جای خالی رفقای از دست رفته ام! – نگاهی زندگی و آثار جانفشان داریوش کایدپور، از: همایون ایوانی

رفیق جانفشان داریوش کاید پور
رفیق جانفشان داریوش کاید پور

 اگر می ماندند
شکوفه باران می شدند
درختان بادامی که از تیغ گذشتند
اگر می ماندند
دهان کودکان پر از شهد بادام های رسیده می شد
و حتا بادام های تلخ
اگر می ماندند.
مینا اسدی

اگر می ماندند، اگر می بودند… امروز چنین نمی بود… ـ

سال ها پیش، درپاسخ به خبرنگار یکی از نشریات چپ ترکیه که از من پرسیده بود: اگر به سالهای مبارزه علیه جمهوری اسلامی و زندان فکر می کنید، اگر به سالهای فعالیت در داخل کشور فکر می کنید، اولین چیزی که جای خالی اش را احساس می کنید چیست؟ پاسخ دادم «جای خالی رفقای از دست رفته ام!» نمی دانم خبرنگار انتظار دیگری از پاسخم داشت یا نه؟ اما پس از سالها، همچنان جای خالی رفقای از دست رفته ام، اولین پاسخی است که به ذهنم می رسد. رفقایی که در سالهای مختلف مبارزه علیه حکومت شاه و جمهوری اسلامی از دست داده ایم… این بار می خواهم جای خالی داریوش کائد پور را کمی نشان دهم، جای خالی شخصیتی پیگیر و انقلابی، نظریه پردازی پرکار در شرایطی سخت، با احساسی عمیق از وفاداری به آرمانهای طبقه کارگر و طبقات فرودست

چندی است که قولی به تعویق افتاده دارم که درباره رفیق جانفشان و هم زنجیر زندانهای رژیم جمهوری اسلامی داریوش کائدپور، یادمانده های رفقای زندان را جمع آوری کنم. با این حال، هنوز چشم به راه یادداشت های سایر رفقا هستم. به همین خاطر، قدم نارسا و ناکاملِ اول را با این نوشته کوتاه برمی دارم و امیدوارم که  رفقایی که شناخت بیشتری از رفیق داریوش دارند نیز یاری رسانند تا بتوان جنبه های مختلف دیدگاه ها و زندگی او را به درستی در معرض دید علاقمندان جنبش کمونیستی و انقلابی قرار داد. رفیق داریوش از رفقای کميته انقلابي م-ل سازمان رزمندگان آزادی طبقه کارگربود که در بندهای انفرادی آسایشگاه اوین، جدا از سایر زندانیان سیاسی نگه داشته می شد. با این حال، دست نوشته های رفیق داریوش در سال های 1365 و 1366 از انفرادی های اوین به دست سایر زندانیان سیاسی در بندهای 3 و 5 اوین می رسید. من در نوشته ای که درکتاب زندان به ویراستاری ناصر مهاجر، جلد دوم، در سال 1380 انتشار یافت تحت عنوان مطالعه در زندان مردان جمهوري اسلامي (برای خواندن مطلب روی عنوان مقاله کلیک کنید) به این فعالیت سترگ زندانیان سیاسی در آن دوره از زندانهای جمهوری اسلامی اشاره داشته ام. در آن سالها، هنوز مستندات کافی و گردآوری فعالیت های فکری رفیق کائد پور هنوز برای ما ممکن نشده بود. به همت کوشندگان و رفقایی، برای ما ممکن شد که به تدریج بخشی از کارهای فکری و نظری داریوش کائد پور را در دسترس داشته باشیم. انتشار اسناد قبل از دستگیری، شناختی که از فعالیت های او در دوره شاه و جمهوری اسلامی در این سال ها آرام آرام انتشار یافته است، تکمیل حلقه های مفقوده ای از شخصیتی پیگیر، جدی و پراحساس را نشان می دهد که در سال های شکنجه و زندان نیز تا دم واپسین برای پیشبرد مبارزه طبقاتی و کار آگاهگرانه بازنایستاد. در اینجا، برای آشنایی با بخشی از کارهای فکری داریوش کایدپور می توانید به لینکهای زیر مراجعه کنید که تاکنون در صفحه ویژه سازمان رزمندگان انتشار یافته اند (برای خواندن مطلب روی عنوان مقاله کلیک کنید):ـ

لینکها در کتابخانه الکترونیکی گفتگوهای زندان منتقل شده است

http://dialogt.info/

 

اسناد سازمان رزمندگان

 

داریوش کایدپور؛ فرزند طوفان، وفادار به آرمان زحمت­کشان

رفیق جان­باخته داریوش کایدپور در یک خانوادۀ زحمتکش در شهر مسجدسلیمان خوزستان به دنیا آمد. در دهۀ 1350 به دلیل فعالیت­های سیاسی به زندان افتاد. زنده‌یاد رفیق آلبرت سهرابیان در خاطرات خود از زندان رژیم سلطنتی در دهۀ 1350 می‌نویسد:

”…در زندان در آن اوج مبارزات بر علیه رژیم شاه با چهره­های جوان و مبارزی آشنا شدم که نشان‌دهندۀ گسترش مبارزه علیه رژیم شاه و جلب هر چه بیشتر جوانان در این راه دشوار و سخت بود. داریوش کایدپور و برادرش ایرج از جملۀ این جوانان بودند که در رابطه با یک محفل مارکسیستی با گرایش­های مائوئیستی دستگیر شده بودند. آن‌ها اهل مسجدسلیمان بودند و در یک خانوادۀ کارگری بزرگ شده بودند. داریوش جوانی با قد متوسط و پوستی سبز و چهره­ای دوست‌داشتنی بود. تهرانی جلاد او را خیلی شکنجه داده بود به طوری که برای مدتی خون استفراغ می­کرد و غذا خوردن برایش به عذابی مبدل شده بود. اگر چه ایرج سنش از داریوش بیشتر بود اما او تحت تاثیر داریوش به مبارزۀ سیاسی کشیده شده بود و و از همان نظر اول مشخص می­شد که داریوش با ایمان­تر و مقاوم‌تر از ایرج است.“

رفیق داریوش پس از آزادی از زندان و قیام 1357 به سازمان رزمندگان در راه آزادی طبقۀ کارگر پیوست که از جمله گروه­های منتقد مشی مسلحانه و معتقد به مشی سیاسی-توده­ای و موسوم به خط 3 بود. رفیق داریوش در مرکزیت و هیات تحریریۀ نشریه سازمان عضویت داشت. سازمان رزمندگان مانند سایر سازمان­های چپ انقلابی از سال 1359 و هم‌زمان با تشدید سرکوب و فشار رژیم اسلامی، درگیر یک بحران سیاسی و ایدئولوژیک درونی گردید. به تدریج سه جریان اصلی در درون سازمان شکل گرفتند: گرایشی که با پذیرش تز ”راه رشد غیر سرمایه­داری“ مانند سازمان اکثریت به حزب توده پیوست، جناح موسوم به ”فراکسیون انقلابی“ که طرفدار دیدگاه­های گروه اتحاد مبارزان کمونیست (سهند) بود و پیوستن به روند تشکیل حزب کمونیست ایران به محوریت کومله و اتحاد مبارزان کمونیست را در دستور کار داشت و یک گرایش انقلابی دیگر که قصد بازسازی سازمان رزمندگان را داشت و منتقد سرسخت دو گرایش دیگر بود و نام ”کمیتۀ انقلابی سازمان رزمندگان آزادی طبقۀ کارگر“ را برگزیده بود. رفیق داریوش مهم­ترین سخنگوی گرایش سوم بود و آثار بسیاری را در شرایط سخت در نقد گرایش­های دیگر به نگارش درآورد. از وی پلمیک­های زیادی در نقد دیدگاه­های اتحاد مبارزان کمونیست و حزب کمونیست ایران بر جای مانده است. رفیق داریوش در دشوارترین شرایط و سیاه­ترین روزها در سنگر مبارزه در داخل کشور باقی ماند. او فرا رسیدن دوران ارتجاع و حاکمیت ضد انقلاب را درک کرده بود و لزوم عقب­نشینی انقلابی، حفظ کادرها، کار درازمدت صبورانه، نقد آوانتوریسم در سبک کار و… را مطرح می­ساخت. از سال 1363 رفقای کمیتۀ انقلابی رزمندگان ارگان تئوریک این گرایش را در داخل کشور منتشر می­سازند. رفیق داریوش در سال 1364 در شرایط زندگی و مبارزۀ مخفی از ایران به کردستان عراق رفت و به فعالیت‌های خود ادامه داد. رفیق داریوش در سال 1365 جهت رسیدگی به امور تشکیلاتی با قاطعیت و شهامت بسیار مجدداً به ایران باز می‌گردد و در کردستان بازداشت می­شود. او را به زندان اوین منتقل می­کنند و به خاطر سوابق و جایگاهش تحت شکنجه‌های شدید قرار می­دهند اما رفیق، با استواری بر سر آرمان­های خود پافشاری می­کند و در گروه زندانیان سر موضعی، اوین را به محل آموزش و بحث­های کمونیستی تبدیل می­کنند. او در جریان قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان 1367 جاودانه می­شود. خاطرۀ زیر از توفیق عظیمی بیانگر روحیۀ اعجاب­انگیز رفیق در آخرین روزهای زندگی است:

 ”…اوایل شهریور تعدادی از ما را به سالن 325 منتقل کردند و در آن جا بود که فهمیدم چه فاجعه­ای رخ داده. هر روز اسامی تعدادی را می­خواندند. زندانی لباس می­پوشید و می­رفت. قبل از رفتن آقای عباس امیرانتظام با حالتی از احترام با زندانی از کنار تک تک ما می­گذشت. اواسط شهریور 67 حسین­زاده که معاون زندان اوین بود به داخل بند آمد از میان زندانیان داریوش کایدپور را مخاطب قرار داد و گفت چه کار می­کنی داریوش؟ داریوش با استواری فریاد زد باد می­کارم تا طوفان درو کنم. فردای آن روز داریوش کایدپور، رضا باقری، علیرضا تشید، علیرضا صمدی، سعید متین، سعید طباطبائی، سعید خواجه‌نوری، حسین فتحی و… را با کلیه وسایل صدا زدند و بردند.“

آلبرت سهرابیان در خاطراتش در مورد او می‌نویسد:

”…از او [ایرج-برادر رفیق داریوش] در مورد سرنوشت داریوش پرسیدم. او گفت: پس از این که من از دیدگاه‌های گذشتۀ خود دست کشیدم و آن‌ها را نادرست دانستم، رژیم از من خواست که با برادرم داریوش صحبت کنم که او هم با من همکاری کند و حاضر شود به خواسته‌های رژیم تن دهد. من چند بار با داریوش دیدار داشتم و هر چه کوشش کردم که او را آماده کنم که با من همگام شود، حاضر نشد. داریوش به من گفت: تو برادر من هستی اما هر کس راه و روش خودش را در زندگی شخصی‌اش مشخص می‌کند. من هیچ‌گاه حاضر به همکاری با این رژیم نیستم و هرگز به زحمت­کشان که در میان‌شان پرورش یافتم، خیانت نخواهم کرد…“

به نقل از مقاله: با یاد آن شهریور…، تیمور پیروانی

http://alternative-magazine.blogspot.de/2012/09/blog-post_4712.html

***

بخش دیگری از احساس و روحیات داریوش را در شعرهایش می توانید بیابید. پایداری در راه کارگران و زحمتکشان، بدون عشق و پیوندی واقعی با آنان ممکن نیست. رفیق داریوش، با شعرهایش، لحظاتی از احساس درونی اش را برای ما آشکار می کند:ـ

شعری ازداریوش کایدپور بیاد داریوش و تمامی جانفشانان و جانباختگان راه آزادی و انسانیت. درود بر شما و آینده از آن ماست. با تشکر از شهناز کایدپور

آزادی
هنگامی که باد می وزید
و حرارت همچنان در تغییر بود!
من در خیابانی گمنام
از مادری لاغر و فرتوت
جدا شدم
و آشکارا
چون لحظه تولد
برهنه و بی استتار زیستم
زیرا که چیزی برای پنهان کردن نداشتم!
ویافتم
مردمانی را
که چون من
درفقرو تباهی و ظلمت
اندوه و رنج سخت
عریان و بی نقاب .
ای ذرات باد
که پاک ترین پیک هایید !
پیام مرا برسانید به گوش گرسنگان جهان
که ما چون پتک خواهیم شد
و هر مانعی را خرد خواهیم کرد!
که ما چون سیل خواهیم شد !
و خانه های عافیت و آرامش را
که بر پشت سر ما
لم داده بر زمین
ویران کنیم!
آتش می افکنیم به دنیای کهنگی !
ویران می کنیم،تا عالمی رها
از نو بنا کنیم !
با ارتشی که
ستمدیدگان فقر!
زحمتکشان مانده به یک قرص نان خشک!
داغ فرار حقارت و پستی
بر پشت دیدگان!
سازندگان قوه ی آنند!
شاید باد پیکم را به دیوارها بکوبد!
همچنان که مشتم را!
اما ای ذرات باد
که پاک ترین پیک هایید،
من در نبرد شب ازپا افتاده ام!
آزاد زیسته ام!
آزاد مرده ام!
سال  61

داریوش کاید پور

***

سکوت از داریوش کایدپور
اگر می بینی
هر روز با سری افکنده
آرام و بی صدا
تن بکار می سپرم!
اگر می بینی
در برابر فریادها ی وحشیانه ات
تنها به نیم نگاهی گذرا
بسنده می کنم
گمان نکن که می ترسم!
گمان نکن که قدرت تو !
مقاومت مرا در هم شکسته است!
نه!
من فکر می کنم!
من نقشه می کشم!
آرزوی یک انقلابی
افسوس! افسوس!
دریغ و صد دریغ!
که با دستانم جز یک تفنگ نمی توانم بردارم!
کاش هر انگشتم
دهانه ی توپی میشد
بهر قلب ارتجاع! ـ

همایون ایوانی، پانزدهم فوریه 2015