بهزاد کریمی و توهم هم سنگری با رفیق جانفشان فدایی بهروز ارمغانی، محمود خلیلی

رفقای جانفشان چریک فدایی خلق که در مجازات عباس شهریاری مشارکت داشتند
رفقای جانفشان چریک فدایی خلق که در مجازات عباس شهریاری مشارکت داشتند

نوشته اخیر بهزاد کریمی در خصوص رفیق جانفشان فدایی بهروز ارمغانی را خواندم و دوباره خواندم تا بررسی کنم چه سنخیتی بین رفیق بهروزارمغانی و بهزاد کریمی وجود داشته یا وجود دارد؟ شاید تنها وجه اشتراک آنها همان حرف «ب» است که نامشان با آن آغاز شده است والا چه در زمان حیات رفیق بهروز و چه پس از آن هیچ اشتراکی در بین آنها وجود ندارد.

جناب کریمی هم بسان همپالکی خود شیفته اش فرخ نگهدار تلاش دارد با متصل کردن خود به رفیق بهروز وجهه ای برای خود دست و پا کند همان طور که نگهدار تلاش نمود که خود را نزدیک ترین یار غار رفیق «حمید اشرف» نشان دهد. در دوره سیاسی فعلی، مصلحت طلبی بورژوایی و فرصت طلبی ذاتی، در کنار سن و سالی که هر روز بالا و بالاتر می رود، شاخص رفتار و نوشته های این جماعت دست راستی شده است. این جماعت آلزایمر زده، مهمترین دوران زندگی اشان را به فراموشی سپرده اند و با شیوه های مختلف برای خود شجره سازی می کنند. اگر روال به همین صورت پیش برود بعید نیست چند وقت دیگر در بین این جماعت افرادی پیدا شوند که در سیرا ماسترا (کوبا) هم سنگر رفیق چگوارا بوده و یا درجبهه خلق برای آزادی فلسطین هم رزم لیلا خالد. البته این مسئله ای نیست که کسی نداند رفیق بهروز ارمغانی که بود و چه کرد، رفیق چگوارا که بود و چه کرد. مهم این است که امثال نگهدارها، کریمی ها و… که بودند و چه کردند. بهزاد کریمی در مکتب حزب توده خوب آموخته است که چگونه به هم پالکی هایش نان قرض دهد و دراین نوشته اش هم تلاش دارد با نام بردن از بهروز خلیق و قربانعلی عبدالرحیم پور (مجید) و فرا خواندن آنها به نوشتن؛ آنها را هم در داستان سرایی های «من آنم که رستم بود پهلوان»، مشارکت دهد. بهزاد کریمی به عنوان یک توده ای (بورژوای دو رو چون حزب توده دقیقا“ این ماهیت را دارا است) رندانه با موضوع رفیق بهروز ارمغانی برخورد می کند و در بخشی از نوشته اش می آورد:

ـ«اقدام مهمی که بهروز در طول زندان انجام داد، شناسایی کسانی بود در موضع „فداییان خلق“ با محکومیت‌هایی کوتاه مدت! او در پی مخفی شدن، چندین نفر از همین رفقا را وارد شبکه سازمان کرد!»ـ

در اینجا آوردن نام فدائیان خلق به جای سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، در خدمت چند منظور است:ـ

اول نام نبردن از سازمان چریکهای فدایی خلق ایران

دوم تبلیغ انشعاب زدگانی که برخود نام فدائیان خلق نهاده اند.ـ

سوم وانمود کردن این امر برای شخصی که از تاریخچه سازمان چریکهای فدایی خلق ایران اطلاعی ندارد، به عنوان وابستگی رفیق بهروز و سایر رفقا به جریان فدائیان خلق و این که این سازمان از ابتدا به این نام خوانده می شده است.ـ

و اما ادامه موضوع: او با طرح گروه مهندسین (با گرایش به حزب توده) تلاش دارد در همان ابتدا حساب ویژه ای برای حزب توده نزد رفیق بهروز ارمغانی باز نماید و به خواننده اینگونه القاء نماید که ریشه اصلی تفکر رفیق بهروز از حزب توده بوده و با این گرایش وارد سازمان چریکهای فدایی خلق ایران شده است. (اگر این گونه باشد رفقای جانفشانی که رهبران و تشکیل دهندگان سازمان های خود بودند را هم باید به مذهبی بودن متهم نمود مثل رفقا احمد زاده، پویان، سپاسی آشتیانی و…) بهزاد کریمی خیلی زود این قسمتِ نوشته خود را فراموش می کند و در چند سطر پایین تر با اشاره به انتقاد و انتفاد از خود رفیق بهروز ارمغانی اشاره می کند که چگونه گذشته خود را نقد کرده و شجاعانه با نفی گذشته، خط مشی انقلابی را پیشه می کند.

کریمی در بخشی از نوشته اش اشاره دارد به انتقاد و انتقاد از خود و به نقل از رفیق بهروز ارمغانی می نویسد: او اما در آن نقد با نقب زدن به عمیق‌ترین احساسات و ادراکات خویش و با صداقتی آموزنده، به انتقاد از خود نسبت به رفتار و عملکردش در گروه و جنبش برخاسته بود. دقیق تر، تصفیه حساب رادیکال با گذشته‌! او با انتقاد به تردید کردن‌هایش در سال های ۴۸ و ۴۹، از نقش بازدارنگی خویش در بروز و ظهور ظرفیت عمل انقلابی گروه نوشته بود و با صمیمیتی شگرف، فردیت خود را با عنوان „خود خواهی خرده بورژوایی“ به باد انتقاد گرفته و ماندنمان در روابط محفلی و عملکردهای آن را عمدتاً با تقصیر و قصورات خودش توضیح می داد. نوشته از این که در آن برهه پیش از سال ۵۰، ما دچار محافظه کاری شدیم حال آنکه گروه‌های دیگر با مایه گذاری در زمینه نظر و عمل انقلابی پیش رفتند، ابراز شرم کرده بود. جوهر نوشته، بروز نارضایتی جانکاه بهروز بود از عملکردش در آن دو سال پیش از شروع „سیاهکل“ و زیر علامت سئوال قرار دادن صلاحیت خود در هدایت گروه!ـ

به راستی بهزاد کریمی و همپالکی هایش تاکنون چه تصفیه حساب حتی غیر رادیکال با گذشته خود داشته اند؟

 بهزاد کریمی شیادانه تلاش دارد تمام انحرافات خود و دار و دسته اکثریت در دفاع از حاکمیت رژیم  سرمایه داری جمهوری اسلامی را به گردن رفیق جانفشان فدایی بهروز ارمغانی بیاندازد. او در انتهای شجره نامه سازی برای خودش می نویسد: بهروز فعالان زیادی را جذب و وارد سازمان کرد و در تحولات فکری و سیاسی و تشکیلاتی آن، بویژه در فاصله بهار ۵۴ تا بهار ۵۵ نقشی بزرگ ایفاء نمود. او در مدیریت دوره گذار سازمان از مشی نظامی- سیاسی به سیاسی- نظامی و تدارک ورود به حزبیت سیاسی، تاثیری ماندگار از خود بر جای نهاد.ـ

زمانی که رفیق جانفشان بهروز ارمغانی از داشته ها و جایگاه طبقاتی خود دل کند و با گذشته خود مرزبندی کرد و با عشق به کارگران و زحمتکشان مشی مسلحانه را سرلوحه خود قرار داد، اگر می دانست امثال بهزاد کریمی ها در تدارک غصب سازمان کارگران و زحمتکشان (سازمان چریکهای فدایی خلق ایران) و بهره وری از نام او و رفقایش هستند؛ مطمئنا“ همان کاری را که به همراه رفقایش با عباس شهریاری (مرد هزار چهره حزب توده و ساواک) کرده بود با او می کرد.ـ

ـ«گرامی باد یاد و نام رفیق جانفشان چریک فدایی خلق بهروز ارمغانی »*ـ

رفقای جانفشان چریک فدایی خلق که در مجازات عباس شهریاری مشارکت داشتند

رفقای جانفشان چریک فدایی خلق که در مجازات عباس شهریاری مشارکت داشتند

ــ * رفقای جانفشان چریک فدایی خلق که در مجازات عباس شهریاری مشارکت داشتند
ـ رفیق جانفشان فدایی فرهاد پاشاکی
ـ رفیق جانفشان فدایی فریدون جعفری
ـ رفیق جانفشان فدایی زهرا آقا نبی قلهکی
ـ رفیق جانفشان فدایی بهمن روحی آهنگرانی
ـ رفیق جانفشان فدایی بهروز ارمغانی
ـ رفیق جانفشان فدایی سیامک اسدیان (اسکندر که در این عکس نیست)ـ