زندانی سیاسی زن؛ ارزشهای تاریخی؛ کشمکش های طبقاتی!، سخنرانی زنده یاد آذر درخشان در دومین گردهمایی سراسری در باره کشتار زندانیان سیاسی در ایران، کلن، 25 آگوست 2007

آذر درخشان
آذر درخشان

آذر درخشان

کی می رود ز خاطر

خون روان یاران

منبع:ـ

http://dialogt.org

زندانی سیاسی زن؛ ارزشهای تاریخی؛ کشمکش های طبقاتی!، سخنرانی آذر درخشان

با درود به هزاران زندانی سیاسی که جان خود را بهای آرمان رهایی بشر از هر گونه ستم و استثمار کردند. و سلامی سرخ به  جانباختگانی که سر دادند و سر ندادند.

در این فرصت مختصر به طرح نکاتی در مورد موضوع زندانی سیاسی می پردازم.، که کمونیستها، نیروهای چپ و آزادیخواه باید بر سر آنها  روشن و متحد  باشند تا بتوانند آگاهی توده های مردم را نیز بر سر این مسائل ارتقاء داده و مسئله زندانیان سیاسی و قتل عام آنان را به یکی ازمهمترین مسائل مبارزات مردم علیه جمهوری اسلامی تبدیل کنند. این مسئله باید به یکی از نقاط بحرانی و آزار دهنده این رژیم تبدیل شود. تحقق این مهم بر دوش ماست.

نوشتار زیر سه  موضوع متفاوت اما بهم پیوسته در مورد زندان و زندانیان سیاسی در نظام جمهوری اسلامی است.

1

زنان زندانی سیاسی  بمثابه پدیده ای توده ای در زندان های جمهوری اسلامی

 

در دهه 60 زندان های جمهوری اسلامی شاهد پدیده ای بی سابقه در تاریخ ایران بود: هزاران زن زندانی سیاسی. چرا و چگونه زن زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی به پدیده ای این چنین توده ای و گسترده تبدیل شد؟

انرژی میلیونها زن در پروسه انقلاب 57 آزاد شده بود. میلیونها زنی که در سقوط رژیم پهلوی نقش داشتند و سرنگونی شاه برایشان طلوع آزادی بود و رهایی از قید و بند مناسبات عقب مانده  مردسالارانه.

زنان از انقلابی که برایش جانفشانی ها کرده بودند تحقق خواسته های حق طلبانه و عادلانه خود را انتظار داشتند. انقلاب شکست خورد و ثمره آن همه ایثار و فداکاری را مرتجعین اسلامی از مردم دزدیدند. شکست انقلاب، با پیروزی نیرویی رقم خورد که تثبیت قدرتش را به سرکوب زنان و فرودستی زنان در همه عرصه های زندگی گره زد.

خمينى در سال ١٣٦٠ (١٩٨١) ، گفت:“مهمترين ثمره انقلاب، بازگشت به حجاب زنان بود، اگر هيچ ثمره ديگرى هم نداشت، انقلاب با همين حجاب به نتيجه خود رسيد“. فرمان حجاب اچباری و بردگی زنان توسط خمینی شیپور شکست انقلاب بود. حتی اگر نیروهای انقلابی و اکثریت مردم جامعه صدای این شیپور را نشنیدند.

خمینی  فرمان داد که باید زنان به خانه هایشان برگردند. اما این غول از شیشه بیرون آمده بود. بازگشت زنان به خانه بازگشتی ساده نبود. باید این نیروی عظیم تحقیر و سرکوب می شد، خوار و ذلیل می شد، تا غول به شیشه بازگردانده شود. اینکار با حجاب اجباری آغاز شد.

با اعلام حجاب اجباری، بیرون کردن زنان از ادارات، حذف زنان از مناصب قضاوت بعنوان موجوداتی ناقص العقل که صلاحیت قضاوت ندارند،  حذف بسیاری از هنرمندان زنان از صحنه هنر و حتی دستگیری و اعدام برخی آنان، تدوین مجموعه ای از قوانین تخت عنوان مجازات های اسلامی علیه زنان، سنگسار دهها زن در آستانه انقلاب و ….

اینها اولین تجربه های جمهوری اسلامی بعنوان یک نظام مبتنی بر دین و شریعت بود. خمینی و کل هیئت حاکمه جمهوری اسلامی اینگونه نظام اسلامی را به مردم جهان معرفی کردند.

زنانی که جسورانه در سرنگونی رژیم پهلوی شرکت کرده بودند تن به حقارت و سرکوب نظام جدید ندادند و از فردای اعلام حجاب اجباری مقاومت و مبارزه علیه فرودستی اسلامی را آغاز کردند. مبارزه گسترده زنان، دستگیری و سرکوب گسترده آنان را نیز در بر داشت.  زن زندانی سیاسی در صحنه سیاسی، اجتماعی به مفهومی عمومی و توده ای بدل شد.

تثبیت نظام اسلامی با حمله به زنان آغاز شد و با یک رشته قوانین ارتجاعی علیه زنان ادامه یافت. نیروی نظامی کنترل زنان در کوچه و خیابان مستقر شد و پیکاری خونین بین زنان در کلیت خود و مرتجعین اسلامی آغاز شد که تا کنون هم چنان ادامه یافته است.  پیکاری  که در آن هزاران زن و دختر جوان انقلابی به نبرد مرگ و زندگی با مرتجعین اسلامی دست زدند و این چنین بود ک زنان زندانی سیاسی آئینه تمام نمای مقاومت و مبارزه مردمی علیه  نظامی شدند  که بر تارکش سرکوب و فرودستی زنان حک شده است. زنان زندانی سیاسی سمبل پافشاری ومبارزه برای آرمان هائی شدند که با انقلاب 57 تحقق نیافت، اما از  دستور روز جامعه نیز کنار نرفت و نمی توانست کنار رود.

موقعیت زنان در زندان های جمهوری اسلامی فشرده موقعیت اکثریت زنان در جامعه است. جمهوری اسلامی جامعه آرمانی خود را در زندانها تحقق بخشید. در پشت دیوارهای بلند، با حضور صدها بازجو شکنجه گر، و هزاران زن زندانی سیاسی در غل و زنجیر، جای مناسبی برای شکل دادن نظام واقعی صدر اسلام بود. آیه های سوره توبه یکی پس از دیگری توسط  لاجوردی ها، حاج رحمانی  با ریاست امثال حجاریان و قاضیان شرع تجربه شد. جای  ماشین سرکوب آریامهری را  ماشین سرکوب و ترور خمینی همراه با ایدئولوژی اسلامی گرفت. برای اولین بار بشر نتیجهء هولناک ترکیب نظام مدرن وابسته به سرمایه داری امپریالیستی و دین را تجربه کرد. بردگی مدرن زن، علامت تجاری آن شد. زنان زندانی سیاسی، نه فقط زنان کفار که در جنگی نابرابر به اسارت سپاهیان اسلام درآمده بودند، بلکه زنان گستاخی بودند که باید تنبیه می شدند. آنان نه فقط غنایم جنگی  که تعالیم قرآن تجاوز و هر تعدی به آنان را مجاز می شمارد، بلکه وجود آزاده شان اعلام بی ثمر بودن تلاشهای این واپسگرایان برای احیاء روابط قرون وسطائی میان انسان ها بود.

خادمان زمینی خدا از چنین زنانی ترس و تنفر داشته و دارند. زنان سرکشی که نه فقط تن به حقارت و فرودستی اسلامی نمی دادند، بلکه ادعای تغییر جهان را داشتند. چگونه می شد زنانی را که به خدای آسمانی باور ندارند و از خدای زمینی نیز هراسی ندارند به زانو درآورد؟ پس زنان زندانی سیاسی را به شلاق و تازیانه کشیدند. سیاهچالهای تو در توی اوین، قزلحصار، گوهردشت و عادل آباد  و … صحنه نبردی بزرگ و بس نابرابر بود. زنان زندانی سیاسی چه مقاومت باشکوه و باور نکردنی را به نمایش درآوردند. در فاصله سالهای 60 تا 64 هزاران زنان پیچیده در پتو شلاق خوردند.  و پیچیده در حجاب سیاه تیرباران و حلق آویز شدند.

وقتی دسته دسته زنان و دختران نوبالغ در زندانهای اوین سلاخی می شدند.  در زندانی به بزرگی ایران زنانگی و جنسیت زنان شلاق می خورد و به قتل میرسید .

اما آن روزها بجز آنان که در بیرون زندان آرمان و راه رفقای دربند را در تاریکی کوچه ها، در کارخانه ها و در کوه ها و در تبعید پیش می بردند، کسی صدای شلاق را نمی شنید. بسیاری از روشتفکران زبان نقد را تعطیل و باقی نیز با دریافت نواله ای سکوت پیشه کردند.

هزاران زن زندانی سیاسی شکنجه هایی را تحمل کردند که مافوق تصور بشری است. این زنان آن چنان آبدیده و سخت شده بودند که بدون غل و زنجیر می توانستند جمهوری زن ستیز اسلامی را به آتش کشند.  به همین دلیل بازجویان و شکنجه گران رژیم به هیچیک از زنان رحم نکردند و بسیاری را به طرق مختلف به قتل رساندند.

زنان زندانی سیاسی  بارقه های امیدی بودند که پیام مقاومت و مبارزه شان توسط خانواده هایشان و دوستانشان به بیرون از دیوارهای بلند زندان درز می کرد و این هراسی بود در دل حکام اسلامی و شوق و جسارت در دل زنانی که حاضر نبودند به نظام زن ستیز اسلامی تن دهند.

زنانی که در سخت ترین شرایط  حاضر نشدند بر سر منافع اکثریت مردم ایران با مرتجعین اسلامی سازش کنند؛ آنان در مقابل شلاق و تابوت و قپانی به زانو در نیامدند. الگوی زن اسلامی و تحمیلش به زنان جامعه با حضور چنین زنانی ممکن نبود. مقاومت و مبارزه زنان زندانی سیاسی شکست نرینگی اسلام بود. اگر اکثریت مردم بعلت جو رعب و وحشت و ترس از وجود این زندانیان و شکنجه و کشتار آنان بی خبر بودند، اما سران جمهوری اسلامی بخوبی به نقش این زندانیان بعنوان سمبل مقاومت و الهامبخش مبارزات مردم واقف بودند.

2

کشمکش های طبقاتی بر سر مبناهای تاریخی کشتار زندانیان سیاسی

آذر درخشان

آذر درخشان

باید هشیار باشیم که مرتجعین جمهوری اسلامی در صدد قلب ماهیت زندان و کشتارهای  دهه 60 و کشتار 67 اند. حتما بسیاری از شما بیاد دارید که تا همین چند سال پیش جناح به اصطلاح اصلاح طلب حکومت سعی کرد پدیده زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی را به تاریخ بعد از  سال 1376 ببرد و بگوید زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی از زمان شروع دعواهای درون حکومت ظاهر شد و وجود هزاران زندانیان سیاسی را در دهه 60 انکار می کردند.

حق داشتند زیرا آنان خود مجریان شکنجه و قتل زندانیان سیاسی بودند و باید اینگونه دستان خون آلودشان را پنهان کنند. در کشتار زندانیان سیاسی در  دهه 60  و تابستان 67  همه جناح های هیئت حاکمه متفق القول بودند. جریانات دوم خردادی تلاش بی وقفه ای به خرج دادند تا این جنایت عظیم بالکل فراموش شود. اما وقتی دیدند نمی شود، در مقابل شعار „فراموش نمی کنیم و نمی بخشیم“،  „لطف“ کرده و شعار فراموش نمی کنیم ولی عفو می کنیم را پیشنهاد فرمودند. در سالهای اخیر با به گل نشستن کشتی دوم خرداد و حدت یابی تضادهای درون هیئت حاکمه و متوسل شدن برخی از دوم خردادی ها به کاخ سفید، برخورد این نیروها به  موضوع کشتارها و زندانی سیاسی  در دهه 60 و 67 تغییر کرده است. حالا دیگر امثال  گنجی و سازگارا هم از کشتار 67 و فقط 67 سخن می گویند.

جنایتکاران دیروزی که امروز خود را دمکرات و دمکراسی طلب وانمود می کنند، در مورد کشتار دهه 60 بشدت دچار پریشانی و تناقض گویی شده اند. از یکسو ناچارند در لباس طرفداری از حقوق بشر،  جنایات رژیم جمهوری اسلامی را افشا کنند، از سوی دیگر در بخش مهمی از این جنایات که اساسا در سالهای 58 تا 64 در زندانهای جمهوری اسلامی رخ داد، پایشان گیر است. دول غربی مانند آمریکا نمی توانند کسانی را بعنوان „قهرمانان“ دمکراسی علم  کنند که کارنامه سیاهی از کشتار دهه 60 را با خود یدک می کشند. انکار حضور این „قهرمانان دمکراسی“ بعنوان بازجو و شکنجه گر از سال 58 تا 64 بعنوان عاملان و آمران کشتار زندانیان سیاسی در دهه 60  ممکن نیست. در تلاش برای حل و فصل این مسئله سناریوی بازجوی خوب و بد دوباره مد روز شده است.

کشمکش دیگر تقلیل جنایتکاران به یک فرد است تا نظام اسلامی حفظ شود و در این مورد  همه سران حکومتی جمهوری اسلامی چه در قدرت و چه خارج از قدرت با هم متفق القولند و سازشان را با هم کوک می کنند. مرتجعین می خواهند آماج را محدود کنند تا نظام ارتجاعی شان حفظ شده و سر و ته این جنایت را یک جوری هم بیاورند.  امپریالیستها هم تلاش دارند عاملان و آمران این جنایتها را محدود کنند و با آماج قرار دادن چند فرد، بقیه را حفظ کنند زیرا برای حفظ نظام ستم و استثمار در ایران به مهره های برخاسته از این نظام و آبدیده شده در سرکوب یک انقلاب بزرگ نیاز دارند.

3

زندانی سیاسی و وظایف ما

 

به زندان افکندن و  اعدام و کشتار انقلابیون و مخالفین بخشی از اِعمال دیکتاتوری توسط دولت طبقات ارتجاعی علیه طبقه کارگر و توده های مردم است. سرکوب انقلابیون فقط برای از میان برداشتن انقلابیون نیست بلکه برای سرکوب حرکت زنده و اعتراضی توده های مردم و آمال آنها برای رهائی و دست یافتن به جهانی جز این جهان ستم و استثمار است. موضوع زندانیان سیاسی مستقیما به مسئله قدرت سیاسی حاکم و عملکرد آن برای حفظ خود مربوط می شود. این موضوع ظرفیت آن را دارد که خط تمایز میان دوستان و دشمنان مردم را بروشنی ترسیم کند.

به همین دلیل مردم نباید مسئله زندانیان سیاسی و کشتارهای عظیم یک  دهه را بسادگی فراموش کنند. ما باید آن چنان قاطعانه و ریشه ای با این جنایات تصفیه حساب کنیم که دیگر در تاریخ تکرار نشود. مسئله زندانی سیاسی چاقویی است در دست مردم برای شکافتن قلب مناسباتی که پر از چرک و خون وتعفن وبی عدالتی و سرکوب و کشتار است. کشمکش های طبقاتی کنونی بر سر کشتار دهه 60 و اوج آن در سال  67،  یا این چاقو را تیز می کند یا کند. نیروهای انقلابی و رادیکال باید به تیز کردن این چاقو خدمت کنند.

 زندانی سیاسی  و کشتار دهه 60 باید به حافظه تاریخی همه مردم و فراتر از مسئله خانواده های زندانی سیاسی و جانباختگان تبدیل شود. بطور عینی کشتار زندانیان سیاسی زخم هایی بر پیکر مردمی است که در خارج از دیوارهای زندان بطریقی دیگر زخمی شدند و هر دو از یک ماهیت سرچشمه می گیرند. پس نمی توان مبارزات روزمره را از مبارزه حاد زندانیان سیاسی درون زندانها جدا کرد و یا بر تاثیر این دو بر یکدیگر بی اعتنا بود. دیوارهایی به بلندی اوین و سیم خاردارهایی به سختی قزلحصار و گوهردشت به همت خانواده های زندانیان سیاسی نتوانست مبارزات زندانیان سیاسی را از مبارزه کل جامعه جدا کند.  این پیوند را آگاهانه باید تقویت کرد.

مسئله برخورد به پدیده تواب

سالها از تجربهء زندان های جمهوری اسلامی در دههء 60 می گذرد؛ زندانیان سیاسی زیادی به بیان خاطرات خود پرداخته اند و جنایات جمهوری اسلامی را مستند کرده اند؛ حماسه آفرینی های انقلابیون جان باخته را ثبت کرده اند؛ و به فصل تلخ تواب شدن عده ای از مبارزین پرداخته اند. امروزه با اتکاء به تجارب و ارزیابی های زندانیان، می توانیم و باید سیاست روشنی را در مورد توابین فرموله کنیم.

ما باید میان توابینی که در حق زندانیان سیاسی دیگر مرتکب جرم و جنایت شدند ( از طریق شرکت در جنایت، دادن اطلاعات و تهیه گزارش از زندانیان سیاسی، خبرچینی ) و آن عده از زندانیانی که زیر فشار شکنجه و مهمتر از آن پیچیدگی های عرصه مبارزه از خود ضعف نشان دادند و این ضعف را به شکل ابراز پشیمانی از عقاید خود، محکوم کردن مبارزات و فعالیت های خود و سازمان خود، نماز خواندن و غیره نشان دادند، فرق بگذاریم. همکاری اطلاعاتی با رژیم و کمک به جو سرکوب درون زندان غیر قابل بخشش  است. تعداد اینان قلیل بود اما تعداد کسانی که با دشمن همکاری نمی کردند اما نماز می خواندند، منفعل بودند، در فعالیت ها شرکت نمی کردند، زیاد بود. بهیچوجه نمی توان و نباید اینان را در رده ی اولی ها گذاشت. این کار موجب تفرقه در میان مردم می شود. و مانع از آن می شود که آن بخش از زندانیان سیاسی  که از خود ضعف نشان دادند با  درس گیری از تجارب تلخ گذشته به فعالیت سیاسی ضد رژیمی روی آورند. یک تمایز دیگر که باید قائل شد، میان زندانیان سیاسی هوادار و زندانیان سیاسی که در رده رهبری یا کادرهای یک سازمان بودند،  است. تواب شدن عناصر بالای تشکیلاتی ضربات بزرگی به همه سازمان های انقلابی زد و موجب تقویت رژیم در زندان ها و بیرون زندان ها شد. بسیاری از هواداران بی تجربه بودند و وقتی با ضعف این رده های بالا مواجه شدند، روحیه مقاومت را از کف دادند. در ضمن این را نیز باید بیاد داشت که در داخل زندان عده ای که دوره ای جزو کسانی بودند که ضعف نشان داده  و توبه کردند در دوره دیگر به مقاومت پیوستند.

 بهر حال در میان زندانیان درجات متفاوتی از ضعف و مقاومت موجود بود. برای ما الگو، زندانیان سیاسی مقاوم هستند که وظایف خود را نسبت به انقلاب بی کم و کاست بجا آوردند. همه ما در مسیر طولانی و پر پیچ و خم انقلاب دچار ضعف و اشتباه هم خواهیم شد. در چنین حالتی باید از الگوهای مقاومت و پیگیری الهام گرفته و ضعفهایمان را جبران کنیم و  اردوی انقلاب را قوی تر کنیم.

در کل تواب سازی را باید بعنوان یک جنایت بزرگ رژیم افشا کرد. تلاش های ددمنشانه رژیم برای تواب کردن زندانیان نشانه آن بود که انقلاب چقدر جان سخت است و  ارتجاع برای شکست دادن انقلاب نیاز به این حد از سبعیت داشت.

اما علل ضعف و تواب شدن ورای شکنجه های سبعانه چه بود؟ موضوع مقاومت صرفا امری فردی نیست، و عمدتا ربط به این دارد که آیا انقلاب مقاومت کرده یا نکرده است. همان زمان که در زندان عده ء زیادی تواب می شدند در خارج از زندان نیز بسیاری از انقلابیون به توبه کردن از فعالیت انقلابی گذشته خود پرداختند. این نشان می داد که ما با یک وضعیت عمومی افت در روحیه انقلابی وشکست مواجهیم. در چنین دوره هائی عدهء کمی بار عظیم زنده نگاه داشتن و پابرجا نگاه داشتن سنگر انقلاب را بر دوش می گیرند. اینان باید الهام بخش ادامه راهمان باشند.

 اتحاد برای دفاع از مبارزه ی تا به آخر جانباختگان سالهای  58 تا 67

ما جواب این جنایت را نمی توانیم فقط با درود فرستادن و ابراز انزجار بدهیم. باید تجارب گرانبهای زندانیان سیاسی را در زمینه ایجاد اتحاد میان گرایشات مختلف درون زندان با هدف سازمان دادن مقاومت علیه رژیم  را بیاموزیم و بکار گیریم. باید به جو وحدت برای مبارزه علیه دشمن دامن زنیم. از تفرقه انتقاد کنیم. از جدل رفیقانه با هدف وحدت در سطوح مختلف برای پیشبرد مبارزه حمایت کنیم. زندانیان با نقل اتحادشان در زندان در مقابل دشمن درسهای زیادی به ما می توانند بدهند. در خاطرات زندان این بخش را نیز می توانند برجسته کنند. اتحاد خانواده های زندانیان سیاسی بسیار مهم است و درسهای زیادی برای مبارزات امروز در بر دارد. تنها کسانی اهمیت اتحاد را می فهمند که اهمیت سازمان دادن مبارزات قدرتمند برای ضربه زدن به رژیم را درک می کنند. امروز کسانی که تحت عناوین گوناگون حتا در این سطح حاضر به ایجاد یک صف متحد در جنبش ضد ارتجاع ضد امپریالیستی نیستند، در واقع هنوز روحیه انفعال دوران شکست و دوران سرکوب های عظیم را پشت سر نگذاشته اند.

ایجاد صف مبارزاتی متحد و گسترده علیه دشمن عین رادیکالیسم و جدیت در مبارزه است؛ گرفتار کوته نظری شدن، مساوی با راست روی در مبارزه است. باید از افتادن به کوته نظری هائی که مانع وحدت و گسترش صفوف مبارزات توده ای علیه رژیم می شود پرهیز کنیم. اگر ما برای خودمان در به مصاف طلبیدن نیروهای بزرگ طبقاتی و دولت آن، نقشی قائل باشیم آنگاه اهمیت خطیر ایجاد صف گسترده ی مبارزه را می فهمیم و با صمیمت در جهت آن تلاش می کنیم.

نقش زندانیان سیاسی و جنبش های توده ای

زندانیان سیاسی می توانند نقش مهمی در تغییر و تحولات سیاسی جامعه بازی کنند. آنان می توانند درسهای تکان دهنده ای از مبارزه طبقاتی که در زندان فشرده می شد، به همه و بخصوص به نسل جوان بدهند. تعداد کمی از  زندانیان سیاسی به فعالیت متشکل سیاسی بازگشتند. بیستمین سالگرد کشتار 67 انتظار فعالیت آنان را در این عرصه می کشد.

یک جنبش جوانان در بطن جامعه در حال شکل گیری است. اگر قرار است این نسل، انقلابی شود باید موضوع زندان و خاطرات و مبارزات زندانیان سیاسی به بخشی از دانش و آگاهی اش تبدیل شود. در این روند، ابعاد جنایات جمهوری اسلامی را می فهمند، استواری و مقاومت را یاد می گیرند و با  خصوصیاتی که برای راه طولانی و سخت تغییر انقلابی جامعه لازم است آشنا می شوند.

تعداد زیاد زنان زندانی سیاسی ایران  در جهان کم نظیر است. این یکی از برآمدهای پتانسیل انقلابی عظیم زنان است. ما باید بتوانیم موضوع زندانیان سیاسی را در جنبش زنان برجسته کرده و آن را به خدمت رشد و تکامل جنبش انقلابی زنان در آوریم. زنان زندانی سیاسی که هنوز به آرمان های رهائی بخش و مردمی خود تعهد دارند می توانند نقش مهمی در این زمینه ایفا کنند. فعالین جنبش زنان می توانند به توده های وسیع در مورد این بخش از میراث مبارزات زنان آگاهی دهند. این یک نقطه قوت گرانبها برای جنبش زنان ایران است.

کمونیستهائی که در زندان های جمهوری اسلامی به قتل رسیدند آگاه ترین عناصر پرولتاریا بودند. دستگیری و جان باختن این رفقا،  ضرباتی را بر پیکر جنبش کارگری ایران زد که به سختی می توان جبران کرد. جنبش کارگری باید نسبت به این بخش از تاریخ فداکاری های خود در راه سرنگونی این رژیم و ایجاد جامعه این نوین آگاه باشد و آن را از یک نسل به نسل دیگر منتقل کند. جنبش کارگری می تواند سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی را به یک مراسم توده ای در میان کارگران تبدیل کند و از این طریق توده های کارگر و دیگر مردم جامعه را وسیعتر از همیشه نسبت به ماهیت جنایت کارانه جمهوری اسلامی آگاه کند.

به یک کلام موضوع زندانیان سیاسی می تواند و باید  به یکی از مسائل مرکزی تمام جنبش های اجتماعی بخصوص جنبش کارگری و زنان و جنبش دانشجوئی تبدیل شود.

سرنگون باد جمهوری اسلامی

جاودان باد خاطره تمامی جانباختگان انقلاب و کمونیسم، کسانی که در زندگی مظهر جامعه نوین بودند و در مرگ بذر آن