تحریم انتصابات شکنجه گران و نگاهی به یادداشت‌های کوتاهی از روشنفکران داخل و خارج از کشور

در نعره کشان رسانه‌های جمهوری اسلامی چی و خفه کردن بی محابای صدای مخالفین انتصابات ضددمکراتیک در ایران که مردم را دعوت به انتخاب میان شکنجه‌گران و طراحان کشتار سراسری زندانیان سیاسی در ایران می‌کنند، یادداشت‌هایی کوتاه از روشنفکران داخل و خارج کشور را به عنوان سند افتخار جنبش تحریم و صدای وجدان آگاه و معترض مردم ایران برگزیده‌ایم. این یادداشت‌ها، مشتی نمونه خروار هستند که نشان می‌دهد شعله تحریم و اعتراض به شرایط سرکوبگرانه رژیم ایران خاموشی نگرفته و نخواهد گرفت. این بار چند یادداشت از حسن مرتضوی، اکبر معصوم بیگی، نعمت آزرم، خسرو صادق بروجنی و رضا اکرمی را که در رسانه‌های اجتماعی بیان کرده‌اند، در وبلاگ گفتگوهای زندان منتشر می‌سازیم. وبلاگ گفتگوهای زندان

***

اکبر معصوم بیگی

حکایت ما، حکایت آن ها

آورده اند که در سرزمین جابلقا پادشاهی فرمان می راند سخت قسی القلب و مستبد که پایش را توی یک کفش کرده بود که :“الا و لله دو دو تا می شود هشت تا “ و هر که از حکم او سر می پیچید یا به بندش می کشید یا اگر به تبلیغ عقیده ی خود جسارت می کرد، گردن می زد. این شد که عده ای از ریاضی دانان خوش خیال با ترس و لرزو به نیّت قانع کردن پادشاه خودکامه و خونریز این و آن را دیدندو وسیله انگیختند و سر انجام به حضور ملوکانه شرفیاب شدند و وهر چه زور داشتند زدند تا به معظم له با استدلال و دلیل و برهان شیر فهم کنند که :“دو دو تا می شود چهار تا، نه هشت تا „. پادشاه قدر قدرت که از این همه جهل و جسارت و گستاخی به خشم آمده بود دستور داد سر از تن این فضول ها که به خود جرئت تشکیک در علم پادشاه را داده بودند جدا کنند. اما بشنوید از تنی چند فضول دیگر که حتی توّهم این ریاضی دانان وهم زده را نداشتند و هم از آغاز می گفتند :“ایهاالناس ! بدانید و آگاه باشید که دو دو تا، همیشه، تا بشر بوده و تابشر باشد، می شود جهار تا „. جای این فضول های کویو برزن و شهر و روستا همیشه گوشه زندان یا در میدان اعدام بود“. اما زد و طبیعت کار خودش را کرد و چندی بعد پادشاه مستبد ریق رحمت را سر کشید و با هفت هزار سالگان همسفر شد. ولیعهد او نواندیش بود و بفهمی نفهمی بو برده بود که زمانه دیگر شده ، و در هر حال مسجد جای خیلی کارها هست ولی بعضی کارها هم نیست . این بود که با سطوت و صولت و حشمت مخصوص شاهان و سلاطین اعلام کرد که :“دو دوتا می شود شش تا، نه هشت تا „. عده ای که در دوران خوش شاه فقید مابین „چهار تایی ها“ و “ هشت تایی ها “ می ولنگیدند و گه گاه با افاضه ی „نمی دانم، چه می دانم، باید کار را تدریجی درست کرد، حرفتان درست اما الان چه می شود کرد؟“ خلایق را سر در گم می کردند با قیافه ی حق به جانب رو به چهار تایی ها آوردند که :“ دیگر چه می گویید؟ بابا روی تان را کم کنید دیگر، یعنی دشوار است فهمیدن این که دو دوتا شش تا بهتر از

دو دو تا هشت تاست؟ این یک قدم به جلوست . دو دو تا می شود شش تا . بهتر نیست ؟ یعنی مرغ همیشه یک پا دارد ؟“ „چهار تایی ها“ که چنان متعصب بودند که از این که در اقلیت بمانند ککشان نمی گزید جواب دادند :“بله شاید مرغ یک پا داشته باشد، ولی دو دو تا می شود چهار تا، نه هشت و نه شش تا . ما نوکر حقیقت ایم نه نوکر بادمجان . حقیقت هم مثل آزادی یکپارچه است، یا برای همه هست یا برای احدی نیست . حقیقت نصفه نیمه بد تر از هر دروغ شاخداری است „.ـ

حکایت آن ها

ریچارد نیکسون خطاب به مشاوران و سرکردکان تبلیغات انتخاباتی خود فقط یک شاه سخن طلایی داشت :“ مادر مرده ها ! بروید روی ترس های مردم کار کنید! یقین بدانید که مردم به ترس هاشان رای می دهند ، دست کم تا حالا که هرگز به امید هاشان رای نداده اند „ـ

حالا حکایت ماست!ـ

حسن مرتضوی

ما از اول انقلاب معروف به يك‌درصدي‌ها بوديم. همواره با همين لحن ما را كه از طيف گوناگوني تشكيل شده بوديم ريشخند مي‌كردند. ما با تحميق مردم، با سركوب انديشه‌ي آزاد، با نظارت غيردمكراتيك بر انتخابات، با محدودكردن گزينه‌هاي انتخابات، با ممنوعيت احزاب و سازمانها، با گله‌شمردن مردم مخالف بوديم. ما با عدم شركت‌مان اين مخالفت را تصريح مي‌كرديم. ما كساني نبوديم كه ففط در هنگام راي دادن با عدم‌شركت خود نه بگوييم بلكه در فاصله هر دو انتخابات شهر را از مخالفت‌مان پر مي‌كرديم. به هر شكلي كه امكان بود فرياد نارضايتي خود را به گوش مردم مي‌رسانديم. اين يك‌درصد روز به روز همچون توده‌ي برفي كه با هر غلت خود حجيم‌تر و مهيب‌تر مي‌شود رشد مي‌كرد. ما وجدان بيدار مردمي بوديم كه تن به نمايش نمي‌داد و وجدان و انسانيت خود را نمي‌فروخت. سركوبمان كردند. زندانيمان كردند. ما را كشتند و در به در كردند. اما ما باز هم از پاي فشردن بر خواست انساني‌مان نهراسيديم. بي‌گمان از ميان ما بسياري جدا شدند و به خواست‌هاي گذشته‌ي خود پشت كردند. اما هر انتخاباتي و پيامدهاي هر انتخاباتي كه خود را در وضعيت تحقيرآميز زندگي اجتماعي و سياسي و اقتصادي مردم نشان مي‌دهد، صفوف ما را پرشمارتر كرده است. اين يك درصد در انتخابات گذشته 14 ميليون نفر بوده است! و اكنون به چنان وزنه‌ي تعيين‌كننده‌اي تيديل شده است كه حضور يا عدم حضور ما در هر نتيجه‌اي اساسي است. اين ما نيستيم كه منفعليم. برعكس! وجود ما بازتاب آتش فروزان و درخشان حقيقت در هر لحظه و هر جا است. پاسدار حقيقت باشيم!

***

اندر باب كشف حقيقت!ـ

عصر يكي از روزهاي تابستان 62 بود. در راهروي 206 كنار در اتاق بازجويي نشسته ‌بودم. شعبه تقريباً خالي بود و براي همين صداهاي داخل اتاق بازجويي به راحتي شنيده مي‌شد. صداي مردي مي‌آمد:ـ

ــ «هي تو! براي چي اومدي دم در زندان؟ چرا به داخل زندان خيره شده بودي؟»ـ

ــ «من مي‌‌خواستم ببينم حقيقت چيست. آيا شكنجه مي‌دهيد يا نه. براي همين آمدم دم در اوين.»ـ

ــ «تو غلط كردي كه مي‌خواستي ببيني حقيقت چيست. گه خوردي كه دنبال حقيقت هستي.»ـ

بعد صداي بلند يك كشيده و پشت سر آن مشت و لگد و فريادهاي خفه مرد.ـ

ــ مرد ناله كنان: «آخر خود آيت‌الله منتظري گفته شكنجه ممنوع است»ـ

ــ آيت‌الله منتظري و اعوان و انصارش با تو يك جا گه خورده.»ـ

دوباره صداي كشيده همراه با با مشت و لگد.ـ

ــ «برادر من كه كاري نكردم. فقط اومدم جلو در اوين ببينم چه خبره!»ـ

ــ «مرديكه ديوث تو گه خوردي كه مي‌خواي ببيني چه خبره.»ـ

و باز صداي چك و لگد و مشت و آه و ناله و فرياد.ـ

ــ «خب حالا به حقيقت رسيدي!»ـ

مرد گريه‌كنان گفت: «آره بخدا رسيدم. باور كن رسيدم. نزن جان مادرت نزن»!ـ

حقيقت با ماست!ـ

***

صورتک‌ها را برداشته اند، زیرا وقاحت چهره‌ی صادقانه‌تری است. شرم کسی دارد، که از رسوایی بهراسد. تا هستیم ما مشاطه‌گرانی که صورتک‌های „بد و بدتر“ را ساخته ایم و خلایق را به حماقت دعوت می‌کنیم، آنها دیگر نیازی به صورتک‌هایشان ندارند.

***

براي حقارتي كه متحمل هستيم، براي پذيرش فضاحت در مملكتي كه همه دزدها با هم حكومت مي‌كنند و حتي پنهان نمي‌كنند كه دزدند و عده‌اي مي‌كوشند به دزد خوب راي بدهند و از كم‌شدن روي دزد بد هورا مي‌كشند متاسفم. عميقا و با تمام وجود براي خودمان متاسفم كه تا اعماق وجودمان تحقير مي‌شويم و تحقيرمان را سرفرازي‌ مي‌ناميم. واقعا شرم ديگر يك احساس انقلابي است؟ بعيد است. اكنون يادمان مي‌دهند كه پذيرش حقارت و بزدلي رسم و راه است. اكنون با صداي بلند، با هوراها، با هيجان از دروغ خوب سخن گفتن و تاييد كردن آن نداي روز است. اكنون دفاع آگاهانه از دروغ رسم و راه است. زماني نيمه حقيقت را دروغ مي‌دانستيم. اكنون دروغ را حقيقت مي‌دانند و جار ميزنند بشتابيد بشتابيد: اين حقيقت كنوني‌ شماست.

***

در حال ترجمه متني هستم كه به اين جمله برخوردم: «هولدرلين و نوآليس در ينا، مي 1795، در حضور فيشته و به‌واسطه‌ی دوستی مشترك، امانوئل نيت‌هامر ، به يكديگر معرفي شدند. دریغ كه جزييات گفت‌وگوي آن‌ها را نمي‌دانيم!» واقعا دريغ! خيلي اوقات اين كشش بي‌امان را داشته‌ام كه شاهد گفتگويي باشم كه تاريخ ساز است. مثلا فكر كنيد در ديدار منتظري با هيئت مرگ حضور داشتيم. درست همانجا كه آقاي رييسي با همان صداي ارام و خونسرد خود مي‌گويد، اجازه بدهيد كار اين 200 نفر را تمام كنيم. و بعد همه مي‌خندند. فكر مي‌كنم ديگر در تمام زندگي‌ات اين صحنه را از ياد نبري، طوري كه هرگز هيچ لحن مليحي خامت نكند، حتي زماني كه ميگويد بايد با احترام حرف بزنيم و حقوق مخالف را رعايت كنيم! يا مثلا همين آقاي قاليباف كه خيلي نگران 96 درصد مردم مستضعف است. من خيلي دوست دارم لحظه‌اي كه مي‌گويد بايد گازنبري دانشجويان را بزنيم باشم. يعني لذتي كه از استشمام بوي خون مي برد را شاهد باشم و تا وقتي زنده‌ام بوي خون حالم را بهم بزند. يا زماني كه جناب اخلاق پيشه و وزير سابق ارشاد آقاي ميرسليم شاهد آتش گرفتن و حمله امت جان‌نثار به كتابفروشي مرغ آمين براي كتابي بود كه اشاره‌اي به همجنس‌گرايي كرده بود، دوست دارم موقع خواندن گزارش‌هاي واصله كنارش بودم و آن نيشخند مرموزانه را بر چهره‌اش مي‌ديدم. و آقاي روحاني. درست در فضاي انتخاباتي كارگران معدن زنده به‌گور مي‌شوند. راستي اون لحظه‌اي كه فكر كرد بايد برم و نشون بدهم كه رييس‌جمهور اين مملكت ترس نداره بره با كارگران داغدار حرف بزنه چي در سرش مي گذشت و به همكارانش چه گفت؟ كاش بودم. كارنامه درخشان هر كدام را كه مي نگري رشته خوني در پس آن روان است. سمج، سرخ، جاري و مدام يادآورنده و خواهان عدالت… با مردگان و زندگان ما چه كرديد و چه خواهيد كرد؟

نعمت آزرم

در نمایشنامۀ انتخابات

پرسید: دربارۀ شش نفر تایید شدۀ نامزد رئیس جمهوری که در دو دستۀ سه نفری دربرابرهم صف بندی و افشاگری می کنند نظرت چیست ؟ گفتم : گفته ام :ـ

یک دستۀ لاشخوار و یک فوج گُراز

کردند به طعمه ای چپاول آغاز

 هر دسته چوخواست طعمه را بیش خورَد،

 برخاست میانشان هیاهوی دراز…!

 +

باز پرسید : با اینهمه می توان اندیشید درمیان همین شش نفر کدام یک به نسبت

 معقولتر سخن گفت ؟ گفتم البته روحانی بود که مضمون این رباعی سعدی را خجولانه

 وبا لکنت زبان بیان کرد:ـ

+

چون ما و شما مقارب یکدگریم

 به زان نبوَد که پردۀ هم ندریم :ـ

ای خواجه تو عیب من مگو تا من نیز ،ـ

 عیب تو نگویم که یک از یک بتریم…!ـ

نعمت آزرم . پاریس .24 اردیبهشت 1396 /14 ماه مه 2017

خسرو صادقی بروجنی

باید به اصلاح طلبان که راه به راه برای قالیباف جک می سازند گفت لطفا جانب اعتدالتان را از دست ندهید. خدا را چه دیدی. شاید دوره بعد همین „بدتر“، „بد“ نظام انتخاباتی بود و مجبور شدید ازش حمایت کنید. بالاخره رای ندهید چیکار کنید؟ بدیل دیگه ای هم که وجود ندارد!

***

سوال استراتژیک از رای دهنده ها:ـ

اگر روحانی و جهانگیری و هاشمی طبا رد صلاحیت می شدند به چه کسی رای می دادید؟

پاسخ احتمالی: در اون موقع گزینه مناسب می تونست میرسلیم باشه. چون هم در کابینه هاشمی وزیر بوده هم دانش کارشناسی بیشتری برای مدیریت اقتصادی کشور دارد. به همین راحتی „بدتر“ِ کنونی تبدیل می شد به „بد“ و „ایده آل“ آقایان. البته اگر میرسلیم و قالیباف هم رد صلاحیت می شدند تکلیف مشخص بود. به رئیسی رأی می دادند با این استدلال که «اگه رأی ندهیم چیکار کنیم، بدیلتون چیه؟»ـ

پی نوشت 1: دموکراسی دیگ شله زرد نیست که هر چهار سال یکبار هم بزنید.ـ

پی نوشت 2: حق با آن مجری رادیو بود: «در این نمایش پرشکوه شما هم دعوتید»ـ

***

به عقب باز نمی گردیم!ـ

یکی از شعارهای تبلیغاتی روحانی این است که „به عقب باز نمی گردیم“. اتفاقا ایشان در دولت خود کاملا به عقب بازگشته اند. نزدیک بینی تاریخی، سطحی نگری تحلیلی و تبلیغات سیاسی اعتدالگرایان موجب شده بخش وسیعی از جامعه تصور کنند که تاریخ این سرزمین با دولت احمدی نژاد شروع و فرجام آن نیز پیروزی اصلاح طلبان در پوستین اعتدال گرایی است. در صورتی که قدرت گیری احمدی نژاد جز در سایه دولت های پیش از او امکان پذیر نبود. اجرا و اصرار به اجرای سیاست های مخرب تعدیل ساختاری در دوره هاشمی و توجه اکید به توسعه سیاسی در سایه بی توجهی به محرومان، فقرا و حاشیه نشینان شهری در دولت خاتمی، اقشار محروم و ناراضی را ایجاد کرد که با وعده یارانه و پول نقد به احمدی نژاد رای دادند. امروز دولت روحانی، نه بازگشت به توسعه سیاسی دوران خاتمی، بلکه عقب گرد به سیاست های اقتصادی دوران هاشمی است. حضور مشاوران و وزرای اقتصادی دوران هاشمی در کابینه روحانی و حذف کامل شعار جامعه مدنی از تبلیغات ایشان را می توان مثالی بر این ادعا گرفت. از این رو دولت روحانی خلاف ادعای ذکر شده کاملا به عقب بازگشته است. آن هم گذشته ای که زمینه ساز روی کار آمدن احمدی نژاد شد، نه آن گذشته ای که داعیه دار توسعه سیاسی، جامعه مدنی و بزرگ تر شدن طبقه متوسط بود. امروز طبقه متوسط بیش از آنکه ریشه های عینی و اقتصادی به معنای اقشار میان درآمدی داشته باشد، بیشتر حامل محافظه کارانه ترین و عقب افتاده ترین اشکال تفکر و عمل سیاسی است که اتفاقا بیش از سایر طبقات به حفظ وضع موجود کمک می کنند. وضع موجودی که بیش از همه معیشت این طبقه و طبقات پایین تر از آن را هدف گرفته است. به پوستر تبلیغاتی روحانی نگاه کنید. در کنار عکس او، نه عکس خاتمی، نماد توسعه سیاسی اصلاح طلبان، بلکه عکس هاشمی، نماد توسعه اقتصادی منهای توسعه سیاسی نقش بسته است. اصلاح طلبانی که حتی به خودشان وفادار نیستند. آن ها تقیه نمی کنند. آن ها همین هستند که نشان می دهند؛ حضور کم خطر در قدرت و سهم خواهی از سفره انقلاب.

***

یه عده هم هستن وجاهتشون را از نظرات رادیکال چپ و و تحریمی ها می گیرن اما لایکهاشون نشون میده رأی می دهند. اصفهانی ها به این افراد اصطلاحاً می گن „کبوتر دو برجه“. یعنی کسایی که خوردنشون یه جای دیگه اس، ریدنش جایِ دیگه. در اصفهان برج های بزرگی بود به نام برج کبوتر که کبوترها در آن جا دانه و آب می خوردند و فضله و مدفوعشان را می کردند و برای کشاورزی تهیه کود مرغوب می شد.

رضا اکرمی

به عزيزانى كه در ايران هستند و قلم مى زنند ، با بغضى در گلو و دلى پر درد مى روند تا با رأى به حسن روحانى دوره رياست جمهورى اسلامى او را « تكرار» كنند .ـ

فرستادن دومين نفر « تيم مرگ» ، ابراهيم رئيسى به صحنه نمايش انتخابات وقتى ميسر شد كه شما به حسن روحانى رأى داديد و آنگاه كه مصطفى پورمحمدى را درپست وزارت دادگسترى گذاشت از شما دادى بلند نشد .ـ

امروز يك قاتل ديگر مفتخر به قتل و جنايت ، ابراهيم رئيسى جلو رانده شده است تا آخرين رگ اخلاق و انسانيت در بى حسى كامل از كار بيفتد و با رأى ميليونى ( چه بازنده باشد و چه برنده ) كه به نام او ثبت مى شود به پذيريم «آنچه گذشته است مربوط به گذشته است ، شرايط انقلاب چنين ايجاب مى كرده ، نه تنها آنرا مى بخشيم» ، بلكه بالكل فراموشش مى كنيم .ـ

پذيرش ورود در اين بازى ،خود شكستن آخرين خط قرمزهاى بخشى از جامعه سياسى ، مدنى وروشنفكرى ايران بود كه عملاً در كارزارچنين « انتخاباتى» ورود كرد .ـ

تا همينجا با كمال تأسف بايد بگويم كه يك به هيچ بازى را به ثقل و نيروى اصلى قدرت باخته ايم .ـ

كسانيكه فكر مى كردند حال كه دشمن به پاى خود آمده است به گورفعالانه در انتخابات شركت مى كنيم تا مسئله قتلهاى سال ٦٧ را به مسئله مردم تبديل كنيم جادارد به نتيجه كارشان بيشتر بى انديشند .ـ

حال در نقطه ديگرى قرار داريم . مى بينم بسيارانى از شما مى نويسيد بنا به اين يا آن دليل مى خواهيد در « انتخابات » شركت كنيد وبه روحانى رأى بدهيد .ـ

برخى از مبلغان شركت، انتخابشان نه بين بد و بدتر، بلكه انتخابى است بين خوب و بد ، روى سخن من در اينجا اصلاً با اين دسته نيست . آنها يا در چنين انتخابى منفعت دارند ويا تحليل و ارزيابى اى اساساً غلط از ماهيت حكومت اسلامى دارند ،اما به آندسته از دوستان كه مى روند تا اوضاع را از اين خرابتر نبينند ، مى روند تا يكدستى دارودسته قدرت ( كه هر گز هم در جمهورى اسلامى شدنى نبوده است) را مانع شوند ، مى روند، چون به هرترتيب، در چهارسال گذشته رضايت بيشترى از گذران زندگى خود داشته اند و مى ترسند كه دستخوش تلاطمات و ناشناخته ها گردد، توصيه مى كنم بر روى بندى از قانون اساسى كه در زير مى آورم مكثى داشته باشند و ببينند در اين « نظام مقدس» چه امورى براى يك رئيس جمهور مى ماند ؟ چرا كه تفكر بر اين موضوع دونتيجه خواهد داشت .

يك : خود و بويژه جوانتر ها را به ميدان وعده و وعيدهائى نمى فرستد كه اصلاً در يد و قدرت رئيس جمهور نيست و نتيجه كار فقط و فقط يأس و سرخوردگى بيشترخواهد بود

.دو: كانون اصلى بحران سياسى ،ساختارى ومديريت كشور را از ديدها پنهان نمى كند و شايد به جامعه كمك كند تا به راه حلهاى ديگرى هم بى انديشد كه از جمله مهمترينهاى آن ، مطالبه تغيير قانون اساسى مى باشد ، كه بدون آن اين دور تسلسل بى حاصل در حالى تكرار مى شود كه كشورما هرروز در فقر و فلاكت و بيشتر فرو مى رود .

ـ«‎اصل يكصد و دهم:ـ

‎وظايف و اختيارات رهبر: 1 ­ تعيين سياستها كلي نظام جمهوري اسلامي ايران پس از مشورت با مجمع تشخيص مصلحت نظام. 2 ­ نظارت بر حسن اجراي سياستهاي كلي نظام. 3 ­ فرمان همه پرسي. 4 ­ فرماندهي كل نيروهاي مسلح. 5 ­ اعلام جنگ و صلح و بسيج نيروها. 6 ­ نصب و عزل و قبول استعفاي : الف ­ فقهاي شوراي نگهبان. ب ­ عاليترين مقام قوه قضائيه. ج ­ رئيس سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران. د ­ رئيس

‎ستاد مشترك. هـ ­ فرمانده كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي. و ­ فرماندهان عالي نيروهاي نظامي و انتظامي. 7 ­ حل اختلاف و تنظيم روابط قواي سه گانه. 8 ­ حل معضلات نظام كه از طرق عادي قابل حل نيست٬ از طريق مجمع تشخيص مصلحت نظام. 9 ­ امضا حكم رياست جمهوري پس از انتخاب مردم. صلاحيت داوطلبان رياست جمهوري از جهت دارا بودن شرايطي كه در اين قانون مي آيد٬ بايد قبل از انتخابات به

‎تأييد شوراي نگهبان و در دوره اول به تأييد رهبري برسد. 0 1 ­ عزل رئيس جمهور با در نظر گرفتن مصالح كشور پس از حكم ديوان عالي كشور به تخلف وي از وظايف قانوني٬ يا راي مجلس شوراي اسلامي به عدم كفايت وي بر اساس اصل هشتاد و نهم. 1 1 ­ عفو يا تخفيف مجازات محكومين در حدود موازين اسلامي پس از پيشنهاد رئيس قوه قضائيه. رهبر مي تواند بعضي از وظايف و اختيارات خود را به شخص ديگري تفويض كند.