بلوغ و باروری جنبش دادخواهی


متن سخنرانی سیاوش محمودی در شهرهای واشنگتن دی سی، آتلانتا، لوس آنجلس، دالاس (امریکا) و ونکوور (کانادا) در یادمان های سراسری به مناسبت کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت. سپتامبر 2014


Initiates file downloadPDF

بعضی از چیزها، بعضی از موجودات، توانایی عجیبی دارند که در شرایطی نامتعادل، ناهموار و سخت، با نقاط اتکایی بسیار شکننده، ریشه بدوانند، برویند و دوباره و دوباره سبز شوند.

رویش دوباره خواست دادخواهی، پدیده ای از این نوع است.

شاید چنین شناختی از زندانیان سیاسی ایران بود که جمهوری اسلامی را در بحبوحه بحران هایش وحشت زده کرد و قتل عامهایی زبونانه را سازمان داد تا بر بحرانش برای چند سالی هم که شده مهار بزند.

اما در همین شرایط نامتعادل، سخت و ناهموار، جنبش دادخواهی از خاکستر کشتارها برمیخیزد.

بحثم را در رابطه با جنبش دادخواهی و مفاهیم آن که در دو محور مشخص متمرکز است ارائه می دهم. محور اول آن پیشینه تاریخی اش و محور دوم سر برآوردن جنبش دادخواهی از خاکسترکشتارهاست که شامل مطالبات جنبش دادخواهی و مسائل سازمانیابی در این جنبش می باشد.

در شرایط نامتعادلی که ما در آن قرار داریم بازنگری و مرور تاریخ مبارزات زندانیان سیاسی در چند دهه گذشته به یک ضرورت عینی بدل شده است. تنها با ارزیابی دقیق از روند این مبارزات و ارائه تصویری روشن از مبارزه بر محور حقوق زندانیان سیاسی و بازماندگانشان است که می توان تعریفی درست از وظائف رو در رو ارائه داد و به تبع آن درست عمل کرد. 

در نگاهی گذرا به مسئله زندان، زندانیان سیاسی و مبارزاتی که حول آن در چند دهه گذشته شکل گرفت، ما شاهد افت و خیزهای فراوانی هستیم که به تناسب فشارها و شدت سرکوب از ابتدائی ترین خواسته های انسانی آغاز شده به گسترده ترین ابعاد مطالبات اجتماعی و انسانی ارتقاء می یابد.

زندان و مبارزاتی که حول آن  قبل از قیام بهمن شکل گرفت در یک دوره کوتاه به نقطه تلاقی مبارزه ای تبدیل می شود که انسان های زیادی را به میدان کشاند و انگیزه قدرتمندی برای مقابله و مبارزه با سیستم پلیسی-اطلاعاتی حکومت پهلوی ایجاد می کند. در عین حال زندان به مرکزی برای آموزش بسیاری از کادرهای سیاسی جنبش بدل می شود. مبارزه برای حمایت از زندانیان سیاسی به محوری بدل شده بود که با ایجاد همبستگی انسانی، آتش خشمی را علیه نابرابری در جامعه شعله ور کرد. این همبستگی به نوبه خود به عاملی برای سرازیر کردن هزاران هزار انسان به نبردهای خیابانی علیه سیستم شاهنشاهی تبدیل شد.

در این دوره شاهد نتایج درخشان چنین همبستگی مبارزاتی ای هستیم که در قالب شعار“زندانی سیاسی آزاد باید گردد“ تجلی یافته بود. با این حال، مبارزه علیه زندان و شکنجه از این حد فراتر نرفت و صرفا به اکسیون های ناپیوسته مبدل شد و به نوعی حتی در فاصله سال های 57 تا 60 به سکون و ایستایی درغلطید. در این مقطع به رغم حرکت های جسته و گریخته که در حمایت از دستگیرشدگان به عنوان نمونه، حماد شیبانی، محمد رضا سعادتی، تقی شهرام، دستگیری های کردستان، خلق عرب، خلق ترکمن و نیز دستگیری های خیابانی صورت می گرفت، حمله ضد انقلاب چنان گسترده سازمان داده شده بود که فرصتی برای ایجاد پیوند میان چنین حرکت هایی باقی نمی ماند و حادثه ای در پس حادثه ای دیگر روند تحرکات مبارزات خیابانی را جهت داد. به عبارتی دیگر، برای سرکوب جنبش انقلابی ای چنین گسترده و فراگیر، ضد انقلاب قدرتمندی نیاز بود تا سنگرها را یکی پس از دیگری فتح و از پیشروی جنبش انقلابی جلوگیری کند.

آغاز دهه شصت، فصل جدیدی در تاریخ ایران گشوده می شود. دورانی که مبارزین و انقلابیون به سلاحی قدرتمندتر از آرمانخواهی شان مجهز نبودند و جمهوری اسلامی نیز به هیچ وجه قصد نداشت (به قول سردمدارانش) اشتباهات رژیم شاه را مرتکب شود. دهه ای که مثل صاعقه بر جنبش جوان انقلابی فرود آمد و هیچ فرصتی برای بازسازی و تجدید قوا به آن نداد. تنها بوی خون بود که از کوچه و برزن و از پس دیوارهای زندان ها به مشام می رسید.

درست در همین دوره پرتلاطم و مشقت بار که دسته دسته از فرزندان آرمانخواه جامعه ما به سلاخی فرستاده و به بیرحمانه ترین شکلی شکنجه و یا بدون هیچ گونه درنگی به جوخه های مرگ سپرده می شدند، و جمهوری اسلامی قدرقدرتی خود را به کینه توزانه ترین وجهی به جهانیان نشان می داد، مقاومتی باورنکردنی در قعر جهنم ساخته شده جمهوری اسلامی شکل گرفت که سنگ بنای مبارزه ای پی گیر و بی بازگشت را بنا نهاد.

مقاومت زندانیان سیاسی به تنها سنگر باقیمانده انقلابی عظیم بدل شد که با به سخره گرفتن تمامی فشارها و ترفندهای دستگاه های عریض و طویل آدمخواری حکومت اسلامی مهری برتاریخ مبارزاتی جامعه ایران زد که خود به تکیه گاه مستحکمی برای پیشروی مبارزه و شکل گیری جنبش دادخواهی بدل شد.

در دوره ای که جمهوری اسلامی بدون اغراق با تمامی ابزارش کمر به نابودی مقاومت در جامعه بسته و کل جامعه را به عقب نشینی وادار کرده بود، این روح مقاومت که در زندان ها در جریان بود، یک بار دیگر از طریق خانواده های زندانیان سیاسی که فرزندانشان سیاه ترین دوره تاریخی کشورمان را تجربه می کردند، دمیده شد و دوباره جان گرفت. هیچ قشر، طبقه و دسته اجتماعی دیگری از چنین شهامتی برخوردار نبود .

مبارزه مشترکی که از منافعی مشترک سرچشمه می گرفت، چه در میان زندانیان سیاسی دربند و چه خانواده های آنان، مرزهای ساختگی را درنوردید و روح همبستگی مشترکی بنا نهاد که مهمترین پیوند مشترکشان مقاومت در برابر بیدادگری و دادخواهی بر بسترانسان باوری جهانشمول بود. جنبشی بر بستر این همبستگی انسانی پدید آمد تا بتواند برای تضمین حقوق حقه تک تک اعضای جامعه مبارزه کند و درست بر چنین بستر جهانشمولی است که چشم انداز رهایی انسان ها را پیش روی خود دارد. دادخواهی با چشم انداز رهایی بخش.

1-   پیشینه تاریخی

اگر بخواهیم ابعاد مختلف جنبش دادخواهی را به دوره های مختلفی تقسیم کنیم، بی گمان باید از مهم ترین دوره آن،  یعنی از مقاومت و مبارزه زندانیان سیاسی ایران در دهه شصت سخن گفت که علی رغم اوج شقاوت و درنده خویی سیستم سرکوب جمهوری اسلامی، تجارب پربها و پرافتخاری را بر جای گذاشت که به خودی خود میراث ارزشمندی برای ادامه مبارزه در راه رهایی بود.

همزمان با این مقاومت، ما مبارزه خستگی ناپذیر و پر درد و رنج خانواده های زندانیان سیاسی را مشاهده می کنیم که با به جان خریدن درد ها و رنج های بی پایان و تحمل هزاران تحقیر و توهین از پای ننشستند و پیگیرانه از حرکت باز نایستادند.

در کنار آن افشای جنایات حکومت اسلامی توسط تبعیدیان که از جهنم جمهوری اسلامی جان سالم به در برده بودند، در خارج از کشور، نقش به سزایی در آگاه سازی افکار بین المللی ایفا می کرد. در عین حال، این فعالیت ها قطب سوم جنبش دادخواهی را شکل داد. 

1360 تا 1363: دوره لاجوردی-رحمانی

مقاومت در زندان های ایران در دهه شصت از دوره ها و خصیصه های متفاوتی برخوردار بود. دوره ای که با چهره منفور اسدالله لاجوری تداعی می شود. از اوایل سال 60 تا 63. در این دوره سرکوب، کشتار و شکنجه به اوج خود می رسد. روزانه صدها نفر بازداشت و روانه زندان می شوند. بعد از سی خرداد شصت هیچ مرزی برای شقاوت و آدمکشی وجود ندارد. جمهوری اسلامی تمام قوای خود را به کار می گیرد.

در اوین و زندان های دیگر روزانه صدها نفر به جوخه های مرگ سپرده می شوند و هزاران نفر در زیر شکنجه در وحشت مرگ به سر می برند.

در قزل حصار حاج داود رحمانی، دست پرورده لاجوردی، شکنجه های جمعی را سازمان می دهد تا مقاومت را در تک تک زندانیان سیاسی بشکند. قیامت یا جریان واحد را برپا می دارد تا نشان دهد رأفت اسلامی در جنایت حد و مرز نمی شناسد.

آنجایی که نتوانستند با شکنجه های جمعی زندانیان را وادار به عقب نشینی نمایند، زندان های انفرادی گوهر دشت را بر پا کردند تا زندانیان سر موضعی که وحشیانه ترین فشارها را تحمل کرده بودند، در زیر بار فشار روحی و روانی از پای در آورند(1). (جایی که لاجوردی می گوید: ای کاش برای هر زندانی یک انفرادی داشتیم)

برجسته ترین مشخصه این دوران مقاومت فوق تصورِ بسیاری از زندانیان برای حفظ هویت انسانی، و تن ندادن به غیر انسانی ترین روش های دستگاه شکنجه و سرکوب بود.(در این دوره بود که بسیاری از زندانیان تاب تحمل مقاومت در مقابل فشارها را نداشته و از مواضع و هویت واقعی خود فاصله می گیرند و یا حتی به همدستان شکنجه گران بدل می شوند) 

تا آن زمان که مقاومت در اشکال مختلفی به شکل عدم پذیرش شرایط زندانبان و تحمل زندگی تحت وحشیانه ترین شکنجه های جسمی و روحی در جریان داشت، مبارزه برای حفظ تعادل روحی و روانی از طرف زندانیان به محوری ترین تکیه گاهشان بدل می شود.

1363 تا 1365: میثم کراسی

 با تغییر شرایط در زندان و جابه جایی زندانبانان، ابعاد مقاومت و مبارزه در زندان آرام آرام از شکل دفاعی خود خارج شده و اشکال تهاجمی به خود می گیرد.

دو عامل نقش تعیین کننده در تغییر وضعیت زندان ها داشت. 

عامل اول:        مقاومت زندانیان سیاسی به ویژه در اوین، قزل حصار و گوهر دشت و نیز در بسیاری از زندان های شهرستان ها که علی رغم تمامی فشارها سر تعظیم فرود نیاوردند و به تعاقب آن مبارزه بی وقفه خانواده ها با توجه به جو وحشت و تروری که در جامعه ایجاد شده بود، که به کرات در مقابل زندان اوین و دادستانی انقلاب دست به اعتراض زده و یا بارها دسته جمعی نزد منتظری رفته بودند.

 دومین عامل: اختلاف جناح های مختلف رژیم بر سر رفتار زندانبانان با زندانیان سیاسی بود. ناگفته نماند که اگر مقاومتی از جانب زندانیان وجود نمی داشت و آرامش دلخواه رژیم در زندان ها حاکم می بود، چنین اختلافی نیز شکل نمی گرفت. (قتل عام های سال های 60 و 61 گواه بر این مدعا است. هیچ اعتراضی از جانب هیچ از یک از جناح های رژیم بر نخواست. به عنوان مثال حتی منتظری با یکی کردن تمام زندانیان سیاسی با اعضای سازمان مجاهدین که دست به عملیات مسلحانه می زدند، در سخنرانی های خود در نماز جمعه تهران مشوق برخورد شدید و بی رحمانه با زندانیان سیاسی بود.)

در این دوره مقاومت در زندان کیفیت دیگری به خود می گیرد. (2)از مهمترین مشخصه ها این دوره می توان از موارد زیر نام برد:

·         شکل گیری زندگی جمعی در زندان، شکل گیری کمون ها و انتخاب مسئولین صنفی ، مسئولین اتاق ها و مسئولین بند توسط زندانیان سر موضع

·         بیرون راندن تواب ها از بندها

·         افزایش منابع خبری و ایجاد امکان تماس بین زندانیان که خود موجب مشورت در میان زندانیان می شد

·         طرح و پیشبرد مبارزه بر محور به رسمیت شناختن „زندانی سیاسی“ که به یکی از محوری ترین خواسته ها  بدل می شود.

·         شکل گیری حرکت های جمعی برای به دست آوردن خواسته های روزمره و ارتقاء آن به حرکت های سیاسی و حرکت های گام به گام برای طرح حقوق اولیه بشری 

  نتایج این تغییرات و به دست آوردن برخی حقوق اولیه زندانیان سیاسی، چشمگیر بود.(3) 

در همین دوره است که ما شاهد پیشروی و در هم آمیختگی سریع خواسته های صنفی با خواسته های سیاسی هستیم. كارهای بخش فرهنگی برای ایجاد بحران سیاسی-ایدئولوژیك كه به شکل وسیعی از طرف رژیم سازمان داده شده بود، به ضد خود تبدیل شد. اینك در گوشه هایی از این زندان، نیروهای تئوریك بازمانده، به سرعت تدوین جزوات سیاسی و یا آموزشی را تدارك می دیدند. (4)

از مهم ترین گام ها می توان از مبارزه برای به رسمیت شناختن واژه زندانی سیاسی و به رسمیت شناختن حقوق فرد فرد زندانیانی نام برد که به دلایل فعالیت های سیاسی و عقیدتی شان به زندان های طویل المدت محکوم شده، به جوخه های اعدام سپرده و تحت شدیدتری فشارها و شکنجه های جمسی و روحی قرار گرفته بودند.

حیطه خواسته های حق طلبانه، اندك اندك بزرگتر می شد و از حدود برنامه ریزی شده میثم و „بخش فرهنگی“اش  فراتر می رفت.

  تنبیهات و فشارها در  این دوره:  دوره تنبیهات، با کیفیتی جدید آغاز می شود.

سرکوب در این دروه، برخلاف دوره لاجوردی-داود رحمانی كور نبود. سیاست سرکوب زندانبان در این دوره  تلفیقی بود از شلاق و نان قندی. در عین حال که به زندانیان امتیازاتی از قبیل گلکاری در حیاط های زندان و تلویزیون رنگی، ملاقات های نزدیک هفتگی و یا چهارده روزه و میز پینگ پنگ می دادند، از طرفی دیگر همچنان از ایزوله کردن و تحت فشار قرار دادن آنان دریغ نمی ورزید.

طبیعی بود که در دوره جدید سرکوب که به دوران میثم کراسی معروف است، رژیم از کمک عناصر سیاسی و با سابقه توابین برای گزارش دهی و پیش برد اشکال سرکوب نیز به خوبی بهره می گرفت.

از نمونه های برجسته سرکوب در این دوره می توان موارد زیر را نام برد:

·         سرکوب زنان چادر رنگی بند هفت مجرد قزل حصار(5)

·         سرکوب بند یک واحد یک در سال63 (6)

·         مبارزه علیه بیگاری در زندان(7)

·         تحریم غذای یک ماهه سالن 3 اوین. (این درگیری با توجه با ابعاد، مدت و انعكاس داخلی و خارجی اش از اهمیت به سزایی برخوردار است و از طرفی دیگر نقطه پایانی بر دوران „میثم كراسی“ بود. بنا به اخباری كه از عوامل وزارت اطلاعات رژیم بدست آمد، وزارت اطلاعات از سال 1365 به این جمع بندی رسیده بود كه با زندانیان سیاسی، „كنار نمی توان آمد“ بلكه باید آنها را درهم شكست و نابود ساخت.(8)

·         چند اعتصاب غذای کوتاه مدت دیگر تا مقطع تفکیک زندانیان اوین و انتقال همراه با ضرب و شتم به گوهر دشت و اعتراضات جسته و گریخته دیگر تا مقطع اعدام ها 67.

در این دوره زندانیان سیاسی در کنار سازمان دادن به روابط درونی خود که روز به روز ابعاد سیاسی تری به خود می گرفت، پیوند آنان با خانواده ها نیز به کیفیت جدیدی می رسید. زندانیان سرموضعی سعی می کردند تا تمامی حرکت های اعتراضی خود در زندان را در پیوند مستقیم با خانواده ها انجام دهند. خانواده ها نیز به طور مرتب در جریان تغییر و تحولات درون زندان قرار می گرفتند و در ارتباط مستقیم با آنان تعرضات و مبارزات خود را سازمان می دادند. برمبنای منافع مشترکی که در خانواده های زندانیان سیاسی وجود داشت، پیوند میان آنان نیز عمیق تر شده و مبارزاتشان نیز متشکل تر پیش می رفت. این امر خود به خود حاله ای از روحیه مبارزاتی و همبستگی را در اطرافشان به وجود می آورد. اخبار مبارزاتشان در حیطه محدودشان مدفون نشد بلکه توسط مبارزات سیاسی در خارج از کشور در میان افکار عموم جهانیان پراکنده می شد. در حقیقت بعد از سال ها سکوت و سرخوردگی و یأس، این تنها خانواده های زندانیان در بند بودند که تمامی مصائب و سختی ها و تحقیر ها و در موارد زیادی سلول های انفرادی را به جان خریدند و سکاندار مقاومت در جامعه فرو رفته در سکوت مرگ شدند.

رژیم با قتل عام سال 67 آخرین سنگر مبارزاتی در یک دوره تاریخی از جامعه مان را نابود کرد که روح انقلاب توده ای سال 57 را با خود حمل می کرد و نقطه پایان موقتی بر یک دوره از مبارزه و مقاومت در زندان های ایران گذاشت.

(در این قسمت با توجه به تذکر موشکافانه یکی از رفقای همبند سابقم لازم به توضیح است که علی رغم کشتار وسیع و سازمانیافته زندانیان سیاسی در سال 67 توسط رژیم جمهوری اسلامی، روح مقاومت درزندان های ایران شکست نخورد و ما شاهد مقاومت بسیاری از زندانیان سیاسی درعدم پذیرش شرایط زندانبانان برای آزادی هستیم که همچنان تا سال های 70 و 71 در بند بودند)

2-    جنبش دادخواهی از خاکستر کشتار برمی خیزد

بر بستر مقاومت و مبارزه اجتماعی چند دهه گذشته برای دستیابی به ابتدائی تری خواسته های انسانی که به وحشیانه ترین نحوی توسط جمهوری اسلامی سرکوب شد، ما شاهد شکل گیری جنبش دادخواهی هستیم. جنبشی که از یک سو مبارزه ی بی وقفه ای علیه سرکوب و آزادی زندانیان سیاسی را در دستور کار خود قرار می دهد و از جانبی دیگر به روشن کردن حقایق تاریخی و دلایل آن و شناساندن عاملین و آمرین سرکوب و کشتارها همت گماشته است. 

1-2 مطالبات جنبش دادخواهی 

این جنبش در راستای ژرفا بخشیدن به حرکتش و آشنایی با تجارب گرانبها و تلخ مبارزات دیگر کشورها که سرگذشت های مشابهی را از سر گذرانده اند، با چالش های عدیده و پیچیده ای مواجه است که بدون کنکاش موشکافانه و پاسخگویی به سوالات متعدد، قادر به فرارویی جدی به دستیابی برای خواست های واقعی خویش نمی باشد.

در حقیقت جنبشی که ضمن همسویی با مبارزات حق طلبانه طبقات و اقشار  تحت ستم جامعه، نقطه تلاقی این مبارزات نیز محسوب می شود. جایی که هر گونه صدای اعتراضی در گلو خفه می شود و هر مبارزه ای به زندان و شکنجه و اعدام منجر می شود. از این زاویه است که جنبش دادخواهی بدون پیوند با جنبش رهایی بخش، و یا به عبارتی دیگر فرارویی به این جنبش که ساختار های سرکوب و جنایت در جامعه را مورد حمله قرار می دهد، قادر به رشد و گسترش خویش نمی باشد. این جنبش به نبرد برای رهایی انسان ها پیوند خورده و تنها با درهم تنیدگی با جنبش رهایی بخش است که جایگاه واقعی خویش را می یابد. طبیعی است که برای بازگرداندن شأن انسانی، در اولین گام باید اصلی ترین مانع یعنی نظام پوسیده اسلامی، که چیزی جز چهره اسلامی حکومت سرمایه نیست، را از جلوی پای خود بردارد.

-وقتی از جنبش دادخواهی سخن می گوییم با سوالات متعددی مواجه می شویم:

– اصولا چه کسانی و چگونه کمر همت به پاسخگویی به چنین امر خطیری می بندند. 

– چگونه این مبارزه را پیش خواهند برد، و از چه ابزارهایی بهره می جوید؟

– چه وظایف مشخصی در کوتاه مدت و استراتژیک در روی خود قرار داده؟

و به چه سوالاتی قرار است پاسخ گوید؟

در همین رابطه سندی با عنوان „Opens external link in new windowجنبش دادخواهی از چشم اندار رهایی بخش“ به همت  عده ای از زندانیان سیاسی سابق و فعالین سیاسی چپ، نویسندگان و… تنظیم شده است که تلاش کرده تا جنبش دادخواهی را از ابعاد مختلفی مورد بررسی قرار دهد.*

از اولین گام های مهم، بعد از قتل عام 67 و آزادی بسیاری از زندانیان سیاسی که بر آرمان هایشان پایبند مانده بودند و در زیر فشار های رژیم نشکسته بودند، بازگویی حقایق و ثبت جنایات جمهوری اسلامی و روشنگری سیاه ترین دوران حکومت اسلامی بود. باید تجربیات منتقل می شد و اسناد یکی پس از دیگر در کنار هم قرار می گرفت تا تصویر روشنی از این دوره تاریخی ارائه می شد. طبیعی است که با توجه به جنگ یک طرفه و همه جانبه جمهوری اسلامی در تمامی عرصه ها، کاری عظیم و دشوار در پیش رویمان قرار داشت و همچنان نیز قرار دارد. چرا که رژیم سعی کرده بود تا سیستماتیک، از یک طرف به شکل فیزیکی دست به نابودی انقلابیون، کمونیست ها، آزادی خواهان و دگر اندیشان بزند که تا اندازه زیادی هم موفق شد و از طرفی دیگر تمام تلاشش را به کار برد تا با کار ایدئولوژیک و فرهنگی تصویر دیگری در ذهن نسل جدید بیافریند و واقعیت ها را به گونه ای واژگون جلوه دهد که بسیار منطقی و اخلاقی جلوه کند.

بازگویی خاطرات و ثبت تاریخ زندان از زبان زندانیانی که خود مستقیم در گردباد حوادث قرار داشتند، برگزاری بزرگداشت ها، گردهمایی ها و سمینارها و کلیه آثار تصویری و نوشتاری و ادبی، در یک کلام کلیه حرکاتی که در ارتباط با زندان و سرکوب صورت گرفت و می گیرد، به وظائف دائمی و بی وقفه جنبش دادخواهی بدل شده است. کلیه کارهایی که در این رابطه شکل می گیرد، منجر به شکل گیری و گسترش ادبیات زندان می شود که پیوند مستقیمی با ادبیات مقاومت در جامعه دارد. جامعه ای که پیوسته مورد تهاجم و سرکوب مستقیم خشونت دولتی قرار دارد و هر گونه اعتراضی از جانب ستم کشیدگان به بی رحمانه ترین شکلی به خون کشیده می شود.

ادبیات زندان برگرفته از رنج ها، دردها، مقاومت ها و قهرمانی های انسان هایی است که برای رهایی  در نبردی نابرابر تجارب گرانبهایی را به یادگار گذاشته اند. از آنجایی که سرنوشت آنان به طور مستقیم با سرنوشت طبقات و اقشاری گره خورده است که خود تحت سرکوب و فشار دائمی سیستم حاکم بر جامعه قرار دارد، همبستگی بلاواسطه می یابد. در نتیجه هر عملی که بتواند این ادبیات را غنی بخشد، خود به خود در غنی سازی فرهنگی جنبش دادخواهی و شکل گیری حافظه جمعی نقش به سزایی ایفاء می کند.

هر اثر و خاطره ای، هر نقاشی و مجسمه ای، هر موسیقی و فیلمی، هر بنا و مراسم یادبودی، هر گونه ابراز احساساتی، خود به خود پایه های همبستگی ای را مستحکم می کند که بر بستر آن حافظه جمعی و تاریخی جامعه ما را شکل می دهد و بقای آن را تضمین می کند. یاد آوری گذشته ستم بار و مبارزه علیه فراموشی  باید به الگویی دائمی برای پیشگیری جنایات آینده بدل شود. در غیر این صورت به اکسیون های ناپیوسته و سستی بدل می شود که امکان قطع پیوندهای تاریخی این حافظه جمعی توسط قدرتمندان جدید و به عبارتی سرکوبگران جدید را فراهم می آورد.

نمونه برجسته آن را می توانیم در قیام بهمن مشاهده کنیم که هنوز جامعه در حال هضم اتفاقات سی سال گذشته رژیم شاه بود و چنین همبستگی اجتماعی، حتی اصولا در حوزه محدودش شکل نگرفته بود که فاجعه دیگری آغاز شد. در حقیقت فاجعه به شکل قدیم همچنان در جریان بود و تنها وقفه کوتاهی در آن ایجاد شده بود. برای جامعه زخم خورده مجالی باقی نمانده بود تا بتواند به خود بیاید و آرام آرام همبستگی اجتماعی را در ابعادی وسیع و در بدنه اجتماعی شکل دهد. ضربات فاجعه در فاز جدید با شکل گیری سیستم سرکوب وسیع تر و پیچیده تر و از طرفی، قرار دادن اقشار مختلف جامعه در مقابل یکدیگر به شکلی بس عظیم و مخرب شکل گرفت و کل جامعه در مقابل طوفان حمله ایدئولوژیک و سرکوب نظامی عنان گسیخته تنها به حفظ خود بسنده کرد و میدان را برای شکل گیری جنایاتی عظیم تر خالی کرد. 

مفاهیم و موضوعات کلیدی جنبش دادخواهی 

·         پیوند سرنگونی جمهوری اسلامی با جنبش دادخواهی

·         جنبش دادخواهی و عدالت اجتماعی، سیاسی و اقتصادی

·         مفهوم نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم در پیوند مستقیم با عدم مسامحه و سازش در پرنسیب های کلیدی

·         اعاده حیثیت از زندانیان سیاسی و بازگرداندن تمامی حقوق حقیقی و حقوقی شان و بازسازی تمام آنانی که صدمه دیده اند.

·         مفهوم عدالت انتقالی در دوره های دموکراسی نسبی برای عقیم کردن روند جنبش دادخواهی و جلوگیری از تعمیق مبارزه برای ایجاد بنیان های پایدار عدالت اجتماعی

·         مسئولیت پذیری جامعه به منظور تضمین و تعمیق حقوق فردی و انسانی

·         تغییرات ساختاری در سیستم قضایی که از قبل مستقل مفروض می شود 

·         شکل گیری نهادهای  پایه ای اجتماعی و امکان کنترل دائمی و علنی توسط آن ها 

·         تاوان یا غرامت و مفاهیم حقوقی و اخلاقی آن. تأثیر تاوان بر بازپس گیری حقوق افراد و کلیه کسانی که مستقیم یا غیر مستقیم مورد ظلم واقع شده و به دلیل ایزوله شدنشان دچار شرم شده و از گردونه زندگی اجتماعی خارج شدند

·         شکل گیری حافظه جمعی و تاریخی به منظور زدودن فرهنگی که در دوره ای طولانی توسط ایدئولوژی سرکوب شکل گرفته است

·         تضمین حقوق فردی و انسانی که ارتباط مستقیمی با تداوم وجود نابرابری های اجتماعی و زیر پا نهادن حقوق فردی انسان ها دارد

·         ایجاد و گسترش فرهنگ اجتماعی برای حک کردن معیارهای انسانی در روح جامعه 

·         نقش مقاومت و ادبیات مقاومت در بازسازی روحیه و فرهنگ مبارزه برای حقوق انسانی

·          

2-2- مسائل سازمانیابی در جنبش دادخواهی

تنها از طریق پیوند حرکات و مبارزاتی که در بطن جامعه و از پایین شکل گرفته است می توان جنبش دادخواهی را به جنبشی پیوسته و دائمی برای دستیابی به حقوق ستمدیدگان بدل ساخت. تنها در چنین بستری است که می توان شکست ها و پیروزی ها به شکل جمعی تجربه کرد و اعتماد را در ابعاد گسترده تری شکل داد و هیچ وحشتی نیز از کجروی و اشتباهات نداشت. توده ای که در عمل اجتماعی از شکست هایش می آموزد و شکوفاتر سر بر می آورد. 

جنبشی که باید به نیروی خویش متکی بوده و تنها به مقاومت و مبارزه اش اعتماد کند. نیرویی که دشمن دشمنش را دوست خود نمی پندارد و اصولا به هیچ تحرک دشمنش اعتماد ندارد.

احقاق حقوق انسانی را نمی توان در کریدورهای دستگاه های عریض و طویل همدستان جنایتکاران که خود را به اشکال پر زرق و برقی بزک کرده اند، به دست آورد. بلکه در بحث و جدل های پر شور و در عین حال بررسی  دقیق از تجارب تمامی انسان های ستم کشیده در سرتاسر جهان می توان جستجو کرد.

تجارب گرانبهای زنان و مردانی که اردوگاه های مرگ نازی را تجربه کردند، مادران میدان “ دومایو“  در آرژانتین که هنوز جویای سرنوشت عزیزانشان هستند، و از پای نمی نشینند، و تجربه ده ها و صدها نمونه دیگر که به ما می آموزد که برای پیشروی جنبش دادخواهی در کشورمان نیازی به دایه های مهربان تر از مادر نداریم که در کمینند تا با لحظه ای غفلتمان، بار دیگر همان برما آورد که اسلافشان بر ما آوردند.

مرور کوتاهی به تجربه بسیاری از کشورها که دوره های دیکتاتوری عنان گسسته را پشت سر گذاشتند و وارد فاز به اصطلاح دموکراسی پارلمانی شده اند، نشان می دهد که دستگاه های اجرایی و قضایی با قبضه کردن پروسه تعقیب و مجازات جنایتکاران، با تشکیل کمیسیون های حقیقت یاب، با استفاده از مدارک و اسنادی که از جان به دربردگان جنایات به دست آوردند، از تمامی ابزارهای قانونی، ایدئولوژیکی و فرهنگی  بهره جستند تا مجازات یک رژیم سیاسی را به مجازات چند فرد تقلیل دهند و مانع روند دادخواهی واقعی شوند. رژیم هایی که برای دوره طولانی در تمامی زمینه های انسانی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خسارات جبران ناپذیری را به وجود آوردند. (از برجسته ترین نمونه ها می توان از شیلی، آفریقای جنوبی، آرژانتین، اروگوئه و …. نام برد) 

پروسه چنین مبارزه ای به نقد آغاز شده است. ما شاهد دهها و صدها حرکت و شکل گیری تشکل ها و نهادهای مختلف در سال های گذشته بوده ایم. حرکت های متصل و نامتصلی که محور فعالیت خود را مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی، روشن سازی حقایق تاریخی در رابطه با سرکوب و کشتار و ریشه یابی علل آن بدل ساختند.

اما آنچه که به روند فعالیت تشکل ها، نهادها و در مفهوم عام تر آن کلیه حرکات در این زمینه یاری می رساند که به یک جنبش عمومی و فراگیر در چارچوب جنبش دادخواهی بدل شود، همانا پیوستگی آنان در یک شبکه وسیع و گسترده است که با انتقال تجارب و همکاری های مشترک حوزه های مبارزه را وسعت بخشیده و به فعالیت هایش غنی بخشد. جنبش دادخواهی در مرحله ای قرار دارد که باید از محدوده اکسیون های سیاسی ناپیوسته خارج شده و در پیوند فعال و پویا، زمینه های رشد ابتکار عمل های فردی و جمعی را فراهم  نماید. شبکه ای که افراد، نهاها، تشکل ها، هنرمندان، نویسندگان، محققین و کلیه افرادی که در جنبش دادخواهی فعالیت می کنند را به هم نزدیک ساخته و حوزه عمل فعالیت ها را وسیع تر می کند. در عین حال احترام به استقلال و آزادی در ابتکار عمل سنگ بنای روابط شان را تشکیل می دهد.

وظایف عدیده ای در پیش روی مان قرار دارد. از گردآوری و طبقه بندی اسناد و مدارک گرفته تا بازسازی تاریخ چند دهه سرکوب در ایران، از بررسی روانشناسانه اثرات به جا مانده از فشارهای فردی و اجتماعی گرفته تا بررسی تأثیرات مخرب و ویران کننده فرهنگ سرکوب در جامعه ایران، از کنکاش در حوزه مسائل حقوقی و قضایی گرفته تا موضوع مجازات جنایتکاران و کوتاه سخن صدها زمینه بی پاسخ در مقابلمان قرار دارد که به ما نشان می دهد جنبش دادخواهی هنوز در آغاز راه قرار دارد.

بدیهی است که کلیه فعالیت های تاکنونی و تجارب به دست آمده بن مایه گرانبهایی است که جنبش دادخواهی می تواند بر بستر آن پیشروی خود را از فردای سرنگونی جمهوری اسلامی سازمان دهد.

از فردای سرنگونی جمهوری اسلامی، باید ضمن استفاده از اقدامات و امکانات سیاسی، قانونی، جزایی برای پیشبرد دادخواهی در تمامی عرصه ها، به گسترش و فرارویی این نهادها به تشکل های عمومی و بزرگتری دست زد تا ضمن حضور فعال در تمام زمینه ها، ضمن حفظ دستآوردهای به دست آمده،  کنترل نهادهای قدرت را از پایین سازمان دهد.

تشکل هایی که آزادی دسترسی به تمامی اسناد و مدارک علنی و مخفی را داشته و امکان تحقیق آزاد و کنترل  سیستم قضایی و حقوقی جامعه برایش فراهم باشد.

تنها شبکه ای از نهاد ها و تشکل های مستقل از دستگاه های دولتی و بوروکراتیک است که ضمن گسترش فعالیت های خود در سطوح مختلف اجتماعی و با حفظ استقلال فکری و نظری، می تواند افراد بیشتری را در حول جنبش دادخواهی سازمان داده و کل جامعه را درگیر سازد و در عین حال ضامن جلوگیری از کژروی ها و عملکرد سر خود دستگاه اجرائی و قضایی باشد.

مبنای جنبش دادخواهی دفاع و بازگرداندن کلیه حقوق فردی و انسانی افرادی است که مورد ستم قرار گرفته اند.  ارزش گذاری برای جان انسان ها باید به یک فرهنگ عمومی بدل شود. برای نجات جان انسان و جلوگیری از نابودی فیزیکی و روحی انسان ها مرزی وجود ندارد. هیچ ایدئولوژی، مرام، عقیده و مذهبی نباید مجاز باشد که نابودی انسان ها را تئوریزه کرده و به آن جنبه قانونی و شرعی بخشد. در عین حال باید تأکید کرد تنها سیستمی که بر پایه نابرابری های اجتماعی استوار است، هیچ ارجی به جان انسان ها نمی گذارد و انسان تنها برایش به عنوان ابزاری سودآور مفهوم می یابد. جنبشی که سیستم سیاسی، اجتماعی، و حقوقی جامعه طبقاتی را به چالش می کشد و راه فرار را برای مجرمین و جنایتکاران (عاملین و آمرین) آنها ببندد.

بدین منظور جنبش دادخواهی تنها در قالب جنبشی از لایه های پایینی در حوزه فرد فرد جامعه است که توانایی ایجاد سنگ بناهای مستحکم حافظه جمعی را دارد و می تواند نسل های آینده را در مقابل تکرار فجایع دیگری واکسینه کند. 

اگر بخواهم مختصر و موجز جمعبندی ای از بحثم ارائه دهم، باید تأکید کنم که در واقع ما با جنبشی وسیع و همه گیری مواجه هستیم که بدون در هم تنیدن با جنبش رهایی بخش قادر به تحقق خواسته های واقعی ای که این جنبش بر بستر آن شکل گرفته، نیست.

جنبشی نیست که تصادفی شکل گرفته باشد. این جنبش از یک پیشینه تاریخی برخوردار است که از مبارزه و مقاومت زندانیان سیاسی، مبارزه بی وقفه خانواده های زندانیان سیاسی و فعالیت های کلیه مبارزین سیاسی که در این حوزه فعالیت می کنند تشکیل شده است.

جنبش دادخواهی که از خاکستر کشتارهای سیاسی برخواسته که مفاهیم مشخصی را با خود حمل می کند.

این جنبش وظایف عدیده ای را در برابر خودش دارد و در عین حال باید به روشن ساختن مفاهیمی کلیدی بپردازد.

به همین منظور باید برای پیشبرد مبارزه و پاسخگویی به وظائف و در عین حال غنی بخشیدن به فعالیت هایش، دست به ایجاد سازماندهی مناسبی که همانا پیوند این مبارزات در یک شبکه وسیع و گسترده است ، بزند.

 به نقل از

http://www.dialogt.net/index.php?id=48&tx_ttnews%5Btt_news%5D=471&cHash=d21e24b6f829828545364f47af9987d4

 

 

Opens external link in new windowزیرنویس ها برگرفته از مقاله میثم کراسی: پیش درآمدی برکشتار :

 www.dialogt.net/index.php

     1-   انزوای كامل، به همراه رعب و وحشت شبانه روزی، در این روش جدید به حد جدیدی دست یافته بود. بسیاری روان پریش شدند و در همان حال تن به مصاحبه های جنون آسا دادند. بیشترین مصاحبه ها در این دوره توسط زنانی صورت می گرفت كه به شیوه قرون وسطایی „اعتراف به گناهان“ خویش می كردند و پیوستن خود به مبارزه انقلابی را ناشی از „هوای نفس“ می دانستند. می گریستند، جیغ می كشیدند، دوباره آرام می شدند. در حال هق هق گریه، گاه به گذشته خود ایمان می آوردند و چند لحظه بعد آنرا به لجن می كشیدند. در انتظار محبّت و امنیتی كه سال ها از آنها دریغ شده بود، زندگی و سلامت خود را از دست داده بودند. اگر خیانت های افراد بالای تشكیلات نفرت انگیز بود، این گروه از مصاحبه ها رقت برمی انگیخت.

       فضای حاكم بر بندها، با پخش مصاحبه افرادی از این دست و نیز فشار بیشتر در داخل بندها، چندان بهتر نبود. تعداد زندانیانی كه دست به خودكشی می زدند، رو به فزونی داشت. در داخل سلول ها، افراد تازه ای تعادل روحی خود را از دست می دادند. اكنون، موضوع بحث ما این بود كه در صورتی كه تعداد دوستان روان پریش ما، از حد فعلی فراتر رود چگونه بتوانیم مواظب همه آنها باشیم؟ و چگونه بتوانیم تعادل روحی خودمان را حفظ كنیم؟

       برخی از ما، بعد از سال ها به سختی می خندند. خرده گیران بر „خشك بودن“ ما خرده می گیرند. با دست خالی در سنگرهایی بودیم كه دشمن „حداكثر آتش“ را بر ما فرو می ریخت. اراده ای آهنین كه گاه با چهره ای „سربی“ درآمیخته می شد، تنها سپر حفاظتی ما بود. اگر به جرم خنده، یك هفته بدون خواب، روی پاهایت می ایستادی یا سی وهفت ماه به انفرادی گوهردشت می رفتی و یا به „قیامت“ قزل حصار فرستاده می شدی، سعی می كردی خنده ات را پنهان كنی.

2-از جناح منتظری، گاه گداری برای بازرسی زندان ها می آمدند. تا اواخر 1362 ، چهر „ناصری“ آخوندی كه گویا داماد منتظری بود دیده می شد. ساده لوحی كه همچون منتظری برای ساختن لطیفه های داخل زندان به كار می آمد. از اواخر 1362 و اوایل 1363، مجید انصاری برای بازرسی زندان ها از طرف „شورای عالی قضایی“ تعیین شد. وقتی برای بازرسی آمد، ساده لوح تر از ناصری جلوه كرد و جوان تر و ریزاندام تر. اما „ساده لوح“، این بار با پرونده ای قطور موجبات بركناری لاجوردی و دارودسته اش را فراهم ساخت. مجید انصاری سرپرست زندان ها شد و میثم را مرحله به مرحله، در زندان های تهران جایگزین داود رحمانی در قزل حصار و فروتن در اوین كرد. میثم نیز تیم كاری خودش را آورد. حسین شریعتمداری (سرپرست كنونی كیهان رژیم)، عباس نمین (سردبیر كیهان هوایی رژیم) و حسین معصومی به عنوان بخش فرهنگی زندان مشغول فعالیت شدند. „قیامت“ برچیده شد. به تدریج از تابستان 1363 تا پاییز، در سلول های قزل حصار باز و بندها عمومی شد. زمان هواخوری افزایش یافت. بازماندگان انفرادی های گوهردشت، بعد از سال ها به بندهای عمومی انتقال داده شدند.

روزنامه، كتاب و تلویزیون رنگی به داخل بندها فرستاده شد. سخنران های شورای عالی قضایی و مجلس رژیم، درباره „رفتارهای نادرست“ برخی مسئولین زندان سخنرانی می كردند. از مسئولیت و اختیارات تواب ها به تدریج كاسته شد و نهایتا“ كنار گذاشته شدند. بسیاری از زندانیانی كه در بحبوحه سال 60 احكام سنگین گرفته بودند، با كاهش محكومیت و دادن تعهد و انزجار آزاد شدند. (شرط لاجوردی و داود رحمانی „احراز توبه“ بود، كه تعیین شرایط آن نیز دلبخواه خودشان بود)

این تغییرات در اوین آرام تر رخ داد. بهار – تابستان 1365، در اتاق های سالن 3 باز شد. افرادی كه مدت ها در اتاق های دربسته آرزوی دیدار یكدیگر را داشتند، اینك به راحتی می توانستند همدیگر را در آغوش بگیرند. این سالن تركیبی بود از دستگیری های 60-59 و دستگیری های سال 64. ویژگی دیگر این بند، حضور اغلب كادرها و اعضای بالای اعدام نشده جریانات سیاسی بود. از كادرهای رزمندگان، حزب كمونیست، سازمان چریك های فدایی خلق، جریان 16 آذر، سازمان مجاهدین، راه كارگر و پیكار و در كنار آنها حزب توده و اكثریت در این سالن حضور داشتند.

3- بعد از چندین سال مجددا“مسئولین سلول ها دایره عمل وسیع تری می یافتند. شورای مسئولین سلول ها در بند، برنامه ریزی كارها را به پیش می برد و تمامی بند ( هر بند از 100 تا 500 زندانی) مسئول بند را انتخاب می كرد. سروسامان دادن به این كارها، نیاز به ضوابط و اساسنامه های نوشته یا نانوشته ای داشت، چنین كاری سریعا“ داخل بندهای مختلف، با تفاوت هایی به انجام رسید.

4- (به عنوان نمونه، مركزیت یكی از تشكل ها كه تا لحظه اعدام در انفرادی و ایزوله كامل بود، به طریق نامعلومی نظراتش را نوشته و به بندهای عمومی رسانده بود). وحدت تئوری و عمل حتی در سخت ترین و خطرناك ترین شرایط، كاربستی خلاق می یافت. انجام این بحث ها، اغلب با كنترل امنیتی بسیار بالا و در میان افراد مطمئن و آزمایش پس داده صورت می گرفت.

شاید به جرات بتوان گفت خلاء وجود یك مدرسه حزبی در بیرون از زندان و حتی خارج از كشور، با فعالیت پیگیرانه بخش به اسارت گرفته شده جنبش چپ، در جهنم زندان های رژیم، جبران می شد. بسیاری از این مباحپات در اپر ضربات و كشتارهای رژیم، برای همیشه از ما پنهان خواهد ماند…

 

5-  سرکوب زنان چادر رنگی بند هفت مجرد قزل حصار (زندانیان سیاسی سر موضع زن برای رفتن به بهداری و ملاقات و .. از چادر رنگی استفاده می کردند. در پاییز 63 آنها را مجبور می کنند که چادر مشکی سر کنند. به علت تمرد آنان، تمامی آنهایی که به این کار تن ندادند به مدت 10 ماه ممنوع الملاقات شدند و زندانیان چپ زن نیز برای تنبیه به سلول های انفرادی 209 اوین منتقل شدند.)در همین رابطه خانواده ها تعرضات زیادی را در تهران و قم سازماندهی کردند و در مورد نیز ماشین مجید انصاری ، سرپرست زندان های کل کشور را واژگون کردند.

 

6- سرکوب بند یک واحد یک در سال 63( به علت مقاومت یکی از زندانیان سر موضع در مقابل تحریکات توابین و درگیری ای که متعاقب آن ایجاد شد 25 نفر به زیر هشت برده شدند که نتیجه آن ضرب و شتم زندانیان  که موجب شکسته شدن دنده یک نفر، ترکیدن دیسک مهره نفر دیگ و ضربه شدید به بیضه و خطر عقیم شدن فردی دیگر شد و در عین حال هر 25 نفر به اتهام شورش در زندان به گاودانی واحد یک منتقل شدند که چهار ماه و نیم در شرایطی نزدیک به قیامت حاج داود در سکوت نشستند و نگهبانان دائما بالای سرشان بودند . به بازجویی های تکی برده شدند و آنها را به اتهام شورش در زندان مجددا مورد بازجویی و محاکمه قرار گرفتند.

 

7- درست در همین دوره دادن امتیازات از قبیل تلویزیون رنگی و روزنامه و گلکاری حیاطها در زمستان 63 و بهار 64 بیش از 40 روز زندانیان در مقابل تحمیل کار اجباری به آنان دست (نظافت سالن ملاقات، تمیز کردن سالن واحد و تمیز کردن مواد اولیه غذایی آشپزخانه ) مقاومت زده و با توجه به فرستادن گروه اول متمردین به انفرادی از، بعد از دو ماه تصمیم گرفتند که به بیگاری تن ندهند.

 

8-    تمامی این درگیری ها، تك جوش هایی بود كه خصیصه هم زمان و سراسری نیافت. در تابستان 1365، „میثم كراسی“ با مقاومتی در سالن 3 آموزشگاه“ اوین روبرو شد كه این بار تمامی افراد بند را شامل می شد. مدت كوتاهی از بازشدن سلول ها، مسئولین زندان سه نفر را وارد سالن سه اوین کرد. دو تن از افراد تازه وارد از توابین معروف و فرد سوم بابك زهرایی بود. بند یک پارچه در مقابل حضور توابین در بند دست به اعتراض زد. افراد سالن حضور توابین را در جمع خود تحمل نکرده و تمام اطاق ها از پذیرفتن آنها به جمعشان مقاومت کردند. زیر هشت هم اعلام کرد که از این پس مسئولیت تقسیم غذا به عهده توابین است و افراد بند باید غذایشان را از آنان دریافت کنند.  تمامی  افراد سالن که از بیش از 330 نفر تجاوز می کرد، متشکل و با مشورت های طولانی، تصمیم بر آن گرفتند که همزمان با شروع ملاقات در اعتراض به این رفتار زندانبان از گرفتن غذا از دست توابین خودداری کنند. در امتداد این حرکت، میثم عده زیادی از محکومین و مجرمین عادی را که دارای احکام سنگین بودند با وعده های دروغین وارد سالن 3 کرده و سعی کرد با تحریک آنها موجبات درگیری بین آنان و ما را ایجاد کند. تا بدین وسیله با شدت عمل وارد میدان شده و به بهانه این که جلوی درگیری زندانیان در درون خودشان را بگیرد، دست به سرکوب مستقیم و شدید بزند. این ترفند رژیم با هوشیاری زندانیان سیاسی خنثی شده و منجر به آن شد که حیطه خواسته های خود را نیز گسترش دهد. علی رغم این که در این دوره عده ای ازافراد زیر حکم اعدام به جوخه های مرگ سپرده شدند و یا تمام سالن مورد بازرسی کامل قرار گرفت و عده ای نیز به سلول های انفرادی فرستاده شدند، اما به کمک زندانیان دیگر از سالن 5 که بالای سالن 3 قرار داشت، این حرکت یک ماهه با موفقیت از طرف زندانیان به پایان رسید. (این حرکت که به اعتصاب غذای یک ماهه سالن 3 معروف شد، در واقع تحریم غذا بود که به عبارتی دست کمی از اعتصاب غذا نداشت. چرا که می بایستی زندانیان با حداقل مواد غذایی که در انبارشان داشتند و در عین حال کمک های غذایی که از طرف سالن 5 به آنان می رسید، با حد اقل غذا و نوشیدنی سر می کردند. حداکثر غذا در روز از یک کاسه سوپ آبکی بیشتر تجاوز نمی کرد.