اسناد ششمین گردهمایی سراسری، میزگرد مقاومت: „مقاومت در خارج از کشور“، حمید نوذری

پوستر ششمین گردهمایی سراسری دربراه کشتار زندانیان سیاسی در ایران، 11 تا 13 سپتامبر، برلین
پوستر ششمین گردهمایی سراسری دربراه کشتار زندانیان سیاسی در ایران، 11 تا 13 سپتامبر، برلین

متن سخنرانی شفاهی در ششمین گردهمایی سراسری زندانیان سیاسی در برلن* 11 تا 13 سپتامبر

حمید نوذری

حمید نوذری

2015

میزگرد مقاومت: „مقاومت در خارج از کشور“

مایلم در ابتدا اشاره کوتاهی به پیش از خرداد 1360 و مسئله مقاومت در خارج از کشور کنم. در این دوره محتوای فعالیت ها را به طور کلی می توانم به دو حوزه مدنی و سیاسی صرف تقسیم کنم. در حوزه مدنی مقاومت اصلی با اجباری شدن عکس های روسری دار برای پاسپورت ها از سوی زنان آغاز شد. جدا از آن با توجه به محدود شدن هرچه بیشتر فعالیت های فرهنگی و هنری در ایران به ویژه برای زنان به نوعی شاهد مقاومت در این حوزه ها در خارج از کشور نیز بودیم. فعالیت ها در حوزه سیاسی صرف بیشتر برمی گشت به حوادث کردستان، ترکمن صحرا و محدودیت های جدی سیاسی به ویژه برای سازمان های سیاسی. مختصر می توانم بگویم فعالیت ها در حوزه اول به معنای آن روز کلمه غیرتشکیلاتی یا غیرسازمانی بود و در حوزه دوم تماما از سوی هوادارن سازمان های سیاسی، سازماندهی و انجام می گرفت. برای مثال آمدن مادر ناهید (مادر زنده یادان حسن و شهریار ناهید) در رابطه با کردستان و همچنین اشغال دو هفته ای کنسولگری ایران در برلن غربی در رابطه با کشتار ترکمن صحرا نمونه ای از این مقاومت ها بود.

سپس شاهد مقاومت پس از خرداد 60 تا پایان جنگ ایران و عراق و بالاخره کشتارهای دسته جمعی در تابستان 67 در زندان های ایران بودیم. به چند مشخصه این دوران سریع اشاره می کنم: مبارزه برای مرگ و زندگی، ضربه خوردن جدی بسیاری از سازمان ها و تشکل های سیاسی، خروج اجباری بسیاری از فعالان و کادرهای سیاسی و ورود بسیاری از آنها به اروپا و در مقیاس کوچکتری به آمریکای شمالی.

لازم است اشاره شود که در این دوران بخش جدی ای از مقاومت سیاسی سازمان های سیاسی به مناطق آزاد کردستان نیز منتقل شد که به علت نبود تجربه شخصی درباره آنها صحبت نمی کنم.

ویژگی مقاومت در این دوره تعرضی بودن و رادیکال بودن آن، هم در عرصه عملی و هم در عرصه نظری است. به عنوان مثال می توان از اشغال سفارت خانه ها و نمایندگی های ایران، تعرضات به محافل طرفدار رژیم، حرکات اعتراضی و اشغال کردن مکان های عمومی در کشورهای محل زیست نام برد. این اما همزمان بود با درگیری های نظری در گرایشات مختلف اپوزیسیون، انشعابات متعدد و پاگیری رویکرد انتقادی به عملکرد و سیاست های پیشین که باعث بازنگری جدی در مفاهیم و ارزش های گذشته مانند مسئله زنان، برابری جنسیتی، نگاه به خشونت در مبارزه، ساختار های دمکراتیک تر و … بود. عمده شدن مسائلی مانند لغو مجازات اعدام و پاگیری بسیاری از نشریات تئوریک و نظری نیز از دیگر ویژگی های این دوره بود.

با وجود تمام درگیری ها، اختلافات و … مقاومت علیه رژیم و نه گفتن به آن در دستور کار همه نیروهای سیاسی و دیگر گروه های فعال بود. تا اواسط دهه شصت ابتکار این مقاومت رادیکال و تعرضی تا حد زیادی توسط سازمان های سیاسی و گروه های هوادار آنان سازماندهی می شد. به تدریج و در کنار آن با جدایی بسیاری از فعالین از   سازمان ها و تشکل های سیاسی، نهادهایی پا گرفتند که این فعالیت ها را با محتوایی کمابیش مشابه پی می گرفتند. به عنوان مثال در برلین „کمیته هماهنگی نیروهای چپ و دمکرات“ این فعالیت ها را سازمان می داد.

همانطور که گفته شد مقاومت در این دوره مقاومتی کامل علیه رژیم بود، مبارزان خود را تبعیدی معرفی می کردند، نه مهاجر و برانداز رژیم. شاید بتوان نوشته زنده یاد غلامحسین ساعدی در مورد تبعیدی و مهاجر در نشریه الفبا را نمونه ای از ادبیات غالب آن دوره تعریف کرد. از سوی دیگر مقاومت این دوره تنها در عرصه سیاسی و مقابله با رژیم محدود نمی شد بلکه در بازتعریف از خود و روابط اطراف خود به بسیاری از حوزه های جمعی و فردی نیز کشیده شد. انتشار تعداد قابل توجهی از نشریات تئوریک و نظری انتقادی، که اکثریت آنها پیشینه چپ داشتند، نمونه جدی از مقاومتی است که مایلم آن را سیاسی صرف معرفی نکنم.

پس از پایان جنگ و دورانی که به سازندگی معروف شد، با پدیده ترورهای سیستماتیک در خارج از کشور مواجه شدیم. بجز مورد ترور میکونوس که با مقاومت و عکس العمل نسبتا منسجم بخش های مختلف اپوزیسیون مواجه شد، ترورهای سیستماتیک رژیم ایران با مقاومت شایسته ای مواجه نشدند. اندک اندک در این دوره شاهد پاگرفتن نگاه سیاسی دیگری در خارج از کشور بودیم. رویکردی که خود را اصلاح طلب و خواهان مبارزه غیرخشونت آمیز می دانست و نگاه و امید سیاسی به جناح هایی معتدل تر در رژیم از مشخصات سیاسی آن بود، و در خارج روز به روز قوی تر نیز می شد. این گرایش فقط در دوره ای که همزمان با دوران دادگاه میکونوس بود به صورت تاکتیکی واز روی اجبار عقب نشینی کرد.

با شروع دوران اصلاحات اسلامی که حمایت جدی نیروهای ایرانی در خارج و بسیاری از نیروهای بین المللی را به همراه داشت، مسئله مقاومت علیه رژیم و سیستم سرکوب در ایران با موانع و مشکلات جدی مواجع شد: حضور فیزیکی و مطبوعاتی همراهان این دیدگاه در خارج، ضعف و پراکندگی سازمان دهندگان مقاومت جدی و پایدار در خارج، حملات گسترده نظری به آنچه رادیکال و ساختارشکن بود تحت عنوان خشونت آفرینی، و تبدیل شدن مقاومت، ساختارشکنی، تبعیدی، رادیکالیسم و… به ضدارزش.

این یورش سازمان یافته نظری و تشکیلاتی در خارج از کشور پس از وقایع 1388 شدت و حدت بیشتری گرفت. از یک طرف، تبدیل شدن بسیاری از مخالفین رژیم به مخالفین جناحی از آن، حمایت های آشکار و پنهان داخلی و خارجی از مدافعین جناح های معتدل رژیم اسلامی، تبدیل کردن یا شدن فعال سیاسی به „متخصص“، اپوزیسیون به „فعال مدنی“ و تبعیدی به مهاجر، و از طرف دیگر، سرازیر شدن بسیاری از گفتمان های رژیم درمواضع اپوزیسیون در پی درگیری های امنیتی- منطقه ای و هسته ای رژیم ایران با „غرب“ عملن ضربه ای جدی و مهلک به مقاومت همه جانبه در خارج از کشور زد.

بدین ترتیب مقاومتی که در 10 تا 15 سال اول پس از انقلاب در خارج از کشور توتال و ساختارشکنانه بود پس از آن اندک اندک و سپس با شتاب بیشتری نسبی شد.

*در نوشتار سعی شده ساختار شفاهی گفتار 12 دقیقه ای تا حد ممکن حفظ شود.