در حاشیه برگزاری پنجمین گردهمایی کشتار دهه ی شصت „هلند“

عکس از علی دروازه غاری
عکس از علی دروازه غاری

DSC00002 

„:در حاشیه برگزاری پنجمین گردهمایی کشتار دهه ی شصت „هلند

سوال شده که آیا برگزاری یادمان ها درباره جانفشانان و جانباختگان زندانهای سیاسی ایران ضرورت دارد؟ آیا ما سالها موضوعی را دوباره تکرار نمی کنیم؟ چرا گردهمایی سراسری باید کارش را ادامه بدهد؟ بهتر نیست این کار را تعطیل کنیم و به کارهای مهم تری بپردازیم؟

آگاهی به گمان من اصل و اساس بنای هر جامعه ای میباشد. اگر قبول کنیم که توده های نا آگاه، خود بزرگترین منبع سرکوب خودی ها میشوند، آنوفت که حمایت توده ای از حکومت جنایت کار جمهوری اسلامی را با رای اکثریت مردم را درک خواهیم کرد. من شخصا به „خودآگاهی ی طبقاتی“ توده ها اعتقادی ندارم ولی به پتانسیل طبقاتی آری. بهر روبه گمان من فقط با درک شرایط موجود-کنونی و با اعتقاد به رشد آگاهی توده ها میتوان به جلو سوق کرد.

یکی از شرایطی که نیروهای سیاسی به آن دست نیازیده اند، درکشان از زندان،کشتار مخالفان و به عبارتی ساده تر نحوه ی بر خورد به مخالفین خود درگذشته، شرایط کنونی و بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی است. سوال اینست که آیا ما باید از حقوق „هویدا“ ها دفاع میکردیم یا فقط برای آزادی „حماد شیبانی“ها در دادگستری تهران در سال 1358 به تحصن می نشستیم؟ آیا ما باید فقط از خودی ها دفاع میکردیم یا از حقوق هر بشری (بماند که ما سازمان بشری نیستیم)؟ چه دلیلی داشت که من „علی دروازه غاری“ از „سعادتی ها“ و „تقی شهرام“ ها. آنجا که رژیم جمهوری اسلامی آنها را نه تنها به دلایل واهی دستگییر کرد، بلکه آنها را پشت درهای در بسته محکوم کرد، دفاع نکردم؟ نمیدانم شما در چه ذهنیتی بودید اما من صاذقانه میگویم که من فقط به „خودی ها“ فکر میکردم. اگر چه همین خودی ها امروز من و ما را ناخودی ها قلمداد میکنند.

از طرف دیگر به گمان من مقوله دموکراسی و آزادی اندیشه نه تنها در جامعه ما نهادینه نشده بلکه در سازمانهای سیاسی هم شدیدا تفهیم نشده است. همینکه یک بخش از یک سازمان، مخالف بخش دیگری میشود،هر کدام توسط دیگری „آنور جویی“ خوانده میشوند. آنها حتا تا آنجا پیش میروند که بخش جدا شده را همکار رژیم یا کشورهای سرمایه داری میخوانند. نمونه های بسیاری هست که ذکر آن ضروری نیست.

برگزاری یادمان ها درباره جانفشانان و جانباختگان زندانهای سیاسی ایران یا بعبارتی دیگر گردهمایی های سراسری اگر چیزی در چنته نداشته باشد، کاریست دستجمعی برای درکی ساده از دموکراسی،اشاعه فرهنگ آزادیخواهی و نهادینه کردن اعتقاد به آن که „هیچ کس مجرم نیست مگر آنکه در یک دادگاه علنی با حق داشتن حکم او ثابت شود“. این گردهمایی ادامه ضرورت آشکار شدن یکی از جنایت هایی است که در دنیا توسط نظام های خودکامه و با حمایت سرمایه داری جهانی است میباشد. آنجا که امروز حنایات ژنرال های گواتمالا، آرژانتین و شیلیایی آشکار میشوند، فردا نیز حاکمان جمهوری اسلامی نیز باید بدانند که آنها نیز به پای محاکمه خوانده خواهند شد.

:چرا مقوله کشتار دهه ی شصت مهم هست و نباید از یاد برود

1- یکی از دوستان خوبی که من سالهاست او را میشناسم و یکی از رفقایی است که در دهه ی شصت 4 سالی در زندان بوده ،بتازگی متوجه شده ایم که چند مدتی با همایون ایوانی در اوین هم اتاقی بوده. قرار است این رفیق عزیز ،علیرغم مشکلات عدیده ی خانوادگی و شغلی، از آمریکا برای دیدن همه، بخصوص همایون، به هلند بیاید.

در گوتنبرگ من شاهد دیدار ناگهانی ی بعد از بیست سال „سیاوش محمودی“ با „سیاوش گوتنبرگی“ بودم. چه زیبا بود که „منوچهر“ آقایی را از وسط پله ها با صدا کردن نام اصلی (تنها نامی که از طرف میدانست) بطرف خود بخواند و آن دو در خلوت خود در گوشه ای از سالن به روزگار گذشته خود و رفیقان جانفشان مشترکشان پرداختند.

چه صحنه ی بدون وصفی در تورنتو بین „علی آزاد“ و „همایون“ برقرار شد. من خود در نشست „هانوفر“ خبر دار شدم چگونه عزیزی را که همکلاسی ی من در دبیرستان بود را از دست دادم ولی در گوتنبرگ آکاه شدم که عزیز دیگری را، که نه تنها هم کلاسی بودیم بلکه مدتی را هم در اوین با هم به سر کرده بودیم را، زنده در ایران یافتم.

خلاصه آنکه این گردهمایی در عین حال که بمناسبت برگذاری و یادمانی برای عزیزانمان هست، درعین حال پیدا کردن همدیگر وبه همین روال به نوعی کنکاشی در تاریخ گذشته تک تک خود ماست.

2- این گردهمایی، همایشی است در تک تک ما، در خودآگاهی به گذشته و بررسی تجربیات تلخ و شیرین گذشته ی ماست. به گمان من این گرد همایی یادواره ای است بر آنچه ما بودیم و آنچه باید می بودیم. این گردهمایی جوالدوزیست بر خود ما و از خود ما که چگونه زیستیم، چگونه باید میزیستیم و چگونه زندگی می کنیم. این گردهمایی توان ما را در برخورد به دگر اندیشان به محک زده و از ما میطلبد که چگونه می اندیشیدیم، چگونه می اندیشیم و چگونه باید بیاندیشیم.

:پرسش دوم

به نظر شما پنجمین گردهمایی سراسری در هلند در طول سه روز جلسات خود از 20 تا 22 سپتامبر به چه موضوعاتی بایستی بپردازد؟

:باز می گویم

                  „هر چند

                  دایما مرثیه ای هست که بنویسی

                  با غریو دردی

                  که دلت را بچلاند در مشتش،

                  و به هر حالی

                                    هست

                  دایما اشک غمی گرده شکن در چشم

                  که سراپای جهان را لرزان بنگری از پشت اش _

                  هر چند

                  نابکارانی هستند آن سو

                  (چیره دستانی در حرفه ی، „کت بسته به مقتل بردن“)

                  و دلیرانی دریا دل این سو

                  (چرب دستانی در صنعت „زیبا مردن“)

             (احمد شاملو 1360)

به برداشت من از آنجا که این گردهمایی، علیرغم بافت ها و نگرشهای متفاوت برگزار کنندگان و شرکت کنندگانش، تا بحال توانسته رشته های متفاوتی را به هم ببافد. مسایل متفاوت با نظرگاههای متفاوت آمده اند و رفته اند اما این همایش همچنان پا بر جاست. القاب متفاوت، از توده ای و اکثریتی خواندن گردانندگان شهری و کمیته ی برگزاری در گوتنبرگ سوِئد، نه تنها آخرین آن نبوده بلکه این رویه همچنان ادامه خواهد داشت. تا آنجا که شخصی حضوری در همین چند ماه گذشته به خود من گفت که „همایون خودش نوشته که گردهمایی گوتنبرگ همه دست توده ای ها و اکثریتی ها بود“. یکی از همین شرکت کننده های گوتنبرگ سوئد درجلسه پالتاکی ای برای بی آبرو کردن ابن گردهمایی ها مدعی شدکه :“اینها (رفقای گفتگو ها)، با رژیم جمهوری اسلامی قبلا زد و بند کرده بودند“. به باور من همه ی اتهامات آمده و رفته اند و علیرغم تمامی ی این اتهامات و دشمنی ها، این گرد همایی هاهمچنان استخوان بندی خود را در افشای جنایات رژیم و ثبت آن در تاریخ همچنان نگاه داشته اند.

این گردهمایی ها، دوستان و مخالفان خود را مشخص کرده و صف خود را مابین آنان که بنابر هر دلیلی از سازمانهای حراف کنونی بریده اند را باز و آشکار نموده است. این گردهمایی ها به درستی خط بین „کار کردن“ و „غر زدن و تفرقه افکندن“ را بخوبی نمایان کرده است. این گردهمایی ها، بین آنانکه دغدغه ی نظری خود را در گفتارشان „مردم“ می دانند و آنان که صمیمانه به دنبال „عمل“ هستند تفاوت قایل شده و آن را به نوعی مشخص کرده است. شرکت عزیزان زیادی در همکاری. همیاری و تشکیل کمیته شهری در آلمان، گوتنبرگ و همین هلند، بر خلاف حرافان سیاسی (که حتا آنجا که هنوز موضوع بحث روشن نشده داوطلب سخنرانی شده اند)،نشان از آن دارد که در همه جای دنیا هنوز انسانهای بسیاری هستند که دغدغه عزیزانی را دارند که برای آزادی و برابری استقامت ومبارزه کردند. باید بعضی از داوطلبان سخنرانی در گردهمایی های گذشته را بیاد آورد که قبل از سخنرانی خود وارد سالن شدند و بعد از سخنرانی خود عبایشان را به لقایشان فروخته، فاتحانه عکسهایی هم در حال سخنرانی گرفته و از در سالن خارج شدند. آنها عکسهای خود را در سایتهای باصطلاح سیاسی خود (بدون درج و ارزسنامه برای سمینار) درج کردند. این گردهمایی علیرغم پشتیبانیهای آنان همچنان ادامه داشته و دوستان خود را همیشه گسترش داده است. دوستانی که همچنان انسان مانده و تعلقات انسانی خود را با شرکت خالصانه و تمام مایه به افشای رژیم جنایت کار جمهوری اسلامی و ثبت آن در تاریخ مبارزات برابری طلبی با رفقای گفتگوهای زندان همکاری و همیاری میکنند. خلاصه آنکه در تداوم کاری، این گردهمایی عملیست در راستای همایش آنان که دغدغه اصالت انسانی داشته و خواهان افشای رژیم و عامرانش هستند و میباشد. این گردهمایی آنانی را هم که من آنان را „خود محور“ مینامم و هر از گاهی به هر بهانه ای وارد و خارج این گردهمایی ها میشوند را به خوبی نشان میدهد.

از طرف دیگر بافت این گردهمایی از صرف „خاطرات تعریف کردن“ عبور کرده و بتازگی جای خود را به „تحقیق کردن“ داده است. بر خلاف آنها که خاطرات خود را نوشتند و دیگر مطلبی برای گفتن نداشتند، این گردهمایی ها زمینه ساز نگرش ناایستا به کشتار دهه ی شصت و کشتار دگر اندیشان در هر مقطع زمانی میباشد.

به باور من این گردهمایی ها آب باریکه ی خود را علیرغم فشارها،ممانعت ها ، تهمت ها و افتراها، نه از جانب جریانات ضد مردمی بلکه از جانب آنان که خود را طرفدار مردم و سوسیالست هم مینامند،پیدا کرده است. این گردهمایی ها نه تنها از طرف احزاب ،سازمانها و گروههای سیاسی ی مدعی سوسیالیزم و برابری طلب حمایت نشده و نمیشود، بلکه بعضی از همین سازمانهای سیاسی از آنجا که نتوانستند خود را بر اریکه „قدرت“ این گردهمایی ها بنشانند، این گردهمایی ها را به هر نوع و شکلی آماج افترا قرار دادند. به اعضای کمیته برگزار کننده القاب متفاوتی داده شد، اما هیچ کدام (تاکید می کنم) هیچکدام از این جریانات سیاسی، بنام سازمان سیاسی خود، هیچ انتقاد یا بر خوردی به این نشست ها نکرده اند. اینجا و آنجا هواداران ورشکسته شان هر چه در چنته داشته اند نثار این گردهمایی ها کردند. اما از آنجا که کمیته برگزاری، صادقانه در پی کشف و آشکار شدن این جنایات تاریخی و نهادینه کردن تفکر دموکراسی و احترام به آزادی اندیشه و بیان میباشد،اتفاقا این گردهمایی ها گسترش پیدا کرده است. دو نشست گردهمایی در شهر کلن و سومین در هانوفر آلمان برقرار شد اما چهارمین در گوتنبرگ سوئد و پنجمین در هلند. اهمیت این امر آنجاست که اکثر اعضای کمیته بر گزاری در آلمان و اتفاقا در شهرهای برگذار شده زندگی میکردند. اما از این کمیته برگذاری تنها یک نفر در گوتنبرک و در هلند هم یک نفر زندگی میکنند. به عبارت ساده آنکه این گردهمایی به نوعی شبکه ای کار میکند و آغاز به“سازماندهی ی شبکه ای“ کرده است. آنچه که بعضی از این سازمانها را در عدم توانایی شان در سازماندهی قلقلک داده ریزش نفراتی خود این جریانها از یک طرف و عدم ارائه بدیل سیاسی و تشکیلاتی برای گسترش آرمانهای سیاسی خود میباشد. بعضی از همین جریانات سیاسی که خود روزگاری دهها هزار هوادار خود را در ایران به خیابان ها میریختند،امروزه گردهمایی های خود را به „پالتاک“ بسنده کرده اند. از سوی دیگر همین جریانات سیاسی هیچ بدیل نظری در ارتباط با کشتار دهه ی شصت ارائه نمیدهند. اینها نه تنها به روضه خوانی پرداخته بلکه همانطور که اشاره کردم مبارزات باصطلاح سیاسی خود رادر حوضه ی یک شهر و یا پالتاک بسنده کرده اند.

از طرف دیگر اینروزها آنان که تا دیروز کشتار دهه ی شصت را نه تنها در سکوت برقرار کرده بوند بلکه خود بخشی از عامران این جنایت به شمار می آیند،پیراهن „عثمان“ به تن کرده و اینجا و آنجا شریکان سابق جرم خویش را محکوم میکنند. رادیو های“ بی بی سی“ و „صدای آمریکا“ که هیچ صحبتی از سفر „مک فارلین“ در سال 1367 به ایران نکردند، امروز با همدستی ی سازمانهای خیر خواه سرمایه داری جهانی تحت نام „حقوق بشر“ بعضا با همکاران سابق رژیم جنایت کار مصاحبه میکنند. اینان گویا بوی کباب به مشامشان خورده و بیکباره همانطور که صدام حسین و بن لادن را بعد از سالها تیولداری، دیکتاتور معرفی کردند، امروز هم رژیم ج. ا. را چنین معرفی میکنند.

:به باور من، این گردهمایی میتواند زمینه ساز چنین مسایلی باشد

 1)عدم درک ما از روند دمکراسی و بیان عقیده.

2) افشای برنامه های سیاست های امپریالیستی در خفه کردن مبارزات آزادیخواهانه مردم ستم دیده.

3) بازیابی نقش تبلیغات کرناهای امپریالیستی در رابطه با مسایل زندان و نقش نیروهای سیاسی ایرانی درشرایط حساس کنونی.

„میثم کراسی“ مقاله ای که „مژده ارسی،سیاوش محممودی و سهراب سپهر“ در ماه مای 1998 نوشته اند دقیقا گویای بستر حرکتهای از پیش تایین شده نظامهای سرمایه داریست. این مقاله به درستی بر اهمیت این امر چنین میگوید:

 „اهمیت بررسی „میثم كراسی“ در دوره كنونی در چیست؟ از دیدگاه ما، زندان تنها „خاطره“ نیست، یكی از میدان های بزرگ نبرد سیاسی ایران در دهه های اخیر است. این گذشته، بایستی چراغ راه آینده ما باشد. تجربه ای در زندان ها، اینك به زندان بزرگ ایران كشانده شده است. یكی از طرفین نبرد، تجربیات پیشین خود را در این دوره نیز به كار می گیرد اما در جبهه دیگر، بخش اعظم نیروهای به میدان آمده، حتی خبری دقیق از هم رزمان پیشین خود ندارند. چگونه جنگیدند؟ توانایی ها و تجربیاتشان چگونه بود؟ چه نقاط ضعفی موجب شكست سهمگین و خونبارشان شد؟“

http://www.dialogt.net/index.php?id=93

بگمان من بر رسی مقوله زندان به نوعی بررسی مقوله دموکراسی در سطح جامعه و درک نیروهای سیاسی آن جامعه میباشد. اما از آنجا که جامعه ایران در حلقه نطام سرمایه داری جهانی جایگاه ویژه استراتژیک سیاسی-اقتصادی و جغرافیایی خود را دارد،بر همین مبنا بازیابی راهکارهاو نقشه های امپریالیستی را میطلبد. بر این اساس بررسی نقشه های نطام سرمایه داری و متعاقبا جایگاه نیروهای سیاسی ایران در شرایطی که نیروهای سرمایه داری و توسلات آن به بعضی از زندانیان سیاسی سابق،نیروهای سیاسی ایرانی و محکوم کردن ج.ا. در درهای بسته و ویزا دادن به جنایت کاران ایرانی، حق اقامت به کارگزاران سابق حکومت و استخدام آنان در دانشگاههای آمریکا و اروپا وظیفه آجل زندانیان سیاسی میدانم.

بگذار باور کنیم که سال 67 آغاز کشتار نبود و انتهای آن هم نه. آغاز کشتار دهه ی شصت سالهای پنجاه بود. اکنون نیز „آغاز“ دیگری به در آمده است، بگذار که انتهایی برایش بگشاییم.

 علی دروازه غاری    29جولای 2013