سبک جدید به صحنه آوردن توابین» محمود خلیلی »

ak13-13

لذت بخش ترین لحظه بازجوئی ام(در پشت درب اتاق شکنجه ) وقتی بود که روح الله (بازجو وشکنجه گر شعبه 6 زندان اوین) در جواب خوش رقصی های یکی از توابین گفت : شما ها (توابین) آنقدر کثیف هستیدکه با هیچ چیز پاک وتمیز نخواهید شد . یک موی گندیده کسانی که از لحاظ جسمی ضعیف هستند وکابل می خورند ولی مقاومت می کنند به صدها نفر امثال شما می ارزد . شما امروز خودتان را فروختید فردا ما را می فروشید  .

محمود خلیلی

„سبک جدید به صحنه آوردن توابین“

هنوز یاد زیر شکنجه رفتن های مجدد، هنوز درد مادران، زنان و کودکانی که در پی گزارش توابین، عزیزانشان به جوخه اعدام سپرده شدند از سینه هایشان زبانه می کشد. هنوز جای مشت و لگدها، زخم چرکین توهین ها و تحقیرها، بر پیکر زندانیان باز مانده از دهه کشتارهای 60 التیام نیافته است، هنوز تصویر خوش رقصی ها و «پدر پدر» کردن (لاجوردی خیلی دوست داشت پدر توابین بخوانندش و توابین نيز چنین اش می خواندند) از خاطره ها محو نشده است. هنوز رد شلاق های بهزاد نظامی ها،زهره شاه حسینی ها، مجتبی میرحیدری ها، فرامرز نریمیساها، محسن درزی ها و….. بر گرده زندانیان باقیست. هنوز هم عليرغم ساخت هزاران محلول تمیز کننده در دستگاه وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ،دستان خون آلود آنان قابل تميز شدن و استتار وتطهیرنبوده و پنهان کردن آنها غیر ممکن است .آنها دیر یا زود  بایستی  پاسخگوی اعمالشان باشند.

دیروز «اکبر گنجی و گنجی ها» را به خاطر گذشته ننگینشان مدال باران کردند، دیروز «امیر عباس فخر آورها» را (با کوله باری از خیانت و آدم فروشی در زندان) به عنوان سمبل دانشجو به کاخ سفید فرا خواندند،  دیروز «سیبا، یا زینب زیبا» را با هنرمندی برای قلبهای رقیق و به اصطلاح انسان دوست به صحنه آوردند. اینان هرکدام به اندازه سلولهای تنشان در خدمت ماشين سرکوب جمهوری اسلامی و سرمایه داری غدار ایران بودند و بی هیچ ندامتی از گذشته خود، مورد محبت آغوش گرم  „بشردوستان“ مطلق قرار گرفتند.

اما امروز کار به جائی رسیده که دستان به خون آغشته تیر خلاص زن های دهه شصت را با زمزم و کوثر سرمایه تطهیر می کنند. خاک در چشم زندانیان سیاسی مقاوم می پاشند و آنها را مشتی عناصر بیمار می خوانند. برای تیرخلاص زن ها برنامه هنری ترتیب می دهند و آن ها را به عنوان هنرمند و سرود خوان به صحنه می آورند. این درد را کجا فریاد می توان زد؟ وقتی «مسعود صدیق ها» ، «محسن بهکیش ها»، «تورج ها» «منصور توسلی ها» و… با کمک امثال این ها که امروز مدعیان مخالفت با رژيم حاکم شده اند به جوخه اعدام سپرده شدند.امروز «توابین» بی شرم دیروز، نگهبانان زندان، کسانی که حقوق اولیه زندانيان دیگر (مثل توالت رفتن) را هم نقض می کردند وخودبه تیر خلاص زن بودن خود افتخار می کردند به عنوان «مدعی» در بین ما حضور پیدا کرده اند. و حال داستان های مهیج و کودکانه می بافند و ابلهانه فکر می کنند که دیگران به راحتی قصه آنها (که مجبور بودند در جوخه اعدام شرکت کنند!) را می پذیرند، اینان فکر می کنند تمامی شاهدان اين جنايات ، یا اعدام شده اند و یا دچار فراموشی!

محسن درزی، تواب تیر خلاص زن دیروزو مشاورعملی مجتبی میر حیدری، امروز در اتاق های پالتاکی وسایتهای اینترنتی ظاهر شده و در جهت پوشاندن چهره خود مدعی می شود که در سال 60، او برای تیر خلاص زدن به زندانیان سیاسی مبارز به ميدان تير نمی رفته است بلکه وقتی او را از بند به میدان تیر می بردند، این کارفقط  برای „حمل جنازه“ بوده است.در حالی که آن زمان (سال 60 ) به تیر خلاص زدن خود افتخار می کرد. اخیراً نیز وی درسایت روز آنلاین به قصه گوئی پرداخته وشریک و دوستش، حمزه فراهتی(کسی که با صمد بهرنگی به ارس رفت و تنها بازگشت)،در شاه کار هنریش!! (کتاب تازه منتشر شده ) نیز به شرح این داستان به ظاهر جانگداز پرداخته است. درزی تواب در آن مطلب در حالی که خود را یک زندانی سیاسی ضد رژيم جا زده است، به اصطلاح شرح می دهد که وقتی او را برای رفتن به میدان تیر صدا می زدند، تصور می کرده است که او را برای اعدام می برند!!! محسن درزی تصور می کند که می تواند با دروغ و سرهم بندی کردن داستان هائی از رنج زندانیان سیاسی مبارز و جنایاتی که با همکاری توابینی مثل او در حق آنان اعمال شده، محلول تمیز کننده ای برای پاک کردن دستانش بیابد. اما نکته مهم در رابطه با این کار امثال درزی نشان دادن تلاشی است که امروز توابین سابق برای جا زدن خود به عنوان اپوزیسیون رژیم انجام می دهند.

 آقای محسن درزی! از توئی که بالاتر از «چه گواراها» را در بین پاسداران یافته بودی(خوشبختانه شهود کافی برای این اظهار فضل ات در آن زمان هنوز وجود دارد که نتوانی کتمان کنی ) بعید است که اعمال ننگینت را فراموش کرده باشی.  ظاهرا“ توئی که با این سوز وگداز داستان سرائی می کنی  نباید آدم کم حافظه ای باشی !!! ولی  من برای اینکه مقداری به حافظه ات کمک کنم سه روز نگهبانی در بند یک، واحد یک، در روزهای پایانی سال 1362 را یاد آوری می کنم که با کارت نگهبانی جلو سلول ها رژه می رفتی. حتما“ به یاد داری شنبه روزی بود، بعد از ملاقات زندانیان، جلو سلول 13 برای اینکه نشان دهی تواب توانمند و کهنه کاری هستی و در کارات تبحر لازمه را داری، وقتی «عزیز رامش» (تواب و مسئول بند) و «گالیور» (از تواب های „تیر“ سالن یک) بچه ها را برای کتک خوردن بعد از ملاقات انتخاب می کردند، تو هم « م» (چون این عزیز هنوز در ایران است از بردن نام کامل او خودداری می کنم ولی این قسمت عین نقل قول اوست که از واحد سه تو را می شناخت) را بیرون کشیدی و باز برای خوش خدمتی در زیر هشت، هنوز چشمبند نزده او را با مشت و لگد چپ و راست نمودی؟! این کارهای ننگین چیزهائی نیستند که از حافظه زندانیان سیاسی باقی مانده از دهه کشتار رژیم وخیانتهاوجنایت های امثال شما ، همچنین  مردم ما پاک شود.

امروز با به صحنه آوردن توابین گذشته و توابین نوین مثل امثال امیر عباس فخرآورها و  ده ها تواب و خیانت کار دیگر باید در انتظار تئاتر دیگری با بازیگران زبده تری بود. امروز باید چشم انتظار ظهور حملات همه جانبه تری برعلیه مبارزین و مقاومین هر دو نظام، مبارزین بدون تریبون و امکانات اهدائی امپریالیست ها، زندانیان سیاسی و کسانی که بدون جنجال و هیاهو در راه آرمان های والای خود علیه سرمایه داری جهانی، مبارزه می کنند بود.

اگر داستان های امثال محسن درزی، برای وزارت اطلاعات و سایت های وابسته به آن ها دلنشین و زیباست؛ و اگر «جمال شورجه ها»، «محسن مخملباف ها»، «ده نمکی ها» برای چنین نوشته هایی سر و دست می شکنند و در رقابت با هم «صفار هرندی و شریعتمداری» را راضی نموده اند تا مجوز تهیه فیلم (حتما“ با بازیگری راوی این جعلیات) را تصویب نمایند؛ باید گفت چنین سناریوهای نخ نمایی در نزد خانواده جانفشانان آن سالها همان ارزشی را داراست که فيلم های تبليغاتی آن زمان جمهوری اسلامی «توبه نصوح» ها، «بایکوت»ها و «حصار در حصار»ها داشت و دارد. دستان آغشته به خون امثال محسن درزی ها، اکبر رمضانی ها، سیبا معمار نوبری ها، حسین قربانی ها، هما کلهرها، عزیز رامش ها،کیانوش اعتمادی ها ، زهرا ضابطی ها،زهره شاه حسینی ها و…… قابل تطهیر نیست.

درست است که اصلاح طلبان حکومتی هر روز ترفند جديدی می زنند و سلطنت طلبان دم درآورده اند و سربازان گمنام امام زمان (ماموران اطلاعاتی رژيم)ميدان داری می کنند و دریوزگان  و کاسه لیسان قدرتهای امپریالیستی لحظه ای از سم پاشی بر عليه انقلاب باز نمی مانند اما شک نيست که رویاها و پیش فرض های این جماعت با بودن خانواده جانفشانان، جوانان انقلابی داخل ایران و زندانیان سیاسی مقاوم و مبارز نقش بر آب خواهد شد .

محمود خلیلی

خرداد ماه 1386