پادگفتارهای تسلیم‌طلبی – 3: آیا اختلافی بین جناح‌های مختلف جمهوری اسلامی در غارت و چپاول مردم وجود دارد؟، همایون ایوانی

در چند قسمت آتی به روایت و گفتار تسلیم‌طلبانه‌ای خواهم پرداخت که گویا درون جمهوری اسلامی، „جناح‌ یا جناح‌هایی“ وجود دارند که (بخشاً یا تماماً) منافع مردم، کارگران و یا زحمتکشان را تامین می‌کنند و از این طریق مردم را به پشتیبانی „این جناح“ (که خوب است) در مقابل „آن جناح“ (که بد است) دعوت می‌کنند. این گفتار تسلیم‌طلبانه خطرناکی است که از سوی دسته‌های بسیاری از آغاز روی کار آمدن حکومت اسلامی تاکنون، بارها و بارها عنوان شده است. این کلیشه وارفته، خاک در چشم مردم می‌پاشد و آنان را دعوت می‌کند که دست به دامن این یا آن صاحب قدرت شوند تا به خواسته‌های به حق خود دست یابند. در سالیان گذشته تمام بدنامان تاریخ سیاست ایران و احزاب و گروه‌های نزدیک به رژیم به چنین استدلال‌های بی‌مایه‌ای پرداخته‌اند: توده‌ای‌ها، اکثریتی‌ها، طرفداران نهضت آزادی (یا طیف ملی-مذهبی‌ها)، بخشی از طرفداران شریعتی، بخشی از جمهوری اسلامی‌چی‌هایی که از قدرت رانده شده‌اند ولی همچنان امید بازگشت به دار و دسته حکومتیان را دارند و…ـ

این استدلال‌ها تکراری هستند. در این چهاردهه حکومتِ هراس‌افکنانه جمهوری اسلامی، رنگ و شکل و شمایل استدلال‌ها، بسته به حال و هوای مخاطبین تغییر کرده است. گاهی، „دموکراتیک و ملی، هر دو دشمن خلق‌اند!“ (شعار فالانژها و حزب اللهی‌ها در 1357 و 1358)[1] مد روز است و گاهی „دفاع از آزادی و منافع ملی“ (از جمله شعارهای روحانی و نیز احمدی‌نژاد) مشتری جلب می‌کند! گاهی، „ضدیت با امپریالیسم“ نان آور، گاهی „سازش با امپریالیسم“ سودآور است! ـ

سود اساسی، همانا برای رژیم، دست نخوردن به ریشه‌های حکومت و ادامه غارت و چپاول است. در این قسمت نگاهی به پیشینه موضوع از سال‌های روی کار آمدن رژیم تا خاتمی و تشابه وضع کنونی با استدلال‌های چند دهه پیشین خواهیم داشت. به تعبیر احمد شاملو، شاعر بزرگ مردم، ما گویی در تاریخ پیش رفت نمی‌کنیم و حرکتی عرضی را به عنوان „پیشرفت“ به خورد ما می‌دهند. البته طنزپرداز معاصر، زنده یاد عمران صلاحی، بیانی تندتر داشت، او در یکی از مقالاتش با مقایسه یک اندونزیایی که چندین کیلومتر را „عقب عقب“ راه رفته بود و „رکورد گینس“ را در این زمینه به دست آورده بود، نوشت (نقل از حافظه): „این که چیزی نیست، ما داریم 1400 سال تو تاریخ عقب عقب می‌ریم!“ـ

من بیشتر با نظر عمران صلاحی نزدیکم. در این سال‌ها، روند قهقرایی و سقوطی را در زندگی اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی، سیاسی، نظری و اقتصادی جامعه ایران نظاره می‌کنیم که در بهترین حالت، پیامدهای آن تا چندین دهه، کمر جامعه ما را خرد خواهد کرد. ابتذال و بی‌ریشگی حاکم بر دوره کنونی جامعه ایران پیامد سیطره چندین دهه حکومتی است که „هزارفامیل“ تازه به دوران رسیده‌ای برآن حکومت می‌‌کنند (ن. ک. در قسمت بعدی این مقاله) که تنها یک پرنسیپ می‌شناسند و آن پرکردن حساب‌های بانکی خودشان در داخل و خارج از کشور است. باری، „آلو به آلو نگاه می‌کند، رنگ می‌اندازد!‌‌“، آن طیفی از جامعه که از این قدرت‌مداران فاسد و تازه به دوران رسیده فاصله نمی‌گیرد، در درون همین مناسبات تبهکارانه به دنبال „شانس“ و „خوشبختی“ خود می‌گردد، „رنگِ“ همین حکومت را می‌گیرد و قباحت رفتارش برایش آشکار نیست و یا حتی اگر آشکار باشد هم، خیالش نیست و „خر خود را از پل می‌گذراند“. برای نگارنده‌ای که از راه دور این وضع را تماشا می‌کند، تصور درد و رنجی که فرهیختگان و مخالفین رژیم در درون کشور بایستی تحمل کنند، بسیار تاسف‌آور است.ـ

به هر رو، به تدریج به سایر موارد و استدلال‌های تسلیم طلبان خواهیم پرداخت. برای دیدن فضای سیاسی ماه‌هایِ نخست روی کارآمدن جمهوری اسلامی، مقاله احمد شاملو: „برنامه‌ی طلوع خورشید لغو شده‌است.“ را به صورت نمونه‌وار ارجاع می‌دهم که لینک آن در پایین همین مطلب ارائه شده است. برای دیدن فضای سیاسی 1376، چند روز پس از روی کارآمدن خاتمی، در زیر، مقاله‌ای را که در شماره نخست گفتگوهای زندان در سال 1376 منتشر شده بود، خواهید خواند. در قسمت بعدی پادگفتارها، نگاهی به بافت حاکم بر قدرت سیاسی ایران خواهیم داشت.ـ

***

یادداشتی درباره انتشار مجدد مقاله:ـ

درست امروز، پانزدهم ژوئن 2017، مقاله‌ای را که در روزهای نخست روی کار آمدن خاتمی نوشته بودم، مناسب وضع حال دیدم. نه از آن رو که „پیش بینی‌های پیامبرگونه“ دارد که پیش از این نسل ما و یا نسل رفقای پیشین ما، از زمان روی کار آمدن حکومت اسلامی نگفته باشند. نه، اتفاقاً برعکس از سال 1357 بخش بزرگی از جنبش کمونیستی، روشنفکران و فرهیختگان پیشرو گفتند، نوشتند و فریاد کشیدند تا جلوی فاجعه جمهوری اسلامی را بگیرند. از همان زمان که در تظاهرات‌های ضدرژیم شاه، حزب اللهی‌ها – برای مثال هادی غفاری- به شدت با تظاهرات مستقل نیروهای چپ و انقلابی مخالفت می‌کردند تا هنگامی که مهندس بازرگان، نخست وزیر برگزیده خمینی، به علت مخالفت ما با رفراندم ضددمکراتیک جمهوری اسلامی در 12 فروردین 1357 و تحریم رسمی آن، به ما لقب „نیم درصدی“ها را داده بود. امروزه، حتی آمارهای رسمی و ساخته شده جمهوری اسلامی نیز اعتراف می‌کنند که ما بسیار بیشتر از آن „نیم درصد“ معروف هستیم. با این حال، وقایع کنونی در سطح جامعه ایران نشان می‌دهد که گویا „فراموشکاری“ از ویژگی‌های جامعه کنونی ایران است. احمد شاملو در این مورد چنین می‌گوید: “ من نمی‌گویم توده‌ی ملت ما قاصر است یا مقصر ، ولی تاریخ ما نشان می‌دهد که این توده حافظه تاریخی ندارد. حافظه‌ی دسته جمعی ندارد. هیچ‌گاه از تجربیات عینی اجتماعی‌اش چیزی نیاموخته و هیچ‌گاه از آن بهره‌ای نگرفته است و در نتیجه هر جا کارد به استخوان اش رسید، به پهلو غلطید، از ابتذالی به ابتذال دیگر… و این حرکت عرضی را حرکتی در جهت پیشرفت انگاشته، خودش را فریفته…ملتی که حافظه تاریخی ندارد انقلاب‌اش به هر اندازه هم که از لحاظ مقطعی „شکوهمند“ توصیف شود در نهایت امر به آن صورتی در می‌آید که عرض شد. يعنى در نهايت امر چيزى ارتجاعى از آب در مى آيد.“[2]ـ

به همین دلیل، انتشار این مقاله فقط برای یک مقایسه است که روندهای مشابه با گذشته را مقایسه کنیم و دگرگونی‌هایی را بسنجیم که بعد از بیست سال در بافت حکومت رخ داده ولی در ماهیت ارتجاعی آن تغییری نداده است. برای نمونه، در مقاله درباره „دو قلوهای بهم چسبیده“ی رفسنجانی-خامنه‌ای بحث می‌شود، یکی از این „قلوها“، علی اکبر رفسنجانی، اینک نیست و „قلوی دوم“ (یا „آخوند دوره‌گرد“) یعنی خامنه‌ای وزن بیشتری نسبت به قبل، در مجموع ساختار قدرت یافته است. در بخش آتی این یادداشت‌ها، به وضع کنونی نیز خواهیم پرداخت.

همایون ایوانی

پانزدهم ژوئن 2017

***

جمهوری اسلامی: یگانگی در سرکوب، چندگانگی در غارت

بی‌چهرگی سیاسی جمهوری اسلامی، پرده‌نشینان جناح‌های حکومتی را به پش رانده است. حاصل این کار، رشد قارچ‌گونه سیاست‌پیشه‌گان بی‌ریشه‌ایست که در طی چند ماه، به میدان می‌آیند، به هیاهو می‌پردازند و سپس به سایه می‌روند. در تمامی دوره‌های انتخاباتی رژیم کنونی، از مجلس تا ریاست جمهوری، فعالیت „قارچ‌های سیاسی“ را به عنوان کاندیداهای کسب قدرت شاهد بوده‌ایم. ویژگی این „قارچ‌های سیاسی“ در چند نکته بیان می‌شود:ـ

نخست این‌که، نیاز به افراد بی‌ریشه و غیرمستقل، در خلاء حضور نیروهای سیاسی واقعی و جدی اجتماعی، در جمهوری اسلامی شکل می‌گیرد. سرکوب نهادها، احزاب و سازمان‌های سیاسی ایرانی در طول سالیان متمادی، و مخالفت جنون‌آمیز با هرگونه تفکر مستقل در جمهوری اسلامی، جایی برای چهره‌های مبارز و مستقل باقی نگذاشته است.ـ

در ادامه این وضعیت، جناح های حکومتی، پشتیبان آدمک‌هایی می‌شوند که از حداقل ارزش سیاسی محروم‌اند. در شرایط آشفته و بی‌چهره سیاسی، پلکان قدرت به راحتی طی می‌شود و چه بسا از حد تصور این افراد نیز فراتر رود.ـ

نکته دیگر، سرنوشتی است که در صورت توهم „مستقل بودن“، در انتظار چنین افرادی خواهد بود. سقوط از پلکان قدرت به همان سرعت صعود آنان، امکان‌پذیر است. گاه سرعت این سقوط آن چنان زیاد است که „قارچ سیاسی“ چند روزه نیز، آن را به سختی باور می‌کند.ـ

هیاهوی رژیم و برخی از بلندگوهای امپریالیستی در مورد انتخابات ریاست جمهوری اخیر نیز، بر گرد چنین افرادی از دو جناح اصلی حکومت شکل گرفته است. ناطق نوری به نمایندگی از طرف خامنه‌ای و خاتمی به نمایندگی از طرف رفسنجانی، در نمایش انتخاباتی معرفی می‌شوند. در مدت زمان کوتاهی برای آنان سوابق و شخصیت دروغین تراشیده می‌شود.ـ

از بی‌ارزشی دو کاندیدای اصلی، همین بس است که بدانیم یک سال پش، در آغاز زمزمه کاندیداتوری ناطق نوری، برادر بزرگ‌تر وی، در مصاحبه‌ای گفت: „اگر برادرم رییس جمهور شود، من هم چوپان می‌شوم!“. رقیب دیگر این میدان، خاتمی از ناطق نوری عقب مانده‌تر بود. در میان مردم از فرط بی‌ارادگی، به نام „شاه سلطان حسین“ شناخته می‌شد.ـ

با چنین شناختی از کاندیداهای حکومتی، گریبان دریدن رسانه‌های تبلیغاتی امپریالیستی نظیر

CNN و

BBC

و … برای یکی از دو کاندیدا، و همراهی برخی جماعت‌های ایرانی خارج کشوری برای پیروزی خاتمی در این

نمایش کذایی را با دیده شک باید نگریست. بلندگوهای امپریالیستی سعی در جلوه‌دادن منافع رژیم فاشیستی ایران و امپریالیست‌ها به عنوان منافع مردم ایران را دارند. ثروت بی‌کران نفتی و قراردادهای سودآور با جمهوری اسلامی، انحصارات اروپایی-آمریکایی را بی‌تاب کرده تا هرچه زودتر روابط خود را با رژیمی جنایت‌کار و قرون وسطایی بهبود بخشند و بازارهای چپاول مردم ایران را از دست ندهند. آنان برای جلوگیری از اعتراض افکار عمومی جهان و به ویژه انقلابیون و آزادیخواهان، فریبی بزرگ را تدارک دیده‌اند: حکومت تهران تغییر کرده است!ـ

آیا به راستی رژیم ایران به روش های سرکوبگرانه و تروریستی خود خاتمه خواهد داد؟

پیش زمینه‌های انتخابات

دوران پس از جنگ، مجموعه تحولاتی را با خود داشت که مرگ خمینی نیز بر شدت آن افزود. به این تحولات از چند نقطه نظر می‌توان نگاه کرد. پایان ذلت بار جنگ درازمدت با رژیم عراق و سپس مرگ خمینی، موجب شد تا رویه‌های اعمال قدرت و سرکوب طبقاتی در جمهوری اسلامی دچار تغییراتی شود.ـ

با مرگ خمینی اولین شکاف در سلسله مراتب سرکوب طبقاتی پدیدار شد: جدایی رهبری مذهبی از رهبری سیاسی در حکومت اسلامی. جماعتی که خود را „فقهای عالی قدر“ و „آیات عظام“ می‌خوانند از خامنه‌ای که واعظ دوره گردی بیش نیست، حمایت نکردند. تلاش وزارت اطلاعات و وزارت امور خارجه رژیم، در داخل و خارج کشور دراین زمینه، تبلیغات وسیع برای کسب عنوان „رهبری مسلمین جهان“ برای خامنه‌ای بوده است. در این راه ده‌ها و صدها میلیون دلار از جیب مردم ایران خرج شده است تا تبلیغات داخلی و خارجی بر این شکاف داخل حکومتی سرپوش گذارد.ـ

دومین شکاف بین تمرکز فاشیستی قدرت سیاسی و خصوصی سازی اقتصادی رخ داد. پایان جنگ، بازسازی صنایع از کار افتاده، چرخش سریع‌تر بازار به مدد تزریق سرمایه‌های نفتی و وام‌های امپریالیستی و… موجب تقویت و شکل‌گیری قشر تازه به دوران رسیده‌ای از حکومتیان و مدیران صنایع شد که حقوق اجتماعی و سیاسی مورد نظر خود را طلب می‌کردند. بحث قدیمی متخصص یا متعهد به اسلام، بار دیگر موضوعیت اجتماعی-سیاسی یافت. با این تفاوت که این بار „متخصصین“ یا تکنوکرات‌ها در موقعیت تعرضی و پش رونده بودند و „متعهدین“ یا „متعبدین“ یا همان جناح سنتی بازار در موقعیت دفاعی و در حال عقب نشینی. تکنولوژی پشرفته را، „حاج آقا از درون حجره“ نمی‌توانست هدایت کند!ـ

سومین شکاف از سمتی دیگر و زمینه‌ای متفاوت بر حکومت اسلامی تحمیل شد: فشارهای مردم پایین دست را چگونه بایستی دفع کرد و پاسخ داد؟

سرکوب خونین و بدون وقفه، پاسخ حکومت به هرگونه اعتراضی از سوی مردم بوده و هست. اما کاربرد این روش در تمامی حکومت‌های فاشیستی در مرحله معینی به ضدِ خود تبدیل شده و پاسخ حق‌طلبانه مردم به تنگ آمده در شهرهای مختلف ایران، نشان بارز چنین امری است. شورش های شهری، اعتصابات کارگری، مقاومت منفی، عدم رعایت سلسله مراتب و قوانین جامعه اسلامی از سوی جوانان و زنان کشور، و ده ها پدیده آشکار و پنهان اعتراضی، اگرچه نتوانسته موجبات سرنگونی حکومت را فراهم کند، اما به خوبی توانسته است چنین حکومتی را از درون سترون کرده و گردش امور حکومتی را دچار بحران مداوم سازد.ـ

رژیم بحران‌زده و پوک شده جمهوری اسلامی، باید خود را با وضعیت جدید انطباق می‌داد، در غیر این صورت به فلج کامل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی می‌رسید. اما کار به این سادگی‌ها نبود، در طول دوران پس از جنگ،گروه‌های اجتماعی جدیدی به سرعت رشد کردند و از آشفته بازاری تحت عنوان „دوران بازسازی“ سودهای سرشاری بردند.ـ

اولین گروه، تجار بزرگ سنتی بودند که با صدور کالاهای غیرنفتی و تورم جهشی داخلی، سودهای نجومی و بی‌حساب عاید خود ساخته و می‌سازند.ـ

از سوی دیگر، ائتلافی از مدیران صنایع وابسته و تجار مدرن، با استفاده از ارزهای ارزان قیمت دولتی به واردکنندگان عمده کالاهای مصرفی نظیر ماشین سواری، تلویزیون رنگی و … تبدیل شدند. علاوه بر این، برای خالی نبودن عریضه، بخشی از آن ارزها را نیز به ورود کالاهای ساخته و نیمه‌ساخته صنعتی اختصاص دادند، تا در کارگاه‌ها و کارخانه‌های مونتاژ ایران با بستن چند پیچ، آمار „تولید صنعتی کشور“ را بالا ببرند.ـ

گروه دیگری به موازات این ائتلاف در این چند سال رشد کرد. این گروه بوروکرات‌ها و تکنوکرات‌هایی را شامل می‌شد که یا طرف قرارداد دولت برای ساخت و ساز مناطق جنگ زده بودند یا پروژه‌های احداث کارخانه‌ها و سایر تاسیسات به آن‌ها واگذار می‌شد. قراردادهای بزرگی که در روابط دولتی با این شرکت‌ها و افراد بسته شد، وزنه اقتصادی-اجتماعی آنان را در این چند ساله سنگین‌تر کرد. راه‌های ناگفته دیگری نیز به کمک دست اندرکاران فاسد دولتی آمد تا با استفاده از اطلاعات محرمانه در بورس، مبادلات ارزی و طلا، سودهای غیرمتعارف ببرند. سودهایی که سرمایه اولیه‌اش اطلاعات محرمانه دولتی بود. بعد از نزدیک یک دهه، همه این گروه ها، حاضر به تبعیت از واعظ دوره گرد، خامنه‌ای نبودند. شدت شکست برنامه‌های اقتصادی رژیم نیز بر این اختلافات دامن می‌زد.ـ

بنابه اعلام روزنامه همشهری، یکی از ارگان‌های جناح رفسنجانی: „از آغاز خرداد ماه سال ١٣٧۴ تاکنون آمارهای رسمی ماهانه و سالانه صادرات غیرنفتی کشور منتشر نشده است. این آمارها در بخش اطلاعات و کامپیوتر مرکز توسعه صادرات نیز وجود ندارد. وزارت بازرگانی نیز چنین آماری را اگر در اختیار دارد، منتشر نکرده است“[3]ـ

اوضاع نابسامان اقتصادی دو سال اخیر بنا به اعتراف خود ارگان‌های رژیم، موجب „محرمانه“ شدن آمارهای صادراتی ایران از بحران ارزی سال ١٣٧۴ تاکنون شده است. در چنین کشاکش داخلی، رژیم به سوی انتخابات یا بهتر است بگوئیم انتصاب جانشین رفسنجانی قدم برداشت.ـ

انتصاب جانشین رفسجانی

رشد گروه‌های قدرتمند مالی در میان تجار مدرن، صاحبان صنایع مونتاژ، بوروکرات‌ها و تکنوکرات‌ها، فقط به عرصه اجتماعی-اقتصادی محدود نمی‌شود. این گروه‌ها سهمی از قدرت سیاسی را برای تامین بهتر منافع غارتگرانه خود، در کنار تجار سنتی خواستار شدند. منافع نزدیک‌تر این طیف از حکومت با شرکای اروپایی خود، موجب شد تا در این چند ماهه، امپریالیست‌های اروپایی بیش از همه برای ایران اشک تمساح بریزند. گفتگوهای انتقادی، ماجرای دادگاه میکونوس و احضار سفرای جامعه اروپا، و حتی برخی جوایز فرهنگی به هنرمندان ایرانی، همگی درست در لحظات اوج‌گیری انتخابات در تهران برای تاثیرگذاری بر رقابت‌های دو کاندیدای رژیم به کار گرفته می‌شود.ـ

تحریم سرمایه‌گذاری کلان خارجی و داخلی نیز „رهبران جمهوری اسلامی“ را به تبعیت از خواست بانک جهانی، صندوق بین‌المللی پول و سایر سرمایه‌گذاران بین‌المللی وادار می‌ساخت. تا زمانی که „ریسک سرمایه گذاری در ایران“ بالاست، انحصارات بین‌المللی برای مشارکت در غارت مردم، با طبقه حاکمه ایران کنار نمی‌آیند. دولت جدید اسلامی باید نظر شرکای بزرگ خود را جلب کند. سفرهای قبل از انتخابات جناح خامنه‌ای-نوری نتوانست به جلب نظر دولت‌های اروپایی منجر شود. مصاحبه لاریجانی در انگلیس، علی‌رغم همه چاپلوسی‌ها و وعده‌هایی که به اربابان خود داد، نه تنها نتوانست موجب به بازی گرفتن این جناح توسط انحصارات امپریالیستی شود، بلکه از لحاظ تبلیغات داخلی حربه‌ای در دست رقبای حکومتی شد.ـ

رفسنجانی و اکثریت هیئت دولت، تحت عنوان „کارگزاران سازندگی“ از وقایع داخل و خارج به نفع خود استفاده کردند. تعادل و سازش شکننده‌ای مابین جناح‌های ورشکسته حکومتی موسوم به „روحانیون مبارز“ و انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌ها با عنوان دفتر تحکیم وحدت از یک سو، و وزرای دولت رفسنجانی با عنوان „کارگزاران سازندگی“ از سوی دیگر شکل گرفت. ظاهراً چنین جماعت‌های منفوری، قرار است برای امپریالیست‌ها و جماعت‌های ایرانی طرفدار رژیم، امنیت سرمایه‌هایشان را تامین کنند. خب، هر اسمی را می‌توان تغییر داد: نام قراردادهای سودآور با ایران را „تامین دمکراسی و امنیت“ گذاشته‌اند. سابقه این نیروها نشان می‌دهد که از کثیف‌ترین و منفورترین نیروهای رژیم جمهوری اسلامی تشکیل شده‌اند.ـ

ـ“جامعه روحانیون مبارز“ به رهبری مهدی کروبی، محل تجمع آخوندهایی نظیر هادی خامنه‌ای (برادر علی خامنه ای) بازجو و شکنجه‌گر اوین است. منتخب‌نیا مسئول سیاسی-عقیدتی در نیروهای انتظامی بود که تصفیه نیروهای „غیرمکتبی“ را در ژندارمری، آگاهی و نهادهای وابسته به آن دنبال می‌کرد. هادی غفاری از بازجوهای اوین و اولین سازمان‌دهندگان ترورهای مخالفین در خارج کشور است. محتشمی وزیر کشور سرکوبگر دولت میر حسین موسوی، هنگامی که در سوریه سفیر بود، نقش فعالی در شکل‌گیری و گسترش „حزب الله لبنان“ ایفا کرده است. خودِ کروبی رئیس بنیاد دزد و بی آبروی „شهید“ بود که علاوه بر فساد اخلاقی، گسترده ترین فسادهای مالی بعد از „بنیاد مستضعفان“ به ریاست محسن رفیق دوست، در درون „بنیاد شهید“ صورت گرفته است.ـ

ـ“دفتر تحکیم وحدت“ اهرم خمینی در سرکوب جنبش پرتوان و پویای دانشجویی ایران بود. رهبران اولیه آن با استفاد از امکانات دولتی به تکنوکرات‌ها و سرمایه‌داران جدید جمهوری اسلامی مبدل شده‌اند. هم اکنون نیز در دانشگاه‌ها، اهرم ممانعت از فعالیت جنبش مستقل دانشجویی هستند. بدنه این انجمن‌های اسلامی، تغذیه کننده سپاه پاسداران، وزارت اطلاعات و تکنوکراسی رژیم ایران است. نورچشمی‌هایی که با امکانات محدود آموزشی دانشگاهی ایران، مدرک می‌گیرند. البته اشتباه نشود: اغلب آنان سرکلاس‌ها حاضر نمی‌شوند، از استادان نمره قبولی آن‌ها به زور نماینده وزارت اطلاعات در دانشگاه‌ها و یا برخی مدیران دانشکده‌ها گرفته می‌شود. سطح آموزش برخی از „دکترهای اسلامی“ تا سال‌های اول دبیرستان باقی مانده است.ـ

روزنامه جمهوری اسلامی در زمان مدیرمسئولی آیت الله سید علی خامنه‌ای در ۱۹ اسفند ۱۳۵۸ و در مقدمه مصاحبه‌ای با حسن روحانی مدعی شد: «{حسن روحانی} در سال ۵۸ از دانشگاه لندن در رشته جامع‌شناسی حقوقی دکترا گرفت».ـ

روزنامه جمهوری اسلامی در زمان مدیرمسئولی آیت الله سید علی خامنه‌ای در ۱۹ اسفند ۱۳۵۸ و در مقدمه مصاحبه‌ای با حسن روحانی مدعی شد: «{حسن روحانی} در سال ۵۸ از دانشگاه لندن در رشته جامع‌شناسی حقوقی دکترا گرفت».ـ

ـ“کارگزاران سازندگی“ سرآمد اراذل هیئت دولت اسلامی هستند. فاجعه اقتصادی-سیاسی چند ساله اخیر، افزایش بدهی‌ها و فساد دولتی، سرکوب خواسته‌ها و جنبش‌های حق‌طلبانه مردم و تمامی کارنامه ننگین چندساله اخیر، سوابق درخشان این جماعت دزد و بی آبروست. کارنامه تک تک آنان به ننگ آلوده است. غرضی وزیر پست و تلگراف و تلفن، به همراه رفیق دوست در ترورهای رهبران مخالفین حکومت، دستانی به خون آغشته دارند. هنوز پرونده قتل رهبران خلق ترکمن مختوم، توماج، واحدی و جرجانی، برای این قاتلان سابق و وزرای فعلی بسته نشده است.ـ

چنین ائتلاف ننگین و فاشیستی، به مقابله دسته دیگری از فاشیست‌ها در انتخابات می‌رود. این صحنه بیشتر شبیه درگیری دو گروه از مافیا در داخل یک کشور است. داور این مسابقه مافیایی نیز „شورای نگهبانِ“ ارتجاع است که از میان بیش از دویست و سی حریف „خرده پا“، فقط به چهار کاندیدای حکومتی خود، اجازه شرکت در این نمایش انتخاباتی را می‌دهد. در دایره تنگ انتخاب، به جز چهار نفر از نزدیک‌ترین افراد به حلقه قدرت، هیچ کس از „امتحانات الهی“ شورای نگهبانِ ارتجاع رهایی نیافت. این افراد فقط و فقط از دو جناح اصلی قدرت که قیمومیت خامنه‌ای یا رفسنجانی را پذیرفته بودند، انتخاب شدند. حتی جناح‌های فرعی و پادوهای منفرد رژیم نیز اجازه ورود به این بازی را نیافتند.ـ

به مردم اجازه انتخاب سرکوبگر خودشان داده می‌شود. به راستی شما دوست دارید با چاقو کشته شوید یا با اسلحه گرم؟ جمهوری اسلامی به شما حق انتخاب داده است! هاشمی رفسنجانی از مرگ خمینی تاکنون، در هیچ رقابتی مجال اعمال قدرت را به جناح دیگر واگذار نکرده است. حتی پش از انتخابات ریاست جمهوری، دو امتیاز دیگر از رقبا کسب کرد. اول به ریاست پنج ساله „شورای تشخیص مصلحت“ رسید تا کنترل کارهای „رهبر عظیم الشان“! با خودش باشد و دوم این که در انتخابات میان دوره ای مجلس، جناح کارگزاران نمایندگان مورد نظر خود را به درون مجلس فرستاد. سومین حرکت رفسنجانی تعیین جانشین خود در پست ریاست جمهوری بود تا هیچ‌گونه مخاطره‌ای، خود و الیگارشی پیرامونش را تهدید نکند. خاتمی انتخابات را می‌برد و رقبای انتخاباتی به هم تبریک می گویند! دمکراسی یعنی این! نظر سنجی‌های چند هفته آخر انتخابات، نتیجه را نشان می‌داد، خاتمی در تبلیغات داخلی و خارجی از حریف خود پیشی گرفته بود.

CNN

همان نقش رادیو

BBC

را در زمان سقوط شاه برای خاتمی ایفاکرد.

تمام تلاش رژیم، جماعت‌های خارج کشوری طرفدار رژیم و تریبون‌های امپریالیستی، در این‌است که خاتمی را چهره‌ای جدای از رفسنجانی و خامنه‌ای نشان دهند. وزارت اطلاعات رژیم و وزارت امور خارجه با ابزارهای مختلف برای شکل دادن به چنین تصویری می‌کوشند. برای مثال ایران نیوز ارگان وزارت امور خارجه‌ای که ولایتی حامی سابق ناطق نوری! در راس آن است، خبر ترور خاتمی را از سوی مخالفین‌اش تکذیب می‌کند!ـ

یعنی اولاً یک رئیس جمهور مستقل روی کار آمده، ثانیاً حد اختلافات تا جایی است که ممکن است او را ترور کنند، ثالثاً جمهوری اسلامی چنان دمکراسی با ثباتی دارد که رئیس جمهور „دگراندیشی“! همچون خاتمی، می‌تواند در آن انتخاب شود و سپس حکومت کند.ـ

دم خروس آنجا بیرون می‌زند که ولایتی، طرفدار سابق ناطق نوری، حداقل این شایعه را از تریبونی که مستقیماً وابسته به وزارت امور خارجه نباشد، باید پخش می کرد. به هرحال حکومت، از پخش اکاذیب فروگذار نکرده و جماعت‌های آشکار و پنهان طرفدار خود را، در همه جا به میدان فرستاده است.ـ

پس از انتصابات اخیر

کشاکش قدرت پس از روی کار آمدن خاتمی نیز ادامه خواهد یافت. تمام مطلب در این است که هردو جناح اصلی حکومت همواره با هم برای سهم بیشتر از „شیرینی“ در جدال بوده‌اند. ترسیم این جدال و استفاده از شکاف‌های سرکوبگرانِ انقلاب، وظیفه هر نیروی علاقمند به سرنوشت ایران است. با این حال نباید پیروزی رفسنجانی یا خامنه‌ای موجب فریب مردمی شود که سال‌هاست با کلیه ارکان حکومت مذهبی-فاشیستی ایران در مبارزه‌اند. خامنه‌ای و رفسنجانی سال‌هاست همچون دوقلوهای به هم چسبیده عمل کرده‌اند، جدایی یکی موجب مرگ دیگریست. خامنه‌ای با حمایت شدید رفسنجانی جانشین خمینی شد. در موقعی که آخوندهای خبرگان برای عزاداری به سر و کول خود می‌زدند و عزم سفر به ولایات خودشان را داشتند، رفسنجانی بود که به اجبار، در سالن‌ها را بست و به شیوه رضاخانی تائید رهبری خامنه‌ای را از میان خبرگان بیرون کشید.ـ

اعدام‌های سراسری زندانیان سیاسی در تابستان 1367 به دستور خمینی و برنامه‌ریزی سفاکانه رفسنجانی-خامنه ای به وقوع پیوست. این دو جنایتکار، از میانِ دریایِ خونِ مردم ایران به اریکه قدرت رسیده‌اند و اختلاف نظرهای موضعی، سایه بر وحدت عمل آنان بر ضدِ انقلاب نمی‌اندازد. قاعده کار چنین است، برای مخدوش کردن این قاعده، می‌توان مثال‌های بی‌شمار دیگری آورد اما واقعیت مطلب، در عدم وجود قرائنی برای بررسی یک وضعیت استثنایی است. بنا به اظهارات مکرر خامنه‌ای، رفسنجانی، و خاتمی، هیئت دولت پیشین، سیاست‌هایش، در دولت آتی نیز ادامه خواهد یافت.ـ

خاتمی مکرراً از تبعیت خویش و استفاده از راهنمایی‌های „دوقلوهای به هم چسبیده“ سخن به میان آورده و انتخابات را „جلوه اقتدار نظام و ملت“ می‌داند.[4]ـ

راه دیگری جز گسترش مبارزه علیه این رژیم ضدمردمی نیست. هرگونه مماشات در راه این مبارزه، دادن فرصتی دیگر به جنایتکاران حاکم بر ایران است که بر بحران و شکاف داخلی خود فایق آیند و با شدت بیشتر بر حقوق حقه مردم بتازند. در این راه، تلاش‌های متحدین جمهوری اسلامی در اروپا و امریکا برای عادی سازی روابط با ایران نیز بایستی افشا و طرد شود. گسترش مبارزه مردم ایران، رژیم را به واکنش دوگانه و متناقضی وادار می‌سازد: از سویی جناح‌های حکومتی را برای سرکوب مردم به هم نزدیک می‌کند و از سوی دیگر، تداوم مبارزه علیه رژیم، نزدیکی جناح‌های حکومتی را به بحران و اختلاف نظر در نحوه مقابله با مردم تبدیل می‌کند.ـ

طلیعه‌های اختلافات وسیع‌تر درون حکومت، ازهم اکنون دیده می‌شود و این امر چیزی نیست جز حاصلِ سال‌ها مقاومت مردم رنج دیده ایران.ـ

همایون ایوانی

 بیست و پنجم خرداد 1376 (15.06.1997)

مقالات پیشین:ـ

بخش یک

http://dialogt.de/pad_goftar/

بخش دوم

http://dialogt.de/pad_goftar-2/

ـ[1]  ن. ک. به مقاله احمد شاملو: برنامه‌ی طلوع خورشید لغو شده‌است.، اول تیر 1358

http://dialogt.de/shamlo/

 

ـ[2]  احمد شاملو، نگرانى‏هاى من، سخنرانى در هشتمين كنفرانس مركز پژوهش و تحليل مسائل ايران، دانشگاه كاليفرنيا، بركلى – آوريل 1990، لینک دسترسی به سخنرانی:ـ

http://shamlou.org/?p=364

ـ[3]  روزنامه همشهری، ١٩ خرداد ١٣٧۶ (نهم یونی ١٩٩٧)، یادداشت اقتصادی: اقتصاد علمی را جایگزین اقتصاد تجربی کنیم.ـ

ـ[4]  روزنامه همشهری، ١٣ خرداد 1376 (سوم یونی 1997)، از متن پیام خاتمی به رفسنجانی پس از پیروزی بر ناطق نوری، وی در پیام‌های جداگانه‌ای از کاندیداهای شکست خورده „تشکر“ کرد و بر „هم رایی و همراهی“ آنان در راه منافع رژیم جمهوری اسلامی تاکید کرد.ـ