دانيل بن سعيد : يادداشتی بر زندگی و آثارش، ھوشنگ سپھر

طرح از گفتگوهای زندان
طرح از گفتگوهای زندان

دانيل بن سعيد در ١٠ ژانويه ٢٠١٠ پس از ۵١ سال مبارزه با بيماری درگذشت. در سالھای اخير چند مقاله از دانيل بن سعيد به فارسی برگردانيده شده است. اما نظريهھای سياسی و چھره واقعی دانيل بن سعيد ھنوز نزد ايرانيان ناشناس باق ی مانده است. در محافل چپ ايران ی دانيل بن سعيد را عمدتاً به عنوان يک فيلسوف مارکسيست و استاد دانشگا هِ صاحب کتاب میشناسند. اما اين فقط بخشی از شخصيت سياسی اوست و به ھيچ وجه حق مطلب را درباره اش ادا نمیکند. زيرا که عمدهترين بخش فعاليتھای بن سعيد، يعنی نقش او در بازسازی نظری و تشکيلاتی چپ راديکال را نه فقط در فرانسه، بلکه در سطح جھان، ناشناخته باقی می-گذارد. دانيل، نه تنھا مبارزی وفادار و پیگير در عرصهی جنبش جھانی  طبقه کارگر – و کليه جنبش ھای رھايی بخش و مترقی جھان – بود ،بلکه يک ی از با استعدادترين روشنفکران مارکسيست در ط ی چند دھهی گذشته ھم به شمار میآمد. برای کسانی که از نزديک او را میشناختند، بن سعيد کمونيستی انترناسيوناليست، مارکسيستی انقلابی، و مبارزی خستگیناپذير بود. دانيل بن سعيد، يک رھبر سياسی، يک سازمانده ی تظاھرات، يک سخنور و مبلغ برجسته، يک مجادلهگر سياسی، يک استاد فلسفه در دانشگاه، يک نويسنده پرکار و صاحب سبک بود. او در عين حال فردی فروتن، خوش برخورد، و به رغم بيماری جانگدازش، در ھمه جا با لبخند فراموش نشدنیاش حضور میيافت.

دانیل بن سعید

دانیل بن سعید

دانيل بنسعيد در سال ۴۶١٩ در شھر تولوز در جنوب فرانسه و در يک خانواده يھودی بسيار تنگدست به دنيا آمد. پدرش حييم بن سعيد از مدتھا پيش از تولد دانيل، در قھوهخانهای در شھر اوران واقع در الجزاير با شغل گارسونی امرار معاش میکرد. مادرش يک فرانسوی از طبقهی کارگر بود که در نوجوانی فرانسه را در ھنگام اشغال نازیھای ضد يھود ترک گفته و به الجزاير کوچ کرده بود. او در ١٨ سالگی به يک عرب يھودی دل بست. اين دختر جوان در دورانی که الجزاير مستعمره فرانسه بود، و کشور فرانسه نيز در اشغال آلمانیھای يھودستيز و حکومت دستنشاندهی ويشی قرار داشت، میبايست يک تنه به جنگ ھمهی دشواری -ھای زندگی میرفت. در ھمان دوران است که حييم بن سعيد به ھمراه  دو برادر خود توسط حکومت ويشی –  دست نشاندهی ھيتلر- به جرم يھودیبودن دستگير و به اردوگاه مرگ فرستاده شد. دختر جوان فرانسوی با تھيهی اوراق ھويت جعلی در اثبات »يھودی-نبودن« ھمسر  عرب خود، موفق به آزادی او گرديد اما دو برادر ديگر حييم اعدام شدند.  اين زوج جوان به فرانسه نقل مکان م ی-کنند و در تولوز يکی  از شھرھای جنوبی فرانسه در نزديکی مرز اسپانيا اقامت میگزينند. دانيل بن سعيد در کتاب زندگی نامه اش٣١ به نقل اين ماجرا پرداخته است. او اشاره می  کند که „… شگرف اين که فاصلهی زمانی بين اين بربريت و رويدادھای سال

١٩۶٨ کمتر از ٣٠ سال بود.“

حييم در تولوز برای امرار معاش کافهای باز کرد به نام  „کافه دوستان“. اين کافه پاتوقی برای پناھندگان اسپانيولی ضدفرانکو، ايتاليايیھای ضد فاشيزم، اعضای سابق جنبش مقاومت فرانسه و کارگران مبارز با گرايشھای مختلف. جلسات حزب کمونيست محل ھم در آن جا برگزار میشد. مادر دانيل فرزند يک کمونارد بود و سرنترسی داشت. او جمھوريخواھی دوآتشه بود و به خاطر اين که يکی  از اعضای خانواده اش در مخالفت با اعدام لوئی شانزدھم سخن گفته بود به مدت ده سال با او ترک رابطه کرد! درھمين ايام است که دانيل نوجوان شاھد انفجار خانهی پدر دوستش توسط اعضای يک گروه دست راستی- فاشيستی شد. واقعهای

که به گفته خودش بر او تأثير بسيار گذاشت. پدر دوستش پزشکی کمونست و خوشنام بود. آن پزشک از اعضای جنبش مقاومت بود که در دوران اشغال فرانسه توسط آلمان ھيتلری با نازیھا میجنگيدند.

در اين که دانيل فرد بسيار با استعداد و تيزھوشی بود جای کمترين شکی نيست. اما، شرايط و رويدادھای اجتماعی و خانوادگی ھم نقش بسيار مھمی در شکلگيری شخصيت دانيل نوجوان ايفا کردند؛ اردوگاه مرگ نازیھا، کافه دوستان، الجزاير مستعمره، بمب-گذاری فاشيستھا و …

کشتار الجزايريان در متروی پاريس در سال ٢۶١٩ توسط پليس فرانسه، بر دانيل تأثير زيادی گذاشت. او در ھمان سال، ھنگامی که ۶١ سال داشت به عضويت سازمان جوانان حزب کمونيست فرانسه درآمد. دانيل بن سعيد اما به سرعت از سياستھای حزب کمونيست سرخورده شد. او به اتفاق افرادی نظير آلن کريوين و ھانری وبر دست به تشکيل جناح چپ  در آن سازمان زد. در آن دوره پيروزی انقلاب کوبا، تاثير زيادی بر جوانان راديکالی مانند دانيل بن سعيد گذاشته بود.  او سرانجام به خاطر مخالفت با سياست حزب کمونيست فرانسه، دررابطه با حمايت از نامزدی فرانسوآ ميتران در انتخابات رياست جمھوری در سال ۶۵١٩، از حزب کمونيست اخراج شد. دانيل در ھمان سال موفق به ورود به مدرسه معتبر إکول نرمال سوپرييور شد و به پاريس نقل مکان کرد.

دانيل بن سعيد يكى از پايهگذاران تشكل „جوانان كمونيست انقلابى“ (Jeunesse Communistes Révolutionnaires, JCR)در سال ١٩۶۶ گرديد و ھمچنين، يكى از گردانندگان اصلی يک تشکل دانشجويی به نام جنبش ٢٢ مارس شد. دانيل از چھرهھای اصلی جنبش ماه مه ١٩۶٨ در فرانسه بود و در زمره رھبران نادری  بود که تا آخرين روز زندگی به باورھای انقلابی خود پایبند باق ی ماند و  مبارزه کرد.

در پی رویدادھای ماه مه ١٩۶٨، حکومت ژنرال دوگل رئيس جمھور وقت فرانسه، سازمان „جوانان کمونيست انقلابی“ JCR را غيرقاونی اعلام کرد و رھبران آن سازمان را تحت تعقيب قرار داد. دانيل بن سعيد به زندگی مخفی روی آورد و در خانهی مارگريت دوراس نويسنده سرشناس، پنھان شد. بن سعيد در منزل مارگريت دوراس، مشترکاً با ھانری  وبر  نخستين کتاب خود به نام „مه ۶٨، تمرين کلی١ را نوشت. اين کتاب از رويدا دھای سال ١٩۶٨ و حال و ھوای دگرگونکنندهی آن دوره سخن می گويد. دانيل بن سعيد در سال ١٩۶٩ „اتحاديه کمونيست ھای انقلابی“ (Ligue Communiste Révolutionnaire, LCR) را با کمک آلن کريوين و ديگر ھم فکرانش تأسيس کرد. او تا آخرين روزھای حياتش از رھبران آن محسوب م یشد. اتحاديه کمونيستھای انقلابی يکی از بخش ھای اصلی بينالملل چھارم بود. دانيل انترناسيوناليستی معتقد بود. او عالوه بر زبان فرانسوی به زبانھای اسپانيولی و پرتغالی مسلط بود و نقش مھمی در سامانيابی سازما نھای چپ راديکال در آمريکای لاتين، اسپانيا و پرتغال داشت.

کشور فرانسه در سال ١٩٨٩ به مناسبت دويستمين سالگرد انقلاب کبير  جشن گرفت. اما اين جشن زحمتکشان و پابرھنگان فرانسوی اواخر قرن بيستم نبود. بلکه جشن نوادگانِ  غاصبانی بود که به يمن ترور و خفقان ناشی از ترميدور*، ميراثخوار دروغين انقلاب کبير فرانسه شده بودند. ھمان تاريخنويسان و نظريهپردازان قلم به مزدی که ھنوز در مضرات انقلاب، „قھر“ و „خشونت“ صدھا کتاب و ھزاران مقاله مینوشتند. در چنين دورهای از تاريخ معاصر فرانسه بود که دانيل بن سعيد دو کتاب „من، انقلاب١٠ و „ دويستمين سالگرد ترميدور١١ را نوشت. دانيل نشان داد که اين روبسپير بود که دويست سال پيش برای نخستينبار قانون لغو مجازات اعدام را به کنوانسيون ارائه داد. اما پيشنھاد روبسپير انقلابی به واسطهی مخالفت جناح راست طبقهی بورژوا به تصويب نرسيد. بن سعيد در آثار خود به مسائلی نظي رِ „حقوق بشر، تروريزم، پيشرفت، پول، و ارز شھای اخلاقی“ پرداخت و از رياکار یھای سياستبازان بورژوا و تاريخنويسان تحريفگر تاريخ پرده برداشت. آثار دانيل بن سعيد، ترکيب و پيوندی است از ژاکوبنيزم انقلابی بابوف – بلانکی و کمونيزم رھائیبخش کمون پاريس.

دانيل بن سعيد چندی بعد دو کتاب دربارهی والتر بنيامين١٢ و ژاندارک١٣ به رشته تحرير درآورد. در واقع، اين دو اثر، محصول دوران محزون و خمودگی ناش ی از سا لھای بعد از ١٩٨٩ است. دورانی که بيانگر يورش ھمهجانبه عليه مارکسيزم، و مبلغ پيروزی سرمايه در نبرد عليه کار، و يکهتازی نئوليبراليزم، و رشد راست افراطی و ناسيوناليزم  ارتجاعی بود. بیجھت نبود که در اين دوره، بن سعيد دست به نوشتن و انتشار  کتا بِ „شرطبندی محزون١٦ زد.

سالھای پرتلاطم پس از ١٩٩٠ تأثير زيادی بر جنبش سوسياليستی در عرصهی جھانی گذاشت؛ فروپاشی ديوار برلين، بلوک شرق و شوروی، جنگ اوّل عراق، جن گھای منطقهی بالکان در پ ی فروپاشی يوگسلاوی سابق، جنگ داخلی در الجزاير و قتل عام حدود يک ميليون انسان در روآندا و… رويدا دھايی  بودند که طی چند سال چھره جھان را کاملا دگرگون ساختند. سردرگمی ناش ی از اين رويدادھا – که ھنوز ھم ادامه دارد – نياز به بازنگری جدی نظری، کندوکاو ژرف تاريخی، کنش و  واکنش سريع سياسی، و سامانيابی تشکيلاتی را برجسته ساخته بود.  دانيل بن سعيد کوشش زيادی برای کنکاش و يافتن رھيافت مسائل اين دورهی تاريخی انجام داد. اشاره به دو مقطع تاريخی کمابيش مشابه میتواند در شناخت انکشاف انديشهی سياسی دانيل بن سعيد مفيد باشد. در دورهی پس از شکست انقلابات اروپا در سال ١٨۴٨، مارکس نيز با اوضاع و احوال مشابهای مواجه شده بود. اين دورهای است که مارکس پژوھش و شناخت علمی  نظام سرمايهداری را در دستور کار خود قرار داد؛ پروژه ای که برای سال ھای طولانی عمدهترين فعاليت او محسوب گرديد. مورد مشابه ديگر، واکنش لنين به رويداد غيرمترقبه و فاجعهانگيز رأی مثبت احزاب سوسيال دموکرات به بودجهی جنگی دولتھای جنگطلب خودی بود. دورهای که لنين به بازخوانی ھگل و مارکس روی آورد.

نکتهی ديگری که در چرخش فعاليتھای سالھای آتی دانيل بن سعيد بیتأثير نبود، آگاھی از ابتلا به يک بيماری علاجناپذير بود. پزشکان حداکثر يک سال به او فرصت زندگی داده بودند. خوشبختانه آنان در ارزيابی مقاومت انسانی اشتباه میکردند. دانيل، از آن ھنگام، با سرعت حيرتانگيزی به نوشتن  پرداخت. انگار ھرچه از قدرت جسمانی دانيل بيشتر کاسته م یشد، برقدرت فکر ی او بيشتر افزوده میگشت. بطوری که در طی ١۵ سالی که با مرگ دست و پنجه نرم کرد، بيش از ٢٠ کتاب  و ٢٠٠ مقالهی مھم دربارهی موضوعات گوناگون به نگارش درآورد. به نظر میرسيد که دانيل بن سعيد با انديشه و قلم خود م یخواھد برمرگ فيزيکی غلبه کند.

از اواسط دھهی ١٩٩٠، عمدهترين آثار مھم دانيل بن سعيد به مسائل کليدی مارکسيزم اختصاص دارد: „سرمايه“ مارکس، انقلاب اکتبر، محيط زيست، فمينيزم، مسأله يھود، فلسطين و تدارک يک طرح سياسی نوين برای چپ راديکال ضدسرمايهداری. او در

سال ١٩٩۵ ابتدا کتاب „مارکس نابھنگام١۴ و در پی آن کتاب „ناموزنی زمانھا، جستاری درباره بحرانھا، طبقات و تاريخ„١۵ را نوشت. اين دو کتاب که در واقع مکمل يکديگرند، ن ه تنھا دفاعيهای برای مارکس جوان ھستند -در دورانی که مارکس را موردنقد قرار دادهاند –  بلکه بسياری از ابھامات دربارهی انديشهی مارکس را برطرف ساختهاند.

بنسعيد در دو کتاب نامبرده به مانند يک نقاش چيرهدست به مرمت شاھکار کاملاً رنگ و رو رفته و غبار گرفته استا دِ بزرگ خود م یپردازد. او به جنگ برداشت ھای سادهانگارنه، بیجان، مکانيکی، دگماتيک و مذھبیشدهی متداول از انديشهی مارکس می رود و با خوانشی زنده، پويا و کارآ دروازهی دنيای تاکنون ناشناختهای از انديشهھای مارکس را برای خوانندگان دو کتاب میگشايد.

البته نبايد شگفتزده شد که اين خانهتکانی مھم به مذاق آن دسته از „مارکسيست“ ھای خشک مغز خوش نيايد؛ کسانی که نوعی „ماترياليزم تاريخی“ مکانيکی و دگماتيک را به مثابه قوانين خدشهناپذير جامعه و طبيعت از انديشهی مارکس استنتاج کردهاند. دانيل بن سعيد نخست به دفاع از مارکس در برابر حملات فيلسوفان معاصر م یپردازد: کارل پوپر فيلسوف ضد کمونيست دوران جنگ سرد، و محفل اکادميکی که تحت عنوان „مارکسيزم تحليلی“ پيرامون جون الستر گرد آمده بود و به مخالفت با نظريهی مارکس دربارهی „ارزش“ و „کار“ پرداخته بودند. دانيل سپس به بررسی انديشهی خود مارکس پرداخت. او  نشان داد که ھم پوپر و ھم الستر در حملاتشان به مارکس، نظراتی را به او نسبت می دھند که به ھيچوجه ارتباطی با مارکس ندارند. برای مثال، پوپر مارکس را به „تاريخگرائی“ متھم کرده بود. تاريخگرائی بدين معنا که با مطالعهی گذشته م یتوان آينده را پيشبينی  کرد: با خواندن کتاب „سرمايه“ می توان رسيدن به کمونيزم را  پيشبين ی کرد. درست به مانند فرد دينداری که با خواندن نماز روزان هاش، ظھور ناگزير امام دوازدھم را تصديق م یکند.

بن سعيد در کتاب „ناموزنی زمانھا، جستاری درباره بحرانھا، طبقات و تاريخ“ که شايد مھ مترين اثر نظری وی محسوب شود، به خوآنشی نامتعارف از کتاب „سرمايه“ مارکس پرداخت. او بی پايه بود نِ بسياری از ايراداتی که به لحاظ نظری به کتاب „سرمايه“ گرفته میشد را اثبات کرد. اين کتاب قدرت روشنگری و تحليلی بن سعيد را تثبيت م یکند. کتاب او  از سه بخش تشکيل شده است؛ بخش اولّ به بازخوانی کتاب“ سرمايه“ مارکس م یپردازد. سامانهی اقتصادی-  سياسی و مقولاتی نظير بحران، و چرخ هھای اقتصادی را مورد تحليل قرار می دھد. بن سعيد میکوشد تا از اين طريق  چشماندازی برای تحولات دوران کنونی بيابد.

بخش دوّم اختصاص دارد به تضا دھای طبقاتی، رابطه متقابل بين آنھا: مناقشات اجتماعی، سلطهی سلسله مراتب و فشار ناش ی از سرکوب جنسی ، منازعات قومی (بين مليتھا و پيروان اديان مختلف در چارچوب جھانیشدن سرمايه معاصر). آخرين بخش کتاب برپايهی کارھای ارنست بلوخ، والتر بنيامين و شارل پگی به ساختارشکنی فتيشيزم تاريخ ی م یپردازد. اين کتاب ادای سھمی است در نقد مدرنيته کالائی و باورھای متداول. در اين کتاب دانيل تلاش م یکند تا نشان دھد که انديشهی مارکس در طی صد سال گذشته شديداً از سه تفسير نادرست رنج  برده است؛ بدين معنا که مارکسيزم: (١) تاريخگرا نيست، يعنی دارای ي ک فلسفهی پايان تاريخ نيست؛ (٢) جامعهشناسی منطقی آمپريک طبقات نيست؛ (٣) بررسی پوزتيويست یعل م ی اقتصاد و تکامل تکخطی جامعه که اجباراً به کمونيزم منتھی م یشود ھم نيست. دانيل بنسعيد نشان م یدھد که مارکس، اين متفکری که در قرن نوزدھم م یزيست کماکان بھترين مفسر سرمايهدار یِ جھانیشده در قرن بيست و يکم، و پاسخگو و گزينهی حل معضلات آن است. دانيل بنسعيد، به تعبيری، کارل مارکس  „پسا – پسُت مدرن“ را به ما م یشناساند.

دانيل با يک بررسی جامع نشان می دھد که صرفنظر از برخی نوشت هھای کم اھميت ژورناليستی مارکس، تقريبا ً در کليهی آثار مھم او ک مترين نشانهای از اين نظريه که کمونيزم پیآمد گريزناپزير سرمايهداری است، ديده نمیشود. بازخوانی مارکس بن سعيد را متقاعد می سازد که سير تاريخ خطی مستقيم نبوده و ھمچون درختی دارای شاخ هھا و انشعابھای فراوان است. بررسی نظريه-

ھای مارکس توسط دانيل نشان میدھد که روند تاريخ مجموع های از رويدا دھای محتملی است که پیآم دھای غيرقابل پيشبين ی

خواھند داشت؛ البته پيکار طبقاتی جايگاه اصلی را دارد اما نقش تصادف و احتمالات را نيز نبايد ناديده گرفت. پژوھش بن سعيد تبيين کاملا ً وارونهای از آثار مھم مارکس را برجسته میکند که مبتنی بر غير خطی بودن انکشاف تاريخ است. اين „مارکسيست“ ھا بودند که يک چنين جامه تنگ مکانيکیای را بر ت ن انديشه و آثار مارکس کردند و قوانين حاکم بر طبيعت مرده را بر جامعهی انس ان ی زنده و پر از جنب و جوش تحميل کردند. دانيل مستدل میسازد اگر اين جھانشمولی را بپذيريم آنگاه الزاما ً پيشبينی پذير بودن آينده را ھم بايد  قبول کنيم. در اين ديدگاه نقش انسان به مثابه „عامل آگاه“ و „عنصر مؤثر“ به حداقل کاھش داده م یشود. اين دقيق اً ايدئولوژی و خواست سرمايهداری است. بوارون، دقيقاً در دوران شکست، عقبنشينی و افول مبارزه طبقاتی است که بيش از ھر زمان ديگری لازم است که سوسياليستھای انقلابی بر ضرورت مبارزه طبقاتی و اين که کمونيزم محصول خود به خودی جامعهی طبقاتی نيست، پافشاری کنند. اين کتاب را شايد بتوان مھ مترين اثری دانست که چپ راديکال در طی چند دھهی گذشته توليد کرده است.

اگر قرار باشد از ميان دستآوردھای با ارزش دانيل در بازشناسی و تکامل انديشه مارکسيستی تنھا يکی را در اين جای برشمريم بی شک گسست ريشهای از پوزيتيويزم و دترمينيزم است که تار و پود مارکسيزم “ ارتدوکس“ عميقاً به آن آغشته بود. در اين امر ب ی شک بلانکی و بنيامين در او بیتأثير نبودند. در کتاب نامبرده  اين جمله از بلانکی را می يابيم: “ … چيزھای شگرف انسانی،

چيزھايی که در ھر لحظه قابل تغيير می توانند باشند، بندرت شبيه چيز ھای کھکشانی ھستند که مقدرند و سرنوشتی گريزناپذير دارند“.  يا اين جمله والتر بنيامين: „ھر لحظه تاريخ در تنگی و باريکی است که در آستانه اش ناجی ای می تواند ظاھر شود، يعنی  انقلاب، اين جھش ناگھانی رويداد محتملی است در واقعيت.“

اگوست بلانکی، کمونيست مرتد“ عنوان يکی از نوشت هھايش است که مشترکاً با ميشل لووی نوشته است. انديشه و زندگ ی بلانکیبر او تأثير انکارناپذيری گذاشته بود. د انيل دفاع و وفاداری خستگیناپذير از محرومان و پرھيز از ھر گونه خشک مغزی و تعصب عقيدتی را از بلانکی آموخته بود.

در عصری که نظريهی „پايان جھان“ فوکوياما به ظاھر يکهتازی م یکرد و نئوليبراليزم سرمست از باده پيروزی بود، نوشتن  اين دو کتاب به نظر „خروس بی محل“ میرسيد. اما اين دو کتاب ھنوز از چاپخانه خارج نشده بودند که اعتصابات عظيم و طولانی کارگران فرانسه عليه تھاجمات ھمهجانبه سياس تھای نئوليبرال، دولت دست راست ی را ساقط کرد و بارديگر شبح مارکس از دور نمايان شد.

بخش عمدهای از آثار دانيل به مسأله استراتژی، به ويژه استراتژی انقلابی در قرن بيست و يکم، اختصاص دارد. او در کتاب „شرط بندی محزون١۶ به اين مھم م یپردازد و با توجه به رويدا دھای دو دھه گذشته و جو شديداً بدبينانه ناش ی از شکستھا و آرزوھای برباد رفته، قوياً به دفاع از „تعھد سياسی و انقلابی“ برمیخيزد. او با نقد مفروضات، الگوھا و دگ مھای از قبل تعيين شده و خدشه ناپذير گذشته، به تعھد در قبال چشم انداز واقعی و استراتژی انقلابی تاکيد میکند. در اين کتاب که به گفته ميشل لووی زيباترين نوشته دانيل بن سعيد است، با اتکاء بر جملهای از پاسکال میگويد که „عمل رھائی بخش کاری است که پيآمدش از قبل تعيين نشده“ است. ميشل لووی که خود شاگرد و ھمکار لوسين گلدمن بوده بر اين باور است که دانيل بن سعيد با مطالعه کارھای گلدمن روش مارکس را در کار پاسکال م یبيند. دانيل تعھد و درگيرشدن در سياست انقلابی را ھم چون يک شرطبندی حساب شده بر روی يک“ تحقق تاريخی“ میبيند که „خطر باختن ھمه چيز و يا خود باختن“ را در بطن خود دارد. بدين ترتيب، انقلاب ديگر ناشی  از يک ضرورت تاريخی و از ملزمات قوانين آن و يا زائيدهی تضادھای اقتصادی سرمايه نيست، بلکه يک استراتژی

مفروض و محتمل، يک چشم انداز اخلاقیای است  که „بدون آن اراده پس می نشيند، روحيه مقاومت عقب می نشيند، تسليم می شود، پيمان می شکند، اعتبار و حثيتش را برباد می دھد.“

در رابطه با فريبخ وردنِ توده ھا از حکومت حزب سوسياليست فرانسه و برباد رفتن آرزوھايشان توسط سوسيال دموکراسی کتاب „چپ آنھا و چپ ما١٨ را می نويسد و سراب آن نوع „سوسياليزم“ را برملا م یسازد.

دانيل يک سال از فروپاشی شوروی، در زمانی که توپخانهی ارتش ايدئولوژيک ارتجاع جھانی يکه تازی میکرد „کتاب سياه کمونيزم“ را نوشت. اين کتاب به ظاھر يک کار تحقيقات یعلم ی جمعی  است و در بيش از ھزار صفحه به افشای جناياتی که تحت نام  „کمونيسم“ انجام گرفته است، میپردازد. „کتاب سياه کمونيسم“ سريع اً به اکثر زبا نھای مھم جھان ترجمه شد و زيور اکثر کتابخان هھا و کتاب فروشی ھا در سراسر جھان گرديد. دانيل بن سعيد سپس با انتشار کتاب „چه کسی قاضی است؟١٩„، با تأکيد بر بيان حقيقت، مبارزه با افتراء و تحريف تاريخ، انتقال خاطرات و گنجينه انقلابی به نقد تحريفکنندگان تاريخ پرداخته و  خود تاريخ را به عنوان تنھا داور واقعی به رسميت م یشناسد.

او کتاب „لبخند شبح، روح نوين کمونيزم٢٣ را به مناسبت صدوپنجاھمين سالگرد انتشار „مانيفست حزب کمونيست“ نوشت و در آن فرآرسيدن مجدد „شبح کمونيست“ را نويد م یدھد.

 دانيل بنسعيد در کتاب „تحويلناپذيران. تزھای مقاومت مناسب زمانه٢۴ که در سال ٢٠٠١ نوشت با بيانی زيبا با تزھای پنج -گان هاش به نبردی حماسی عليه منفیبافیھای شوم و نغم هھای بدبينانه و تسليم طلبانهی پياپی روشنفکران و ھمرزمان گذشتهی خود م یپردازد؛ او در سکوت خفقانزای زمانه با نھيبی فرآرسيدن طوفانی خروشان را نويد م یدھد: دستورالعملھائی برای مقاومت و تسليم نشدن دربرابر فشارھای دوران نئوليبراليزم، عصر انتقالی بين گذشتهی مخروبه و آيندهی نامعلوم.

کتاب „مقاومت، جستاری کلی درباره موش کور٢۶ که در تداوم ھمين موضوع مینويسد، تلاشی است در جھت دستيابی به يک „سياست مقاومت“. در تاريخ ادبيات از شکسپير گرفته تا مارکس، موش کور ھمواره نما دِ سرسختی، مقاومت زيرزمينی و ظھور ناگھانی و غير مترقبه در جائی است که انتظارش نمیرود. موش کور حيوانی است که با انرژی خارقالعادهای در زيرزمين صبورانه به نقبزدن میپردازد و شبکهی زيرزمينی تودرتوئی ايجاد میکند و به ناگھان در يک جائی از زمين سر در میآورد که به ھيچوجه انتظار آن نمیرود. موش کور  نماد تسليمنشدن است، در برابر آنچه که در ظاھر، عمرش بسر آمده است. بن سعيد در اين کتاب به بررسی نظريات فيلسوفانی م یپردازد که در برابر طوفانھای مخرب دھهھای اخيرتسليم نشدند. او نظريات آلتوسر، باديو، دريدا و نگری را به زير ذرهبين نقد میبرد و در جدالی رفيقانه با آنان به تدوين و تکامل استراتژی سياست انقلابی نوين م یپردازد.

دانيل بنسعيد در سال ٢٠٠١ بار ديگر به مارکس بازمیگردد و کتاب „کارل مارکس، ھيروگليف مدرنيته٢٧ را م ینويسد. او بسط سرمايه داری در دوران مارکس را با پديده گلوباليزاسيون سا لھای اخير مقايسه م یکند و ھردو را کم و بيش از يک قماش م یبيند.

دانيل برای بھتر فھميدن کتاب „سرمايه“ توصيه می کند که آن را به شيوه کتاب ھای پليسی بخوانيم: „جنايتی به وقوع پيوسته و ارزش افزونه ای ربوده شده، و اين ارزش به يغما رفته بين دس تھای مختلف رد و بدل می شود، سارقان ھر يک به سھم خود بخشی از آن را می ربايند: سرمايهدار، عمدهفروش، خرده فروش، رباخور، کلاھبردار و مر دِ رند و …  بطوری که در طی اين روند منبع اوليه اين ارزش  فراموش می شود… بايد به شيوه شرلوک ھلمز به کشف اين جنايت پرداخت“. بنسعيد در اين کتاب،

انديشهھای مارکس را از دگمھای مذھبی میزدايد، شمای مقدس را از چھرهی انسانی مارکس برمیدارد، و او را دوباره زنده کرده و به پيشواز قرن بيست و يکم میفرستد. او بيش از پانصد صفحه مطالب نو دربارهی مارکس و مکاتبات مارکس با انگلس، مادر و نزديکان را ارائه و مورد بررسی قرار میدھد.

دانيل بن سعيد سپس به درخواست انتشارات مجموعه „چه می دانم؟“ کتاب „تروتسکيزم ھا٢٨ را می نويسد. او در اين کتاب به تروتسکی و تروتسکيزم میپردازد که چرا تروتسکيزم گرايشھای مختلفی در درون خود دارد. اين کتاب شرح مختصری از کسانی است که با شور و شوق زائدالوصف و در شرائط بسيار دشوار در جھت زنده نگاھداشتن کمونيزم انقلابی و انترناسيوناليزم ، تلاش کردند. او با تاکيد بر نقش تروتسکی به عنوان يکی از رھبران انقلاب اکتبر، سازمانده ارتش سرخ  و نظريه پرداز مارکسيست، به مبارزهی آشتیناپذير تروتسکی – و „اپوزيسيون چپ“  از اوايل دھه ١٩٢٠-  عليه جناح استالين و بوروکراسی در حال رشد درون نظام جديد شوروی، میپردازد. او براين باور است که تروتسکی ميراث عظيمی در جھت تداوم و تکامل مارکسيزم انقلابی و انترناسيوناليزم برجا گذاشته است.

بخش عمده ای از آثار دانيل به مسألهی استراتژی چپ در روياروئی با تھاجمات سرمايه و نئوليبراليزم در دھهی اخير اختصاص دارد. او در اين نوشتارھای خود توضيح میدھد که در سدهی نوزدھم ميلادی جھانیشدن سرمايهی انگليسی در عھد ملکه ويکتوريا، تأسيس بينالملل اول را به ھمراه آورد. او آن دوران را مشابه دوران گلوباليزاسيون سرمايهداری سالھای اخير ارزيابی میکند که با مقاومت در گسترهی جھانی مواجه شده است: تظاھرات عظيم در پورتوالگر، در جنوآ، در سياتل و يا در فلورانس؛ فوروم ھای مختلف در سطح منطقهای و در گسترهی جھانی. دانيل براين باور است که در طی دو دھهی اخير شاھد ظھور و گسترش يک نوع انترناسيوناليزم نوينی ھستيم: کارگران؛ کشاورزان؛ ھواداران محيط زيست؛ فمينيست ھا؛ سازمانھای غيردولتی؛ جنبشھای فرھنگی و … و نه صرفآ در سطح کشورھای پيشرفته پديدار شدهاند بلکه در کل جھان شاھد ظھورشان ھستيم. دانيل به طور کامل درگير مباحثات چگونگی مبارزه با پديدهی „گلوباليزاسيون“ و چگونگی سازماندھی مبارزات عليه آن شد. او دو کتا بِ „انترناسيوناليزم نوين٢٩ و „دنيائی برای تغيير٣٠ را در ھمين رابطه نوشت. مجادلات بنسعيد با تونی نگری و جان ھالووی در کتاب „دنيائی برای تغيير٣٠ در بين چپ جھانی کاملاً شناخته شدهاند و حضور فعالش در فورو مھای اجتماعی، سمينارھا و کنگره ھای جھانی فراموش نشدنی است. او به اين نکته اشاره می کند که سياستھای اقتصادی نئوليبرال سالھای اخير و بحرانھا وپیآمدھای ناشی از آن نظير نابرابری ھای اجتماعی و به حاشيهی جامعه پرتابشدن بخش مھمی از جامعه، فجايع محيط زيستی، عدم تضمين در برابر پیآمدھای فناوریھای جديد ھم بر روی محيط زيست و طبيعت ھم برای آيندهی بشر، موجب بيداری وجدان مردم دنيا شده است.

دانيل بنسعيد در سال ٢٠٠٣  کتاب „ناشکيبايی کُند٣١ را مینويسد. اين کتاب روايت زندگی خود دانيل است. او در مقدمهی کتاب

مینوسد: „اين کتاب ھدفی ندارد جز کمک به فھم يک زندگی سياسی، آن ھم بعد از فاجعه استالينيزم، در عصر تعب دُ کالا و در دورانی که پرده اسرار مدرنيته برزمين افتاده است“. در اين کتاب، زندگی سياسی يک „فرد“ با زبان  „جمع“ ھم روايت میشود. راوی داستان به تناوب „من“ و „ما“ میشود؛ خاطرات فردی و تجارب جمعی. بن سعيد از اواسط دھهی ١٩۶٠ تا زمان نگارش کتاب (٢٠٠٣)، چھار دھهی سرشار از رويدادھای گوناگون را بيان میکند: کافه دوستان با مشتريان مھاجر خارجیاش؛ تجربهی حزب کمونيست؛ سازمان جوانان کمونيست انقلابی (JCR)؛ مه ١٩۶٨؛ سازمان کمونيستھای انقلابی (LCR)؛ رويدادھای دلخراش آرژانتين؛ سقوط ديکتاتوریھا در اسپانيا و پرتقال؛ انقلاب ايران؛ فروپاشی شوروی و بلوک شرق؛ بازخوانی مارکس و … ھمگی روايتھايی ھستند از يک طغيان  سِر ت قِی که میبايست گذشت زمان را بياموزند: يک ناشکيبائی  کُند را. دانيل بنسعيد با چنين پشوانهی پربار و باارزش با فروتنی خاصیِ می نويسد: „… قلمی حقير و گواھی  ساده برای کمک به فھم آن چه انجام داديم…

در پاره ای موارد دچار اشتباھاتی شديم، شايد ھم تعداد اين موارد اندک نباشند، اما در پيکارمان ھرگز دچار اشتباه نشديم و ھيچگاه دشمنمان را عوضی نگرفتيم“.

او در کتاب „گفتمانھای يک خدا ناباور٣٢ توضيح م یدھد که يک انقلابی کاملاً متفاوت از يک ديندار است. در حالی که ديندار از دريافت اجرش در آخرت کام لاً مطمئن است اما، يک انقلابی بر روی رويدادھايی که نتايجشان از قبل تعيين نشدهاند شرطبندی م یکند و تمام  ھَ مّ و غم و توان مطلق خود را در خدمت يک حقيقت نسبی قرار م یدھد؛ در يک کلام انقلابی کس ی است که بطور خستگیناپذير تلاش م یکند تا اين حکم والتر بنيامين – در آخرين نوشتهاش –  با عنوان „ت زھايی  در باره تاريخ“ را در عمل متحقق سازد: „تاريخ را بگونهای گزنده بايد کاويد.“

دانيل بن سعيد سپس کتاب „محرومان، کارل مارکس، چوبدزدان و حق فقرا“ را منتشر میکند. مارکس در سال ١٨۴٢ يک سلسله نوشتار منتشر کرده است  که عمدتآ در رابطه با مباحثی بودند که در پارلمان ايالت راين در مورد „سرقت چوبھای خشک جنگلی“ مطرح شده بود. مباحث پارلمان راين سرانجام منجر به تصويب قوانينی شدند تا فقرائی که به جمعآوری چوبھای خشک جنگلی میپرداختند را مجازات کنند. مارکس توضيح میدھد که چطور با گسترش سرمايهداری مرز بين حق سنتی تودهھا (مثلأ حق جمعآوری چوبھای خشک جنگلی) و حق مالکيت خصوصی (دراين مورد حق مالکيت خصوصی جنگل) دائمأ به ضرر محرومان جامعه و به نفع غاصبان اموال عمومی جا به جا میشود و سلطهی حق مالکيت خصوصی بر ھمه چيز چنگ میاندازد. ناگفته نبايد گذاشت که دو سال پيشتر، پرودن جزوهی معروف خود در بارهی مالکيت را نوشته بود که در آن به دفاع ليبرالی از حق مالکيت خصوصی پرداخته بود.  نوشتارھای مارکس در واقع پاسخی بودند در رد نظريات پرودن. با گذشت بيش از ١۵٠ سال از آن زمان، بار ديگر حق مالکيت در مواردی چون توليدات فکری، ھنری و فرھنگی، حق داشتن سرپناه و مسکن به لحاظ نظری و حقوقی مسأله حاد جوامع امروزی می شود. دانيل کتاب „محرومان، کارل مارکس، چوبدزدان و حق فقرا٣۶ را به اين موضوع اختصاص میدھد و با بازخوانی نظرات مارکس اين بحث فلسفی و حقوقی را دوباره از نو مطرح میکند. او مینويسد که امروزه ھمچون ١۵٠ سال پيش، محرومان و خلعيدشدگان، عليه خصوصیکردن جھان، عليه به مالکيت خصوصی درآمدن جھان و عليه منطق خشک حسابگریھای خودخواھانه و فردی به پا خاستهاند.

دو نوشتهی ديگر بن سعيد به سکولاريزم اختصاص میيابد. سکولاريزم از ويژگی ھای راديکاليزم فرانسوی است و دانيل مدافع سرسخت آن. او در کتاب „يک دينشناس جديد: برنار ھانری  لوِی٣٧ –  با به اصطلاح „فيلسوفان جديد“-  را به نقد میکشد. بن سعيد، در اين کتاب مبلغان ارتجاع نئوليبراليزم، کسانی نظير برنار ھانری  لوِی را به چالش میطلبد. او انديش هھای جنگطلبانهی اين کارگزاران نوين امپرياليزم و صيھونيزم جھانی که در پس پشت نقاب دفاع از دموکراسی مخفی شده- اند را افشا میکند. دانيل در سال ٢٠٠٨ کتاب „در ستايش سياست الحادی٣٨ را م ینويسد که عمداً به تحولات ناش ی از مدرنيته و مقولات آن پرداخته است. در اين کتاب، پرداختن به مسألهی استراتژی در دوران تھاجمات نئوليبرال و نحوهی مقاومت با آن، بخش مھمی را در برمیگيرد. در ھمان سال، او کتاب „کارل مارکس و فردريک انگلس، انديشه ناشناخته۴٢ را منتشر کرد. اين کتاب به بررسی نظريات مارکس و انگلس در مورد کمون پاريس م یپردازد و از مارکس به عنوان يک „تحليلگر بینظير“ اوضاع و احوال سياسی-  اجتماعی ياد م یکند. دانيل در اين اثر تبيين میکند که مارکس ھرگز سياست را به سطح يک بازتاب سادهی شرايط اقتصادی کاھش نداده است و جبرگرايی اقتصاد یای که ديگران به مارکس  نسبت م یدھند را کاملاً بی  اساس و نادرست م یداند.

زندگ ی دانيل نبرد بی  پايانی بود برای کشف و رسيدن به حقيقت: او از کشتار الجزايريان در متروی پاريس در ١٩۶٢ تا آخرين لحظات زندگی خود به خوبی فھميده بود که کشف حقيقت ن ه با دگماتيزم سازگار است و ن ه با سکتاريزم. از منظر بن سعيد برای شناخت حقيقت، نظريه به تنھائی کافی  نيست و بدون قطبنمای نظری ھم خطر گمشدن در پيچ و خ مھای مسير کنشورزی، وجود دارد. مھ مترين ويژگی دانيل اين بود که رابطهی متقابل نظريه و کنشورزی را به خوبی درک کرده و بدان عمل م یکرد. او در ھمان حالی که مسثوليت يک طرح تحقيقاتی  نظری را برعھده میگرفت، مسئوليت انتظامات يک تظاھرات را ھم میپذيرفت. زندگی  دانيل بين جلسات حزبی و جلسات دانشگاھی، سازماندھی و شرکت در تظاھرات خيابانی، سازماندھی و آموزش در مدرسهی تابستانی حزبی تقسيم شده بود. او نماد پراکسيس مارکسی بود و رمز موفقيت و محبوبيتاش در ھمين نکته نھفته است. کتاب „انديشه- کنش۴٣ او به توضيح اين امر اختصاص دارد. بن سعيد در اين اثر  ورشکستگی دوگانهای که در دھه ھای اخير بشريت با آن ھا مواجه بوده است را تشريح میکند: ھم ورشکستگی سرمايهداری مخرب، و ھم چپ پارلمانتاريستی مرتد و توھم-آفرين را. او بر اين نکته تأکيد میگذارد حال که نظام سرمايهداری وارد بحرانھای ساختاری–تاريخی خود شده است، نه فقط تأمل عاجل برای دستيابی به يک بديل اجتماعی بلکه تحقق مبرم و فوری آن ھم در دستور کار قرار دارد.

بن سعيد در آستانهی تأسيس „حزب نوين ضد سرمايه- داری“ مشترکاً با اوليويه بزآنسونو کتاب ی نوشت با عنوان „پيش به سوی سوسياليزم قرن بيست و يکم۴۴، با ھدف مسلح کردن فعالي تھای روزمره ی ضد سرمايه داری آن حزب و با چشم اندازی

استراتژيک و دراز مدت. کمونيزم قرن بيست و يکم برای او چيزی نبود جز تداوم ميراث مبارزات گذشته، از کمون پاريس گرفته تا انقلاب اکتبر، از ايد هھای مارکس، انگلس و لنين گرفته تا تروتسکی، رزا لوکزامبورگ و چه گوارا. اما دانيل ھمواره عامل زمان و شرايط روز را نيز در نظر داشت. او  در مواجھه با فاجعهی محيط زيست ی که امروزه بشريت به واسطه نظام سرمايه داری با آن روبرو شده است به نقد واژه „اکولوژی“ پرداخت؛ واژهای که تبديل به ابزاری در دست سياستمداران بورژوا و عوام-فريب شده تا در جھت تأمين منافع سرمايهداران به ادامهی تخريب ھرچه بيشتر طبيعت و محيط زيست انسان بپردازند. بديل انتخابی و پرمعنای دانيل بن سعيد، ابداع واژهی „اک وکمونيزم“ است.

يکی از آخرين کتابھای بن سعيد „کتاب راھنما برای مارکس۴۵ نام دارد. اين اثر کتابی است خواندنی و جذاب برای کسانی که م یخواھند با زندگی و ايدهھای کارل مارکس آشنا شوند. ھدف از نوشتن اين کتاب، صرفاً آشناکردن خواننده با انديشهھای مارکس نيست بلکه او م یخواھد کاربرد انديش هھای مارکس را در رابطه با منطق سرمايهداری، کمونيزم، تشکيلات سياسی، انترناسيوناليزم، رابطهی انسان با طبيعت و مسائلی از اين دست، دوباره زنده کند. اين کتاب بن سعيد مورد توجه بسياری از جوانان قرار گرفته است.

دانيل بن سعيد اين اواخر کتاب „مارکس وبحران ھا۴٧ را درباره مواضع مارکس در مورد بحران نوشت. او در اين کتاب به بررسی و مقايسهی نظرات مارکس و کينز م یپردازد. دانيل نکات مشترک و نکات تفاوت آن دو را برمیشمارد. او توضيح م یدھد که بررسی نکات فرعیِ  برنامه اقتصادی ن ه تنھا کاف ی نيستند بلکه اصولاَ فريب دھنده ھستند. بن سعيد براين باور است که يک برنامه را میبايست در کليتشّ مورد ارزيابی قرار داد و سرانجام نتيجه می گيرد که اصولاً کليهی برنامه و  پيشنھادھای اقتصادی کينز در جھت نجات سرمايهداری و جلوگيری از سقوط و خلاصی از شر زيادهرو یھای مخرب آن نظام است. در واقع، طرح و برنامهی کينز  مرھمی است بر زخم چرکين سرمايهداری، در حال ی که برنامهی مارکس سرنگونی سرمايهداری است.

نظرات و مبارزات دانيل تا حدودی نقش رابط و پل ارتباطی بين دو دوران نسبتاً متفاوت را دارا ھستند. ھر دورانی به ناگزير مراجع و منابع خود را داراست. در تاريخ سياسی مدرن، آغاز „قرن نوزدھم طولانی“ را کمون پاريس، و پايان آن را جنگ جھانی ا وّل میدانند. ھمچنين، نقطهی آغاز „قرن بيستم کوتاه“ را انقلاب اکتبر تعيين م یکنند، و پايان آن را فروپاشی شوروی می-نامند. اگر به ھمين منوال، شروع قرن بيست و يکم را آغاز حملات نئو ليبراليزم بدانيم، آنگاه نظرات و مداخلات دانيل بن سعيد را م یتوان پل ارتباطی ميان پايان قرن بيستم کوتاه و آغاز قرن بيست و يکم دانست.

دانيل به لحاظ اخلاقی ، نظری و سياسی جايگاه ويژهای در بين چپ راديکال در سطح جھانی داشت. او تنھا يک سال بعد از تأسيس „حزب نوين ضد سرمايه داری“ از ميان ما رفت. حزبی که نظر افراد و احزاب چپ راديکال در سطح جھانی را به خود جلب کرده است و او از پايه گذارانش بود. او خود در توصيف اين حزب م ینويسد: „يک حزب نوين وفادار به محرومان جامعه و انسا نھای زيرسلطه نه از بيان صريح ضد سرمايه داری بودن خود ابا دارد و نه از گفتن اين که خواھان تغيير جھان است.“

در چند سال اخير با آن که بيماری به شدت از قدرت فيزيکی  دانيل کاسته بود اما او در ھمه جا حاضر بود؛ توگويی او با ولع خاصی می خواست در اين اندک فرصت که برايش باقی  مانده، تمام اندوخت هھای نظری و تجربهھای پراتيک  خود را به نسل جوان منتقل کند: در جلسات حزبی، در جلسات دانشگاھی، در مؤسسهی تحقيقات بينالمللی آمستردام، در انجمن مارکس، در مجلات تئوريک „نقد کمونستی“ و „خلاف جريان“، در مجادلات سياسی در سطح جھانی، در مدرسهی تابستانی „حزب نوين ضدسرمايه- داری“، و در پايه گذاری انجمن „لوئيز ميشل“. در س ی سال اخير، سال ھای يکه تازی سرمايه داری در سطح جھانی و سنگر مبارزه خال ی کردن ِ اکثر ھم رزمان پيشين، دانيل پرچم مارکسيزم انقلابی را برافراشته نگاھداشت. او کوشيد تا با شفافسازی پراتيک روزمره و نظريهھای خود به پيشواز قرن بيست و يکم برود. او در يکی از مصاحب هھای خود در سال ٢٠٠٩ می گويد:

٢۵ سال پيش در دنيای ليبرال ھا، مارکس سگِ  مرده ی متعفنی بود، اما امروزه شبح خندانش دوباره ظاھر شده است. در واقع امر

ـ{مارکس} فعلييت امروزی خود را مديون وجود سرمايهی جھانی  است.“ ـ

آخرين باری که او را ديدم در مدرسهی تابستانی „حزب نوين ضدسرمايهداری“ بود. دانيل از اين که نمیتوانست در بحث کارگاه ايران شرکت کند- صرفاً به دليل ھم زمانی آن با بحث کارگاه خودش- چندان خشنود نبود. او در مورد رويدا دھای اخير در ايران در پ ی „انتخابات“ پرسش ھای بسياری داشت، بن سعيد از وضعيت چپ در ايران  پرسيد و کمی ھم دربارهی کنگره آتی بينالملل چھارم گپ زديم. او با بیتکلفیاش، با خوشروئیاش، با دستودل بازیاش، با طنز و با قدرت تخيل بالايش نمونهی نادری در بين روشنفکران مبارز و انقلابی بود. با رفتن دانيل بن سعيد ضرب های سخت بر چپ راديکال، بر کارگرن جھان، و تمامی مبارزان در عرصه جھانی وارد شد. جای خالی او برای ما و تمام کسانی که برای تغيير جھان و بر پاي ی دنيائی بھتر تلاش م یکنند، کاملاً محسوس است.

مارس ٢٠١٠

  __________________________________________________________________________

Thermidor

ـ*ترميدور  نام ماه يازدھم از تقويم جديدی بود که پس از انقلاب کبير فرانسه مورد استفاده قرار گرفت. در نھم ترميدور (مطابق با ٢٧ ژوئيه) سال ١٧٩۴ روبسپير برکنار شد و با اين واژگونی حرکت به سمت راست حکومت جمھوری اول آغاز شد و راه را برای روی کار آمدن ناپلئون بناپارت (در ھژدھم ماه برومر، مطابق با ٩ نوامبر ١٧٩٩) باز کرد.

مقالات

دانيل مقالات بسياری به زبان ھای فرانسوی، انگليسی، اسپانيولی و پرتقالی نوشته است. سايت اينرنتی

 (Le site Internet dEurope solidaire sans frontières (ESSF تاکنون ٢٨۵ مقاله اش به زبان ھای فرانسوی و انگليسی  را گردآورده است. آدرس آن :

http://www.europesolidaire.org/spip.php?page=auteur&id_auteur=101

† مقالاتی که از وی تاکنون به فارسی ترجمه شده اند (تا آن جائی من از آن ھا اطلاع دارم). ـ

 تمام اين مقالات در آرشيو اينترنتی دانيل بن سعيد گردآوری شده اند:ـ

ماركس رھيده از قفس خويش   

به نقل از

www.hks-iran.org