به یاد توماج و یاران مقتول ترکمن صحرا! «در عشق خانقاه و خرابات، فرق نیست»، عباس هاشمی

تازه جنگ اول در ترکمن صحرا تمام شده بود و «ستاد خلق ترکمن» را که مدت کوتاهی تصرف کرده بودند باز پس گرفته بودیم . با اینکه حس عدم اطمینان مطلق نسبت به حاکمیت بر فضای سیاسی ترکمن صحرا حاکم بود ، رفقای پیشگام ترکمن با امید و پر انرژی به فعالیتهای آگاهگرانه و آموزشی و سازماندهی شان ادامه میدادند زیرا آنزمان شوراهای ترکمن صحرا چشم انداز زندگی نوینی را در پیش روی انقلابیون گشوده بود.ـ
روزی از روزهای نخست پس از جنگ ، توماج را دیدم و همچنان با مهرو محبت وخنده های زیبایش مرا در آغوش گرفت ، اما اینبار بیش از معمول صورت اش خنده و شادی داشت و به چشم‌هایم خیره شده بود ، فهمید که این خنده ی خاص و عمیق اش را نمیفهمم ، گفت «رفیق عباس ترکمن ها ترا از خودشان میدانند . میدانی که ترکمن ها بسیار سنتی و در ارتباط با غیر ترکمن ها بسته هستند ، من و مختوم و …و حتی با «ریش سفیدان ترکمن»هم که صحبت کردیم همه ترا ترکمن میدانیم . » یک لحظه حرفی نزد ، و ادامه داد : «حالا تو از نظر ما ترکمنی و ما هم خوشحال خواهیم شد اگر همسری ترکمن اختیار کنی! » ـ
احساس عجیبی به من دست داد؛ به توماج گفتم من خیلی منقلبم از این تصمیم محبت آمیز شما ، اما من عاشق رفیقی هستم و خودم را «متاهل» میدانم! بدون تردید اگر چنین نبود باعث افتخار من بود! ـ
توماج انگار شوکه شده باشد، در نگاهش دیگر آن خنده نبود و جایش را انگار یک سوال گرفته بود و شاید هم چون تا آن لحظه مرا همیشه تنها دیده بود، گمان نمیکرد پاسخی منفی بگیرد. و شاید هم بدلیل علاقه ی شدیدش به من، پاسخ من برایش نوعی شکست ایده ای زیبا بوده است؟! ـ
[این تصور را از آن رو دارم که توماج یکبار دیگر هم پس از تعویض مسئولیت من، در بیمارستان به بالین من آمد و گفت نمیشود همچنان خودت مسئولیت آنجا را داشته باشی؟ خندیدم! بویژه وضعیت جسمانی ام مطلقا اجازه نمیداد که مسئولیتی چنین داشته باشم، او اما خیلی سریع معنی خنده ام را فهمید و گفت خودم منظم میایم پیش ات و رهنمودهارا میرسانم کاملا عملی ست»] 
با قدری تامل از من پرسید، فقط تو عاشق او هستی رفیق، یا او هم هست؟ من معذب بودم، خوشبختانه حافظ به دادم رسید، گفتم : « عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟!» 
او فورا گفت : « در عشقِ خانقاه و خرابات فرق نیست» !  ـ
این بار من از توماج شوکه شدم. توماج را هرگز حاضر جواب و اهل شعر و شاعری نمیدانستم و این پاسخ اش که از همان غزل حافظ است مرا سخت دچار ارادتی شگفت به توماج کرد !  ـ
با هم گرم گرفتیم و به او گفتم استاد اجل حافظ در مورد عشق خانقاه و خرابات درست می‌گوید ولی برای من این عشق فقط یکیست ومحال است بتوانم جز این فکر کنم! اما نمیدانم چرا به او نتوانستم بگویم خوب است و ضروری که حرف دانش پژوهان بزرگ و نیز مارکس را در مورد «اهمیت اختلاط نژادها و اقوام » در میان ترکمن ها ترویج کنید تا به تدریج این سنتها جایشان را به اصلحیتِ عشق و انتخاب آزاد بدهند ؟ بهر رو فضا هم فضای خاصی بود.
حالا که فکر میکنم نمیدانم توماج این حرف من را چطور فهمیده است چون بی تردید او میخواسته بگوید فرقی نمیکند ، انتخاب تو مهم است و حتما تفاوتی ندارد با انتخاب یک ترکمن . 
رفتار توماج همیشه با همه و شاید با من قدری بیشتر توام با احترام بود و یکبار که لیلا را دید گفت « لیلا هم که خودش ترکمن است شما هر دو ترکمنید» گفتم ما را چیزی فراتر از ملیت زبان و قومیت بهم نزدیک کرده است ، انسانیت شما ترکمن‌ها ورای هر خویشی و ملیتی ست … شما خلقی واقعا زیبا و نازنین هستید دختران و البته پسر ها ی ترکمن که انگار شباهتی هم به اسب‌های فوق العاده زیبای ترکمن دارند از زیباترین اقوام ایرانی هستند و فکر میکنم رویای هر مردی میتواند باشد که بتواند همسری ترکمن اختیار کند و تصور میکنم زنان بسیاری هم آرزوی داشتن همسری ترکمن دارند! دخترهایتان با آن شال های خوشرنگ محلی و زیبایی طبیعی شان در هر چشمی رویایی اند!
– کدام رنگش را بیشتر دوست داری تا برای نامزدت بیاورم ؟!
-ممنونم رفیق مهربان، آنها بر تن ترکمن ها زیباتر ند . قربان محبتت!
– تعارف نمیکنم و به اندازه ی کافی هست (خندید) مطمئنم به هر فروشنده ای بگویم برای تو میخواهم با میل و علاقه تقدیم میکند! 
-بیش از این خجالتم نده، 
– تو خودت وحتما میدانی که ترکمن ها همه، سازمان فدایی و ترا میشناسند و خودشان را هوادار سازمان میدانند بنابر این باعث خوشحالی ست …
بعد از این یکبار دیگر او را در هنگامی که در بیمارستان بستری بودم دیدم و دیگر او را ندیدم تا خبر قتل ناجوانمردانه ی کشتار شان را شنیدم . 
توماج. ، مختوم ، واحدی و جرجانی چهار ستاره ی آسمان ترکمن صحرا بودند که هرکدامشان درخششی متفاوت و شخصیتی بارز داشتند ، با اینکه توماج بیشتر از دیکران با من حشرو نشر داشت و محبت فراوانی ابراز می‌کرد ، اما مختوم و واحدی و جرجانی هم برای من کمتر از توماج نبودند و حتی من در شخصیت هر سه ی آنان ظرفیتهای عظیم رهبرانی را میدیدم که عنقریب جای خودشان را در رهبری درست جنبش شورایی در ترکمن صحرا پیدا میکنند و نمیگذارند این جنبش اصیل زیر سیطره ی ارتجاع مضمحل شود ، متاسفانه سیاستهای غیر سیاسی و مماشات جویانه اکثریت این جنبش عظیم را بدون احساس مسئولیت و حتی بدون یک مصالحه ای که منافع آتی ترکمن‌ها را در نظر بگیرد به حاکمیت ارتجاعی تسلیم کرد و آنها ضمن تحمیل جنگی دیگر ، از این عقب نشینی غیر اصولی و غیر قابل توجیه استفاده کردند و رهبران مردمی و بسیار معقول و سنجیده را دستگیر و شبانه در بیابان‌ها کشتند و جسدشان را زیر پلی رها کردند. 
تفو بر تو ای دشمن انقلاب تفو بر شما داعشی های ناب ! 
عباس هاشمی 
۲۱ فوریه ی ۲۰۱۹پاریس