پادگفتارهای تسلیم‌طلبی – 8: یادمانه دروغین – نمونه مصاحبه با یکی از همکاران لاجوردی در مورد سرکوب‌ها و کشتار زندانیان سیاسی، همایون ایوانی

کاری از سودابه اردوان
کاری از سودابه اردوان

در ادامه قسمت‌های پیشین بایستی به موضوعات دیگری می‌پرداختم ولی به سبب موج دروغ‌پردازی‌های اخیر توسط جمهوری اسلامی و رسانه‌های تبلیغاتی‌شان که شکنجه‌گرها و تیرخلاص‌زن‌ها را در نقش „قربانی“ نشان می‌دهند و عوامل سرکوب و اختناق را در ایران به عنوان „قهرمان“ معرفی می‌کنند، نظم یادداشت‌هایم را درباره تبلیغات زهرآگین حاکمان تغییر دادم. وزارت اطلاعات رژیم جمهوری اسلامی با دستیاری رسانه‌هایش دروغ‌پراکنی‌های بزرگی را تحت عنوان مصاحبه یا „تاریخ شفاهی“ به این سو و آن سو می‌پراکند. از یوزف گوبلز، وزیر پروپاگاند دولت فاشیست هیتلر پیروی می‌کنند که „دروغ هر قدر بزرگ‌تر باشد، باور آن برای توده‌های مردم راحت‌تر است.“ توپچیان تبلیغاتی رژیم، دروغ‌های بزرگی می‌گویند و به توصیه دیگر گوبلز آن را از کانال‌های مختلف، تکرار می‌کنند و تکرار می‌کنند. درست به همان گونه که معلم فاشیست‌شان می‌‌گفت: «بایستی یک دروغ را فقط به اندازه کافی تکرار کرد تا تبدیل به حقیقت شود…»[1]ـ

به بیان دیگر، حکومتیان تاکتیک مغلطه را در مورد کشتارهایی که دیگر قادر به پنهان کردنش نیستند، برگزیده‌اند. در این مغلطه‌ها که از „دهان“های مختلفی در سیستم جمهوری اسلامی و نیز از کانال‌های مختلفی تکرار می‌شوند، همه مختصات روش‌های مغالطه‌آمیز را می‌بینیم. در بررسی این مطالب خواهیم دید که دست کم یک یا چند استدلال و دلیل مقدماتی نادرست و دروغ هستند، ولی از آن نتایج دلخواه بیرون کشیده می‌شود؛ و یا این که مقدماتی در بحث چیده می‌شود ولی از آن نتیجه‌ای گرفته می‌شود که هیچ ربطی به آن مقدمات ندارد. تمام مغلطه‌کاری‌های رژیم برای وارونه کردن حقیقتِ مسئولیت آنان در قبال کشتار و سرکوب ده‌ها هزار مخالف سیاسی، از همه طبقات و اقشار اجتماعی ایران است.ـ

بخش دیگر این مغلطه کاری مشغول تکرار و تکرار این بحث‌هاست، به گونه‌ای که دیگر گوش شنوایی برای شنیدن حقیقت باقی نماند. این همان نکته‌ای است که در نقل قول بالا از گوبلز نیز می‌بینیم: „دروغ را به اندازه کافی باید تکرار کرد!“ از رسانه‌های رادیو-تلویزیونی، از رسانه‌های اجتماعی، از طریق مصاحبه، از طریق ساختن فیلم‌هایی برای تحریف تاریخ، از طریق همان سرقت‌های تاریخی، فرهنگی و هنری که در بخش‌های پیشین همین یادداشت‌ها به آن اشاره‌های کوتاهی داشته‌ام. در این قسمت مصاحبه‌ی سفارشی‌ای که با یکی از همکاران لاجوردی به نام مرتضی بختیاری انجام شده است را دقیق‌تر نگاه می‌کنیم.ـ

نگاهی به گفتگوی تسنیم با مرتضی بختیاری

راوی داستان‌های دروغین وزارت اطلاعات و حکومتیان خودش کیست؟ در کارنامه او می خوانیم: «…معاونت اداری و مالی دادسرای انقلاب تربت حیدریه، جانشین دادستان انقلاب کاشمر، دادستان انقلاب بیرجند، قائن و نهبندان، مدیرکل دادگستری استان فارس، رئیس سازمان زندان‌ها و اقدامات تأمینی و تربیتی کشور (1376–1383)، استانداری اصفهان و وزارت دادگستری و عضویت در هیئت امنای کمیته امداد وجود دارد.»ـ

از لحاظ حقوقی به چنین افرادی مجرم سابقه‌دار می‌گویند. خود راوی از سازمان‌دهندگان کشتار و سرکوب مخالفین در شهرهای تربت حیدریه، کاشمر، بیرجند، و سپس استان فارس و در مرحله بعد 1376 تا 1383 (قابل توجه اصلاح‌طلبان یعنی دوره خاتمی) رئیس سازمان زندان‌ها در کل کشور بوده است.ـ

علاوه بر این، مسیر حرکت شغلی او، یکی از استدلال‌های پیشین در این یادداشت‌ها[2] را مبنی بر همبستگی درونی قوه قضائیه و سایر ارگان‌های رژیم برای حرکت هدفمند در مسیر سرکوب مبارزات طبقاتی و اجتماعی را نشان می‌دهد. همبستگی و جابه‌جایی مهره‌ها در پست‌های ظاهراً قضایی گرفته تا دولتی و سپس عضویت در نهادهای موازی قدرتی هم‌چون „هیئت امنای کمیته امداد“ و قائم مقامی آستان قدس رضوی… ترکیب و آمیختگی قدرت سیاسی، سرکوب طبقاتی در قالب اقدامات امنیتی و منابع قدرت اقتصادی در قالب نهادهای مذهبی در مسیر زندگی راوی این دروغ‌ها و توجیح‌گر این جنایات نیز دیده می‌شود.ـ

مصاحبه با مرتضی بختیاری در چارچوب مجموعه کارهای ضداطلاعاتی و تبلیغاتی حکومت است که در پی اظهارات خامنه‌ای و تطهیر جنایات دهه شصت توسط او، با قاتلین و شکنجه‌گران مختلف حکومت اسلامی صورت گرفته است.ـ

مصاحبه بادروغی که در همان مقطع کشتار تابستان 1367 از سوی رژیم تبلیغ می‌شد از سوی „باشگاه خبرنگاران پویا“ و به نقل از مرتضی بختیاری آغاز می‌شود: „در زمان عملیات مرصاد بود که بخشی از منافقین در داخل زندان پوتین‌ها در پای‌شان بود و می‌گفتند آنها (ارتش مجاهدین) به تهران می‌آیند“[3]

برای کسی که در زندان‌های اوین، گوهردشت و یا قزل حصار و… نبوده است، نکته‌ای که در این ادعای دروغین است، جلب توجه نمی‌کند، اما زندانیان سیاسی دهه شصت می‌دانند که در بندها ما حق داشتن بسیاری از وسایل شخصی را نداشته‌ایم. برای قدم زدن حیاط بند یا داخل بندها، حق استفاده از دمپایی داشتیم به زندانی کفش داده نمی‌شد، چه برسد پوتین که آماده عملیات نظامی شوند!ـ

در همین لحظه اول، خواننده وارد فضای دروغین و تخیلی‌ای می‌شوند که بایستی سناریوی کشتار هزاران زندانیان سیاسی را توجیه کند. زندانیان سیاسی در گزارشات خود بارها نوشته‌اند و نگارنده این سطور نیز یکی از شاهدان این دوره است که درست در مرداد و شهریور 1367 در زندان‌های تهران، پاسداران به انحای مختلف زندانیان سیاسی مجاهد را تحریک و تشویق می‌کردند که موضع صریح‌تر و تندتری علیه رژیم بگیرند تا دلایل بیشتری برای کشتار تعداد وسیع‌تری از زندانیان سیاسی (و در این مورد زندانیان سیاسی مجاهد) داشته باشند. علاوه بر این، در تمام مصاحبه از گفتن نکته‌ای درباره زندانیان سیاسی جریانات سیاسی دیگر که در همین دوره به جرم ارتداد به دار آویخته شده‌اند، خودداری می‌شود. مرتدین، یعنی کمونیست‌ها و سوسیالیست‌ها، یعنی کسانی که فقط نظر و اندیشه‌ای غیر از „اسلام ناب محمدی“ داشته‌اند، در همین دوره نیز به هیئت‌های مرگ روانه شده‌اند و بسیاری از آنان به جرم نماز نخواندن یا پیوستن به یک جریان سیاسی کمونیست یا چپ، به دار آویخته شده‌اند. این حقیقتی را آشکار می‌کند که نه زندانیان سیاسی مجاهد و نه زندانیان سیاسی گروه‌های کمونیست و چپ، و نه حتی زندانیان سیاسی منفرد، به خاطر عملیات نظامی مجاهدین در غرب کشور در آن مقطع اعدام نشدند، بلکه اسناد، شواهد و اطلاعات تاکنونی نشان می‌دهد که سیاست و برنامه‌ریزی کشتار سراسری زندانیان سیاسی، از دو سال قبل یعنی 1365 شده بود و حکومتیان، در انتظار لحظه مناسب برای آغاز عملیات کشتار در زندان‌ها بوده‌اند. این یعنی جنایت و قتل جمعی از قبل طراحی شده و سیستماتیک توسط حکومت جمهوری اسلامی و تمامیت این رژیم بایستی پاسخگوی آن باشد.ـ

در جای دیگر، این دشمنی با هرگونه دگراندیشی ریشه‌های خود را تا زندان‌های زمان شاه می‌رساند که راوی دروغین تاریخ چنین می‌گوید:ـ

ـ«مجاهدین خلق آن موقع می‌گفتند ما در جریان مبارزه با امپریالیسم و آمریکا موضع مشترکی با چریک‌های فدایی خلق داریم بنابراین آنها را دیگر نجس نمی‌دانستند و در زندان آنها لباس‌های اینها را می‌شستند و اینها لباس‌های آنها را! این یکی از مواردی بود که آن رگه‌های انحراف که شما گفتید، مشخص می‌کرد.»[4]ـ

پس نیازی به دلیل برای راوی قاتل ما نیست، همین که کمونیست باشی، می‌شوی „نجس“ و در موقع مقتضی هم بایستی این „نجس“ها را می‌کشتید. منتها در زمان شاه لاجوردی و عسگر اولادی و دار و دسته مرتجعین مشغول استمالت از ساواک اعلیحضرت بودند و انگشت‌شان برای عفو شاهنشاهی رو به هوا! کینه از نیروهای کمونیست و چریکهای فدایی خلق ایران را انباشتند تا به اهرم قدرت و نیروهای امنیتی دست پیدا کنند و کمونیست کشی را به موازات مجاهد کشی سازمان دهند. زورشان می‌رسید زودتر و بیشتر از ما می‌کشتند. این بهانه‌ها که راوی وزارت اطلاعات به خورد خواننده می‌دهد، از زندانیان چکمه پوش تا عملیات نظامی مجاهدین در غرب کشور، برای علاف کردن ما خوب است. از همان قبل از روی کارآمدنشان نقشه سرکوب دگراندیشان را داشتند و بسته به مراحلی که قادر به انجام آن بودند، آن را پیش بردند. هر جا هم که عقب نشستند، مدیون جنبش اعتراضی، جنبش طبقاتی و اجتماعی در ایران هستیم. اگر از این کشتارها سخن می‌گوییم و مرحله سکوت شکسته شده است، مدیون همت و مقاومت خانواده جانفشانان و جانباختگان زندان‌های ایران هستیم. مدیون روایت تک تک بازماندگان از کشتار سراسری که بخشی از ابعاد بزرگ فاجعه را به افکار عمومی ایران و جهان نشان دادند و معرفی کردند.ـ

حالا گزارش ده‌ها و صدها شاهد عینی کشتار رژیم را با روایت یکی از قاتلین مقایسه کنید: «آن زمان جمعی از آنها وارد ایران شدند و مردم را به خاک و خون کشیدند. با حمایت از شخص صدام وارد کرمانشاه شدند و می‌خواستند به همدان بیایند و از همدان به تهران و بعد هم حکومت را سرنگون کنند. بعد هم اینها به هم ملحق بشوند. حکم اینها از نظر شرعی چیست؟ نظام هر کاری کرد اینها از موضعشان پایین نیامدند و صریح اعلام کردند می‌خواهند به افرادی که از مرز رد شدند، بپیوندند.»ـ

به بیان دیگر از قاتل می‌پرسند: „آیا قاتل هستی؟“ او هم جواب می‌دهد: „نه والله! می‌خواستیم همه‌اشان را آزاد کنیم، خودشان طناب دار را انداختند گردنشان و خودکشی کردند!“ـ

تصور کنید که در زندان‌هایی که چندین هفته است پس از پذیرش قطعنامه 598 توسط خمینی و رژیم، هیچ گونه خبری به زندانیان نمی‌رسد و در تمام مدت زندان تا مرداد و شهریور 1367 روز به روز فشار و سرکوب را بر روی تک تک زندانیان افزوده‌اند. زندانیانی که مدت‌هاست سیاست و تهدید امثال لاجوردی را به خاطر دارند که بارها و بارها تهدید کرده بود که نمی‌گذاریم زنده از این زندان خارج شوید، یکهو همه چیز یادشان می‌رود و به زندانبان و هیئت مرگ می‌گوید: „ما را بفرستید بیرون با شما جنگ مسلحانه کنیم!“ به راستی شعور مخاطب را به سخره گرفته‌اند. گیریم، افرادی بخواهند به جنگ برای سرنگونی جمهوری اسلامی ملحق شوند، به کدام دلیل، این را قبل از گریز از چنگ زندانبان و نیروهای رژیم این را اعلام علنی می‌کنند؟ تصویری مالیخولیایی و واژگونه توسط راوی دروغین تاریخ کشتار ارائه می‌شود که گویا قاتل روبروی زندانی‌ای که چند لحظه بعد به توسط زندانبان به دار آویخته خواهد شد، زانو زده و التماس می‌کند که „جون هرکس که دوست داری با ما مبارزه مسلحانه نکن وگرنه دارت می‌زنم‌ها!“ زندانی هم گویا در عالم هپروت است و جواب می‌دهد: „نه! فوراً ماشین بیاورید، بروم منطقه برضد شما به جنگم!“ـ

این دروغ‌ها می‌خواهد به مغز کدام مخاطب فرو شود؟ در روش دروغ پردازی از موضوعی به صورت فتوا از بالا به مغز مخاطب شلیک می‌شود. صداقت و دقتی در گزارش دیده نمی‌شود و روایات نامعتبر و در هم و برهم هستند. در سوی دیگر این روایت دروغین و جعلی تاریخ روایت جان بدر بردگان ما را با جهان دیگری آشنا می‌کنند که حتی اسناد داخلی رژیم نیز پس از سال‌ها، این روایات را تایید و تقویت می‌کنند و می‌توان به عنوان روایت معتبر از فاجعه کشتار زندانیان سیاسی در تابستان 1367 به آن‌ها استناد کرد.ـ

اینجا روایت دروغین مرتضی بختیاری را با یک نمونه و مقایسه درباره روایت کشتار 1367 از سوی زندانیان سیاسی رودر رو می‌کنیم.ـ

گزارشات بسیاری درباره روزهای کشتار از سوی شاهدین و جان بدربردگان از کشتار سراسری ارائه شده است. برای نمونه، در بیست سال پیش، در اولین فرصتی که امکانش برای نگارنده این سطور فراهم بود در „تابستان 1367: گزارش یك شاهد“[5] بخشی از فاجعه را نوشتم. قتل‌عام نه فقط در یک دور، بلکه تا نفر آخر می‌خواست دنبال شود. درون بندهای گوهر دشت این ساعت‌ها و روزها را در دور دوم کشتار چنین تجربه کرده بودم:ـ

ـ«رژیم بزرگ‏ترین تجمع و تمركز نیروهای اپوزیسیون را در سال‏های 65 تا 67، داخل زندان‏ها دیده بود و با هدف كشتار آن‏ها جلو آمد. حتی بعد از این‏كه دور اول كشتار انجام شد (مرداد و شهریور) و بخش اعظم زندانیان چپ ومجاهد قتل عام شدند، تعداد دیگری را، كه این بار پرونده‏های اصلی آن‏ها را از وزارت اطلاعات آورده بودند، به دادگاه احضار كردند. بخشی از زندانیان چپ را مجدداً برای دادگاه از بندها خارج كردند. در یكی از این سری‏ها، 28 نفر از زندانیانی كه دور اول دادگاه را طی كرده و زنده مانده بودند، مجددا” احضار شدند. حالتی كه آن موقع بین باقی‏مانده زندانی‏ها در بند ایجاد شد، غیرقابل توصیف است. همگی می‏دانستند كه هر بیرون رفتنی ممكن است هیچ بازگشتی نداشته باشد. وضع روحی بسیار بدی برای بقیه بچه‏هایی كه داخل بندها مانده بودند ایجاد شد. نگران بودند این 28 نفر با چه وضعی روبرو می‏شوند؟ مجدداً ناصریان، نیری، اشراقی و نماینده وزارت اطلاعات در همان محل دادگاه منتظر بودند. زمان دادگاه این بار بیشتر طول می‏كشید و پرونده‏ها را باز كرده بودند تا وضع و كیفیت نیروهای زندانی را ارزیابی كنند. درپی این هدف بودند كه اگر نیرویی از دست‌شان زنده در رفته است؛ این بار حكم اعدامش را بدهند.ـ

برخوردها و تضادهای خودِ رژیم، از جمله نامه‏نگاری‏های منتظری با خمینی، حكایت از جدال داخل حكومتی داشت. اخبار به بیرون از زندان‏ها درز كرده بود و مجموع وضعیت داخلی و خارجی این شد كه دادگاه‏های دور دوم را نیمه‏كاره قطع كردند. یادم می‏آید كه در حین برگزاری دادگاه‏ها بود، عده‏ای از زندانیان داخل دادگاه رفته و بیرون آمده بودند. تعداد دیگری، منتظر دادگاه بودند. نیری و ناصریان بیرون آمدند و درِ اتاق دادگاه را قفل كرده و خیلی عصبی حركت كردند و رفتند. گویا تماس گرفته شده بود كه این دادگاه‏ها را قطع كنید… یعنی اگر همین فشارهای محدود در داخل و خارج از كشور نبود، باقی‏مانده زندانیانی كه از زیر تیغ حمله رژیم در دور اول زنده بیرون آمده بودند، در دور دوم كشته می‏شدند. شاید تعداد محدودتری از زندانیان، جان سالم به‏در می‏بردند.»[6]ـ

سند اخیر در اختلافات جناح‌های رژیم این گزارش را تایید و تقویت می‌کند. جمله‌‌ای که پس از سال‌ها در نوارهای گفتگوی هیئت مرگ با منتظری تکرار می‌شود، برای نگارنده و باقی جان‌بدر بردگان فقط یک گفتگو نیست، سرنوشتی بود که در آن روزها از سر می‌گذراندیم. یکی از اعضای هیئت مرگ، (به احتمال رئیسی) به منتظری می‌گوید 200 نفر از محکوم شدگان به اعدام در سلول‌های انفرادی باقی مانده است شما اجازه بدهید آن‌ها را اعدام کنیم „تا کار تمام شود“. وقتی گزارش حقیقی یک شاهد در بیست سال پیش و سندی که در چند ماه اخیر از مشاجرات درون رژیم در آن مقطع به بیرون درز کرده است را مقایسه می‌کنیم، نشان از واقعه‌ای واحد دارد که زندانبان و هیئت مرگ می‌خواهد تا نفر آخر زندانیان را به قتل برساند و زندانی نیز خودش لحظات نزدیک شدن به چوبه دار را در پشت اتاق بی‌دادگاه هیئت مرگ گزارش می‌کند.ـ

خواننده منصف و نه طرفدار رژیم در می‌یابد که روایت دروغین مرتضی بختیاری که مدعی می‌شود که «نظام هر کاری کرد اینها [زندانیان سیاسی] از موضعشان پایین نیامدند و صریح اعلام کردند می‌خواهند به افرادی که از مرز رد شدند، بپیوندند.» نامعتبر است. با اسناد داخلی خودِ رژیم و نیز گزارشات زندانیان سیاسی جان‌بدربرده که گزارش می‌دهند «رژیم بزرگ‏ترین تجمع و تمركز نیروهای اپوزیسیون را در سال‏های 65 تا 67، داخل زندان‏ها دیده بود و با هدف كشتار آن‏ها جلو آمد.» واقعیات رخ داده در روزهای کشتار را دقیق بازتاب می‌دهند. رژیمی که تحمل هیچ اپوزیسیون و هیچ دگراندیشی را ندارد، با زندان و شکنجه و کشتار به مخالفین پاسخ می‌دهد.ـ

دم خروس تحمل ناپذیری این رژیم در مصاحبه خود راوی دروغ‌پردازِ حکومت نیز بیرون می‌زند. درست پس از دروغ‌های محضی که در مورد زندانیان سیاسی پوتین به پای آماده رزم با حکومت اسلامی اظهار می‌کند، می‌گوید که:ـ

ـ«اگر از موضعشان کوتاه می‌آمدند عفو می‌خوردند. وقتی جریان عملیات مرصاد پیش آمد، آیت‌الله ری‌شهری وزیر اطلاعات بود و از امام تقاضا کرد و هزاران نفر از منافقین تواب در زندان آزاد شدند. اینها سندش هم هست. در همان شرایطی که حکم امام رسید تا منافقینی که بر سر موضع پافشاری دارند اعدام شوند، حدود 7 هزار نفر را در کنار آن داریم که آزاد شدند.»ـ

هر جمله حداقل یک دروغ آبدار دارد! توضیح هرکدام از جعلیات نیاز به نوشته یا نوشته‌های مستقل دیگری دارد. از جمله ترفندهای جنگ روانی رژیم نیز همین است که آن قدر دروغ، جعل و اتهام پخش کنند که دیگر جایی برای شنیدن و دیدن حقیقت باقی نماند. اصولا هدف ضداطلاعات، تخریب اطلاعات درست و حقیقی است، هدف این نیست که الزاماً کسی به آن ضداطلاعات بها بدهد!ـ

نخست به ادعای وقیحانه وی بپردازیم که می‌گوید که «اگر از موضعشان کوتاه می‌آمدند عفو می‌خوردند.» از هر دو طرف دروغ و تناقض است. بسیاری از اعدام شدگان، در بی‌دادگاه بسیاری از شرایط یک طرفه هیئت مرگ برای گریز از حکم اعدام را پذیرفتند، با این حال به بهانه یک پاسخ نه، مثلا آیا حاضری در جبهه‌های روی مین بروی؟ زندانی را به دار آویختند. یا زندانی سیاسی چپ دیگری که در پاسخ به نیری که در کدام بند راحت هستی؟ بند نمازخوان‌ها یا بند نمازنخوان‌ها؟ پاسخ داده „بند نمازنخوان‌ها“ و نیری نیز با لبخند حکم کرده است که „او را به بند نماز نخوان‌ها ببرید!“ و با این حکم نیری، زندانی را روانه سالن آمفی تئاتر گوهردشت کرده است تا با „بند“ یا طناب دار نماز نخوان‌ها به دار آویخته شود.ـ

این یک طرف کار است، طرف دیگر نفسِ خود استدلال است! جمهوری اسلامی از طریق سخنگوی دروغ‌پردازش دارد پیام می‌دهد که مخالف سیاسی در زندان امکان ادامه حیات ندارد. „اگر از مواضع‌شان کوتاه می‌آمدند…“ او نمی‌فهمد یا نمی‌خواهد بفهمد که در رژیم‌های دیکتاتوری „عادی!“ زندانی سیاسی به عنوان مخالف دستگیر و زندان می‌شود! البته به این تعبیر جدید جمهوری اسلامی شاید زندان سیاسی برای گذراندن تعطیلات مامورین وزارت اطلاعات و هواداران رژیم باشد؟! مخالفین که در اجتماع و داخل کشور سرکوب می‌شوند، در خارج از کشور که ترور می‌شوند، در داخل زندان نیز که کشتار می‌شوند، آیا می‌توانید روشن کنید که یک رژیم تمامیت‌خواه، کجا جنون قدرت و سرکوبش پایان می‌پذیرد؟! ادعای اعلیحضرت پیشین در زمان حزب رستاخیز این بود که یا همه مردم ایران عضو این حزب می‌شوند یا می‌توانند کشور را ترک کنند. راه حل جمهوری اسلامی این است که همه باید موافق ما باشند، در غیراین صورت مخالفین را به قتل می‌رسانیم! اینجاست که میزان „تحمل‌پذیری“ این رژیم و چاقوبدستانش را برای مخاطبِ مدهوشِ به اصطلاح „اصلاح‌طلبان“ بایستی روشن، ملموس و قابل فهم باشد.ـ

جمله دوم نیز حیله‌گرانه بیان شده است: «وقتی جریان عملیات مرصاد پیش آمد، آیت‌الله ری‌شهری وزیر اطلاعات بود و از امام تقاضا کرد و هزاران نفر از منافقین تواب در زندان آزاد شدند.» خسن و خسین هر سه دختران یزیدند!ـ

در مرداد و شهریور 1367 ماشین کشتار درون زندان به شدت و سرعت مشغول کار بود و صحبتی از „عفو“ زندانیان سیاسی نبوده است. تا اواخر شهریور و اوایل مهر، همان گونه که در بالا اشاره شد، در تلاش بودند که موج دوم کشتار را به اجرا درآورند. در بهمن 1367 هیئت دولت میرحسین موسوی برای وزارت اطلاعات و ری شهری بودجه خرید 4 میلیون دلاری خرید تجهیزات شنود و تعقیب و مراقبت را تصویب کرد که در اخبار همان موقع نیز منتشر شد. پس از آن که وزارت اطلاعات دولت میرحسین موسوی آماده شنود و تعقیب و مراقبت زندانیان سیاسی جان بدربرده شد، بخشی از آنان را آغاز کرد. رفقا و همبندیان بسیاری از ما در بند مردان و نیز در بند زنان تا مدت‌ها بعد در زندان ماندند. گزارش دقیق آن با تاریخ و بند و شهری که بوده‌اند، نیازمند نوشته دیگری است.ـ

نکته آخر که در همین نقل قول موذیانه در روزهای پس از کشتار و در مراحلی که می‌خواهند اعتبار زندانیان سیاسی را به زیر سوال ببرند مطرح شده و ظاهرا به صورت „جنبی“ مطرح می‌شود، این است که نماینده زندانبان از „هزاران نفر از منافقین تواب“ سخن می‌گوید: اولاً پنهان کردن این که همه طیف‌های سیاسی جامعه ایران نه فقط نیروهای سازمان مجاهدین اسیر شما بودند. دوماً زندانیانی که زنده مانده بودند، „تواب“ نبودند. رژیم و وزارت اطلاعات حداقل تا 18 ماه بعد به صورت تناوبی و یا مستمر، زندانیان سیاسی آزاد شده را در تورهای امنیتی کنترل می‌کرد تا بتواند ضربه امنیتی دیگری به نیروهای دستگیرنشده بزند. اما در همان زمان هم با لحن و بیان دیگری همیشه تبلیغ می‌کرد که „سرخپوست خوب، سرخپوست مرده است!“ زندانی سیاسی خوب نیز زندانی اعدام شده است، هر کی که مانده، تواب شده و „همچین که می‌گویند هم مبارز نیستند!“ این خزعبلات به همت کار دائم و پیگیری مبارزاتی جان بدربردگان از کشتارها، همیشه به پشت صحنه رانده شده است، ولی یکی از داستان‌های دائم و مورد علاقه وزارت اطلاعات است که امید و اعتماد مردم را نسبت به زندانیان سیاسی خدشه دار کند. سومین نکته در این جمله سراپا دروغ و جعل، ذکر „هزاران نفر“ است. ما در همان روزهای پس از کشتار سراسری زندانیان سیاسی با توجه به خبرهایی که از زندان‌های تهران و بخشا شهرستان‌ها داشتیم، تخمین هفت هزار اعدامی را داشتیم، پس از زندان نیز گفتگوهای زندان لیست 4799 زندانی اعدام شده را در „کتاب سیاه 67“[7] بدست آمده است که پس از آن بازهم گزارشات دیگری اعدام در زندان‌های شهرستان به دست ما رسیده است. از جانبدربردگان آمار دقیقی نداریم. به خصوص که بخش زیادی از هم بندیان ما تا ماه‌ها و سال‌ها باز هم در زندان ماندند. یک گزارش که چند سال پیش بدست ما رسید، حکایت از نزدیک به نهصد زندانی آزاد جان بدر برده دارد که در لحظه فعلی امکان کنترل دقیق آن برای نگارنده وجود ندارد. اما بقیه „هزاران نفر“ کجا و کی آزاد شدند نیز بر ما معلوم نیست. از زندان‌های تهران چنین تعدادی (هفت هزار نفر) جان بدر نبردند، این چند هزار نفر از کدام زندان و در چه تاریخی آزاد شدند؟

به نکات دیگری که در این روایت‌های دروغین از تاریخ دیده می‌شود بازهم خواهیم پرداخت. اما در مورد مرتضی بختیاری بحث را با توضیح خودش درباره کارهایش و روابطش با لاجوردی جلاد منفور رژیم به پایان می‌برم که تعریف می‌کند:ـ

ـ«من در بعضی از پرونده‌ها از لاجوردی کمک می‌گرفتم شهید لاجوردی روی تخته نام شخص را می‌نوشت و همینطور همه مرتبطین او را نام می‌برد که دستگیر کرده بودند. یکی ایشان و یکی هم آقای رازینی در مشهد اشراف خوبی داشتند.»ـ

در جمع شکارچیان انسان، لاجوردی و رازینی درس می‌داده‌اند که چگونه مخالفین و دگراندیشان را شکار کنند و نیز „همه مرتبطین“ آن‌ها را! راوی دل رحم و دروغگو، اما فراموش می‌کند که بگوید مادر، پدر، برادر و خواهر و همسر و فرزند خردسال نیز جزء این „مرتبطین“ به حساب می‌آمدند و به عنوان گروگان به زندان و شکنجه‌گاه کشیده می‌شدند. یادشان می‌رود که همسران را روبروی یکدیگر شکنجه می‌کردند تا هر دو شاهد زجر و درد و شکنجه مداوم باشند. برای خواننده یا مخاطبینی که اندکی با این شخصیت‌های هیولاوش فاصله دارد، دنیای سیری ناپذیر کشتار، شکنجه و تعقیب مخالفین سیاسی توسط این حکومت و مامورانش را نشان می‌دهد. زندان‌هایی که به همت این حکومت از پیر و جوان، زن و مرد، کارگر و دانشجو و استاد و معلم و… پر شده بود.ـ

جمع بندی این قسمت

سران جمهوری اسلامی، در پنهان‌سازی جنایات بزرگ، ناتوان مانده‌اند و از همین رو به روش مغالطه روی آورده‌اند. از گوبلز فاشیست پیروی می‌کنند که به آنان آموخته است: «اگر آدم یک دروغ بزرگ را تعریف و به اندازه کافی تکرار کند، نتیجتاً مردم در نهایت این دروغ را باور خواهند کرد. می‌توان این دروغ را تا زمانی مدعی شد که دولت بتواند انسان‌ها را از پیامدهای سیاسی، اقتصادی و نظامی آن دروغ دور نگه دارد. به همین خاطر، برای دولت اهمیتی حیاتی دارد که تمام قدرتش را در سرکوب نظرات انحرافی به کار بَرَد. حقیقت، دشمن خونیِ دروغ است و به همین دلیل حقیقت بزرگ‌ترین دشمن دولت است.» تلاش ما، بازتاب درست واقعیاتی است که دروغ‌های رژیم جمهوری اسلامی را در آفتاب حقیقت خویش افشا و طرد کند.ـ

همایون ایوانی، چهارم اوت 2017

[1] http://kommunisten-online.de/nazi-propagandaminister-joseph-goebbels-man-muss-eine-luge-nur-oft-genug-wiederholen-und-sie-wird-zur-wahrheit/

ـ[2]  پادگفتارهای تسلیم‌طلبی – 4: هزار فامیل؟ نه بابا به صدتا هم نمی‌رسند!، همایون ایوانی

http://dialogt.de/pad_goftar-4

ـ[3]   هزاران نفر از منافقین تواب سال 67 عفو شدند، مصاحبه مرتضی بختیاری با خبرگزاری تنسیم، دون مرداد 1396

ـ[4]  همان مصاحبه

ـ[5]  تابستان 1367: گزارش يك شاهد، همایون ایوانی

http://dialogt.de/homayon_iwani

ـ[6]  تابستان 1367: گزارش يك شاهد، همایون ایوانی

http://dialogt.de/homayon_iwani

ـ[7]  برای داون لود کتاب سیاه 67، اسناد نسل کشی کمونیست‌ها، انقلابیون و زندانیان سیاسی ایران به لینک زیر مراجعه کنید

http://dialogt.info/wp-content/uploads/2016/02/ketab-Siah.pdf