یادی از دو رفیق مبارز

ازصفحه ی  فیسبوک روزبه اردلان

گرامی باد یاد رفیق پیكارگر ابراهیم ایلخانی

ابراهیم ایلخانی زاده سال 1334 در شهر بوكان دیده به جهان گشود و در همین شهر به تحصیل مشغول شد. در سال های آخر تحصیل در دبیرستان از طریق خانواده با مسائل سیاسی آشنا گردید و در رابطه با جمعی از فعالین كومله در شهر بوکان به فعالیت مبارزاتی روی آورد. سال 1353 رفیق ابراهیم برای ادامه تحصیل راهی دانشگاه ارومیه شد. اما به زودی اولویت زندگی او عوض شد و به جای ادامه تحصیل به طور حرفه ای به فعالیت های مبارزاتی روی آورد. از ارومیه راهی تهران شد و در ارتباط با کارگران در این شهر فعالیت های مبارزاتی خود را دنبال کرد. در سال 1357 هنگامی كه مشغول گذراندن دوره سربازی بود توسط مامورین اطلاعات ارتش دستگیر شد و به جرم داشتن كتب ماركسیستی زندانیش كردند. اما قیام سراسری توده های مردم ایران در همین سال موجب آزادی او از زندان گردید. او در تجمعات توده ای در اعتراضات و تظاهرات مردم بر علیه رژیم شاه فعالانه شركت كرد.ـ
رفیق ابراهیم در روزهای قیام بهمن 1357 در شهر بوكان به همراه یاران دیرینه اش، در خلع سلاح مراكز نظامی و پلیسی رژیم و در سازماندهی و هدایت اعتراضات توده ها در شهر بوكان نقش فعالی داشت. سال 1358 رفیق ابراهیم به همراه رفقایش در كومله به روستاهای اطراف سقز می رفت و به كار آگاهگرانه در میان زحمتكشان روستا می پرداخت. صمیمیت و عشق او به مردم زحمتکش وی را به چهره ای سرشناس و محبوب و مورد اعتماد در منطقه سقز و بوکان تبدیل کرده بود.ـ
مرداد ماه سال 1358 رفیق ابراهیم به سمت سازمان پیكار در راه آزادی طبقه کارگر گرایش یافت، و مسئولیت های مختلفی را در این سازمان از جمله فرمانده واحدی از پیشمرگان را به عهده گرفت بود. رفیق ابراهیم در دوره بحران در درون سازمان پیكار نقش انقلابی و پیشرو داشت با مانع و مسائل ایدئولوژیكی و تشكیلاتی با صراحت و روشنی برخورد می نمود و علیه هر گونه سازش و انحرافی استوار ایستاد و با قاطعیت علیه انفعال و سستی به مبارزه پرداخت.ـ
سرانجام پس از یك دوره مبارزه سخت فکری و سیاسی در روز 31 خرداد 1361 به همراه تنی چند از یارانش به صفوف پیشمرگان كومله پیوست و در گروه انفجارات كومه له سازماندهی شد. متاسفانه در سوم آذر ماه سال 1361 در اثر انفجار مین در مقر پیشمرگان در روستای تازه قلا
(بوكان) رفیق ابراهیم و چند تن دیگر از یارانش جان خود را از دست دادند.ـ

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

از صفحه ی فیسبوک بهروز شادی مقدم

گرامی باد یاد رفیق عطأ مفاخری .ـ
زندگی مبارزاتی و مرگ خود خواسته .ـ

ابتدا نوشته ای از رفیق رحمت مفاخری در مورد برادرش :ـ

بیاد برابری طلبی های عطأ مفاخری


“ سال1336 درخانواده ای کارگری درشهر سقز عطأ چشم به جهان گشود. پدرش درمدارس کارمبکرد و مادرش ازطریق کارخانگی زندگی میگذراند. دراوایل دهه چهل خانواده اش به شهرسنندج بازگشتند. بعد از تمام کردن دبیرستان و دانشسرای راهنمائی به تدریس در اطراف شهر کامیاران مشغول شد. سال57 و بعداز22 بهمن عطأ با سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر فعالیت میکرد. اما با شروع درگیریهای مسلحانه درکردستان درسال 58 به کومه له پیوست .ـ
ا زهمان ابتدای فعالیتش درکومه له به دلیل بیداری طبقاتیش ازتمایلات غیرانسانی که درکومه له میدان پیدا میکردند منزجر بود.قبل از تاسیس حزب کمونیست ایران گاهی شکنجه زندانیان و اعدام آن‌ها و همچنین کتک کاری پیشمرگان و زحمتکشان درکومه له اتفاق میافتاد و این با تفکرات او جور در نمیاَمد.ـ
سال1361در روستای „مائین دول“ در منطقه سارال سنندج زن و مردی از طرف کو مه له حکم اعدام میگیرند. به عطأ ماموریت شرکت در جوخه اعدام را میدهند. اما به دلیل مخالفتش اساساً با اعدام ابتدا از اینکار خودداری میکند. اما بمثابه قرار و دستور تشکیلات مجبور و موظف به اجرای اَن میشود. آنروز عطأ مهر غیرانقلابی بودن میخورد. رئیس اَن دادگاه امروز عضو کمیته مرکزی همان سازمان است و اکنون نه آن رئیس دادگاه کومه له و نه دادستان آن دادگاه هیچکدام ازحکم اعدام دفاع نمیکنند.ـ
سال1363برای در میان گذاشتن نقطه نظراتش با دبیر اول وقت کومه له به نشستی برخاست. باز هم به غلط مهر غیر انقلابی بودن میخورد. جالب اینجاست که پنج سال بعد همان نقطه نظرات عطأ این بار بوسیله منصورحکمت مطرح میشود ، اما او را کسی نمیتواند غیرانقلابی بنامد. عطأ در زمستان سال1363 متاسفانه گلوله ای را که باید در مخچۀ دشمنان بشریت شلیک میکرد درقلب خودنشاند . یادعزیزش گرامی باد . „ـ
رحمت مفاخری
فوریه 2009

××××
زندگی و مبارزه …
رفیق عطأ ازخانواده ای مبارز و مسئول و درجوی رفیقانه و فعال پا به عرصۀ مبارزه گذاشت. فضای صمیمانه و رفیقانۀ خانواده اش و فرزندانی که همه با هم فضا را برای رفاقت بازگذاشته بودند ،برای هر کس که در اَن محیط قرار میگرفت، مطبوع و خوش اَیند بود. فضا صمیمانه بود و رفیقانه.ـ
برادر کوچکتر خانواده (صلاح ِ کوچولو و دوست‌داشتنی) تحت تأثیر این فضا و وجود چنین برادرانی در اوان کودکی به راه مبارزه و شرکت فعالانه در آن و همکاری با برادرانش کشیده شد و بعد ها به صفوف کومه له پیوست و در مبارزۀ مسلحانه سهیم گردید و عاقبت متأسفانه در سال 1362 در یک درگیری جان باخت.ـ
پرورش درچنین فضایی و ارتباط مدام با رفقا و فعالین کومه له در سالهای قبل از قیام و شرکت فعال این برادران در مبارزات سالهای بعد و شور انقلابی و افکار برابری طلبانه پشتوانۀ همۀ تلاش و مبارزه شان بود.ـ
رفیق عطأ مدتی در اوان قیام با سازمان پیکار ارتباط داشت. بعد به کومه له پیوست و تا هنگام مرگش با اتکا به تئوری مارکسیستی و اهمیت آن در مبارزۀ طبقاتی به مبارزه اش ادامه داد. او خوش برخورد و مهربان بود. همیشه لبخندی صمیمانه و خاص ِخود برلب داشت. خصوصیات مثبت یک انقلابی کمونیست را میشد در شخصیتش دید و در کردار سیاسی و زندگی روزانه آنرا از خود بروز میداد. رفیق دوست بود. در قبال مسائل سیاسی با دیدی نقادانه و موضعی مستقل روبرو میشد.تابع نبود و نظراتش را بیان میکرد.ـ
××××
در ظرف و زمینه‌ای که انتقاد را برنمیتابد و از مارکسیسم و تاکید آن بر اصل انتقاد خبری نیست و هرگونه اظهار نظر و مخالفتی با سیاست‌ها و روش‌های تشکیلات کارشکنی و ضدیت با حزب به حساب میآید و جو و فضا مساعد انتقاد کردن نیست، مستقل بودن و نظر دادن یعنی از آن‌ها نبودن ،برخوردهای شکننده و نفی گرایانه تحویل گرفتن ، بایکوت و منزوی شدن ، یعنی طرد گردیدن . یعنی از حزب پرتاب شدن .ـ
اعتقاد به آرمانهای انسان دوستانه و درپیش گرفتن خط فکری برابری طلبانه ای که امثال عطأ بدان معتقدند و این افکار و ایده ها گاهی بیشتر در برخورد با دنیای واقع و واقعیات های آن ،پر از تناقض و تضاد مینمایاند و چنین است که این مسئله و عوارض آن در روند تدریجی خود شاید برای مبارزینی چون عطأ مفاخری مانع و معضلی شود، که در جواب نگرفتن به حل معضلشان و ادامۀ آن، تأثیرات و عوارضش به یأس و بدبینی تبدیل گردد و راه برون رفتی نیابند و آن‌ها راه حل آن معضل و معضلات را با اقدام به نفی هستی خود جواب دهند.ـ
علت تصمیم به خودکشی مبارزین و انقلابیونی چون عطأ را در چه چیز دیگری غیراز این میتوان جستجو کرد؟ اگر پای معضلات فردی و خصوصی خاصی در میان نباشد، که در مورد عطأ این تصمیم با مسائل خصوصی و فردی ربطی نداشته است.ـ
مرگ مبارزین
زندگی انسان در طول تاریخ با رنج و مشقت‌های عدیده ای توأم بوده است. زندگی مبارزین و آزادیخواهان علاوه بر مشقات زندگی انسانی و مختص به طبقات ستمدیده ، زندگی مبارزاتیشان هم منشأ ناملایمات و سختی‌های بسیاری بوده و میباشد .ـ
رنج های عرصۀ مبارزه ، شکنجه های روحی و جسمی از طرف بیدادگران برمبارزین ِدربند ، گرسنگی و تشنگی کشیدن های شرایط های نامتعارف ، زخمی شدن و بیماری‌های جانکاه و لاعلاج و محرومیت از امکانات پزشکی و در مقابل مرگ قرار گرفتن . مرگ خود و یا مرگ رفیق خود.ـ
و مرگ در میدان های جنگ و در نبرد با دشمن، مرگ در سیاه چال ها و زندانها، بر سینۀ دیوار و بر دار ، مرگ بر اثر تیرباران ها و اعدام ها ، در حوادث و در اثر سهل انگاری و اشتباه ها ، سهل انگاری های ناخودآگاه، چون مرگ رفیقی بدست رفیق دیگر و گاهی مرگ خود خواسته و پایان دادن به زندگی انسانی و مبارزاتی خود. نقطه پایانی به هستی خود .اتفاقی ناگوار در زندگی مبارزین .خود کشی در بستر زندگی .مرگِ زندگی. مرگ ِ انسان .دردی دیگر بر انسان. زخمی دیگر. مرگ . مرگ یک رفیق .ـ
مرگ خود خواسته
درخود فرو رفتن، فرو رفتن تا اعماق وجود. در اوج یأس و ناامیدی.در مانده .درمانده از خود. در جنگی میان خود و زندگی خود. دور شدن از خود و هستی خود. از خود بی خود شدن. در سیاهی رفتن. در سیاهی به دنبال هیچ بودن و رفتن . یأس و امید و جدال. باز یأس و جنگی میان بودن و نبودن . خود را فرسودن . به طرف نیستی رفتن . مرز وابستگی‌ ها را ، علایق و آرمانها را در نور دیدن ، فاصله های هستی بسوی نیستی را به سرعت طی کردن ، کشش بسوی مرگ . کشش ، کشش .ـ
از زندگی دور شدن ، مقهور نیستی گردیدن . خود نبودن . جدال . درجدال بودن . جدال نهایی زندگی با مرگ….تهی شدن . و در یک لحظه بی مهابا تصمیم را به مرحلۀ عمل در آوردن . نقطۀ پایانی به زندگی خود گذاشتن . مرگ خواستن . مرگ خود خواسته . پایان زندگی.ـ
مرگ انسان در حیات بشری نقطه‌ای تیره و تار و غم انگیز است . مرگ مبارزان و آزادیخواهان بیشتر. نیستی است در مقایل هستی . اجتناب ناپذیری دردناکی است . پایان حیات آدمیست .ـ
یاد رفقا عطأ و صلاح مفاخری و همۀ جان باختگان راه آزادی و سوسیالیسم گرامی باد.ـ
بهروز شادیمقدم 2010 .6 . 5

2 Antworten

  1. فریده sagt:

    از برادران دبیری چه خبر دارید
    دو برادر بزرگتر در زمان شاه زندانی بودند و برادر کوچکتر پس از انقلاب در کردستان اعدام شد.