جوانبی از زندگی سیاسی اجتماعی و ادبی علی اشرف درویشیان- اکبر معصوم بیگی

جوانبی از زندگی سیاسی اجتماعی و ادبی علی اشرف درویشیان توسط اکبر معصوم بیگی در مراسم گرامیداشت علی اشرف درویشسان در هانوفر که از طرف کاتون کنشگران سوسیالیست و دموکرات هانوفر جمعه شب ۱۰ نوامبر در هانوفر برگزارشد. اكبر معصوم بيگى، نويسنده و مترجم و عضو كانون نويسندگان و از یاران نزدیک علی اشرف ضمن بيان نخستين آشنايى اش، با او در زندان رژيم سلطنتى، به واكاوى جنبه هاى، سياسى،اجتماعى و فرهنگى على اشرف درويشان پرداخت و. بويژه بر نقش موثر وى در دهه هفتاد كه كانون نويسندگان و دفاع از آزادى بيان،از درون و بيرون، آماج حملات اصلاح طلبان قرار گرفته بود اشاره كرد.در پايان نيز ايشان، كارنامه فرهنگى على اشرف و اثار او را نقد و بررسى كرد. اين سخنرانى  مورد استقبال حاضران در جلسه قرار گفت
آن چه در پی می آید متن کامل یادداشت کوتاه من (علی اکبر معصوم بیگی) است درباره ی دوست عزیز از دست رفته ام، علی اشرف درویشیان، که دیروز (شنبه شش آبان 96) در روزنامه ی «شرق» منتشر شد. البته مطابق رسم همیشگیِ مطبوعاتِ ”امپراتوری سانسور“ مطلب سانسور شده است.
**********
درویشیان سوپر استار هفته نامه­ ها، ماهنامه­ ها و روزنامه­ ها رنگین، میهمان این برنامه و آن برنامه­ ی رادیو و تلویزیونی نبود. عکس و تفصیلات او را روی کم­تر مجله­ ای می­ دیدید. چون شیرین نبود. در برابر شرّ و پلیدی و ستم تلخ بود. زَقّوم بود . این بود که نمی ­توانست „سلبریتی“ رسانه ­های جریان­ های جور واجور قدرت و ثروت باشد. تا خودش را بشناسد سر از زندان و بند و شکنجه درآورد. همه ­ی زندگی­اش در پهنه­ ی فرهنگ و پیکار برای آزادی و برابری گذشت. چنان که خود در جایی گفته است „چریک مسلّح نبودم، چریک فرهنگی بودم“. سکوت نمی ­توانست. با مماشات و پشت­ هم ­اندازی بیگانه بود. پیوسته در تکاپوی آزادی بود. صراحت لهجه­ اش گاه تا اعماق می­ سوزاند. اما فقط تلخ نبود. راستی که مصداق بارز نام مستعاری بود که در دهه­ ی 50، پس از یک دوره­ ی کوتاه رهایی از بند، برای پرهیز از تیغ سانسور بر خود نهاد: لطیف تلخستانی. „لطیف“ و نرم و نازک و خاضع و خاکِ راه در برابر بی چیزان و به زمین افتادگان و محرومان، و „تلخ“ و گریزان و نفور از قدرت، هر قدرتی. در سلامت که سهل است، حتّی در بستر بیماری در برابر صاحبان قدرت و ثروت تیغ آخته بر کف داشت. از بهره­ کشان و مفت­ خواران و کاخ سازان به جان نفرت داشت. چند سال پیش که برای جور کردن حاشیه­ ای فرهنگی برای مناسبتی غیر فرهنگی و چه بسا ضدّ فرهنگی از او هم دعوت کردند که به کیش برود، هراسان و آشفته و خشمگین به تهران آمد که: „چطور جرئت کرده ­اند از هم­چو منی برای چنان جایی دعوت کنند؟“ و چند خطی خطاب به مردم رقم زد که، بی­ گمان به عنوان سند برائت روشنفکری متعهد و آزادی ­خواه ما از قدرت، در تاریخ این سرزمین ماندگار است: „­من بر سر سفره­ ی خون نمی­ نشینم“. علی اشرف درویشیان در روزگار ­آبروباخته ­ی ما آبروی زمانه­ ی ما بود. ـ