فوتبال در زندان محمود خلیلی

 

   … به بهانه جام جهانی فوتبال و به یاد رفقای جانفشان مجید ولی، همایون آزادی، منصور نجفی و

 

 

 

 

 

 

 

 

از تلخی ها، شکنجه ها و اعدام های جمعی زندان در دهه 60 و دوران طلایی امام قاتل خاطرات فراوانی نگاشته شده (البته هرچه نوشته و تکرار شود باز هم نا گفته های فراوانی بر جای مانده و خواهد ماند) در این نوشته سعی می کنم روی دیگر زندان با تمام فراز و نشیب هایش را در غالب یک خاطره نشان دهم که علی رغم تمام سرکوب ها زندگی با زیبایی های خاص خودش جریان داشت.

یک دوره مسابقه فوتبال در بند یک واحد یک زندان قزل حصار  با ابتکار جمعی از زندانیان تدارک دیده شده بود. تعداد خیلی زیادی تیم برای این مسابقات ثبت نام کرده بودند و بیشتر بر اساس گرایش سیاسی و نزدیکی های فکری این تیم ها شکل گرفته بود. از بچه های مذهبی تیم های قوی و فعالی مشارکت داشتند که بطور مثال می توان از تیم های: حسن رزاقی، زنده یاد ابراهیم حبیبی، مسعود دلیری، مسعود افتخاری ، ، فرشید و… از مجاهدین و علی ه و حسین ملکی از بچه های آرمان مستضعفین و… نامبرد، توده ای اکثریتی ها که در اکیپ خود می گنجیدند هم بخاطر سن و سال بالای جماعت یکی دو تیم بیشتر نداشتند. بقیه بچه های چپ هم بر اساس روابط و نزدیکی های خود تیم های ترکیبی و غیر ترکیبی متعددی معرفی کردند از جمله تیم های سعید پارسا، مهرزاد دشتبانی، مهرداد، احمد، مسعود و رفقای جانفشان مجید ولی،همایون آزادی و… می توان نام برد واز توابین هم فقط یک تیم که شامل توابین فرهنگی (کسانی که ظاهرا“ نگهبانی نمی دادند و در کارهای هنری و نقاشی و …مشارکت داشتند) ثبت نام کرده بود. از همان ابتدا این بحث بین زندانیان چپ وجود داشت که چه کسانی در این مسابقات می توانند حضور داشته باشند و چه کسانی نباید باشند. (در زندان توده ایها و اکثریتی ها از طرف جمع وسیعی از نیروهای چپ و انقلابی تفاوتی با توابین و پاسداران نداشتند) کشاکش در بین نیروهای جوان و آفتاب نشین ها* در این خصوص بیشتر از همه بود اما تقریبا“ همه با حفظ نظرات تصمیم به حضور گرفتند. جمعی اعتقاد داشتند اگر در گروه بندی قرعه تیم آنها با توده ای اکثریتی ها و توابین بخورد روبروی آنها بازی نخواهند کرد و جمعی هم فقط رو در رو شدن با توابین را رد می کردند. قرعه کشی مسابقات انجام شد. خوشبختانه در گروه بندی ها(بخاطر وسعت نیروهای چپ و بعد نیروهای مذهبی) هیچکدام از تیم های بچه های چپ در گروه توابین و توده ایها قرار نگرفتند. پس از طی مراحل اولیه و سپس مرحله حذفی خیلی از تیم ها حذف شدند. قرعه خوش شانس تیم توابین طوری بود که راحت تا مرحله فینال رسیدند(البته از حق نباید گذشت بازیکنان خوبی داشتند)از طرف دیگر یک تیم از بچه های ترکیبی چپ با طی کردن مراحل مختلف حذفی به فینال رسید و این مسئله را قدری بغرنج کرده بود. در این بین آفتاب نشین ها و تعدادی بر این عقیده بودند که این تیم نباید در فینال مقابل توابین قرار گیرد ولی جو بند و وجه غالب بر این بود که خود 4 رفیقی که به فینال رسیده اند باید تصمیم بگیرند که بازی کنند یا نه. در نهایت این رفقا تصمیم گرفتند در مسابقه شرکت کنند. درست شرایط مثل سریال بازداشتگاه کلدیتس و المپیک در زندان شده بود. همه آگاهی کامل داشتیم که برنده شدن زندانیان چپ عواقبی هم در پی خواهد داشت.

روز برگذاری فینال تقریبا“ تا حوالی ظهر هنوز مشخص نبود این رفقا حتما“ در فینال حاضر می شوند یا نه ولی حوالی ظهر تقریبا“ همه مطمئن شدند که مسابقه فینال برگزار خواهد شد. حوالی غروب که هوا تا حدودی خنک تر شده بود نقریبا“ تمام بند در حیاط زندان و دور زمین فوتبال تجمع کرده بودند و زندانیان بند دو هم که از مدتها قبل در جریان برگزاری این مسابقات بودند پشت پنجره های مشرف به بند یک تجمع کرده بودند و تعدادی از پاسداران و مسئولین واحد هم برای تماشا آمده بودند. تیم رفقای چپ متشکل از ساسان، رضا چیتی، علی ایستیری و اردشیر ( یک تیم ترکیبی با اتهامات تقریبا“ متفاوت دو نفر هوادار سچفخا یک رنچبری و یک وحدت کمونیستی) که این شاید کامل ترین ترکیب فوتبالی زندانیان چپ بود. مسابقه در دو وقت 20 دقیقه ای برگزار می شد. نیمه اول با حملات و تلاش تیم رفقای چپ آغاز شده بود و پس از دقایقی که اردشیر پاس رضا را به گل تبدل کرد کل بند یک و بند دو(که از پشت پنجره ها بازی را تماشا می کردند) با هلهله و شادی منفجر شد. نیمه اول با همین نتیجه به پایان رسید. در نیمه دوم و همان ابتدا روی یک حمله توابین به گل رسیدند و پاسداران و چند تواب کنار زمین به شادی پرداختند اما در طرف دیگر سکوت مطلق بر بند یک و یند دو حاکم شد(بجز چپ ها تقریبا“ تمام بچه های مذهبی برای تشویق و تماشای بازی دور زمین بودند) نکته جالب این بود که توابین برای این بازی کفش کتانی(ورزشی) دریافت کرده بودند و رفقای ما با کفش های دست ساز زنده یاد رفیق جانفشان منصور نجفی بازی می کردند. تقریبا“ دقایق آخر بازی بود و این احتمال می رفت که مسابقه به وقت اضافه و پنالتی کشیده شود که ساسان با یک پاس بلند رضا را صاحب توپ کرد و او هم بلافاصله به علی پاس داد و دروازه توابین توسط علی باز شد. این لحظه یکی از بیاد ماندنی ترین لحظات زندان بود. تمام بند یک و دو یکپارچه شور و هیجان شده بود بطوری که پاسداران و مسئولین واحد یک بهمراه عزیز رامش(مسئول تواب بند) حیاط را ترک کردند. با سوت پایان مسابقه همه به شادی و هلهله برخاستند و وقتی رفقای ما به سلول خود برگشتند با کاپی که رفیق منصور نجفی از صابون ارتشی تراشیده بود روبرو شدند.شاید این یکی از بیاد ماندنی ترین خاطرات زندان برای زندانیان بند یک واحد یک قزلحصار باشد.همانطور که پیش بینی کرده بودیم شب بعد عواقب این پیروز نمایان شد و پاسداران و توابین به جلو سلول 17 آمدند و همه را برای کار اجباری بیرون کشیدند. بجز توده ای اکثریتی ها کسی تن به این بیگاری نداد که تنبیه و سر پا ایستادن را برای بقیه به همراه داشت و شبهای دیگر هم سلول های دیگر تن به این بیگاری ندادند و با مقاومت زندانیان طرح آنها با شکست روبرو شد.

1) – بعد از رفتن دارو دسته حاج داود رحمانی از زندان قزل حصار و دوران حسینقلی خانی زندگی در بند یک واحد یک رنگ و بوی دیگری به خودش گرفته بود. از کلاس های درس و بحث تا تعمیرات ساعت و ابداعات و اختراعات مختلف، از سنگ تراش ها و سکه و خرما سازها تا آکادمیست های زبان های مختلف، از کسانی که مطالعه را اصل می دانستند تا کسانی که حتی روزنامه خواندن را هم خصلت بورژوایی می دانستند*هر کدام به نحوی مشغول کارخود بودند و هر کدام از این بخش ها طالبین خود را داشت و این شکل جدیدی به بند داده بود.

2)- شاید یکی از اولین توپ های فوتبال در بند یک را رفیق جانفشان ماشاالله محمد حسینی(بیژن) با تعدادی از جوراب در سلول 21 ساخت او برای اینکه سر به سر زنده یاد رفیق مسعود طاعتی زاده بگذارد زیر پیراهن او را داخل جورابی چپانده بود و چند لایه جوراب روی آن کشیده بود که خود به شکل یک توپ هند بال در آمده بود. خود این انگیزه ای شد تا تعدادی از بچه ها به این شکل یک توپ فوتبال بسازند و با آن در حیاط بازی کنند.

3)-فقط یک روز از بازی با این به اصطلاح توپ گذشته بود که مغز متخصص بند( رفیق جانفشان منصور نجفی) با ابتکاری زیرکانه و با استفاده از موکت و ابر تشک ها یک توپ 14 تیکه اساسی درست کرد که از روز بعد هواداران  فراوانی را روانه زمین بازی کرد. ساخت توپ و بازی بهتر با آن در آن زمین سنگلاخ مستلزم ساختن کفش فوتبال هم بود و باز هم رفیق منصور با ابتکار خود دمپایی های جلو بسته را با قاشق و استفاده از روغن آبگوشت و قورمه و قیمه(مشعل درست کرده بود که با آن هم چای را گرم نگه می داشتیم و هم از شعله اش برای جراحی دمپایی استفاده می کرد) تبدیل به کفش فوتبال نمود. نا گفته نماند که توپ فوتبال را چند بار پاسدارها مصادره کردند ولی دوباره رفیقمان منصور توپ بعدی را با کیفیت بهتر آماده می کرد. این روند ادامه داشت تا در یکی از حضورهای میثم(رئیس زندان بعد از حاج داود) و بعد از انتخاب رفیق مسعود طاعتی زاده به عنوان مسئول ورزش از او خواسته شد تا توپ پلاستیکی فوتبال و توپ والیبال و بسکتبال از طریق فروشگاه زندان ارائه شود که او پذیرفت در ضمن از او خواسته شد تا امکاناتی جهت تغییر شرایط حیاط زندان و زمین های فوتبال و والیبال از قبیل بیل و سرند و … قرار داده شود که در آن شرایط و جو او پذیرفت. با ابتکار متخصصین ساخت و ساز محوطه حیاط زندان تغییر شکل یافت و به یکی از بهترین و زیبا ترین حیاط های زندان قزل حصار تبدیل شد تلاش همگانی بخش وسیعی از زندانیان در زیر سازی و ساخت زمین های فوتبال و والیبال و محوطه سازی حیاط زندان بی نظیر بود.

*(این جماعت را رفیق جانفشان فدایی همایون آزادی آفتاب نشین ها می نامید که شاید در زمان دیگر یک مطلب را فقط به این جمع و تحت همین عنوان اختصاص بدهم )

محمود خلیلی

بیست و هفت خرداد 1397