ـ“رهبر“ و / به دلم چنگ نزن، دو شعر از مینا اسدی

مینا اسدی
مینا اسدی

ـ“رهبر“ـ

خانه ی مرا
انسان ساده ای می سازد
او کاری دارد که از آن راه زندگی اش را تامین می کند
پیراهن مرا
انسان ساده ای می دوزد
او کاری دارد که از آن راه زندگی اش را تامین می کند
بیماری مرا
انسان ساده ای درمان می کند
او کاری دارد که از آن راه زندگی اش را تامین می کند
درس هایم را
آموزگاری به من می آموزد
او کاری دارد که از آن راه زندگی اش را تامین می کند
میز
صندلی
مبل
گاز
کتابخانه
فرش
جارو
همه و همه سازندگانی دارند
و کارگرانی.
همه ی انسان های ساده به کاری مشغولند
و من نگران آنان نیستم
در روز انتخابات
تو را که کاری نداری
به رهبری بر می گزینم
تا تو نیز راهی برای گذران زندگی ات داشته باشی!

مینا اسدی. *از دفتر شعر دریا پشت تردیدهای توست“استکهلم…بهار دو هزار و سه

***

به دلم چنگ نزن

خنده دار نیست.
بیزارم نکن
به دلم چنگ نزن.
آفتاب به تابد
یا که نتابد
ابرها که پیدا شوند
در آسمانی که تا دمی پیش بازار رنگ بود
و ببارند
و به روز درخشان ما دهن کجی کنند
پرندگان
اخمو بشوند
و به پیش بینی هوا شناسان
تف کنند
من در آن باغ زیبا ایستاده باشم
با رنگ سرخ بر لبانم
و بر گیسوانم
و سرود پابرهنگان را
در آوازی به خوانم
در زخم قلبم می دانم
که کسی
در سرد خانه خوابیده است.

به دلم چنگ نزن

مینا اسدی…….اول ماه مه دوهزار و سیزده…استکهلم

|“از دفترشعر جاکش ها- مینا اسدی“