حدیثِ عاشقی،شعری از سعید یوسف

امیر پرویز پویان

امیر پرویز پویان

رهنوردیم و، به ره، پویان رویم
چون گوزنان، همچو آهویان رویم

راه هائی نازموده پیشِ رو،ـ
راهِ رهپویان و رهجویان رویم

در پیِ آن سرخ گل که شْ دیده‌ اند
در کویری در نهان رویان رویم

جان به راهِ عشق دادن بس نکوست
چون به راهِ آن نکو رویان رویم

تا که یابد بهره‌ ای جانهای ما
زان نکوئی، سوی نیکویان رویم

گر که حق جوئیم، آن حق دیگرست
نی چو یاحق سوی یاهویان رویم

گر که حق گوئیم، آن حق عشق دان
ما حدیثِ عاشقی گویان رویم

ظلم و ظلمت را نهاده پشتِ سر
وز پلیدی دست و دل شویان رویم