هنجارانگاری دگرجنسگرایی و خشونت، از عسل اخوان- زهرا، ن
دوگانگی جنسی، تقسیم انسان ها به دو دسته زن و مرد و تعریف صفات مطلوب برای هر دسته، باعث تشدید دو قطب جنسیتی می شود. این صفات صرفا مبتنی بر جنسیت و ورای ارزش گذاری های اجتماعی نیستند بلکه صفات مردانه بازتابی از ارزش های غالب جامعه و صفات “ضعیف“ زنانه اغلب تضمینی برای حفظ نظم موجود و همچنین بی خطر برای نظام مردسالار و سرمایه داری به حساب می آیند. به تبع از این دوگانه، تفاوت میان این دو قطب به مراتب بیشتر از تفاوت میان اعضای تشکیلدهندهی هرکدام از این دو دسته جلوه میکند و خود این مسئله یکی از پایهگذاران هنجارانگاری دگرجنسگرایی محسوب میشود .
هنجارانگاری دگرجنسگرایی (هترونورماتیویتی)، مناسبات قدرتی مبتنی بر جنسیت است که از نظم دوگانگی جنسیتی در جامعه یک میل دگرجنسگرایانه نتیجهگیری میکند. دگرجنسگرایی، یک هنجار اجتماعی غالب است که در اغلب موارد با استدلالهای بیولوژیستی اساس تلقی میشود، در نتیجه همجنسگرایی یک انحراف یا یک پدیدهی در حاشیه ارزشگذاری میشود. هنجارانگاری دگرجنسگرایی، تفاوتهای جنسیتی و جنسی را به “طبیعت“ تقلیل میدهد، مانع پذیرش طیف وسیع جنسیتهای گوناگون[1] میشود و از این طریق به تبعیض و خشونت میانجامد.
خشونت ناشی از دوگانگی جنسیتی، فیزیکی و نیز روحی-روانی در تربیت از طریق الگوهای زیبایی و جلوه دادن مطلوبیتی برای زن یا مرد بازتولید میشود، همچنین از طریق نهادها و به طور ساختاری خود را تثبیت میکند. این ساختار موجب بازتولید خشونت، بیشتر بر فردی که در این هیرارشی فرودستتر است میگردد، این فرودستان زنان و همهی کسانی که در این چارچوب نمیگنجند را شامل میشود (برای مثال همجنسگرا/ترانس* ستیزی و بازتولید مردسالاری علیه همهی این افراد از جمله مردانی که کلیشههای مردانگی کمتری دارند بیشتر رخ میدهد. دلیل این تبعیض و ستم، طبقهبندی کردن این افراد در جامعه به دلیل داشتن “صفات زنانه“ در دستهی فرودستان است، چرا که زن بودن در این هیرارشی، به معنی جایگاه فرودست است). در این مورد، خشونت خانگی مثال روشنیست، فرهنگ تجاوز زمانی که در خانواده چه علیه کودکان، زنان و تمام کسانی که فرودست در هیرارشی خانواده تلقی میشوند بروز پیدا میکند، تلفیقی از تملک مرد بر دیگر اعضای خانواده و عادی بودن تصاحب و اعمال خشونت بر مایملک خود در ساختار خانواده است؛ در عین حال آن اسطورهی مردانگی که در جامعه وجود دارد اجازهی تولید و بازتولید خشونت خانگی از سمت مرد را میدهد و آن را امری عادی تلقی میکند. همچنین این ابژه دیدن زن و کودک در ساختار خانواده که تماماً تحت اختیار ارادهی مرد است در بیرون از خانه نیز موجب میشود که مرد خانواده هیچ ارادهای به جز ارادهی خودش را از سمت آن کسانی که او را در دستهی ابژهگان قرار میدهد، نپذیرد، این امر موجب بازتولید چرخهی خشونت و مردسالاری در بیرون از خانه نیز میشود. جامعه و نظام موجود، تلاش خود را برای ابژه پنداشتن این “ابژهها“ توسط خودشان نیز میکند، یعنی در بهترین حالت قرار است که این افراد خود را فقط قربانی ببینند و در بسیاری از موارد حتی قربانیها خود را مقصر بدانند. این امر موجب از بین بردن سوژهگی سوژههای تحت ستم، تحت گفتمانهای قربانی محور میشود و بیخطر ساختن این افراد برای نظام مردسالار موجود نتیجهی منطقی این نوع نگاه است.
مادامی که پذیرش این هنجارانگاری دگرجنسگرا و نمود بارز آن یعنی خانوادهی هستهای، به چالش جدی کشیده نشود، این دو قطبی تغییری نخواهد کرد. تا وقتی که جامعه فقط بر مبنای این دو قطب دستهبندی میشود و کارکردهای جنسیت، گرایشهای جنسی و هنجارهای تثبیت شده در نظام سرمایهدارانه- مردسالار امروزی مورد بررسی عمیق قرار نمیگیرند، خشونتها ناگزیر به عنوان نتیجهی منطقی “صفات قوی مردانه“ و “صفات ضعیف زنانه“ با عادیسازی این صفات، بازتولید کلیشههای جنسی و جنسیتی و تبعات ناشی از آنها خود را در اشکال مختلف تولید و بازتولید میکنند.
عسل اخوان- زهرا، ن.
دوازه فوریه 2015
[1] منظور از جنسیتهای گوناگون، جنسیتهای علاوه بر زن و مرد نیست بلکه رنگ باختن دوگانهی زن/مرد و آزادی افراد جامعه از تعاریف موجود جنسیت و پذیرش سیالیت جنسیتیست.
Soaal va nazar: Aayaa mobaarezehe Feministy, mobaarezeh e tabaghaatiest?. Aayaa in talaash, dar jange miyaane kargaraan va sarmaayeh daraan,jaanebdaare kargaraan ast?. Aayaa in padideh e
enheraafi aagaahaaneh, yaa naa aagaahaaneh, dar masire jonbeshe Socialisti e kaargaraan va zahmatkeshaan nist?. Aayaa dar Socialism,
mobaarezehe zanaan va mardaan daarim?.
Man fekr mikonam, mobaarezehe zanaan baa onvaane Feminism,
padideh e Buerzhevaaie, enheraafi va sargarmi e zabaan baazaane
“ Chap / Cherik “ ast!.
Baa dorood.
M.K.
/