تئوری‌های ارزش اضافی، جلد چهارم سرمایه، بخش اول

کاپیتال، اثر کارل مارکس
کاپیتال، اثر کارل مارکس
کارل مارکس

کارل مارکس

http://www.kanoonm.com/1836#more-1836

تئوری‌های ارزش اضافی

جلد چهارم سرمایه

بخش اول

 

كانون مدافعان حقوق كارگر :ترجمه كتاب تئوري هاي ارزش اضافي كه همان جلد چهارم كتاب سر مايه است از اين پس به تدريج در سايت كانون مدافعان حقوق كارگر منتشر خواهد شد . اين كتاب كه از با ارزش ترين آثار دفاع از نيروي كار به عنوان اصلي ترين مقوله نظام سر مايه داري است براي اولين بار به فارسي تر جمه شده و به تدريج در اختيار علاقه مندان قرار مي‌گيرد .

از انجا كه هدف ان است تا اين نوشته به صورت سهل و آسان و ساده در اختيار كارگران و فعالان كارگري قرار گيرد، از كليه خوانندگان مي‌خواهيم كه در صورت ديدن هر گونه اشكالي آن را به ايميل كانون بفرستند تا اصلاح گردد.

 

تئوری‌های ارزش اضافی

جلد چهارم سرمایه

بخش اول

كارل ماركس

مترجم: علیرضا ثقفی

این كتاب تحلیل تاریخی اقتصاد سیاسی است. این بخش از نوشته‌های ماركس در حقیقت شیوه تحقيق ماركس دركشف نظریاتش در باره مهمترين مسائل  اقتصاد سیاسی است. همان گونه كه خود ماركس در مورد كتاب سرمایه می‌گوید در كتاب اول سرمایه، او شیوه‌ی ارائه تحقیق را از شیوه تحقیق جدا می‌كند. او در مقدمه بر چاپ دوم جلد اول چنین می‌گوید:

„این نكته كاملا بدیهی است كه سبك تشریح مطالب باید صریحا از اسلوب تحقیق متفاوت باشد. تحقیق وظیفه دارد موضوع مورد مطالعه را در تمام جزئیات آن روشن کند و اشكال مختلف تحول آن را تجزیه و ارتباط درونی آنها را كشف كند. تنها پس از انجام این كار است كه حركت واقعی می‌تواند با سبك بیان مناسب تشریح گردد. وقتی در این كار توفیق حاصل شد و زندگی ماده به صورت نظری (معنوي) آن منعكس گردید، ممكن است چنین به نظر آید كه گویا با بافته‌ای غیرتجربی سر و كار داریم.“

در این جملات ِماركس، به خوبی می‌توان تفاوت جلد اول تا سوم را با كتاب تئوری‌های ارزش اضافی مشاهده كرد. تئوری‌های ارزش اضافی  یا همان جلد چهارم كاپیتال، خود تحقیق در باره‌ی چگونگی تكامل اقتصاد سیاسی از ابتدا تا زمان نوشته شدن كتاب سرمایه است. نویسنده در كتاب تئوری‌های ارزش اضافی تحلیل تاریخی ِتكامل علم اقتصاد سیاسی را، از ابتدای ظهور آن ارائه می‌دهد و اشتباهات نظریات ارائه شده را تا آن زمان نیز بررسی می‌كند و با نشان دادن این اشتباهات، ریشه‌های اصلی تناقضات گفته شده را در باره‌ی منشا ارزش اضافی آشكار و سپس منشا اصلی ارزش اضافی را با استدلالی متناسب بیان می‌كند. آنان كه تنها جلد اول و دوم كتاب سرمایه را خوانده باشند، ممكن است گمان كنند كه نویسنده نظرات خود را بر مبنای تحلیلی منطقی  و تنها به صورت تحلیلی قیاسی  یا استدلالی  به دست آورده است و تحلیل عینی تاریخی و تجربی در آن وجود ندارد. اما با مطالعه تئوری‌های ارزش اضافی در می‌یابند كه نظرات ارائه شده به وسیله ماركس بر یك تجربه عینی و تاریخی روند اقتصاد سیاسی مبتنی است كه با روند تكامل نیروهای مولده هماهنگ است.  این هماهنگی در چارچوب تكاملی تاریخی و نوسانات خط تكاملی است.

 این كه چگونه فیزیوكرات‌ها هرگونه ارزش اضافی به وجود آمده در زندگی اقتصادی را مربوط به زمین می‌دانند، در حقیقت مبتنی بر روند تكامل نیروهای مولده است و این مساله که در دوران رشد و گسترش سرمایه‌داری، نظریه‌پردازان اقتصادی ارزش اضافی را ناشی از كار اضافه كارگر همراه با سرمایه می‌دانند، نیز مربوط به رشد و گسترش تولیدات صنعتی و حاكمیت سرمایه‌داری بر زندگی بشری است. همچنین چگونه است كه نظریه‌پردازان سرمایه‌داری آن گاه كه در برابر نظام فئودالی قرار دارند، كار مولد را تنها كاری می‌دانند كه ارزش اضافی تولید كند و كار خدماتی برای حكومت اشراف و فئودال‌ها را كار زائد می‌دانند. اما همین اقتصاد‌دانان سرمایه‌داری آنگاه كه دیگر، حكومت‌های فئودالی جای خود را به حكومت‌های سرمایه‌داری داده‌اند، كارهای خدماتی سرمایه‌داری مانند ادارات، قضاوت، پلیس و ارتش را كارهای ضروری و مفید می‌شمارند. در عین حال او هم‌زمانی كشف پدیده‌ها و ارائه نظریات در علم اقتصاد را با تكامل نیروهای مولده به صورت خطی و مكانیكی مشاهده نمی‌كند و برای هر نظریه‌ای به صورت انطباق زمانی به دنبال مادیتی انعكاسی نیست كه همانند تحلیل‌های مكانیكی بخواهد برای هر نظریه‌ای بلافاصله مادیتی عینی بیابد. او هم‌زمانی و تقارن پدیده‌ها را نه در ارتباطی انعكاسی و خطی بلكه در ارتباطی دیالكتیكی و در پروسه زمانی مشاهده می‌كند. او برای نظریات ویلیام پتی ارج زیادی قائل است، در حالی كه این نظریات در دوران رونق مركانتیلیستی ارائه شده و درك درست این نظرات تا حدود دویست سال بعد به طول انجامید و رساله ویلیام پتی سال‌ها  به دست فراموشی سپرده شد. این امر ماركس را از تحلیل صحیح تكامل منطقی نظریات علم اقتصاد سیاسی باز نداشت و حتی برخی نظریات متاخرین علم اقتصاد را نسبت به متقدمین، عقب مانده‌تر می‌داند. او در بررسی نظریات اقتصاد‌دانان هر چند به طور مثال آدام اسمیت را پیشروتر از فیزیوكرات‌ها و ریكاردو را پیشروتر از آدام اسمیت می‌داند، اما گاهی می‌گوید كه به طور نمونه در این مورد فیزیوكرات‌ها درك درست‌تری داشتند، یا مورد دیگر، ریكاردو به جای پیشرفت در درك قوانین علم اقتصاد، دركی عقب‌تر دارد و بدین وسیله روشن می‌كند كه تكامل علم اقتصاد نیز خطی و مستقیم نیست. با این بررسی‌هاست كه او توانست رابطه منطقی تكامل نظریات اقتصادی را تا حدی كشف كند كه منطبق با تكامل تاریخی است و قوانین علم اقتصاد و قانون ارزش اضافی را به صورت كامل آن بیان كند.

در كتاب تئوری‌های ارزش اضافی، تكامل علم اقتصاد در كنار پیشرفت‌های نیروی مولده امری اساسی است و در كنار آن هم‌روندی و مراحل رشد پدیده‌ها امری است كه بر آن تاكید شده است. بدین مفهوم كه اگر در برابر هر پیشرفت در نیرو‌های مولده بلافاصله پیشرفتی در علم اقتصاد صورت می‌گرفت، بدین معنا بود كه تاثیر و بازتاب مستقیم پیشرفت نیروهای مولده را می‌توان در علم اقتصاد به عنوان روبنای شكل‌بندی اقتصادی و اجتماعی ملاحظه كرد. در نتیجه، تكامل امری خطی و مكانیكی می‌شد. نكته مهم آن است كه این پیشرفت در خود نیرو‌های مولده خطی و یك‌نواخت نیست بلكه در زمینه‌های مختلف نیز امری پیچیده و وابسته به عوامل متعدد تاثیرگذار در آن است كه از آن جمله می‌توان تاثیر یك بخش بر بخش دیگر را نیز در نظر داشت. بدین معنی كه پیشرفت در یك شاخه‌ی تولید ضرورتا بلاواسطه و بلافاصله در شاخه‌های دیگر مشاهده نمی‌شود. بلكه ممكن است پیشرفت در یك شاخه تولید با عقب‌گرد در شاخه‌ای دیگر همراه باشد. اما در درازمدت و با داشتن زمان كافی است كه این پیشرفت به شاخه‌های دیگر منتقل می‌شود و در حقیقت پیشرفت در شكل كلی خود دیالكتیكی بوده و با دقت زمانی همراه نیست.

 شیوه‌ی ارائه تحلیل ماركس همانی است كه در جلد اول كتاب سرمایه آمده است و به صورت عینی از مشخص‌ترین سلول جامعه سرمایه‌داری، یعنی كالا، آغاز می‌شود. این شیوه كه در آن دوره در تحلیل‌های دیگری نیز مشاهده می‌شود، حركت از بررسی عنصر مشخص و معین و عزیمت به انتزاع و تبیین تعینات آن عنصر ِمشخص است. حتی آدام اسمیت نیز تحلیل خود را در كتاب ثروت ملل از كالا آغاز می‌كند. زیرا او نیز به تحلیل عینی و منطقی اعتقاد داشت اما در تحلیل خود دچار تناقضاتی بود كه ماركس با رفع این تناقضات توانست تئوری منسجمی را ارائه دهد. ولی این مسئله كه كالا به عنوان عنصر اولیه و سلول مشخص نظام سرمایه‌داری باید مورد ارزیابی قرار گیرد، امری نیست كه بتوان با نگاهی ابتدائی به ساختار ظاهری نظام سرمایه‌داری بدان دست یافت. بلكه امری است كه باید با تحلیل تاریخی و بررسی رشد نیروهای مولده در دوران‌های مختلف انكشاف نظام‌های اقتصادی و از جمله نظام سرمایه‌داری، عناصر تشكیل‌دهنده‌ی آن را مشخص كرد.

پیشینیان ماركس نیز تا حدودی به این امر رسیده بودند اما در تحقیقات خود دچار منافع تنگ طبقاتی شدند و از این رو نتوانستند قوانین منظم و منسجم علم اقتصاد را كشف كنند و همان گونه كه خود ماركس می‌گوید خصلت دوگانه ارزش و نقش كار در ایجاد ارزش در تحقیقات آدام اسمیت و ریكاردو كشف شده بود. ماركس این مساله را كشف کرد كه دوگانگی ارزش مصرف و ارزش مبادله، مربوط به دوگانگی كار موجود در آن‌هاست كه یكی كار فردی و دیگری كار اجتماعالازم است.

در نتیجه، كتاب تئوری‌های ارزش اضافی را می‌توان سیر تحول و پیشرفت علم اقتصاد سیاسی از آغاز تا رسیدن به رشد و تكامل دانست كه یك بررسی تاریخی منطقی است و تا حدودی با گسترش نیروهای مولده هماهنگ است. تا آن حد كه پیشرفت‌های تاریخی جامعه بشری می‌تواند با پیشرفت‌های منطقی هماهنگ باشد و در مواردی این پیشرفت‌ها متوقف شده و گاه به عقب نیز برمی گردد. در این كتاب عقب‌گردها نیز تا حدودی مشخص شده است و نویسنده این امر را در چارچوب تكامل پیشرونده اما مارپیچی رشد نیروهای مولده و جوامع بشری ارزیابی كرده و تلاش خود را به كار می‌برد تا  در مجموع،  پیشرفت‌ها را در كنار یكدیگر گذارده تا قوانین را كشف كند. جلد اول سرمایه را می‌توان ارائه این قوانین كشف شده حاكم بر اقتصاد دانست كه این كشف قوانین ناشی از همان بررسی تاریخی و منطقی اقتصاد سیاسی و انكشاف نیرو‌های مولده است. بدین ترتیب بدون مطالعه كتاب تئوری‌های ارزش اضافی، نمی‌توان قوانین كشف شده توسط ماركس را به درستی درك كرد. زیرا كه كشف این قوانین از یك بنیان تاریخی و تكاملی علم اقتصاد نشات گرفته است و خواننده را با چگونگی شكل‌گیری و رشد علم اقتصاد سیاسی آشنا می‌كند. علاوه بر آن، كتاب تئوری‌های ارزش اضافی نشان می‌دهد كه بنیان شكل‌گیری سرمایه و انباشت آن در دست عده‌ای قلیلی كه بر جامعه حاكم می‌شوند، چیست ؟ در این كتاب مشخص می‌شود كه قوانین سرمایه‌داری و ایجاد ارزش اضافی چیزی به جز كار زنده نیروی كار نیست و اگر كار زنده، یعنی كار روزانه  كارگران وجود نداشته باشد، تمام آنچه كه به عنوان سرمایه، چه ثابت و چه متغیر وجود دارد، به خودی خود به هیچ عنوان نمی‌تواند ارزش جدید  یا ارزش اضافه به وجود آورد. زیرا كه ارزش اضافی و اساسا ارزش، از جوهره كار ناشی می‌شود و كار انسان بر روی مواد طبیعی و اولیه است كه موجد ارزش است. با درك این تحلیل تاریخی است كه نویسنده كتاب به كشف قوانین حاكم بر نظام سرمایه‌داری دست می‌یابد و این قوانین را به گونه‌ای منطقی و پیوسته در جلد اول كتاب سرمایه زنجیره‌وار و پشت سرهم و به گفته خود نویسنده به شیوه‌ی استدلال دیالكتیكی بیان می‌كند و به همین جهت از آن‌چنان استحكامی برخوردار است كه رد استدلالی آن  قوانین تا كنون برای سرمایه‌داران و نظریه‌پردازان طرفدار نظام سرمایه‌داری مقدور نبوده است.

در نتیجه با خواندن این كتاب درمی‌یابیم كه قوانین سرمایه‌داری بر خلاف تبلیغات سرسپردگان و مزدوران این نظام به هیچ عنوان ازلی و ابدی نبوده و مانند هر قانون و مقررات كهنه‌ای، ساخته‌ی دست بشر است و به سادگی قابل جایگزینی به وسیله قوانینی پیشرفته‌تر است. نویسنده با كشف این قوانین به نتایج غیرقابل انكاری می‌رسد كه امروزه نظام سرمایه‌داری جهانی با آن دست به گریبان است. تئوری‌های ارزش اضافی اثبات می‌كند كه سرمایه‌داری نظامی است كه مبنایش تولید ارزش اضافی از نیروی كار و صَرف آن در بخش‌های مختلف اقتصاد است. مالیات دولتی، عوارض شهرداری، نزول بانك‌ها و خوشگذرانی‌های سرمایه‌داران و حقوق نظامیان … همه و همه از ارزش اضافی تولید می‌شود و از نیروی كار كارگران تغذیه می‌كند و سودپرستی سرمایه‌داری به بحران‌های اضافه تولیدی می‌انجامد كه سرمایه‌داری برای فرار ازآن به جنگ‌های بی‌وقفه می‌پردازد. در نتیجه نظام سرمایه‌داری یا باید هر روزه جنگ‌های جدیدی راه بیاندازد و به استثمار بیشتر نیروی كار بپردازد كه هرروزه با بن‌بست‌های جدیدتری مواجه می‌شود یا مجبور است جای خود را به نظام دیگری بدهد كه مترقی‌تر و پیشرفته‌تر باشد و به جای آنكه „سود“ محور و انگیزه حركت باشد، زندگی انسان‌ها و پیشرفت انسانیت در محور برنامه‌های اقتصادی قرار گیرد.

مقدمه ناشر(نشرپروگرس)

ترجمه كتاب تئوری‌های ارزش اضافی كارل ماركس  از روی نسخه آلمانی آن صورت گرفته است كه در1956 در برلين چاپ شده است  . ترتیب قرار گرفتن نوشته‌ها، به طور كامل منطبق است  با چاپ روسی مجموعه آثار ماركس و انگلس جلد بیست و ششم، قسمت اول چاپ مسكو 1962 كه به وسیله‌ی انستیتوی ماركسیسم- لنینیسم در مسكو تنظيم شده است، همان جایی كه دست‌نوشته‌ها در آن جا نگهداری می‌شود.

تلاش شده است تا ترجمه در حد امكان به متن اصلی نزدیك باشد. در حالی كه برای رعایت روشنی متن، ضروری دانسته شد تا كلماتی چند، در پرانتز یا كروشه گذاشته شود تا مطلب روشن‌تر شود. برای اجتناب از ابهام، پرانتزهایی كه بعضا به وسیله ماركس در دست‌نوشته به كار رفته، در بعضی موارد با علامت مخصوص مشخص شده . یا هنگامی كه نقل‌قولی آورده شده و طولانی بوده؛ با علامت{ } مشخص شده است.

نقل قول‌هایی از زبان نویسندگان فرانسوی، آلمانی و ایتالیایی به انگلیسی آورده شده و مجددا به زبان اصلی در ضمیمه نقل شده است. در مورد نویسندگان انگلیسی زبان كه نقل قول از آن‌ها به وسیله ماركس از زبان فرانسه آورده شده، متن انگلیسی آن‌ها با متن ترجمه شده فرانسه، به وسیله ماركس در ضمیمه آورده شده است. هر جا كه از قلم‌افتادگی در بخش‌های نقل قول شده و به وسیله ماركس خاطر نشان نشده، قسمت حذف شده در{ } آمده است. سایر اختلافات بین نقل قول‌ها، آن گونه كه ماركس آورده و آن گونه كه در منابع اصلی آمده است، در زیرنویس خاطرنشان شده است. كلمات زیرنویس شده به وسیله ماركس هم در نوشته‌ی خودش و هم در نقل‌قول‌های استخراج شده به وسیله او، با زبان ایتالیك، همان گونه آورده شده كه در تیترها چاپ شده بود، و در جملات خارجی به صورت معمول با خط ایتالیك آمده است. قسمت و بخش سرتیتر، هم زمان به طور كلی با چاپ روسی مطابق است. سرتیترهای گذاشته شده در داخل كروشه به وسیله انستیتوی ماركسیسم لنینیسم در مسكو بر پایه فرمول‌هایی است که  ماركس در آن قسمت یا بخش موجود در آن موضوع، از آن استفاده کرده است.

شماری از نوشته‌های ماركس به وسیله اعداد رومی شماره‌گذاری شده است. آن صفحات ِدست‌نوشته كه به وسیله شماره‌های عربی شماره‌گذاری شده است، جدا از متن به وسیله خطوط عمودی مشخص شده بود. آن چنان كه نقش این شماره‌ها تنها در آغاز بخش ِمربوطه‌ی دست‌نوشته‌ها چاپ شده است. اما جایی كه پاراگراف‌ها جا به جا شده‌اند شماره‌ی صفحات دست‌نوشته‌ها باز هم با شروع نقل‌قول نشان داده شده (و همچنین وقتی كه تغییری در یادداشت دیگر آمده، همچنین در شماره یادداشت) هر دو، در آغاز نقل قول نشان داده شده است. (به عنوان مثالIIXII-659 و همچنین برای مثال در انتها ( -659II XII I)

مقدمه‌ی انیستیتو ماركسیسم لنینیسم مسكو

ماركس تئوری‌های ارزش اضافی را در فاصله‌ی بین ژانویه 1862 و جولای 1863 نوشته است. این كار بخشی از دست‌نوشته‌های حجیم 1863-1861 است كه ماركس نام آن را نقد اقتصاد سیاسی (كمك به نقد اقتصاد سیاسی) گذارده است و به عنوان دنباله‌ی بلافصل بخش اول از كتاب“كمك به نقد اقتصاد سیاسی“ است كه در 1859 چاپ شد. دست‌نوشته‌های 1863-1861 شامل 23 دفترچه است (صص شماره گذاری شده به شماره‌های 1 تا 1472) كه تا حدود 200 ورق به صورت طولی ادامه یافته است: از تمام چهار جلد كتاب سرمایه، این اولین كار سیستماتیك كه به صورت پیش‌نویس كار شده – هر چند هنوز تنها به صورت خام و ناكامل -. تئوری‌های ارزش اضافی طولانی‌ترین بخش است (حدود 110 ورق ) و بیشترین بخش این دست‌نوشته را به خود اختصاص می‌دهد و اولین و تنها پیش‌نویس بخش چهارم است كه در برگیرنده‌ی این حجم  از کتاب „سرمایه“ است. ماركس این جلد را به گونه‌ای مجزا از 3 جلد تئوریك متمایز كرد و آن را نقد تاریخی یا بخش ادبی- تاریخی كار خود نام‌گذاری كرد.

ماركس در چارچوب برنامه‌ی اصلی „نقد اقتصاد سیاسی“ شروع به نوشتن تئوری‌های ارزش اضافی كرده است. از همان زمان او این برنامه را در دوره 1862- 1858 طرح ریزی كرد. بر مبنای آن چه كه ماركس در باره‌ی ساختار كار خودش در مقدمه بخش اول „كمك به نقد اقتصاد سیاسی“ گفته است، در نامه‌های بین سال‌های 1862-1858 و دست‌نوشته‌هایش از 1863-1861، برنامه او می تواند به صورت جدول زیر نمایانده شود.

 طرح نقد اقتصاد سیاسی همان گونه كه در سال 1862-1858 به وسیله ماركس برنامه ریزی شد

سرمایه

1.   پروسه تولید سرمایه 

2.   پروسه گردش سرمایه

 

 

3.    تركیب هردو، یا سرمایه یا سود

 

. تبدیل پول به سرمایه2. ارزش اضافی مطلق

3. ارزش اضافی نسبی

4. وحدت هردو یا سرمایه و سود

5. تئوری‌های ارزش اضافی

مقدمه: كالا و پول

  1. سرمایه به طور كلی
  2. رقابت سرمایه‌ها
  3. اعتبار
  4. سهم سرمایه
  1. مالکیت زمین
  2. كار مزدی
  3. دولت
  4. تجارت خارجی
  5. بازار جهانی

در این طرح می‌توان مشاهده كرد كه برای ماركس، تئوری‌های ارزش اضافی اساسا به عنوان بخش تاریخی مطالعه‌ی تئوریك او در باره‌ی “سرمایه به طور كلی” است كه به مسئله پروسه‌ی تولید سرمایه اختصاص یافته است. این تشریح تاریخی در انتها، به بخش پروسه‌ی تولید سرمایه رسید. به همان ترتیبی كه در بخش اول ِ “كمك به نقد اقتصاد سیاسی ” قسمت كالاها با تشریح تاریخی مدون شد که عبارت است از” تاریخ تئوری كالاها” و بخش مربوط به پول با تشریح تاریخی”تئوری‌های وسیله گردش و پول”.

این امر برنامه اصلی ماركس بود. اما در پروسه‌ی كار، تشریح تاریخی تئوری‌های ارزش اضافی به دست آمد كه فراتر از محدودیت‌های این برنامه بود. موضوع مورد تحقيق ماركس در باره تئوری‌هایی که در موردشان تحقیق کرده بود، منجر به گسترش موارد تحقیق شد. نقد تحلیلی نظریه‌های اقتصاد‌دانان بورژوازی در باره‌ی ارزش اضافی به طور اجتناب‌ناپذیری با تحلیل ایده‌های آنها در باره‌ی سود در هم آمیخته بود؛ همین طور این ایده‌ها با اشتباهات نظري در باره‌ی اجاره زمین همراه بود. هم چنین ضروری بود كه تئوری اجاره بررسی شود و غیره. از طرف دیگر برای بررسی اشتباهات مجموع تئوری‌ها و نتایج آن، ماركس در برابر هر كدام از آن‌ها به وسیله این بخش یا آن بخش اثبات شده از تئوری‌های جدید اقتصادی، به مقابله برخاست. تئوری‌هایی كه به وسیله خود ماركس ایجاد شده بود- تئوری‌ای كه بیانگر بزرگترین انقلابی بود كه در جریان حركت كل علم اقتصاد به وجود آمده بود.

برای شناخت كامل وضعیت مشخص و ساختار تئوری‌های ارزش اضافی ضروری است تا مسائل زیر را در ذهن مرور كنیم. در زمانی كه ماركس كارش را بر روی كتاب تئوری‌ها شروع كرد، از بخش‌های تئوریك سرمایه تنها بخش اول- “پروسه تشكیل سرمایه”- كم و بیش نوشته شده بود و هنوز كامل نبود (این مسئله در ابتداي قسمت پنجم یادداشت دست‌نوشته در 1863-1861 مورد بررسی قرار گرفته است). بخش دوم و سوم- دقیق‌ترین و مشخص‌ترین بخش‌های آن هستند- كه تنها در شكل طرح اولیه در دست‌نوشته‌های 1858-1857 وجود دارد. بدین ترتیب در بخش تاریخی نوشته، ماركس نتواسته است به سادگی به صفحات معینی از این كار تئوریك ارجاع دهد، اما مجبور بوده است كه برداشت مثبت و منسجمی از این مسایل تئوریك داشته باشد كه در نقد تحلیلی تمام نظرات اقتصاد سیاسی قبلی مطرح كند. تمام این مسایل منجر به تشریح تاریخی تئوری‌های ارزش اضافی شده است كه بخش‌های مهمی برای آن در نظر گرفته شده است. در انبوه دست‌نوشته‌های 1863-1861 بخش تاریخی یا بخش‌های كامل دست‌نوشته، بخش‌های 6 تا 10 را در بر گرفته، به علاوه‌ی بخش 18 و شماری از مقالات جداگانه‌ی تاریخی که در دست‌نوشته 23-20 آمده است.

نسخه اصلی تئوری‌های ارزش اضافی شامل دست‌نوشته‌های 6 تا 15 و 18 است، كه در دوره‌ای از ژانویه 1862 تا ژانویه 1863 نوشته شده است. مجموع قسمت‌های جمع آوری شده به وسیله ماركس و نوشته شده در دست‌نوشته‌های 15- 6 هم چنین، به این متن ارجاع داده شده است. محتوای این نوشته‌ها برای درك ساختار عمومی كار ماركس، اهمیت زیادی دارد بخش‌های متفاوت آن و هم چنین برنامه آن، در چاپ حاضر، در آغاز نوشته بخش اول (صص 39-37) آمده است. نقد اقتصادی مقالات و نوشته‌هایی كه در آخرین جزوه‌های دست‌نوشته آمده و در بهار و زمستان 1863 یادداشت شده، بخش متمم متن اصلی است.

در جریان تحقیق در باره‌ی تئوری‌های ارزش اضافی، مسائل بررسی شده به وسیله ماركس دائما گسترش می‌یابد. در پایان این كار ماركس به این نظریه می‌رسد كه باید نقد تاریخی را به صورت جداگانه‌ای از تمام نقد اقتصادی سیاسی بیاورد و بخش مخصوصی را به آن اختصاص دهد كه همان جلد چهارم كتاب سرمایه است. در پروسه‌ی كار ِماركس بر روی كتاب سرمایه، اهمیت مشخص تقسیم به سه بخش (1 – پروسه تولید سرمایه 2- پروسه گردش سرمایه، 3- وحدت این دو) كه به طور اساسی در ذهن ماركس وجود داشت، تنها برای بخش”سرمایه به طور عام”، بیش از همه خود را نشان داد. این تقسیم به سه بخش، ثابت كرد كه چقدر مهم است و چگونه تدریجا عمیق‌تر شده است. حتی موضوعاتی كه برطبق نقشه اصلی، در میان مجموعه مسائلی نبودند که ماركس به بخش”سرمایه به طور عام” اختصاص داده بود، به آن بخش ضمیمه شدند (برای مثال، رقابت سرمایه‌ها، اعتبار، اجاره). همراه با این پروسه انجام كار، سه بخش تئوریك سرمایه كه به تدریج در برگیرنده تمام مسائل تئوریكی اقتصاد سیاسی سرمایه‌داری می‌باشند، ماركس بیشتر و بیشتر متقاعد شد كه تحلیل نقد تاریخی باید به شكل كتاب جداگانه‌ای ارائه شود- به عنوان جلد چهارم سرمایه.

حدود یك ماه پس از تمام شدن كار دست‌نوشته‌های 1863-1861، ماركس (در نامه‌ای به تاریخ 15 آگوست 1863) به انگلس در باره این دست‌نوشته‌ها چنین نوشت: “…. من اكنون که به این نوشته‌ها نگاه می‌كنم و می‌بینم چگونه همه چیزها را سروته كرده‌ام و چگونه حتی بخش تاریخی را جدا از عینیتی قرار داده‌ام كه كاملا ناشناخته بوده… ” منظور ماركس از عبارت”بخش تاریخی” ، تئوری‌های ارزش اضافی بوده است كه او قبلا آن را به عنوان یك بخش جدا در نظر گرفته بود، بخش مخصوص كار او؛ در حقیقت در اواخر ژانویه 1863 تصمیم گرفته بود تا این نقد مادی تاریخی را در میان بخش‌های تئوریكی این تحقیق، “سرمایه به طور عام”، پراکنده كند. همان گونه كه آشكار است این از برنامه‌هایی بوده كه آن را آماده كرده بود تا برای بخش‌های اول و سوم سرمایه بیاورد (نگاه كنید به صص 416-414 جلد حاضر).

بررسی نقد تاریخی اقتصاد سیاسی به وسيله ماركس از میانه قرن هفدهم شروع ميشود وبا طرح مقاله انتقادی تاریخی مفصل ويليام پتی بود كه در دست‌نوشته بیست و دوم یادداشت‌ها آمده و در 1863 نوشته شده است؛ این نوشته دارای سرفصل”تاریخی: پتی” می‌باشد. این مقاله، كه هیچ گونه ارتباط دروني با هیچ یك از قسمت‌های قبل و بعد متن ندارد، به طور مشخص به وسیله ماركس آورده شده تا بخش نقد تاریخی كارش باشد. نظریه پتی در باره‌ی ارزش، دستمزد، اجاره، قیمت زمین، سود و غیره در مقاله مورد بررسی قرار گرفته است. چنین بررسی وسیعی در باره‌ی نظریه اقتصادی پتی نشان می‌دهد كه قبلا در می‌1863 ماركس این ایده‌ها را داشته و 4 سال بعد (در 30 آوریل 1867) او به طور واضح این مسایل را در نامه‌ای به زیگفرید مایر نوشته است، در آن هنگام، او با در نظر گرفتن ساختار كتابش، سرمایه، چنین می‌نویسد: “جلد اول شامل پروسه‌ی تولید سرمایه‌داری،… جلد دوم تداوم و نتایج تئوری‌ها، جلد سوم تاریخ اقتصاد سیاسی از میانه قرن هفدهم” (این هنگامی بود كه ماركس در نظر داشت كه جلد دوم و سوم در یك جلد بیاید).

در نامه‌های ماركس به انگلس در 31 جولای 1865، ما شاهد اولین ارجاع مستقیم به جلد چهارم با عنوان “ادبيات تاریخی” كتاب سرمایه هستیم. ماركس به انگلس در باره‌ی این امر نوشت كه چگونه او كتاب سرمایه‌اش را به پیش برده است: “هنوز سه بخش برای نوشتن مانده است تا بخش‌های تئوریك كامل شود (3 كتاب اول). سپس كتاب چهارم برای نوشتن وجود دارد كه به طور كلی برای من نسبتا ساده‌ترین بخش‌هاست، به طوری كه همه مسائل آن در سه كتاب اول حل شده و بیشتر تكرار آن در شكل تاریخی است”. در این جا ممكن است این سوال پیش بیاید كه چرا ماركس می‌گوید كه او هنوز دارد چهارمین كتاب سرمایه را می‌نویسد، در حالی كه در نامه 15 آگوست 63 كه در بالا ذكر شد او از “بخش تاریخی” قضیه به عنوان چیزی صحبت می‌كند كه قبلا نوشته شده است. اختلاف در نسخه‌های 1863 و 1865 با این واقعیت توضیح داده می‌شود كه در دوره زماني كه در این میان گذشته، یعنی سال‌های 1864و 65 ، ماركس مشغول طرح‌ریزی مجدد و بازنویسی تمام این بخش‌های تئوری خود بوده كه همان بخش 4 است. “ادبیات تاریخی” كه در سال‌های 63-62 نوشته شده و هنوز در شكل اولیه خود بود، بدین ترتیب مجددا در مقابله و مطابقت با سه جلد اول بازنویسی شد.

از نامه‌های ماركس به زیگموند شوت در سوم نوامبر 1877 این امر آشكار می‌شود كه وی همچنین بعدا به بخش تاریخی سرمایه به عنوان چیزی نگاه می‌كرده كه قبلا نوشته شده است. در این نامه‌ها ماركس از كار خود بر روی سرمایه می‌گوید: “در حقیقت من خودم سرمایه را آغاز كردم، به طور صریح به صورت وارونه (در حالی كه باید با بخش سوم، بخش تاریخی آغاز می‌شد) به این خاطر كه این امر جنبه عمومی دارد، هرچند به صورت توصیفی، این جلد اول است كه در انتها در دستور قرار گرفته و برای چاپ فوری آماده شده بود، در حالی كه دو جلد دیگر هنوز در شكل خام بودند كه تحلیل اساسی در آن‌ها در نظر گرفته شده بود.” در این جا بخش تاریخی به عنوان بخش سوم نامیده می‌شود به این دلیل كه ماركس آن چنان كه قبلا گفته شد در نظر داشت كه كتاب دوم و سوم را با هم به عنوان جلد 2 منتشر كند و كتاب چهارم “تاریخ تئوری” به عنوان جلد سوم باشد.

اين تو ضيحات به وسيله ماركس به ما این حق را می‌دهد كه در نظر بگیریم تئوری‌های ارزش اضافی با طرح تاریخی تكمیلی و یادداشت‌هایی از جزوه‌های 20 تا23 به عنوان مطلب اصلی و تنها پیش‌نویس جلد چهارم- یا كتاب چهارم- از سرمایه باشد. انگلس و لنین تئوری‌های ارزش اضافی را به عنوان كتاب چهارم سرمایه می‌دانستند. به همین دلائل كلمه”جلد چهارم سرمایه” در جلد حاضر در داخل كروشه آمده كه دارای تیتر تئوری‌های ارزش اضافی است كه ماركس در دست‌نوشته‌هایش بین سال‌های 1863-1861 ارائه داده است.

انگلس اولین بار در نامه‌هایی كه در 16 فوریه و 24 مارس 1884 به كائوتسكی نوشته بود، به تئوری‌های ارزش اضافی اشاره كرد. در دومین نامه، انگلس قسمت‌هائی از قراردادی را فرستاد كه با “میسنر”، ناشر كتاب سرمایه، بسته شده و قرار بودکه به عنوان یك سری كتاب به دنبال هم چاپ شوند. به طوری كه دومین جلد و سومین جلد سرمایه در آن آمده است، و همچنین تئوری‌های ارزش اضافی به عنوان بخش نهایی كل كتاب است كه باید چاپ می‌شد.

انگلس در نامه‌اش به برن اشتاین كه در آگوست 1886 نوشته شده، با جزئیات بیشتری از این آخرین قسمت سرمایه صحبت ‌كرده است. او می‌نویسد در این جا ما: “… تاریخ تئوری را بین خودمان كه در میان نوشته‌های اصلی دست‌نوشته است، پیدا كرده‌ایم. “كمك به نقد اقتصاد سیاسی…، همان طور كه من معتقدم كه در این جا به شما نشان داده‌ام، شامل حدود پانصد صفحه قطع خشتی تئوری‌های ارزش اضافی است، به طوری كه می‌توان گفت كه بهتر است آن را جدا كنیم، آنها با شیوه متفاوتی نوشته شده‌اند، اما كافی هستند.”

مقدمه انگلس ( كه تاریخ5می 1885را دارد) بر جلد دوم سرمایه اطلاعات مفصل‌تری را در باره‌ی دست‌نوشته‌های تئوری ارزش اضافی به ما می‌دهد و شكلی را ارائه می‌دهد كه انگلس تصمیم داشت دست‌نوشته ها را به آن صورت چاپ كند. او خاطر نشان می‌سازد كه تئوری‌های ارزش اضافی تشكیل‌دهنده اسكلت دست‌نوشته‌های طولانی “كمك به نقد اقتصاد سیاسی” است كه در 1861 تا 1863نوشته شده است و ادامه می‌دهد: “این بخش شامل نقد تاریخی مفصلی از بنیاد اقتصاد سیاسی است كه همان تئوری ارزش اضافی است و گسترش معادل‌های آن، در برخورد با پیشینیان. بیشتر نقاطی است كه بعدا به طور جدي و به صورت منطقي در دست‌نوشته‌هایی كتاب‌های 2و3 مورد تحقیق قرار گرفته است. پس از حذف پاراگراف‌های زیادی كه در كتاب‌های دوم و سوم آمده بود، تصمیم گرفتم كه بخش نقد دست‌نوشته سرمایه را به صورت جلد چهارم چاپ كنم. ارزشمندی این دست‌نوشته‌ها سبب شد كه این قسمت ها برای چاپ حاضر كتاب دوم مورد استفاده قرار نگيرد.”

انگلس در نامه‌هایش در آخر دهه 80 و ابتدای دهه 90 ، پس از چاپ جلد سوم، به طور مكرر توجه خودش را به آماده كردن جلد چهارم معطوف كرد كه همان تئوری‌های ارزش اضافی بود. او قبلا كمتر به طور صریح در باره‌ی حذف قسمت‌های تئوریك موجود در دست‌نوشته‌ی ” تئوری‌ها” صحبت كرده بود.

آخرین توجهی كه انگلس به دست‌نوشته‌های تئوری‌های ارزش اضافی كرد در نامه‌اش به “استفان برو” بود كه تاریخ دهم آوریل 1895 را دارد. همان گونه كه این نامه نشان می‌دهد انگلس هنوز امید داشت كه در 1895 موفق شود این كار ماركس را به چاپ برساند. اما انگلس نتوانست جلد انتهایی كتاب سرمایه را برای چاپ آماده كند. او 4 ماه پس از نوشتن این نامه فوت كرد.

از نقل قول‌هایی كه از انگلس در بالا آورده شد مشخص می‌شود كه او اهمیت زیادی به دست‌نوشته‌های”تئوری‌های ارزش اضافی” می‌داده و آن را به عنوان جلد چهارم “كتاب سرمایه” در نظر می‌گرفته است. همچنین این مسئله نیز آشكار است كه در سال‌های 1885-1884 انگلس تصمیم داشته تا از متن این دست‌نوشته‌ها “بخش‌های مهمی را بیرون بكشد كه در جلد دوم و سوم آورده شده است.”

در این جا این سوال به طور طبیعی به وجود می‌آید كه برخورد ما در این باره با توجه به این طرح یا تصمیم انگلس چگونه خواهد بود؟

تنها انگلس كه همكار بزرگ و همرزم ماركس بود و با مشاركت در نوشتن كتاب سرمایه، درك مشخصی از آن داشت، می‌توانست از دست‌نوشته‌های تئوری‌های ارزش اضافه یك سری كامل از مطالب را استخراج كند. به طوری كه بخش‌هایی از دست‌نوشته‌هایی كه پس از حذف این قسمت‌ها باقی می‌ماند به صورت بخش‌های بی ارتباط با هم نباشند. این امر نیز ضروری است تا آن‌ها را به گونه‌ای مرتب كنیم كه یك مطلب ارزشمندي به دست آید و به طوری آن‌ها را با عبارات تازه خاصی به هم مربوط كنیم و تنها انگلس این حق را داشت كه نوشته‌های ماركس را به این ترتیب تنظیم كند.

دلیل دیگری كه برای هماهنگ نگه داشتن متن تئوری‌های ارزش اضافی وجود دارد، این است كه”حجم زیادی از نوشته‌ها” قبلا مورد بررسی قرار گرفته بود. تصمیم انگلس برای آماده كردن این بخش‌ها تنها تصمیم اصلی بود. زیرا كه قبلا او به تفصیل در باره دست‌نوشته‌های تئوری‌های ارزش اضافی، مطالعه را آغاز كرده بود. ما می‌دانیم، در مقدمه‌ای كه انگلس در باره‌ی جلد سوم سرمایه نوشته و در زمره‌ی كارهای او برای آماده كردن دست‌نوشته‌های ماركس برای چاپ بوده، بعضی اوقات در باره‌ی طرح‌ها و تصمیمات اصلی تجدید نظر كرده است. بنابراین انگلس اساسا خواهان بازبینی دوباره در مورد بخش پنجم جلد سوم سرمایه بود، به این ترتیب این بخش از دست‌نوشته‌های ماركس هنوز به شكل ناتمام است. انگلس در مقدمه‌اش می‌گوید كه او سه بار برای تغییر اساسی این بخش تلاش كرده اما در انتها این ایده را كنار گذاشته و تصمیم گرفته است خودش را قانع كند كه مسائل را آن گونه كه هستند، طوری تنظیم كند كه از همان مطالبی باشد كه امكان دسترسی به آن هست و تنها آن مقداری را به آن‌ها اضافه كند كه ضروری است “. در مقایسه با این مسئله، می‌توان چنین تصور كرد كه اگر انگلس به طور واقعی دست‌نوشته‌های كتاب تئوری‌های ارزش اضافی را برای چاپ آماده می‌كرد، اشكالات تئوریكی آن را حفظ می‌كرد.

این برداشت محتمل‌تر است زیرا در میان اشكالات، مطالبی است كه ماركس آن‌ها را تحلیل‌های تئوریكی مهم می‌دانسته ، به ویژه ضمیمه‌هایی كه به صورت تشریحی آمده است. برای مثال در جلد 3 كتاب سرمایه- به خصوص بخش مربوط به اجاره.

لنین توجه بسیار زیادی به تحلیل‌های تئوریكی داشت كه در دست‌نوشته‌های تئوری ارزش اضافی وجود داشت. او غالبا در نوشته‌هایش به این كتاب ارجاع می‌داد و به طور همسان ارزش زیادی برای هر دو بخش نقد تاریخی و محتوای صرفا تئوریك این كار ماركس قائل بود. او به خصوص ارزش زیادی برای آن بخش‌هایی قائل بود كه ماركس نظریه‌ی خودش را به ماهیت اجاره تسري می‌داد (مراجعه كنید به كتاب و.‌ای لنین، مسائل ارضی و “نقدهای ماركس”، چاپ مسكو 1954 صص 29 و 158؛ برنامه‌های واقعی سوسیال دموكراسی در اولین انقلاب روسیه، 1907-1905 چاپ مسكو 1954 صص 143-140-101). لنین “در بخش‌های قابل توجهی از نوشته‌هایش به ماركس در تئوری‌های ارزش اضافی ارجاع می‌دهد ، جایی كه برجستگی‌های انقلابی دارد – از نظر بورژوا دموكراتیك- در باره ملی كردن زمین كه با روشنی مخصوصی توضیح داده شده است” (انقلاب كارگری و كائوتسكی مرتد، چاپ مسكو، 1952 ص 152؛ نگاه كنید به برنامه ارضی سوسیال دموكراسی در اولین انقلاب روسیه، 1907-1905 چاپ مسكو 1954 صص 176-175-146؛ چهارمین چاپ به زبان روسی جلد 15 ص 148 و جلد 16 ص 104 و غیره). او از تئوری‌های ارزش اضافی ماركس تزهای اصلی را در باره اجاره مطلق ذكر و خاطرنشان می‌كند كه این تزها صحت برخورد او را با این مسئله ثابت می‌كنند. تزهائي كه چند سال قبل از چاپ تئوری‌ها بوده است، این كار لنین به نام مسائل ارضی و”منتقدان ماركس” است. (نگاه كنید به چاپ مسكو 1954 ص 29)

***

تئوری‌های ارزش اضافی اولین بار به وسیله كائوتسكی در سال‌های 1910-1905 به چاپ رسید و پس از آن كه بیش از یك بار این نسخه كائوتسكی، چه به زبان آلمانی و چه به زبان‌های دیگر منتشر شد؛ این كتاب به روسی نیز منتشر شد.

نسخه كائوتسكی نقص‌های اساسی دارد كه ناشی از مجموعه برداشت‌های غلطی است كه از دست‌نوشته‌های تئوری ارزش اضافی شده است كه گویا این دست‌نوشته‌ها هیچ نظمي ندارند و هرج و مرجی بر آن حاكم است. كائوتسكی آن را خودسرانه با نظر خود منطبق كرده كه تجدید نظر در مورد اصول مهم ماركسیسم انقلابی است.

قبل از هر چیز كائوتسكی در تنظیم مواد چهارگانه‌ای كه در جدول ماركس در باره مطالبی كه او تعریف كرده و درحقیقت پیوستگی‌ای در كارهای اوست، تخلف بزرگی کرده است. كائوتسكی به طور كامل منكر این جدول محتوائی است كه در خود نسخه آمده و حتی آن را در كتاب هم نیاورده است.

موضوع دست‌نوشته ماركس نظم مداومی دارد و دارای توالی منطقی معینی است. دارای یك تحلیل از تلاش‌های اقتصاددانان بورژوازی برای حل مسائل اساسی اقتصاد سیاسی است كه ماركس در آن محدودیت‌های طبقاتی‌ای را آشكار می‌كند كه در پیش ِروی حتی اقتصاد سیاسی كلاسیك بورژوایی قرار دارد. ناتوانی اقتصاددانان بورژوا، در اثبات هرگونه منطق درونی و زمینه‌های علمی حل مسائلی است كه با آن روبه رو هستند و فراتر از همه، مساله‌ی اساسی آن ارزش اضافی است. در دست‌نوشته‌های ماركس مشخص است كه گسترش اقتصاد سیاسی بورژوازی پروسه‌ای است كاملا متضاد؛ بنابراین در بررسی نظرات اسمیت و ریكاردو، ماركس نشان می‌دهد كه با جایگاه مشخصی كه برای آن‌ها قائل است، آن‌ها در مقایسه با فیزیوكرات‌ها علم را به پیش برده‌اند، اما از منظر دیگر، آن‌ها همان اشتباهات فیزیوكرات‌ها را تكرار كرده و در بعضی موارد گام‌های عقب‌تری برداشته‌اند.

كائوتسكی این دیالكتیك زنده‌ی ماركس را كه عمیقا مورد بررسی قرار گرفته، به شكل نادرستی جلوه می‌دهد؛ او سعی می‌كند تا تمام نوشته‌های دست‌نوشته را تابع یك چیز خارجی كند و صرفا نتایج توالی تاریخی از آن بگیرد و ظهور دوره‌ی گسترش اقتصاد سیاسی بورژوازی را یك پروسه‌ی تغییرات تدریجی آرام بداند.

به دنبال این برنامه ترتیب تاریخی، كائوتسكی در نسخه خودش از همان آغاز نظرات جان استوارت را نیاورده است، در حالی كه در دست‌نوشته ماركس مقدمه بخش فیزیوكرات‌ها را تشكیل می‌دهد، اما 4 بخش كوتاه (در باره پتی، اونانت، نورس و لاك، هیوم و ماسی)، كه بخشی از یادداشت‌های 20 و 22 هستند، آورده شده و كائوتسكی به طور مكانیكی این بخش‌ها را در بخش اول ِجلد نخست جا به جا كرده است (همچنین در بخش‌های دیگر) و همچنین انجام چند باره این امر با هم، در ارتباط با قرار دادن یادداشت‌های 6-18(از جمیز استوارت به ریچارد جونز) همراه با ضمیمه مقالات در دست‌نوشته‌های 20-23.

در دست‌نوشته‌های ماركس تحلیل تئوری “كاسنی “در باره‌ی بازتولید و گردش مجموع سرمایه پس از تحلیل تئوری‌های اسمیت آمده است؛ در نسخه كائوتسكی این قسمت از دست‌نوشته‌ها مقدم بر بخش اسمیت است و در شكل جدیدی ارائه شده كه كائوتسكی تنظیم کرده است، او خودسرانه 10/9 این بخش از متن اصلی را برداشته و آن را در ضمیمه‌ای گذاشته كه با حروف ريز چاپ شده و در متن اصلی جا داده است.

هم چنین كائوتسكی در آن جا كه ماركس نظر خودش را در باره‌ی بازتولید اجتماعی سرمایه بیان كرده، انحرافات تئوریكی را اعمال می‌كند. این نظریه در ضمیمه جداگانه‌ایی با خط ریزتر چاپ شده و در متن كتاب آمده است. كائوتسكی آن‌ها را از مكان‌های مختلف دست‌نوشته جدا كرده و تخلف آشكاری در ارتباط درونی بین نقد تاریخی و تحليل تئوريكي ماركس انجام داده است.

كائوتسكی همچنین مسئول انحراف از نظم و ترتیب واقعی ارائه شده در دست‌نوشته‌های ماركس است. در جلد دوم این دست‌نوشته‌ها ماركس این قسمت از دست‌نوشته‌ها را با نقد تئوری‌های رودبرتوس(اقتصاددان آلمانی 1875-1805) در باره‌ی اجاره آغاز كرده است؛‌ نسخه كائوتسكی با بخش “ارزش اضافه و سود” آغاز می‌شود كه با ریكاردو برخورد كرده است و نقد تئوری رودبرتوس تنها پس از این بخش می‌آید. در دست‌نوشته ماركس تحلیل نظریه ریكاردو در باره‌ی ارزش اضافی و پروسه‌ی تغییرات نرخ سود پس از نقد تئوری‌های ریكاردو در باره اجاره آمده است؛ در نسخه كائوتسكی این قسمت در بخش “ارزش اضافی و سود” آمده كه آغاز این جلد است. در این جا همچنین كائوتسكی با جابه جایی بخش‌هایی از موضوعات دست‌نوشته، نكات مهمی از اصول كار ماركس را به طور خاص در ابهام فرو برده است، به خصوص، ایده ماركس در باره اشتباهات ریكاردو در تئوری اجاره، اما شامل نظریه سود ریكاردو نمی‌شود.

در نتیجه‌ی تمام این تنظیمات ِخودسرانه كه کائوتسکی در دست‌نوشته‌ها به وجود آورده، مسائلی ایجاد شده كه به طور به هم پيوسته، با تكه پاره شدن نسخه كائوتسكی در ارتباط هستند . برای مثال بخش”تئوری ریكاردو در باره‌ی سود” در دست‌نوشته‌ی ماركس شامل نقد نظریه‌ی ریكاردو در باره‌ی پروسه‌ی شكل‌گیری نرخ متوسط سود و نظریه‌ی او در باره علت كاهش آن است. در نسخه كائوتسكی این دو قسمت از یك بخش و از همان بخش دست‌نوشته‌های ماركس جدا شده و 350 صفحه با یكدیگر فاصله دارند.

تمام موضوعات ارائه شده در دست‌نوشته‌ها به وسیله كائوتسكی به صورتی است كه مسایل را از نقطه نظر مبارزه طبقاتی مبهم می‌كند و ارتباط عمیق بین تئوری‌های اقتصادی، اجتماعی و محیط سیاسی را در مسیری كه آن‌ها گسترش می‌یابند، نامشخص می‌كند. برای مثال در جلد دوم از نسخه كائوتسكی بخشی وجود دارد كه كائوتسكی تیتر آن را ” اندرسون و مالتوس. روزچر” زده است. در قسمت مشابه دیگری از دست‌نوشته‌ها، ماركس نشان می‌دهد كه نظریات اندرسون در باره اجاره به وسیله مالتوس تحریف شده كه بیشتر به نفع بنیان‌های ارتجاعی طبقه حاكم است. در حالی كه نتایج ریكاردو مستقیما در مقابل اشراف صاحب زمین قرار دارد. پس از آن ماركس به اقتصاددان عامی، “روزچر” می‌پردازد همان كه به طور خام‌اندیشانه‌ای تمام تاریخ مسئله را از بین می‌برد. مسئله مشخص آن است كه نوك تیز سیاسی محتوای این بخش از دست‌نوشته‌ها پاك می‌شود كه عبارت است از همان شیوه عمیق شدن تحلیل طبقاتی تاریخ اقتصاد سیاسی كه به وسیله كائوتسكی به طورغیرسیستماتیك با یكدیگر تحت یك سرفصل كاملا بی‌رنگ و عام فشرده شده و صرفا شمارش نام‌هاست.

این نوع نوشتن تیترها، وضعیت خاص نسخه‌ی كائوتسكی است. هم چنین تمام تیترهایی كه كائوتسكی برای بخش‌ها و پاراگراف‌های نسخه‌اش انتخاب كرده نوعی عینیت‌گرایی است كه بیانگر حالتی بی‌خاصیت و خنثی است. برای مثال ارائه تیتری نظیر: “آدام اسمیت و مفهوم كار مولد”، یا “منظور ریكاردو از ارزش”، یا “نظریه ریكاردو در باره ارزش اضافی”، “نرخ سود”، همچنین سرفصل‌های “ارزش و ارزش اضافی”، “انواع سرمایه و انباشت”، و غیره. سرفصل‌های كائوتسكی به هیچ وجه بیانگر دو تعین مختلف از ارزش به وسیله اسمیت نیست و طبیعت دوگانه نظریه اسمیت در باره مناسبات بین ارزش و درآمد را نشان نمی‌دهد یا ناتوانی ریكاردو را در ارتباط دادن قانون نرخ میانگین سود با قانون ارزش و غیره بیان نمی‌كند. این امور همان چیزهائی است كه ماركس آنها را به روشنی گفته است. در گذاشتن سرفصل، كائوتسكی همچنین تفسیرهای فریبنده‌ای بر روی موارد عامیانه در مورد نظریات اسمیت و ریكاردو گزارده است و بخش‌هایی را به رامسی، چربولیز و ریچارد جونز اختصاص داده كه با سرفصل‌هایی حساب شده است، از این جهت كه به خواننده غلط‌های كاملی را ارائه می‌دهد و چنین وانمود می‌كند كه بعضی اصول اقتصاد سیاسی ماركسیستی قبلا در كارهای این اقتصاددانان بورژوازی پایه‌گذاری شده است. تحریف‌ها و تجدید‌نظرهای كائوتسكی در نوشته ماركس به خام‌ترین و روشن‌ترین شكلی نشان داده شده كه در شمار زیادی از نوشته‌های ساخته و پرداخته او انجام شده است. كائوتسكی در نسخه خود نه تنها جملات و كلمات فردی بلكه همچنین تمام پاراگراف‌های نقل شده را حذف كرده است که بعضی از آن‌ها حتی 3 یا 4 و یا صفحات بیشتری از دست‌نوشته را شامل می‌شود كه در نوشته‌های متراكم ماركس آمده است. در میان قسمت‌هایی از دست‌نوشته‌ها، كائوتسكی قسمت‌هایی را حذف كرده است كه حتی شامل یك بخش كامل می‌شود، آن جا كه درنوشته ماركس در باره محتواي مطالبي است كه تحت سرفصل آمده است؛ مثلا ” بری(Bray )به عنوان دشمن اقتصاد دانان”.

كائوتسكی همچنین بسیاری از پاراگراف‌های دیگر را در دست‌نوشته حذف كرده است، آن پاراگراف‌هایی كه ماركس در آن از پیش‌شرط‌های اقتصادی به فقر مطلق كشاندن طبقه كارگر تحت حاكمیت سرمایه‌داری صحبت می‌كند. كائوتسكی با شیوه‌ای شروع كرده كه در آن تحریف و تجدید نظرهای او از نظرات (مارکس) است، او منكر به فقر مطلق كشاندن طبقه كارگر است، به طوری كه در پنهان كردن بحث‌های ماركس در باره مسائل مهم و اساسی برای خواننده ، رودرواسی نمی‌كند.

در اصلاح دست‌نوشته‌های ماركس، كائوتسكی سعی می‌كند تا لحن انتقاد بی‌رمقی را به كار ببرد كه ماركس در مورد نظریات اقتصاددانان بورژوازی به كار برده است و عبارات چرب‌زبانانه و مودبانه را جایگزین عصبانیت، تندخویی و زبان گزنده‌ای كند كه به وسیله ماركس در نقدهای بی‌تعارف او از چاپلوسان بورژوازي، به عمل می‌آید. بنابراین كائوتسكی در تمام عبارات، صفت‌های ویژه ماركس به اقتصاد دانان بورژوازی را تغییر می‌دهد، صفت‌ها و لقب‌هائی همانند الاغ‌ها، سگ‌ها، اراذل و اوباش را حذف می‌كند.

در انتها، وضعیت ویژه‌ای كه وارد نسخه كائوتسكی می‌شود حجم عظیم و بعضی اوقات افراطی و اشتباهات عجیب در استخراج متن دست‌نوشته‌ها به صورت غلط و در شماری از مطالب به طور آشكار ترجمه نادرست انگلیسی و فرانسه نمونه‌های موجود در متن، تصحیح خودسرانه ضمیمه‌هاست كه با پویایی تفكر ماركس متناقض است؛ جایگزینی كاملا غیرمجاز برخی از اصطلاحات ماركس با چیزهای دیگر و غیره.

بی توجهی كامل به مندرجات جدول ماركس، تنظیم ناصحیح و خودسرانه موضوعات دست‌نوشته، سرفصل‌های نامربوطی كه اساس طبقاتی افكار انتقادی ماركس را كنار می‌گذارد، ابهام آنتی‌تزهای بنیانی بین آموزش‌های اقتصادی ماركس و تمام اقتصاد سیاسی بورژوایی، پاك كردن شماری از متن‌ها كه شامل تزهای مهم ماركسیسم انقلابی است، زیرا كه كائوتسكی بیشتر و بیشتر از آن جدا شده بود. تمام این مطالبی كه ما در این جا گفتیم نه فقط تخلف فاحشی از اساس مورد نیاز یك مجموعه علمی است، بلكه انحراف مستقیمی از ماركسیسم است.

چاپ حاضر شامل هر دو نوشته‌ی اصلی تئوری‌های ارزش اضافی و فهرست مطالبی است كه به وسیله ماركس نوشته شده است و همچنین شرحی را ارائه می‌دهد كه در ارتباط با”تاریخ تئوری” از جیمز استوارت تا ریچارد جونز است – و متمم‌های پیوسته این نوشته اصلی كه در یادداشت‌های 5، 15، 20، 21، 22، و 23 آمده است. این بخش‌های مكمل در شكل ضمیمه آمده، به طوری كه دخالتی در نتیجه گیری‌هایی ندارد كه در نوشته اصلی آمده است.

در طول تمام این مطلب (حدود 110 ورق چاپ شده ) این امر ضروری است كه كتاب را به سه قسمت تقسیم كنیم. ضمیمه‌ها در تمام این سه بخش تقسیم شده است به طوری كه هر بخشی با متمم‌های انتهایی پایان می‌یابد و نوشته‌هایی آورده شده كه مستقیما به این مطالب ارجاع داده شده است.

ترتیب متن اصلی دقیقا به دنبال جدول مطالبی است كه ماركس تالیف كرده است. تنها تغییرات كمی صورت گرفته است كه ماركس خودش آن‌ها را خاطرنشان كرده و برمبنای متنی بوده كه در برخی از بخش‌های دست‌نوشته آمده است. برای مثال در یادداشت‌های شماره 7، ماركس، در برخورد با نظریه اسمیت در باره كار مولد و در این ارتباط، برخورد با عامیانه كردن نظریه اسمیت به وسیله گارنیر آلمانی، بحث حاشیه‌ای در باره جان استوارت میل ارائه شده است. این امر با این جملات آغاز می‌شود: “قبل از برخورد با گارنیر، بعضی مطالب ضروری است كه آورده شود [با یك جابه جایی] كه قبلا از میل جونیور (جان استوارت میل 1806-1873) آورده شد. آن چه كه در این جا باید گفته شود مربوط به بخش بعد است، جایی كه تئوری ریكاردو درباره ارزش اضافی بحث شده است؛ در نتیجه نه در این جا كه ما هنوز متوجه آدام اسمیت هستیم”. در ارتباط با این امر و در ارتباط با جدول مطالب یادداشت‌های شماره 14، كه بعدا به وسیله ماركس تالیف شده، بحثی در باره جان استوارت میل در چاپ حاضر، در بخش سوم تئوری‌ها آورده شده است، در بخش بررسی سقوط مكتب ریكاردین‌ها، جایی كه ماركس یك بخش مخصوصی به جان استوارت میل اختصاص داده است. مثال دیگر جابه جایی: یادداشت‌های شماره 5 است كه شامل بخش كوچكی درباره باری(BRAY) سوسیالیست انگلیسی است(صص 441-444 از دست‌نوشته)؛ در آن چه كه بعد از طرح بخش‌های تئوری‌های ارزش اضافی تالیف شد (داخل پوشه یادداشت‌های شماره 14) ماركس همچنین بخش”باری به عنوان رقیب اقتصاد دانان” را به قسمت”رقیب اقتصاد دانان” ارجاع داده است كه این تغيير به وسيله ماركس در چاپ حاضر در صص 441-444 آمده است و همچنين به بخش سوم نيز منتقل شده است.

تقسیم متن به بخش‌های به همان گونه است كه به وسیله ماركس به طور مستقیم مطابق با جدول مطالبی است كه او وارد كرده و در بخش‌های مختلفی در خود دست‌نوشته‌ها آمده است. تيتر هاي ارائه شده براي بخش هاي مختلف دستنوشته ،در قسمت اول سرفصل‌هایی از فهرست مطالب ماركس است؛ و (2) سرفصل‌هایی از برنامه‌های خلاصه برای بخش‌های 1 و 3 كتاب سرمایه كه به بخش معینی از دست‌نوشته تئوری‌ها ارجاع داده می‌شود ؛ (3) چند عنوان از سرفصل‌ها كه از متن خود تئوری‌ها آمده است. هرچند تمام این‌ها با یكدیگر بوده است و تنها بخش كوچكی از سرفصل‌هایی را تشكیل می‌دهد كه به طور مقایسه‌ای برای بخش‌ها و زیربخش‌های دست‌نوشته آماده شده است. بقیه تیترها- اكثریت آن‌ها- به وسیله تصحیح كنندگان برمبنای نوشته‌های بخش‌های همانند دست‌نوشته‌ها بوده است و همراه با بیشترین امكان كاربرد آن‌ها به وسیله فرمول‌بندی و واژه‌شناسی خود ماركس. تیترهایی كه به وسیله ويراستارها آمده است– وبه طور كلی تمام آن‌ها با مسئولیت ويراستارها- در داخل كروشه گذارده شده است، به طوری كه به سادگی از تیترهای گذاشته شده به وسیله ماركس تشخیص داده ‌می‌شوند.

لغزش‌های آشكار قلم كه در نگارش پدید آمده ، در دست‌نوشته‌ها برطبق قاعده، بدون آن كه در زیرنویس بیاید تصحیح شده است. در چند مورد خط خوردگی‌های نوشته در متن یادداشت‌های 6 و 10 با دست خود انگلس تصحیح شده است. قسمت‌های مخصوصی كه به وسیله ماركس در 1861-63 نوشته شده در یادداشت‌ها توضیح داده شده است. تیترهای كتاب‌های ذكر شده و ارجاع داده شده به وسیله ماركس در متن این چاپ به زبان اصلی آمده است.

به رغم این حقیقت كه تئوری‌های ارزش اضافی در شكلی كه ارائه شد برای چاپ نبوده اما با آن در ارتباط تنگاتنگ بوده است و تصویر كاملی از”تاریخ تئوری” بود كه ماركس قصد داشت آن را در شكل نهایی، به صورت جلد چهارم كتاب سرمایه منتشر كند. در این قسمت چهارم، ماركس دوره كاملی از تغییرات تدریجی اقتصاد سیاسی بورژوازی را از زمان تولد تا دوره “افولش” بررسی می‌كند كه ماركس آن را اقتصاد سیاسی عامیانه نامید.

همچنان كه قبلا بررسی شد در چاپ حاضر تمام موضوعات تئوری‌های ارزش اضافی و بخش‌های ضمیمه مرتبط با آن به سه قسمت تقسیم شده است. خودمجموعه دست‌نوشته‌ها مسیری را مشخص می‌كند كه در آن موضوعات تقسیم شده‌اند.

قسمت اول شامل هفت بخش متن اصلی (یادداشت‌های 6-10) و 13 بخش ضمیمه است. این قسمت به طور اساسی به تحلیل انتقادی نظریه فیزیوكرات‌ها (بخش‌های 2و6) و آدام اسمیت (بخش‌های 3و4). بخش 1(“سرجیمز استوارت”) اختصاص یافته است كه تلاش ناامیدانه استوارت را برای شكل عاقلانه دادن به سیستم مركانتلیستی و پولی مشخص می‌كند كه به عنوان مقدمه‌ای برای تحلیل تئوری فیزیوكرات‌هاست. با تقابل فیزیوكرات‌ها با استورات، ماركس توانست دقیق‌تر به نقش فیزیوكرات‌ها و اهمیتشان در گسترش اقتصاد سیاسی بپردازد- یعنی آن‌ها توانستند اساس ارزش اضافی را از حوزه گردش(خرید وفروش) به حوزه تولید تغییر دهند. با تحلیل نظریه‌های اقتصادی فیزیوكرات‌ها، ماركس نشان داد كه در سیستم آن‌ها تضادی وجود دارد. طبیعت دوگانه تصور آن‌ها از ارزش اضافی كه در بعضی اوقات در كارهای آن‌ها، خود را به عنوان هدیه خالص طبیعت نشان داده و در سایر جاها نتیجه مولد بودن مخصوص كار كشاورزی جلوه داده شده است كه به وسیله صاحبان زمین، تصاحب می‌شود. این امر سبب می‌شود كه كلید درك تغییرات بعدی مكتب فیزیوكرات‌ها ارائه شود. ماركس برخورد نظرات در این مكتب و تئوری عامیانه فیزیوكراتیك را به مقلدان این مكتب نشان داد. تحلیل او از مبارزه ایدئولوژیك در درون مكتب فیزیوكرات‌ها به طور جدایی‌ناپذیری با مشخص كردن بنیان طبقاتی نظریه فیزیوكرات‌ها همراه بود.

ماركس همچنین آشكار كرد كه تناقضات و ناهماهنگی‌هایی در كاربرد مقولات بسیار مهم اقتصادی در تئوری آدام اسمیت وجود دارد (بخش 3). ماركس در برخورد با تئوری‌های اسمیت با یك تحلیل انتقادی، بنیان‌های عامیانه‌ای را بیرون كشید كه این تئوری در بر دارد.این تقابلی بود بین علم و بنیان‌های عامیانه نظریه اسمیت كه پایه‌های اساسی را برای درك بیشتر تكامل تدریجی اقتصاد سیاسی بورژوازی آماده می‌كرد، به طوری كه منجر به بیشتر و بیشتر شدن شرایط متعارفی شد كه در آن مبارزه طبقاتی بین كارگران و بورژوازی شدیدتر شد، همان گونه كه ماركس نشان داده است.

در بخش 3 در ارتباط با نقد جزم‌گرایی اسمیت كه منجر به حل ارزش كامل تولید اجتماعی در درآمد می‌شود، ماركس برای نشان دادن اهمیت تئوریكی عام مسئله، یك تحلیل تئوریك از بازتولید مجموع سرمایه اجتماعی ارائه می‌دهد و به طور خاصی با مسئله جایگزینی دائمی سرمایه برخورد می‌كند. این ضمیمه تشریحی (طولانی ترین ضمیمه تئوریكی در قسمت اول) از اهمیت زیادی برخوردار است زیرا نشان می‌دهد چگونه ماركس از میان دو بخش تولید اجتماعی به این تئوری دست یافت.

در قسمت چهارم با نظریه اسمیت در باره كارمولد و غیرمولد برخورد می‌شود. در كنار این مسئله تحلیلی از چالشی ارائه می‌شود كه در ارتباط با نظریات اسمیت بالا گرفته است که عامیانه شدن اقتصاد سیاسی بورژوایی را در ارتباط با مسئله كارمولد و غیرمولد توصیف می‌كند. ماركس نشان می‌دهد كه پروسه عامیانه شدن اقتصاد، نه فقط در باره نظرات اسمیت در این مسئله است، بلكه همچنین نظرات فیزیوكرات‌ها نیز چنین است. در این جا بسیاری از تصورات عامیانه به وسیله ماركس مورد نقد قرار می‌گیرد كه وسیعا در اقتصاد سیاسی بورژوازی معاصر نیز وجود دارد و سقوط به مجیزگوئی‌های روشن از سرمایه‌داری است.

قسمت ششم (“جدول اقتصادی كاسنی”) ما را به دوران فیزیوكرات‌ها برمی‌گرداند. برای آن كه مسائل به این ترتیب ارائه شود، دلیل خوبی وجود داشت. همان گونه كه تحلیل جامع ماركس نشان می‌دهد،در حالی كه تئوری آدام اسمیت، در گسترش اقتصاد سیاسی بورژوازی گام قابل توجه و كاملی به جلو است، اما در تحلیل از پروسه بازتولید، اسمیت در مقایسه با فیزیوكرات‌ها، یك گام به عقب برمی‌دارد. ماركس در برخورد با مسائل واقعی خاطرنشان می‌كند كه یك حركت زیگزاگی در پیشرفت اقتصاد سیاسی كلاسیك بورژوایی وجود دارد: حرکت رو به جلو در برخورد با مسائل خاص و عقب‌گرد در برخورد با مسائل دیگر.

دو بخش كوتاه در باره نكر و لینكاست تحلیلی از دو تلاش ابتدایی برای نشان دادن تصویر طبیعت ِآشتی‌ناپذیر دو طبقه در دوران سرمایه‌داری است.

ضمیمه‌های بخش اول شامل مقالات نقد تاریخی است و از یادداشت‌های شماره 5، 20، 21، 22و 23 آورده شده است و همچنین پوشه 13. ضمیمه‌های 1تا7 شامل تبيین نظرات اقتصادی ‌هابز، پتی، لاك، نورس، بركلی، هیوم و ماسی هستند. در این نظریات ماركس، وجود تئوری ارزش كار را به صورت ابتدایی تشخیص داده و نظریه سرمایه و سود را نیز در آن‌ها مشاهده كرده است. ضمیه 8 تا10 مسائل تكمیلی در باره مكتب فیزیوكرات‌هاست. ضمیمه 11 شامل نقدی بر نظرات دفاع از مولد بودن تمام تجارت‌هاست- نظریه‌ای كه در دوران اقتصاد سیاسی بورژوایی در زمان حاضر گسترش یافته است. ضمیمه 12 عبارت است از مقاله تئوریكی مفصلی كه از یادداشت‌های شماره 21 دست‌نوشته‌ها آمده است، به طوری كه ماركس نظریه خودش را در آن جا ارتقاء می‌دهد- چیزی كه تنها یك نظریه علمی در باره كارمولد و غیرمولد است. این مقاله تئوریكی به همان گونه كه نتایج عامی از تحلیل نقد تاریخی كارمولد می‌گیرد، به وسیله ماركس در بخش طولانی چهارم متن اصلی ارائه می‌شود. در انتها ما در ضمیمه 13 طرح مختصری برای قسمت‌های 1و3 کتاب سرمایه چاپ كردیم. آن‌ها برای درك تاریخ چگونگی به وجود آمدن كتاب سرمایه مهم هستند؛ همان طور این قسمت‌ها شامل فرمول‌هایی از روش معینی هستند كه مربوط به بخش نقد تاریخی می‌شود.

در قسمت دوم تئوری‌های ارزش اضافی (بخش‌های 8 تا 18، یادداشت‌های 10 تا 13) بررسی انتقادی نظریه ریكاردو، جايگاه اصلی را دارد. همراه با آن تحلیلی از تئوری آدام اسمیت در باره ارزش- قیمت و اجاره وجود دارد. ماركس در تحلیل سیستم ریكاردو نشان می‌دهد كه این امر شامل غلط‌هایی است كه ریشه‌هایش مربوط به اسمیت است. در این رابطه، ماركس نظریه‌هایی همانند آن را كه مربوط به اسمیت است، به طور دقیق مورد بررسی قرار می‌دهد.

در مطابقت با ترتیب موضوعات در دست‌نوشته‌های ماركس، قسمت دوم با مقاله طولانی تشریحی آغاز می‌شود كه با تئوری “ردبرتوز” در باره اجاره برخورد می‌كند (بخش 8). حقیقت آن است كه روی هم رفته در تئوری‌های ریكاردو تصور اجاره مطلق در مورد اجاره وجود ندارد كه به نظر ماركس عیب و نقص اساسی است. بدین ترتیب ماركس تحلیل خود را در باره تئوری‌های ریكاردو با یك بررسی وسیع از تلاش‌های “ردبرتوز” برای گسترش نظریه‌اش آغاز می‌كند. در این رابطه، ماركس تئوری خودش را در باره اجاره مطلق به طور اساسی پایه‌ریزی كرد.

ضمیمه تشریحی دوم” (بخش 9) یك اسكلت‌بندی تاریخی فشرده در باره گسترش نظریه‌های مختلف در باره اجاره است. ماركس در این جا ریشه‌های طبقاتی تئوری‌های مختلف را در این باره بررسی می‌كند. علاوه بر آن ماركس در این بخش یك تحلیل عمیق از مبنای اولیه تئوری اجاره ارائه می‌دهد و ارتباط تنگاتنگ بین تئوری اجاره و تئوری ارزش را آشكار می‌كند و نشان می‌دهد كه چگونه اشتباه در تئوری ارزش منجر به نتایج اشتباهی در تئوری اجاره می‌شود. این دو”ضمیمه” بدین ترتیب زمینه را برای تحلیل همه جانبه تئوری ریكاردو آماده می‌كند كه در بخش‌های 10 تا 18 آمده است.

همچنین با تاكید بر اهمیت تئوری‌های ارزشمند ریكاردو، ماركس در همان زمان نقص شیوه او را در اصول خاطرنشان كرد- ناتوانی ریكاردو در پیوند دادن قانون میانگین نرخ سود با قانون ارزش، ارائه اصول عامیانه در تئوری او در باره سود، مخلوط كردن پروسه شكل‌بندی ارزش بازار با پروسه تعادل میانگین نرخ سود، مخلوط كردن قانون ارزش اضافی با قانون سود و غیره. تمام این معایب، آن چنان كه ماركس نشان داده است، در تئوری ریكاردو در باره اجاره آشكار است. در نقد این تئوری، ماركس تئوری خود را در باره اجاره گسترش داد كه هم دربرگیرنده تئوری اجاره مطلق و هم تئوری اجاره متفاوت (متغیر) است.

بخش‌های 15، 16و 17 شامل تحلیل انتقادی از نظریه ریكاردو در باره ارزش اضافی، سود و انباشت است. در بخش 17 ماركس در برابر نظریه‌های اشتباه ریكاردو، ، با توجه به ماهیت بحران‌ها، درك مهم و نبوغ‌آسای خود را در باره بحران به عنوان ضرورت برآمده از تضادهای داخلی سرمایه‌داری ارائه می‌دهد. قسمت 18 نقد نظریات ریكاردو در باره مسئله درآمد خالص و ریشه درآمد و همچنین نظریه او در باره نتایج اقتصادی آغاز ماشینی شدن است.

بنابراین نقد تحلیلی نظریه ریكاردو آن گونه كه ماركس در بخش دوم كتاب تئوری‌های ارزش اضافی به آن پرداخته دربرگیرنده تمام حوزه‌های سیستم ریكاردو است و ارزش‌های علمی او را نشان می‌دهد و در همان زمان اشكالات تئوریكی و محدودیت‌های طبقاتی نظریه او را بررسی می‌كند.

یادداشت‌های كوتاه ضمیمه ماركس كه در قسمت یازدهم و سیزدهم نوشته‌ها آمده به عنوان ضمیمه در بخش 2 نیز آمده است. آن‌ها شامل مشاهدات مختصر ماركس بر روی مسئله خاص تاریخی مرتبط با تئوری سرمایه و اجاره است.

قسمت سوم تئوری‌های ارزش اضافی بخش‌های (19 و 24 دست‌نوشته‌های 13-15-18) در اصل برخوردی است با زوال مكتب ریكاردو و نظریات اقتصادی سوسیالیست‌های انگلیسی كه ماركس از آن‌ها به عنوان “اپوزیسیون كارگری پایه‌گذاری شده بر مبنای نظرات ریكاردو” یاد می‌كند.

در بخش‌های 1 و 2 ماركس بیان كرده كه چگونه اقتصاد سیاسی سرمایه‌داری تنها با مسائل خاصی عامیانه شده است؛ همچنین در بخش سوم، بورژوازی و پرولتاریا، پروسه عامیانه شدن اساس واقعی اقتصاد سیاسی را مورد بررسی قرار می‌دهد، اصول اساسی و مقولات اصلی آن را.

در بخش طولانی مربوط به مالتوس(بخش 19) ماركس پوچی و عمق ارتجاعی وضعیت طرفداران مالتوس را نشان می‌دهد كه از زیاده‌روی‌های طبقات غیرمولد دفاع می‌كنند و همچنین زیاده‌روی‌هایی كه او آن را به عنوان ابزاری برای جلوگیری از اضافه تولید ستایش می‌كند. در این بخش، همانند سایر بخش‌های كارش، ماركس مالتوس را به عنوان”مدافع چاپلوس بی‌شرم طبقات حاكم” معرفی می‌كند كه علم را به خاطر منافع اشراف زمین‌دار و همچنین به خاطر دفاع از منافع بخش‌های به غایت ارتجاعی بورژوازی، وارونه جلوه می‌دهد.

ماركس نشان داده است كه جانشینان ریكاردو همچنین، در باره مسئله اساسی اقتصاد سیاسی نیز قدم‌هایی به عقب برداشته‌اند؛ آن‌ها در حقیقت به طور واضح تمام عناصر ارزشمند در سیستم ریكاردو را بیش از پیش كنار گذارده‌اند. (بخش 20) او خاطرنشان می‌كند كه انكار تورنز  (رابرت تورنز اقتصاد‌دان و سیاستمدار لندن 1780-1864) در مورد تئوری ارزش كار به وسیله اقتصاد سرمایه‌داری قابل پذيرش است و همچنین نشان داده است كه جیمز میل در مورد مسئله دستمزد به تصور عامیانه‌ی عرضه و تقاضا بازگشته است. ماركس همچنین بیان می‌كند كه بازگشت به این تصور در مورد ویكفیلید (وزیر مستعمرات بریتانیا 1766-1862) و استرلینگ(جلد 3 ص 188) نیز وجود دارد.

این پروسه‌ی تجزیه‌ی مكتب ریكاردو تكمیل خود را در مكتب مك‌كلوك نشان می‌دهد. او با دفاع‌های كلبی مسلكانه‌اش از تولید نوع سرمایه‌داری بسیار نزدیك به “التقات‌های درهم برهم” (اكلكتسیسم نامعین) در حوزه تئوری است. ماركس نشان داده كه مك‌كلوك نظريه كار را تحریف کرده است و آن را به پروسه‌های طبیعی نیز می‌كشاند و در حقیقت نظریه‌ی او به طور كامل كنار گذاشتن تئوری ارزش كار است. ماركس عمیقا كشف كرده است كه نظريات ارتجاعي در مقالات انتقادی در باره ریكاردو وجود دارد كه به وسیله اقتصاددانان انگلیسی بورژوا در دهه 1820 نگاشته شده به طوری كه آن‌ها منكر وضعیت عینی قوانین اقتصاد سیاسی شده‌، ارزش را با قیمت مخلوط كرده و حتی مقوله ارزش را به كنار گذارده‌اند.

در بخش 21 ماركس نظریات اقتصادی را تحلیل كرده است كه مربوط به “اپوزیسیون پرولتاریایی است كه بر مبنای نظرات ریكاردو پایه‌گذاری شده‌اند” (راون استون، هوجسكین و سایرین). ماركس خاطرنشان می‌سازد كه شایستگی آنان این بود كه به استثمار سرمایه‌داری از كارگران شدیدا تاكید داشتند، مطابق با نظر آنان سود، اجاره و منافع عبارت‌اند از كار اضافی كارگران. آن‌ها از تئوری هاي مدافع سرمایه‌داری انتقاد می‌كردند، تئوری‌ای كه می‌گوید سرمایه مولد است و همچنین در مقابل این تفكر قرار داشتند كه سرمایه‌داری ابزار زندگی را برای كارگران فراهم می‌كند.

در كنار این مسئله، ماركس اشتباهات تئوریكی نظریات اقتصادی سوسیالیست‌های پیرو ریكاردو را نشان می‌دهد: برآورد آن‌ها در مورد كم اهمیت دادن به كار مادیت یافته، كار گذشته؛ ایده نادرست آن‌ها در پروسه بازتولید جامعه سرمایه‌داری، فقدان درك رابطه داخلی بت‌وارگی سرمایه و روابط واقعی‌ای كه ضرورتا منجر به ایجاد این بت‌وارگی می‌شود و غیره. ماركس نشان داد كه این پیروان سوسیالیست ریكاردو قادر نیستند از منطق بورژوایی تئوری‌های ریكاردو فراتر بروند تا بتوانند بنیان‌های واقعی نظریات او را بازسازی كنند.

بخش‌های 22، 23و 24 به نقد تحلیلی ایده‌های رامسی، چربولایز و ریچارد جونز اختصاص یافته است. ماركس خاطرنشان كرد كه آن‌ها تلاش می‌كنند تا بین سرمایه ثابت و سرمایه متغیر تفاوت بگذارند و در این رابطه آن‌ها تصور می‌كنند كه تركیب ارگانیك سرمایه اهمیت زیادی دارد. در نقد تحلیلی نظریه‌های آن‌ها، ماركس نشان داد كه چگونه محدودیت‌های دید بورژوایی‌شان، برای این اقتصاددانان ناممكن می‌سازد كه بنیان‌های صحیح ایده‌هايشان را گسترش دهند . ايده‌هائي كه در ذهن آن‌ها با تصورات عامیانه از سرمایه و نرخ سود درهم آمیخته است.

متن اصلی تئوری‌های ارزش اضافی با تحلیل نظریه‌های جونز پایان می‌یابد. در طرح یا برنامه مطالب نوشته شده به وسیله ماركس در پوشه دست‌نوشته‌های شماره 14، پس از بخش”ریچارد جنز” كلمات “(پایان این بخش 5)” آمده است (نگاه كنید به ص 38 جلد حاضر).

یك ضمیمه طولانی به بخش 3 كتاب تئوری‌های ارزش اضافی متصل شده كه سرفصل آن عبارت است از”درآمد و منابع آن. اقتصاد سیاسی عامیانه”. موضوع اصلی این بخش كه نیمه دوم دست‌نوشته‌های شماره 15 را پر كرده است، مسئله درآمد و منابع آن است. در كنار این مسئله ماركس همچنین ریشه‌های طبقاتی و محدودیت‌های تاریخی اقتصاد سیاسی عامیانه را نیز مورد بررسی قرار می‌دهد، زیرا كه این اقتصاد به شباهت ظاهری اشكال بت‌واره شده‌ی درآمد و منابعش تمسك می‌جوید‌ و بر روی آن‌ها “تئوری‌های” پوزش‌خواهانه خودش را می‌سازد. ماركس اختلاف اساسی بین اقتصاد سیاسی عامیانه و كلاسیك را روشن می‌كند. به دنبال آن ماركس همچنین نظریات اقتصادی نمایندگان سوسیالیزم عامیانه را نیز مورد نقد قرار می‌دهد. بدین ترتیب این بخش نوشته شده به وسیله ماركس به آن اندازه تاریخی است كه از نقطه نظر تئوریكی به مسئله می‌پردازد و رابطه مستقیمی با مطالعات نقد تاریخی در بخش سوم تئوری‌های ارزش اضافی ندارد. در نتیجه باید آن را به عنوان ضمیمه بخش 3 در نظر آورد.

بعدا در نوشته‌های ماركس كه به دنبال آن آمد نقد تاریخی سرمایه شامل بخش مخصوص و جامعی در باره نمایندگان اقتصاد سیاسی عامیانه بود (نگاه كنید به نامه‌های ماركس به كوگلمان، 11 جولای 1868).

ماركس نتایج اساسی این تحلیل جامع و عمیق را در باره تاریخ اقتصاد سیاسی به صورت فرمول در شكل مختصر و ساده درآورد. در نوشته بعدی بر چاپ دوم جلد اول كتاب سرمایه(ژانویه 1873) می‌گوید: تا آن جا كه مربوط به بورژوازی است”اقتصاد سیاسی می‌تواند تنها یك علم باقی بماند و این امر تا زمانی است كه مبارزه طبقاتی خودش را تنها به عنوان یك پدیده جدا نشان دهد یا پنهان كند”. او نوشت كه اقتصاد سیاسی كلاسیك بورژوایی در انگلستان عبارت از چیزی است كه”متعلق به دوره‌ای است كه مبارزه طبقاتی گسترش نیافته است”. با گسترش مبارزه طبقاتی بین بورژوازی و پرولتاریا وضعیت اقتصاد سیاسی بورژوایی تحت تاثیر شدیدی قرار می‌گیرد. از زمان چیره شدن قدرت سیاسی بورژوازی در فرانسه و انگلستان”مبارزه طبقاتی به خصوص به عنوان یك امر تئوریكی مناسب، بیشتر و بیشتر در اشكال مشخص، معین و تهدیدآمیز، خود را نشان می‌دهد. این امر ناقوس علم اقتصاد بورژوایی را به صدا درآورد… به جای تحلیل‌های بی‌غرضانه‌، جیره‌خواران به خدمت درآمدند؛ به جای تحقیقات علمی ریشه‌ای آگاهی كاذب و نیت‌های شیطانی چاپلوسانه حاكم شد”.

در مقابل این پیش‌زمینه سقوط عام اقتصاد سیاسی بورژوازی، تعدادی اقتصاد‌دان بودند كه ایستادگی كردند، آن گونه كه ماركس می‌گوید، آن‌ها سعی كردند”اقتصاد سیاسی سرمایه‌داری را با نظریاتی كه در باره پرولتاریا عنوان شده هماهنگ كنند كه ” یكی از این تلاش‌ها كه “آشتی دادن امور غیرقابل آشتی بود” به وسیله جان استوارت میل بیان شد. ماركس نوشت كه چنین تلاش‌های ناامیدانه‌ای، در درون محدوده اقتصاد سیاسی بورژوازی به طور كامل باقی مانده و شاهد هستیم كه این تلاش‌ها، ناكام مانده و به ورشكستگی كشیده شدند. در این ارتباط ماركس با تاكيد بر اهمیت قابل توجه “بزرگترین دانشمند و منقد روسی” ن. ج. چرنی‌شوفسكی تاكید كرد كه در نوشته‌ی ” خلاصه اقتصاد سیاسی “بر مبنای گفته‌های میل، آن گونه كه ماركس می‌گوید “پرتوی از درك صحیح” را بر روی ورشكستگی اقتصاد سیاسی بورژوایی تابانید.

چرنی‌شوفسكی تحلیل انتقادی خود را از كتاب جان استوارت میل در سال‌های 1860 تا 61 نوشت . این همان زمانی بود كه ماركس بر روی تئوری‌هایش كار می‌كرد. از میان تمام نوشته‌های چرنی‌شوفسكی ایده نیاز به ایجاد یك اقتصاد سیاسی جدید به وجود آمد كه بتواند با اقتصاد سیاسی پیشین به مخالفت برخیزد به گونه‌ای كه به جای”تئوری‌های سرمایه‌داری” او به روشنی”تئوری مردم كارگر”را بیان كرد.

ایجاد یك موضوع جدید، اقتصاد سیاسی علمی اصیل، همراه با تحول انقلابی رادیكال در علم اقتصاد، تنها از جانب رهبر و معلم انقلابی كارگران (كارل ماركس) امكان‌پذیر بود. تنها ماركس بنیان با اهمیت كتاب سرمایه را بر مبنای اصول جدید رادیكال پایه گذارد و توانست تاریخ علمی تمام اقتصاد سیاسی بورژوایی را ارائه دهد و آن را در نقد تاریخی جمع‌آوری كند كه بخشی از كار اصلی اوست.- تئوری‌های ارزش اضافی

در دوران امپریالیسم تمام تضادهای سیستم سرمایه‌داری به بالاترین حد خود رسیده و مبارزه طبقاتی به شدیدترین وجهی رشد كرده است، این امر به حادترین شكل خود انعكاس یافته و همچنین خود را در اقتصاد ساختگی مدافعان اخیر سرمایه‌داری نشان می‌دهد. اقتصاددانان بورژوای معاصر و سوسیالیست‌های ساختگی در تلاش‌های خودشان برای دفاع از سیستم اجتماعی در حال زوال استثمارگرانه كه محكوم به فناست و پژواك نظراتشان وفاداری آن‌ها را به نظریات عامیانه ارتجاعی‌تر نشان می‌دهد، همان نظراتی را دوباره تكرار می‌كنند كه به وسیله پیشینیان آنان در دوره ماقبل سرمایه‌داری انحصاری بیان شده و نقد غیرعلمی بودن آنان در كتاب تئوری‌های ارزش اضافی ماركس آمده است.

بنابراین در ادبیات معاصر بورژوازی تزهای مبتذل قدیمی وجود دارد، به طوری كه به نظر آنان هرگونه افزایشی در دستمزد ضرورتا به بالا رفتن قیمت‌ها می‌انجامد،. این تزها دارای طبیعت عامیانه و غیرعلمی است و همان چیزی است كه ماركس بارها و بارها در تئوری‌های ارزش اضافی برآن تاكید كرده است، اما امروز آن را به كار می‌بندند تا تهاجم سرمایه‌داری به استانداردهای زندگی طبقه كارگر را به حق جلوه دهند.

اقتصاددانان معاصر بورژوازی (برای مثال كینز و پیروان او كه هیجانی را با پروژه‌های”ضدبحران” خود به وجود آورده‌اند) به صورت بی‌شرمانه‌ای ایده‌های ارتجاعی مالتوس را در باره نقش سودمند رشد نامحدود مصرف غیرمولد به عنوان وسیله‌ای برای مقابله با بحران اقتصادی تكرار می‌كنند. همان كه به وسیله ماركس رد شد. در شرایط امروز مخصوصا ، تمجید از به هدر دادن به وسیله مصرف غیرمولد صدای شومی است: این امر منجر به آن می‌شود كه شكل مصرف غیرمولدی را ترویج كنیم كه وابسته به آن است و بخواهیم یك جنگ جهانی جدید به راه اندازیم و سهم فزاینده بودجه‌های دولت‌های سرمایه‌داری را مصرف كنیم. ادبیات سرمایه‌داری امروز، به خصوص آمریكا، موعظه‌هایی است كه در هر صورت فقط “تئوری” افزایش تجهیزات نظامی و در انتها مبادرت به خود جنگ است كه می‌تواند بحران اقتصادی اضافه تولید را حل كند.

تئوری جمعیت مالتوس- كه به وسیله ماركس در كتاب تئوری‌های ارزش اضافی و نوشته‌های دیگر او ریشه‌كن شده بود- برای محق جلوه دادن جنگ‌های امپریالیستی مورد استفاده قرار می‌گیرد. مالتوسین‌های بریتانیایی و آمریكایی معاصر(برای مثال VOGT در آمریكا و HUXLEY در انگلستان) با “دكترین” ستایش آدم خواری، اظهار می‌دارند كه فقط یك جنگ نابودكننده می‌تواند”توازن” مناسبی بین تعداد انسان‌ها و همچنین وسایل زندگی در اختیار آن‌ها، بر روی زمین به وجود آورد. آن‌ها اظهار می‌کنند كه نرخ مرگ و میر بالا عامل مفیدی برای تمدن است و به عنوان نمونه، تمام ملت‌ها و كشورهایی را مثال می‌آورند كه نرخ مرگ و میر در آن جا به خصوص سهم بسیار بالایی دارد.

تصورات ارتجاعی اقتصاددانان بورژوازی امروز كه بر اساس تئوری‌های فرسوده قرار دارند و زمان بسیاری است كه از مردود شدن آن‌ها به وسیله ماركسیسم می‌گذرد، بخشی از نظریه‌های ساخته شده توسط اقتصاد سیاسی عامیانه در نیمه اول قرن نوزدهم هستند. آن‌ها همچنین تئوری ارزش كار را رد كرده و تلاش می‌كنند تا آن را با “تئوری‌های” عامیانه منفعت‌طلبانه عرضه و تقاضا، ارزش‌های تولید و غیره جایگزین كنند. آن‌ها همچنین جایگاه خودشان را در”فرمول سه وجهی” مشهوری حفظ می‌كنند كه برطبق آن اجاره به وسیله طبیعت تعیین می‌شود،و دستمزد به وسيله كار و ،سود به وسيله سر مايه . همانند تمام مجیزگویان با یك”همصدایی عمومی” در جامعه سرمایه‌داری، آن‌ها منكر ضرورت بحران سرمایه‌داری هستند كه ضرورت تضاد داخلی سرمایه‌داری است.

ماركس در كتاب تئوری‌های ارزش اضافی، تمام این چاپلوسان بهانه‌جوی اقتصاد سیاسی عامیانه را مورد بررسی و انتقاد بی‌رحمانه قرار می‌دهد. این كار بزرگ ماركس به آن دلیل بسیار برجسته شده است كه نه فقط برای درك تاریخ اقتصاد سیاسی بورژوازی اهمیت دارد، بلكه همچنین برای مبارزه در برابر نمایندگان حاضر ارتجاع بورژوازی از اهمیت زیادی بر خوردار است. نمایندگان سرمایه‌داری تلاش می‌كنند تا تصورات كاذب ریشه‌دار آن را زنده كنند و از آن برای تجارت كثیف خود استفاده كنند. سیستم غیرانسانی امپریالیسم راكه مرحله آخر سیستم سرمایه‌داری است و زمان آن به پایان رسیده است، سر پا نگه داشته و از آن دفاع كنند.

انستیتوی ماركسیسم لنینیزم

  1. C.C.C.P.U