس برنده شدند. در برزیل، رژیم باصطلاح «حزب کارگران»، یک برنامه ریاضت اقتصادی نئولیبرالی را پذیرفته است. در بولیوی، جنبش سوسیال دمکراتیک به سوسیالیسم در رفراندم اخیر، انتخاب مجدد رئیس جمهور ای وو مورالس را برای بار سوم، باخت. نیروهای سازمان یافته ای که رفراندوم را شکست دادند، عمدتاً از نئولیبرال های تندرو بودند.

در جاهای دیگر، تغئیرات سیاسی در آمریکای لاتین، از رئسای جمهور نئولیبرال تندرو گرفته تا سوسیال دمکرات های آشکار (شیلی و السالادور) و ملی گراها (پرو)، به سادگی به ادامه سیاست های اقتصادی بازار آزاد منجر شد. حتی رژیم های سوسیالیستی، مانند کوبا، مشوق های بازار و مناطق تجاری آزاد را برای چند ملیتی های خارجی معرفی کرده اند.

در خاورمیانه و شمال آفریقا، شورش های مردمی علیه حاکمان مستبد نئولیبرال به صورت خشونت آمیزی سرکوب گردید. اقتدارگرایان نظامی نئولیبرال و سیاستمداران بازیافت شده و در مصر، تونس، اسرائیل، عراق و یمن به قدرت برگردانده شدند.

ایران، تحت رژیم اخیراً منتخب «رفرمیست» روحانی، میدان های گاز و نفت را به سرمایه های خارجی باز کرده است و حدود ۴۰ درصد نمایندگان مجلس را درانتخابات فوریه ۲۰۱۶ به دست آورد.

در آسیا، نئولیبرال ها، که قدرت را در انتخابات اخیر در هند و اندونزی به دست گرفتند، به سوی تعدیل زدایی در حرکت هستند و نفوذ سرمایه های چند ملیتی را تشویق و ترویج می کنند. چین و روسیه به سوی تسهیل جریان سرمایه مالی حرکت می کنند – که منجر به فرار چندین میلیارد دلار سرمایه و مهاجرت خانواده های میلیاردرهای جدید به کانادا، انگلستان، آمریکا و دیگر کشورهای غربی شده است.

سوسیال دمکرات ها در اروپا، اسکاندیناوی و کشورهای پائین، حتی اگر حمایت احزاب راست گرای ضد مهاجر را از دست بدهند، سیاست های عمیق نئولیبرالی را پذیرفته اند.  

در کشورهای بالتیک استونی، لتونی و لیتوانی، نئولیبرال های تند رو، برنامه های ریاضت اقتصادی سختی را تحمیل کرده اند و به این دلیل که اپوزیسیون همان سیاست ها را ترویج و تشویق می کند، موجب تحریک تظاهرات با عواقب بزرگ سیاسی نشده است.

پس از سیاست های مخرب گورباچف و یلتسین، روسیه، تحت پوتین، موفق به بازسازی کشور و اقتصاد شده است. اما جدا از پایان دادن به غارت آشکار اقتصاد توسط گانگسترهای الیگارشی سوار بر موج، روسیه هنوز کشوری وابسته به نفت است که میلیادرها به سادگی سرمایه گذاری می کنند و سرمایه خود را خارج می سازند.

یونان، که تحت حکومت احزاب راست گرای فاسد به یک دست نشانده ورشکسته تبدیل شد، در ژانویه ۲۰۱۵، یک شورش انتخاباتی را تجربه کرد، و حزب به اصطلاح «ضد نئولیبرالی» چپ گرا را انتخاب کرد. سیریزا تحت رهبری آلکساندر سیپراس برنامه وحشیانه ریاضت اقتصادی اتحاد اروپا – صندوق بین المللی پول را پذیرفت، و بدهی، رکود، فقر و دست نشاندگی یونان را عمیق تر کرد.

در پرتقال، در یک اتحاد ضد ریاضت اقتصادی بین احزاب سوسیالیست (سوسیال دمکرات) و کمونیست و بلوک چپ، دولتی جدید تشکیل داد. با این حال، تحت فشار اتحادیه اروپا، تسلیم شد، و طرح های ضد ریاضت اقتصادی نیم بند خود را رها کرد.

در کانادا، حزب لیبرال اپوزیسیون، حزب محافظه کار را شکست داد، تغئیرات ظاهری ارائه داد و بی درنگ از وعده های خود در پایان دادن به ریاضت اقتصادی عقب نشینی کرد.

در مجموع، یورش ریاضت اقتصادی نئولیبرال، اپوزیسون توده ای را تحریک کرد که منجر به تغئیرات سیاسی گشت، و قدرت را به احزاب و رهبرانی داد که تقریبا همان سیاست ها را پذیرفتند! در برخی موارد، تغئیرات سیاست های نئولیبرالی را با گسترش اقدامات ریاضت اقتصادی عمیق تر کرد؛ در موارد دیگر، برخی از محدودیت ها را بر حقوق و هزینه های اجتماعی اصلاح کرد.

انتخابات فوریه (۲۰۱۶) در ایرلند، موردی برای اشاره کردن است: علاقه مندان نئولیبرال ریاضت اقتصادی در دولت ائتلاف (فین گیل و حزب کارگر) شکست خوردند و فیانا فائیل مجددا به عنوان حزب پیشرو پدیدار گشت، حتی اگرچه بحران اقتصادی و شکست را بیاورد! تنها استثنا به این چرخش در سیاست، افزایش رأی برای حزب  ملی گرا – پوپولیستی شین فین و احزاب پراکنده ضد نئولیبرال و چپ بود. در پایان، دو حزب نئولیبرال به احتمال زیاد یک رژیم ائتلافی تشکیل دهند.

در اروپا، احزاب ضد نئولیبرال، و ضد ریاضت اقتصادی اصلی، راست گرایان محافظه کاری هستند که انتخابات را در لهستان و مجارستان برده اند و احزاب اپوزیسیونی مانند جبهه ملی در فرانسه.

تنها استثنا در اسپانیا است که حزب چپ، پودیموس، برنامه ضد ریاضت اقتصادی را پذیرفته است، در حالی که پیش نهاد تشکیل یک دولت ائتلافی با حزب سوسیالیست نئولیبرال داد، رژیم ائتلافی هرگز صورت نگرفت.

علی رغم تعمیق بحران اقتصادی و خصومت و ضدیت مردمی، بازگشت، ادامه و پیروزی احزاب و سیاست های ریاضت اقتصادی نئولیبرال و ادامه دارد.

در خاور میانه، شمال آفریقا، بالتیک و کشورهای اروپای شرقی، مصر، تونس، لیتوانی و لهستان، سرکوب، اپوزیسیون چپ را از پا در آورده و به عقب رانده است.

ثانیاً، احزاب ملی گرا/ناسیونالیست و رژیم های محافظه کار مانند مورد فرانسه و مجارستان، بر ریاضت اقتصادی حمله پیش گیرانه کرده، و چپ را به حاشیه رانده و ایزوله کرده اند.

ثالثاً، تنش های بین المللی، جنگ ها، کودتاها و  افزایش نیروهای نظامی در اکراین، سوریه، یمن، ترکیه و جنوب شرقی آسیا، موقتاً اپوزیسیون محبوب به برنامه های ریاضت اقتصادی و نئولیبرالی را از پا درآورده، و به عقب رانده است.

در اکراین، رژیم نئولیبرال مورد حمایت آمریکا عملاً سقوط کرد و به طور گسترده ای بی اعتبار شد. مشکل این است که مهاجم ترین اپوزیسیون، از سوی راست گرایان نئونازی است!

در کوتاه مدت، درگیرهای های بین المللی موقتاً حواس اپوزیسیون محبوب را نسبت به نئولیبرالیسم پرت کرده است. با این حال، در طول زمان، جنگ ها، کودتاها و تخریب نظامی، بحران داخلی را تشدید کرده است، تا جایی که سیل پناهندگان، اتحادیه اروپا را تهدید به از هم پاشیدن کرده است.

تحریمات اقتصادی اتحادیه اروپا نسبت به روسیه به خاطر اکراین بحران اقتصادی را تشدید کرد.

جنگ تروریستی مورد حمایت آمریکا – اتحادیه اروپا – ترکیه و سعودی علیه سوریه و متحدان او تنش ها را تشدید کرده و سرمایه گذاری در منطقه را تعدیل کرده است.

به عبارت دیگر، رژیم های نئولیبرال/ریاضت اقتصادی، کم تر توسط اپوزیسون داخلی تهدید می شوند، تا با گسترش «مناطق جنگی»، ناشی از «مراکز جنگ امپریالیستی».

مراکز جنگ و مناطق جنگی

موقعیت اقتصادی و سیاسی و اختلافاتی، که ما شرح داده ایم، تأکید بر انواع رژیم های سرمایه داری، پیشرفت نئولیبرالیسم و ظهور تنوع در میان سرمایه داری (ریاضت اقتصادی در مقابل ضد ریاضت اقتصادی) دارد. نظامی گری آمریکا و اتحادیه اروپا شکاف بین قدرت های سرمایه داری ناشی از ظهور (چین) و ظهور مجدد (روسیه) را عمیق تر کرده است.

طرح سیاسی – اقتصادی و ارتباط نیروها عمیقاً به وسیله درگیری های نظامی تأثیر پذیرفته اند.

جنگ ها، کودتاها و شورش ها، بیش تر و فراتر از انشعابی که در بالا بدان اشاره شد، دامنه، عمق و سرشت سیستم اجتماعی – اقتصادی را به شدت زیر فشار می گذارد.

اساساً از طریق شناخت (مراکز امپریالیستی) جنگ و مناطق جنگی، می توان به تقسیمات نظامی جهان پی برد.

مراکز جنگ کشورها و رژیم هایی هستند، که نقشه می کشند، سازماندهی می کنند، تأمین مالی می کنند و عملیات نظامی را علیه کشورهای دیگر اجرا می کنند. مراکز جنگ معمولاً توسط رژیم های امپریالیستی اداره می شوند، که به منظور دفاع  و ترویج سلطه مالی شرکت های چند ملیتی در کشورهای دیگر، با پایگاه های نظامی جهان مهار کرده اند.

مراکز جنگ، ائتلاف واتحاد تشکیل می دهند، اما هم چنین در میان خودشان به رقابت می پردازند؛ آن ها رژیم های هوادار خود را دارند که پایگاه ها، سربازان مزدور، و حمایت سیاسی را، حتی تا نقطه ای فداکاری و به خطر انداختن اهداف اقتصادی خود به منظور خدمت به مراکز غالب جنگی ارائه می دهند. رژیم های هوادار تنها در حاشیه تصمیم گیری شرکت دارند.

مراکز جنگ دارای منافع جهانی (آمریکا، اتحادیه اروپا)، منافع منطقه ای (عربستان سعودی و اسرائیل – خاور میانه) و منافع داخلی (اکراین – کریمه) هستند.

مراکز جنگ با منافع  جهانی به روشنی دشمنان و مخالفان خود را تعریف کرده اند: آن ها رقبای اقتصادی و نظامی در حال ظهور، مانند روسیه و چین؛ رژیم های ملی گرا، مانند ونزوئلا، سوریه و ایران؛ جنبش های مردمی ضد امپریالیستی (حزب الله در لبنان) و جنبش اسلام گرایان ضد غربی (طالبان در افغانستان) را هدف می گیرند. مراکز جنگ، هم زمان، با رژیم های نئولیبرال رابطه دارد، و یا بازارهای پرسود و مکان های موفق برای سرمایه گذاری را با گسترش مناطق جنگی تضعیف می کند.

مناطق جنگی که  توسط آمریکا و اتحادیه اروپا تعریف شده اند، شامل عراق، سوریه، افغانستان، لیبی، سومالی، اکراین می باشند. قبلاً یوگسلاوی منطقه تعریف شده بود. پی گیری جنگ ها موفق به سرنگونی رژیم های وقت و متلاشی ساختن کشورهای هدف گردید، اما در تحکیم کنترل سیاسی شکست خورد و، بالاتر از همه، منجر به تخریب میلیاردها دلار در سرمایه گذاری، تجارت، فرصت های استخراج منابع و امور مالی شد.

مراکز جنگ در سه سطح اشتغال نظامی درگیر هستند:

 (۱) –  شرکت با شدت بالا،  به مفهوم در گیری در جنگ بلند مدت در مقیاس بزرگ شامل مخارج عظیم و تعهد به اعزام پرسنل نظامی مانند عراق و افغانستان؛

(۲)-  شرکت با شدت سطح متوسط، شامل جنگ هوایی آمریکا و اتحادیه اروپا و استفاده از مزدوران نیابتی/پروکسی مانند سوریه، اکراین و لیبی؛ و

(۳)- جنگ هایی کم شدت که به متحدان منطقه ای حمایت نظامی ارائه می دهد، برای مثال: یورش اسرائیل علیه فلسطینی ها، حمله عربستان سعودی به یمن و جنگ ترکیه علیه کردها در عراق، سوریه و مناطق کردستان ترکیه.

مراکز جنگ در اتحادیه اروپا و آمریکا در ارتباط با چین تفاوت هایی دارد. اتحادیه اروپا علاقه مند به گسترش بازار است، در حالی که آمریکا به دنبال تشدید محاصره نظامی چین است.

به همین ترتیب، اروپا و آمریکا دارای اختلاف هایی در مورد تحریمات علیه روسیه هستند: نخبگان اقتصادی در اتحادیه اروپا، با میلیاردها یورو سرمایه گذاری در روسیه تقسیم شده است. آمریکا در همین حال دست نشاندگان خود را در لهستان و کشورهای بالتیک برای تشدی عملیات نظامی در مرزهای روسیه بسیج کرده است.

افزایش تنش های نظامی بر هر دو رقابت اقتصادی (آمریکا و اتحادیه اروپا در برابر چین) و گسترش نظامی (کودتای آمریکا و اتحادیه اروپا در اکراین) انعکاس می یابد.

نتیجه گیری

رشد و پیش رفت رژیم های طرفدار ریاضت اقتصادی و نئولیبرال تا حد زیادی نتیجه تضادهای طبقاتی داخلی یا محلی است. این ها، در نتیجه، منجر به رقابت های سیاسی و انتخاباتی می شود که قدرت های امپریالیستی نقش غیرمستقیمی (اغلب مالی/تبلیغی) در آن بازی می کنند.

به عبارت دیگر، پیش رفت سرمایه داری نئولیبرال، نتیجه جنگ های امپریالیستی نیست. این پیروزی در نتیجه، به خاطر پیشرفت های انتخاباتی و شکست ها، عقب نشینی و تسلیم اتحادیه های کارگری و احزاب سیاسی چپ است.

محدودیت های نئولیبرالیسم به روشنی توسط جنگ های مخرب از مراکز نظامی امپریالیستی؛ تحریمات تحمیل شده بر کشورهای سرمایه داری مستقل؛ و با اتئلاف و اتحاد ویرانگر هژمون های بلند پرواز منطقه ای (اسرائیل، ترکیه، و عربستان سعودی) تنظیم شده است.

جنگ طولانی اقتصادی و سیاست های نئولیبرال مراکز امپریالیستی باعث  تمرکز ثروث، تضعیف رشد اقتصادی، پائین رفتن تحرک اجتماعی و در نتیجه منجر به جابجایی گسترده جمعیت در مناطق جنگی شده است.

ناراحتی گسترده در میان رأی دهندگان مطیع بی ثباتی و فروپاشی اتحادیه اروپا و انباشت وحشیانه ثروت، قدرت و حق ویژه برای اقلیتی در درون آمریکا منجر به ظهور جنبش های انتخاباتی توده ای سوسیال دمکراتیک و ناسیونالیست راست گرا شده است.

شدت جنگ و ریاضت اقتصادی طولانی مدت و قطب بندی اجتماعی منجر به ایجاد یک جهان پرآشوب سیاسی و اختلافات بسیار متنوع در درون سیستم سرمایه داری شده است.

اگر چپ ضد امپریالیست به هیچ وجه نزدیک سرنگونی سیستم سرمایه داری نیست، امکان دارد که خود سیستم سرمایه داری، در جنگ همه علیه همه، خود را نابود کند: و هیولای بزرگ، حریصانه فزرند خود را بخورد.

درباره نویسنده:

جیمز پتراس، استاد بازنشسته جامعه شناسی از دانشگاه بینگهامتون، در نیویورک است.

برگردانده شده از:

http://www.informationclearinghouse.info/article44387.htm