توضیحات سعید یوسف بر نحوه ی تولد و چگونگی تحولات سرود «چریک فدایی»، برگرفته از کتاب مجموعه ای از سرود و ترانه های مترقی و مردمی
شاعر گرانقدر و عزیزمان، سعید یوسف با ارسال یادداشتی به وبلاگ گفتگوهای زندان، متن اصلی توضیحاتشان را درباره سرود «چریک فدایی» که در کتاب مجموعه ای از سرود و ترانه های مترقی و مردمی ، مرداد 1380 منتشر شده را برایمان ارسال کرده اند. با تشکر از ایشان، نخست نسخه پی دی اف صفحات کتاب و سپس متن مقاله را برای استفاده علاقمندان به تاریخ ادبیات و سرودهای انقلابی در ایران منتشر می کنیم
بیستم ژوئن 2015
***
رفقای عزیز گرداننده ی وبلاگ گفتگوهای زندان
از دوستی شنیدم که در یکی از مطالبی که در وبلاگ شما نشر یا بازنشر یافته اطلاعات نادرستی درباره ی سرود چریکهای فدائی خلق نوشته شده است
شاید بد نباشد برای دادن اطلاع صحیح به خوانندگانتان نوشته ی مرا که ضمیمه است نشر دهید
با تشکر
سعید یوسف
***
یادداشتی از سعید یوسف دربارۀ چگونگی ساخته شدن سرود „چریکهای فدائی خلق“ و تحولات بعدی آن
خلاصه ای از این یادداشت به صورت پیوستی در پایان کتاب „سرود و ترانه – (مجموعهای از سرود و ترانههای مترقی و مردمی)“ آمده است که انتشارات سنبله در سال 2001 در هامبورگ آلمان چاپ کرد.ـ
رفقای گرامی (…) درود بر همت شما
کاری که میکنید ارزشش شاید بیشتر تاریخی باشد تا هنری، ارزشش شاید بطور عمده در ثبت تاریخ و کمک به شناخت روحیات و عوالم دورانی ویژه باشد، و بگذار چنین باشد. خسته نباشید. (…)ـ
میخواستم برای آشنائی با نحوۀ تولد یک سرود و چگونگی تحولات احتمالی آن در انتقال از زندانی به زندان دیگر، دربارۀ سرودی حرف بزنم که شما زیر عنوان „چریک فدائی“ آوردهاید. اگر دلتان خواست و مناسب دیدید، میتوانید این توضیح را برای اطلاع خوانندگان در دفتری هم که چاپ خواهید کرد نقل کنید. (در ضمن در متنی که برایم فرستاده بودید دیدم کسی در حاشیه با قلم نوشته شعر از حمید اشرف! آیا صرف اینکه حمید اشرف هم آن سرود را خوانده و در نواری با صدای او موجود است برای چنین ادعائی کافی است؟ من هیچ احساس مالکیت ویژهای نسبت به این سروده و سرودههای مشابه ندارم، بعنوان „شعر“ هم آنها را زیاد جدی نمیگیرم؛ ارزش آنها در بستر همان جنبش قابل درک است. ولی باید مسئولانه و با پایبندی به واقعیات سخن گفت.)
ممکن است برخی از اینکه چنین جزئیاتی را دربارۀ چنین سرودهای نقل میکنم خندهشان بگیرد (که مثلاً „حالا مورچه چیه که کلهپاچهش باشه!“)؛ چنین کسانی بهتر است از همین جا زحمت خواندن ادامۀ این نوشته را به خود ندهند.ـ
بخش عمدۀ این سرود را، که همان ترانه ـ سرودی است که بعداً به سرود رسمی سازمان چریکهای فدائی خلق تبدیل شد، من در تابستان 1350 (اواخر مرداد تا اوائل شهریور)، در اتاق عمومی زندان اوین ساختم. پارهای از ملودیهای سنفونی شهرزاد (اثر ریمسکی کورساکف) را من از دیرباز در ذهن داشتم و همانها را در ذهن ترکیب کردم و رویشان شعر گذاشتم. سپری شدن دوران بازجوئیهای اولیه و انتقال از سلول انفرادی به اتاق عمومی در کنار رفقائی چون همایون کتیرائی، در بالا بردن روحیه بسیار مؤثر بود. (البته ابراهیم نوشیروانپور هم، که بعداً، پس از مصاحبه و آزادیاش، بعنوان „خائن“ از سوی فدائیان „اعدام انقلابی“ شد، در همین اتاق بود.) در آن مقطع و در آن زندان، ما برنامۀ „سرودخوانی“ نداشتیم. اصولاً ابراز علنی روحیۀ مقاومت و تحریک زندانبان، در برنامۀ کار ما نبود. مثلاً ما هنوز هم وقتی بازجوها برای سرکشی وارد اتاق میشدند، از جا برمیخاستیم، و این کاری بود که همایون کتیرائی هم میکرد که از سمبلهای مقاومت بود. بنابراین در زندان اوین در آن مقطع این سرود هرگز در جمع و بطور علنی خوانده نشد، اگرچه چند نفری از رفقائی که به آنها نزدیکتر بودم شنیده بودند که من گاهی آن را با خود زمزمه میکنم. (میتوانم از حمید دجالی نام ببرم، که مانند خودم از هواداران وابسته به شاخۀ مشهد سازمان بود، یا از داریوش نوری، از مرتضی فخاری ـ در پیوند با گروه „پروسه“ یا „جریان“ ـ و…)
در اواخر شهریور ماه، گروهی که در اتاق ما بودند با جمعی دیگر به جمشیدیه منتقل شدند. برنامههای شعرخوانی و سرودخوانی دستهجمعی در آنجا بود که شروع شد. و سرود „چریکهای فدائی“ هم در آنجا شکل نهائیاش را (از نظر من البته) گرفت. البته باید بگویم که اصلاً قصد من این نبود که یک „سرود“ بسازم، و در زمان سرودن نیز این قابلیت را در آن نمیدیدم که به صورت سرود سازمان شناخته شود. در تصور من، این ترانه ـ سرود باید با ملودی نرم و برای بازتاب فضای اندوه و یأس شروع میشد (در مطابقت با کلام: „باز این من و این شب تیرۀ بیپگاه“…) و بعد بتدریج اوج میگرفت. در ضمن، میخواستم که بخشهائی از آن تکصدائی، بخشهائی دستهجمعی و بخشهائی نیز با صدای دو یا چهار نفر خوانده شود.ـ
نخستین اجرای آن در زندان پادگان جمشیدیه نیز، در نیمۀ اول مهرماه 1350، به همین صورت بود. در آنجا رفیق عباس هوشمند، از رفقای نزدیک پویان از سالهای دبیرستان در مشهد (و مثل پویان علاقمند به موسیقی کلاسیک) حضور داشت. عباس با شوق زیاد مسئولیت آموزش دادن سرود به نخستین گروه را برعهده گرفت.(1)ـ
پس از نخستین اجرای آن در حضور جمع، طبیعی بود که در دفعات بعد یکی از اصول مورد نظر نقض شود، به این صورت که همۀ جمع از اول تا آخر سرود را با هم میخواندند؛ چارهای هم نبود. اما آهنگ و نیز متن شعر در آن زندان تغییری نکرد.ـ
به فاصلۀ کمی پس از پایان محاکمۀ گروه „آرمان خلق“ (از گروههای مربوط با فدائیان)، در بامداد روز 17 مهر ماه سال 50 آنها را اعدام کردند و به این ترتیب همایون کتیرائی از جمع ما رفت. پس از آن، ساواک در تدارک دادگاه بزرگ کادرهای بالا و فعالین اصلی „چریکهای فدائی خلق“ بود، و به همین منظور از زندان ما نیز سه نفر را که پروندههای مهمتری داشتند (یعنی ارضپیما، سرمدی و گلشائی) به زندان اوین و به آن اتاق عمومی سی و چند نفره و تاریخیِ رهبری فدائیان منتقل کرد که دو تن از پایهگذاران سازمان یعنی مسعود احمدزاده و عباس مفتاحی نیز در آن حضور داشتند. با انتقال این سه تن، سرود „چریکهای فدائی“ نیز از جمشیدیه به اوین منتقل شد.ـ
این سه رفیق ولی، از قرار معلوم، نقاط قوتشان هرچه که بوده، زبان فارسی و بویژه شعر فارسی نبوده، چرا که سرود را بیغلط منتقل نکرده بودند:ـ
ـ1) آنچنان که از تحلیل سیر تحولات بعدی سرود بر من معلوم میشود، این رفقا در آن سطر „کاخ ارتجاع و ظلم و ستم ز بن برانداخت“، بجای „برانداخت“، „برانداز“ به صورتِ امری میخواندهاند (بی توجه به لطمهای که به ساختمان شعر میخورد، چون „برانداخت“ در آنجا با کلمۀ „تاخت“ در سه سطر قبلش قافیه است). طبیعی است که با این کار (که نمیدانم آیا به تبع آن، در سطر قبلش هم بجای „کاین“، „این“ میگفتهاند یا نه)، شعر بیمعنی و از نظر دستوری هم غلط میشود. به همین دلیل، رفقای اوین، که شاعر خوبی چون اوختای (علیرضا نابدل) از رفقای شاخۀ تبریز هم در میانشان بود، تصمیم میگیرند آن را اصلاح کنند و آن سه سطر „دست کارگر به دست دهقان گذار/ کاین پیمان سخت، فزون زحد شمار،/ کاخ ارتجاع و ظلم و ستم ز بن برانداخت“ به این صورت در میآید: „دست کارگر به دست دهقان گذار/ فریاد زمان ز سینۀ خود برآر/ کاخ ارتجاع و ظلم و ستم ز بن برانداز“.ـ
ـ2) دو سطر بعد، در سطر „شام تیره آمده به ستوه/ از خورشید پرشکوه…“ نیز، باز هم ظاهراً به علت ضعف حافظه یا بیتوجهی همین رفقا، کلمۀ „پرشکوه“ جایش را به „پرفروغ“ میدهد، که شاید به نظر آید برای „خورشید“ صفت مناسبتری هم هست، ولی باز هم به مسئلۀ قافیه بودن „پرشکوه“ با کلمات „ستوه“ (در همان سطر) و „کوه“ (در سطر قبل) بیتوجهی شده بود.ـ
ـ3) سطرهای سوم و چهارم سرود، یعنی „هر غریو مسلسل شهابی آتشین/ میدوزد بر قلب دشمن خلق پر ز کین“، در ابتدا و در زندان جمشیدیه شکل دیگری داشت. اگرچه من گذاشتهام که به همین شکلِ „اصلاح شده“ باقی بماند و اصراری در بازگشت به شکل اولیه ندارم، ولی بد نمیدانم (برای ثبت در تاریخ!) بگویم بر آن چه رفته است. من پس از درگیری سیاهکل و اعدام رفقای گروه اول در اسفند ماه 1349 شعری گفته بودم به نام „از بامداد دیگر با من مگو“، که بعداً در زندان و بویژه در یکی دو روزۀ پس از اعدام کتیرائی تغییراتی جزئی در آن دادم و نام کتیرائی را هم در آن آوردم و به همین شکل در زمستان سال 1357 در کتاب شعر جنبش نوین (انتشارات توس) (2) چاپ شد. در یکی از بندهای این شعر مضمونی بود (به وام از یک غزل حافظ) که در ضمن سرودن شعر „چریکهای فدائی“، آن را هم در واقع از آن جیب به این جیب و از آن شعر به این سرود منتقل کرده بودم. آن بند در شعر مورد اشاره از این قرار بود:ـ
از بامداد دیگر با من مگو
از بامداد شومی که،ـ
هر سپیدهدم،ـ
با داس ماه، مزرع سبز فلک را
آنگونه وحشیانه درو میکند
و آن ستارههای جوان و نجیب را
با غرش مسلسل
بر دوش نانجیبترین ناکسان
میدوزد . . . (الخ)ـ
ـ(که منظور از آن ترفیع گرفتن افسران و شکنجهگران در مقابل به شهادت رساندن انقلابیون بود.)ـ
در شکل اولیۀ ترانه ـ سرود „چریکهای فدائی“، دو سطر اول به همان شکلی بود که هنوز هم هست (یعنی „باز این من و این شب تیرۀ بیپگاه…/ شب بیپگاه…/ مزرع سبز فلک را درو کرد داس ماه…/ درو کرد داس ماه…“، که با وام گرفتن بخشی از مضمون شعری که ذکر شد، اشارهای به مطلع غزل حافظ و نیز به اعدامها یعنی درو شدن ستارهها دارد.) دو سطر بعد اما به این صورت بود: „هر غریو مسلسل ستارهای نجیب/ میدوزد بر دوش مزدوری پست و نانجیب“. این هم ادامۀ مضمون همان شعر، اما به شکلی فشرده و پیچیده بود، به طوری که درک منظور دشوار میشد، و خود من علاوه بر آن به لحاظ لفظی هم از آن راضی نبودم و بویژه مکرر شدن قافیه را نمیپسندیدم. رفقای اوین هم در کشف معنای این سطرها درمانده بودند و در نتیجه آن را به شکلی که ذکر شد (یعنی „هر غریو مسلسل شهابی آتشین/ میدوزد بر قلب دشمن خلق پر ز کین“) تغییر داده بودند. اشکال این شکل جدید در اینجاست که آن پویش و گذار تدریجی از یک روحیه (اندوه و یأس) به روحیۀ دیگر را ندارد، ناگهان تغییر میکند و در نتیجه ارتباط میان سطرهای قبل و بعد ضعیف میشود.ـ
ـ4) در پیوند با همین بیتوجهی به پویش تدریجی، باید گفت که در اوین و بعد به تبع آن در زندانهای دیگر، ریتم خواندن شعر هم قدری تغییر کرد و سعی کردند از اول تا آخر، همهاش را با لحن حماسی و تند و پرخروش بخوانند، که این هم با مضمون شعر (حتی در همان حدی که مضمون اصلی باقی مانده بود) مناسبت نداشت.ـ
ارزشی که این سرود برای من دارد نه در شعر آن است و نه در اینکه به سرود رسمی سازمان چریکهای فدائی خلق تبدیل شده است؛ ارزش آن در این است که با خوانده شدن هرروزه در زندانها، در دادگاه و میدان تیر، جزئی از تاریخ یک جنبش شده است و با خاطرۀ عزیز همۀ آن جانباختگان گره خورده است.ـ
سعید یوسف
تورنتو، دهم فروردین 1379 (30 مارس 2000)
متن „سرود چریکهای فدائی خلق“
باز این من و این شب تیرۀ بیپگاه . . .ـ
شب بیپگاه . . .ـ
مزرع سبز فلک را درو کرد داس ماه . . .ـ
درو کرد داس ماه . . .ـ
هر غریو مسلسل شهابی آتشین
میدوزد بر قلب دشمن خلق پر ز کین
ـ(هان به پای . . . ای خلق ایران به پای . . .ـ
هان برآی . . . از خواب غفلت برآی . . . ) 2
ـ(هان به پای . . . هان برآی . . . ) 2
هان به پا . . . به پا . . . به پا . . . به پای . . .ـ
برخیز ای جوان، بسان شیر ژیان
زنجیر گران، ز پا بیفکن، که جان
در راه وطن، همچون دیگران، ببایدت باخت
دست کارگر به دست دهقان گذار
کاین پیمان سخت، فزون زحد شمار،ـ
کاخ ارتجاع و ظلم و ستم ز بن برانداخت
خورشید فروزان انقلاب سر بر زد از پشت کوه
شام تیره آمده به ستوه از خورشید پرشکوه، از خورشید پرشکوه . . .ـ
ـ(من چریک فدائی خلقم، جان من فدای خلقم
جان به کف خون خود میفشانم، هر زمان، برای خلقم) 2
در پیکار خلق ایران پرچمدار تودههایم
ایران، ای کنام شیران، وقت رزم تو شد
خلق قهرمان ایران همرزم است و همنوایم
ایران، ای کنام شیران، وقت رزم تو شد
ـ(زندان اوین، احتمالاً اوائل شهریور 1350)ـ
توضیحات
- ـ1 – برخی توضیحات دربارۀ رابطۀ همایون کتیرائی با این سرود را در مقالهای دربارۀ کتیرائی نوشتهام که ابتدا در نشریۀ کار اقلیت، شمارۀ 79، پنجشنبه 17 مهر ماه 1359، چاپ شد و بعد نشریۀ جهان شکل کوتاه شدۀ آن را در شمارۀ 24 خود، مهر 1363، نقل کرد. البته دستاندرکاران جهان گویا نمیدانستهاند که نویسندۀ مقاله من هستم، چون در همان شماره و درست در صفحۀ مقابل این مطلب، دشنامی نثار „شاعر واخورده، سعید یوسف“ کردهاند!ـ
- ـ2- این کتاب هم داستانی دارد که بیارتباط با همین قضایا نیست؛ در حواشی کتاب نوعی از نقد بر نوعی از شعر به این قضایا اشاره کردهام و دیگر تکرار نمیکنم.ـ
سعید جان یوسف می نویسد: “ به همین دلیل، رفقای اوین، که شاعر خوبی چون اوختای (علیرضا نابدل) از رفقای شاخۀ تبریز هم در میانشان بود، تصمیم میگیرند آن را اصلاح کنند“.
در آن اتاق عمومی و تاریخی اوین، رفیق علیرضا نابدل( اوختای)حضور نداشت و در سلول انفرادی بود. در اتاق گفته می شد که خود رفیق نابدل تمایلی به آمدن و بودن درکنار سایر رفقا در اتاق عمومی ندارد.
اگر رفیق نابدل تغییراتی در سرود وارد کرده باشد این کار باید نه در اتاق عمومی بلکه در جای دیگر و قبل از جمع شدن چریک های فدائی خلق در اتاق عمومی اوین صورت گرفته باشد.
یادداشت زیر را از رفیق اصغر ایزدی از بازماندگان حاضران در اتاق عمومی اوین دریافت کردم که با سپاس از او نقل میکنم. همچنانکه از نوشته ی من پیداست در مورد تحولات بعدی این سرود بر اساس احتمالات حدسهائی زده ام و با یادداشت زیر احتمال دخالت رفیق نابدل تقریبا منتفی میشود ولی باید منتظر بود که از رفقای انتقال دهنده ی سرود به اوین نیز چیزی بشنویم. یادداشت رفیق ایزدی: „سعید جان یوسف می نویسد: “ به همین دلیل، رفقای اوین، که شاعر خوبی چون اوختای (علیرضا نابدل) از رفقای شاخۀ تبریز هم در میانشان بود، تصمیم میگیرند آن را اصلاح کنند“.
در آن اتاق عمومی و تاریخی اوین، رفیق علیرضا نابدل( اوختای)حضور نداشت و در سلول انفرادی بود. در اتاق گفته می شد که خود رفیق نابدل تمایلی به آمدن و بودن درکنار سایر رفقا در اتاق عمومی ندارد.
اگر رفیق نابدل تغییراتی در سرود وارد کرده باشد این کار باید نه در اتاق عمومی بلکه در جای دیگر و قبل از جمع شدن چریک های فدائی خلق در اتاق عمومی اوین صورت گرفته باشد.
سعید جان سلام تا جائی که من در جریانم ، ورود رفیق نابدل در این اطاق ، امید زیادی در تدوین این شعر و انطباق آن با موسیقی متن در بین رفقا بوجود آورده بود . مسئول این کار رفیق مجیدی احمد زاده بود. این رفیق در آن شرایط اطاق که بخاطر برخی از مسائل می بایستی ، تا حد ممکن ، پنهان کاری رعایت شود و خبر به دفتر زندان درز نکند ، تلاش زیادی می کرد . زیرا وقت ظیق بود و کار های بجا مانده بسیار .از این روی ، رفقا عباس و مسعود ، در این امر دخالت نمی کردند زیرا مرتب در کار گفتگو با تک تک رفقا بودند ، برای جمع بندی کار سازمان و ارائه آن به بیرون از زندان. بخاطر دارم لحطه را که رفیق نابدل با هیجان فریاد برآورد :: یافتم ، یافتم . آری آنها مدتها با مشکلی برخورد داشتند تا سعر را با موسیقی انطباق دهند فقط از آن زمان به بعد بود که دیگران-بغیر از کادر مرکزی- در حریان کار قرار گرفته بودند .و بعد ، یکی دوبار در هما ن اطاق این سرود بطور جمعی خوانده شد .. زیرا رفقا قصد داشتند حتما این سرود را در دادگاه بخوانند . تمرین دستجمعی بدین خاطر بود اما ، باز کمتر کسی از این قصد با خبر بود . چیزی نگذشت که بخاطر لو رفتن طرح فرار رفقا عباس و مسعود از طریق پنجره کوچک دستشوئی ، ما را از آن اطاق انتقال دادند . این نشان میداد که رعایت مسائل امنیتی و حدس رفقا در باره کبوتر پرقیچی رخنه داده در جمع درست بود . جالب توجه این است که این رفقا هرگز بر اساس حدس ، نام فرد را افشاء نکردند و فقط برخی از افراد از آن اطلاع دارند . شاد باشید
سپاسگزارم رحیم عزیز – ظاهراً این اتاقی که شما به آن اشاره میکنید با آن اتاقی که رفیق ایزدی میگوید که نابدل در آن حضور نداشته فرق میکند ولی من هم قبلا چیزهائی درباره ی نقش نابدل و مجید شنیده بودم نکته ای که شاید احتیاج به تصحیح دارد این است که مشکل در انطباق شعر و موسیقی نبوده چون این انطباق به شکل کامل در جمشیدیه وجود داشته و به گمان من نابدل در جستجوی راه حلی برای کلماتی بوده که درست منتقل نشده بودند و در نتیجه شعر را بی معنی و ناقص میکردند
سلام یوسف عزیز اصغر هم در آن اطاق بود من اولین بار او را در آن اطاق دیده بودم
دوستان کسی فایل صوتی سرود رسمی سازمان چریکهای فدایی خلق (خورشید فروزان انقلاب سربرزد از پشت کوه…) ورژن اولیه را دارد؟ منظورم نسخه ای نیست که کارگاه صدا در سال 58 یا 59 اجرا کرد بلکه نسخه ای است که کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی در قبل از انقلاب اجرا کرد و از قراری که من شنیده ام زنی که تک خوانی دو قسمت از سرود را انجام می دهد همسر عبدالرحمن آزمایش از اعضای سربداران است که بعد از نبرد آمل تیرباران شد.