گزارش شاهد: امیر هوشنگ صفائیان، از همایون ایوانی

گرامی باد یاد ونام رفیق جانفشان فدایی امیر هوشنگ صفائیان
امیرهوشنگ صفائیان

ـ1- نام خانوادگی: صفائیان
ـ2- نام: امیرهوشنگ
ـ3- محل تولد:
ـ4- تاریخ تولد: 1339
ـ5- تاریخ دستگیری: بهار 1362
ـ6- محل کشته شدن: زندان گوهردشت
ـ7- تاریخ کشته شدن: 7 شهریور 1367
ـ8- نحوه قتل از سوی رژیم: دار زدن
ـ9- اتهام: سازمان چریک های فدایی خلق ایران
ـ10- توضیحات: متاهل، دارای یک فرزند دختر، مدت محکومیت 5 سال
ـ11- شماره ردیف در فهرست منتشره گفتگوهای زندان: 1316

برای داون لود لیست جانفشانان و جانباختگان کشتار سراسری 1367 اینجا کلیک کنید: اسناد نسل کشی کمونیستها، انقلابیون و زندانیان سیاسی ایران

برای خواندن یادمانه های محمود خلیلی درباره امیر هوشنگ صفائیان اینجا کلیک کنید: گرامی باد یاد ونام رفیق جانفشان فدایی امیر هوشنگ صفائیان

گزارش شاهد:
امیر هوشنگ از فعالین بخش توزیع سازمان بود. در اوایل سال 1362 هنگام اجرای قرار دستگیر شد. درون زندان، عشق به طبقه کارگر و تنفر از رژیم سرمایه داری در او تقویت شد. بسیاری از هم بندی های او، از جمله خودم، شاهد درگیری هایش با رژیم و زندانبانان بودیم.
برای مثال، در سال 1365 ورزش دسته جمعی زندانیان مجددا ممنوع شد (ورزش جمعی در سال 1360 تا 1363 نیز از طرف زندان بان ممنوع بود). سیاست پاسداران سرمایه در زندان این بود که نفر اول صف ورزش را به بیرون ببرند و با ضرب و شتم و شکنجه های رایج در جمهوری اسلامی او را مرعوب سازند. پس از مدتی از این سیاست سرکوب هم نتیجه نگرفتند. دوباره، تمام نفرات را پس از ضرب و شتم و شلاق، که بسیار وحشیانه تر از دفعات قبل شده بود، به درون بند می فرستادند.
امیرهوشنگ در تمام این دوره متشنج در صف جلوی زندانیان قرار داشت. یکی از این دفعات، پاسداران آن چنان به وضع شدیدی او را شکسته کردند و برای ایجاد ترس در میان سایر زندانیان، پیکر مجروحش را به داخل بند فرستادند، مکه خبر برخورد وحشیانه پاسداران با امیرهوشنگ به سایر بندهای گوهردشت و نیز زندان اوین نیز منتقل شد. روحیه مقاوم، صبور و شاداب او، اما، تاثیری خلاف منظور زندان بان ایجاد کرد: امیرهوشنگ به نمونه استقامت و استواری در مقابل سرکوبگران جمهوری اسلامی تبدیل شده بود.
با این حال کار به اینجا ختم نشد. چند روز بعد، در حالی که هنوز جراحات ترمیم نشده بود، مجددا همراه جمعی دیگر از زندانیان به بیرون برده شد. از او که نفر اول بود، پرسیده شد: „آیا ورزش جمعی می کنید؟“
او بلند جواب داد: „بله، ورزش جمعی می کنیم.“
پاسداران او را با شلاق چنان فجیع زدند، که سایرین (به جز یک نفر) از خواسته ورزش جمعی شان عقب نشینی کردند. آنها از عصر همان روز تا نیمه های شب، مداوم زیر شلاق و شکنجه بودند به صورتی که تمام لباس شان در اثر ضربات شلاق پاره شده بود. تمام لباس امیرهوشنگ غرق خون بود. و از قسمت های پاره شده لباسش خون بیرون می زد. نیمه شب پاسداران بدن آش و لاش امیرهوشنگ را به داخل بند فرستادند.
او در تمامی دوران فعالیت های داخل زندانش نقطه اتکاء و اعتماد رفقا و هم بندیانش بود. او در شهریور خونین 1367 همراه با سایر هم زنجیرانش از بند به طرف بی دادگاه های رژیم جمهوری اسلامی رفت و دیگر بازنگشت. کسانی که در این لحظات با او بودند، بیش از همه به روحیه مقاوم و شادابش تا آخرین دم، اشاره می کنند.