آنتون پانه کوک و کاوش برای سوسياليسمی رهائی بخش، نوشته جان جِربِر، مترجم: وحيد تقوی

آنتون پانه کوک
آنتون پانه کوک
يک و نيم دهه ی گذشته، شاهد موج مجددی از علاقمندی نسبت به نسلی از متفکرين مارکسيستِ غير ارتدکسی بود که با اولين سال های انقلاب بلشويکی و سال های متعاقب آن به بلوغ سياسی دست يافتند. نسلی که از درون فروپاشی انترناسيونال دوم، انحطاط مارکسيسم به يک دکترين مکانيکی اقتصاد جبری، و شکست موج انقلابی ای که اروپا را در سال های20-1917 در نورديد، تئوری هايش رشد يافت. در حالی که توجه قابل ملاحظه ای به متفکرينی مانند گرامشی، لوکاچ، کُرش و لوگزامبورگ معطوف شد، به آنتون پانه کوک، مارکسيست هلندی، تنها حداقلی از توجه معطوف گشت. فراتر اينکه، مقدار زيادی از توجه مبذول شده به پانه کوک، اغلب متأثر از خصلت تندروی اش بوده است.[1] با اين وجود، عليرغم اين ناديده انگاری، کار تئوريک پانه کوک يکی از استوارترين و پيگيرترين کوشش ها برای توسعه ی مارکسيسم به مثابه ی تئوری و عملِ خود-رهائیِ انقلابیِ طبقه کارگر را به نمايش می گذارد. او به مثابه متفکری اصيل و شايان باقی می ماند، که موفق شد يک سری پرسش شگفت انگيز را –اگر نه اينکه پاسخ گويد– مطرح کند. پرسش هائی که هم در رابطه با مارکسيسم به مثابه روشی برای رهائی اجتماع، و هم در ارتباط با موضوع های وسيعتر سلطه و تبعيت در جوامع صنعتی پيشرفته بودند. تمايل متناوب مارکسيسم به تغيير خويش به انواع گوناگون سيستم های دولت گرا و مقتدر (authoritarian)، يک ارزيابی نقادانه از تلاش نزديک به شش دهه ی پانه کوک برای توسعه ی يک سوسياليسم رهائی بخشِ معتبر را بخصوص الزام آور می سازد.
پانه کوک بسيار بيشتر از اينکه فقط يک شخصيت هلندی باشد، يک روشنفکر انقلابی با کارِ فرا-مليتی بود. ستاره شناسی با شهرت بين المللی بود که در سال های پيش از 1914 در جناح چپ سوسيال دمکراسی هلند و آلمان فعاليت می کرد. به همراه روزا لوکزامبورگ، به عنوان يکی از رهبران اصلی چپِ ضد رويزيونيست آلمان ظاهر شد که نقدی قوی از سوسيال دمکراسی ارتدکس را توسعه داد. بدنبال وقوع جنگ جهانی اول، مابينِ اولين کسانی بود که برای ايجاد يک انترناسيونال نوين فراخوان داد؛ و سپس يک شخصيت برجسته جنبش ضد جنگ زيمروالد شد. عليرغم اينکه پانه کوک نقشی محوری در شکل گيری کمونيسم اروپائی داشت و رهبر بوروی اروپای غربی کمينترن بود، وی جزو اولين کسانی بود که از کمونيسم مقتدرانه بريد. به مثابه تئوريسين برجسته حزب کارگران کمونيست آلمان (KAPD) کمونيست „چپ“، پانه کوک بوضوح يک درک آلترناتيو کمونيسمِ اروپای غربی و نقدی نيرومند از لنينيسم را بيان نمودکه برايش دشمنی هميشگی لنين را در „کمونيسم چپ: يک بيماری کودکانه“ به ارمغان آورد. از اوايل سال 1920 تا زمان مرگش در سال 1960، به مثابه تئوريسين برجسته جنبش شبه سنديکاليستیِ کمونيسم شورائی باقی ماند.
سهم ويژه ی پانه کوک بعنوان يک تئوريسين، در ارائه نقد نافذش از هر دو مارکسيسمِ انترناسيونال دوم و سوم، و تلاش اش جهت توسعه ی مدل های دگرگونی انقلابی ضد بوروکراتيک قرار دارد. انديشه های تئوريک بسيط او از بسياری از بنيادی ترين خدمات تئوريک سنت باصطلاح مارکسيسم غربی نيز پيشی گرفت. مانند لوکاچ، محوری بودن ايده ها و آگاهی را با پيشرفت تاريخ پيوند زد. مثل گرامشی، جويای توسعه ی مارکسيسم به مثابه يک فلسفه ی عملی بود، و بر اهميت مبارزه با سلطه ی ايدئولوژيک بورژوازی توسط توسعه ی يک هژمونی ايدئولوژيک پرولتری مستقل تأکيد داشت. مانند کُرش، تلاش کرد تا مارکسيسم را از علاقمندی هايش به متافيزيک بزدايد و اهميت آنرا بعنوان يک روش نقد برجسته سازد.
آنچه که تئوری پانه کوک را از جريان اصلی مارکسيسم جدا می کرد، اشتغال وی به مساله „روحيات“ [Geist], يا دقيقتر، نقش عوامل سوبژکتيو –آگاهی طبقاتی، ايده ها، اراده، اخلاقيات، و همبستگی– در پيشرفت جامعه بود. از نظر فکری، نقطه عزيمت پانه کوک، ريشه در درک های فلسفیِ فيلسوف خودآموزِ آلمانی، جوزف ديتزگن (Joseph Dietzgen) داشت، که در صدد برآمد تا نقش ديالکتيک را تا افکار ادراکی و انتزاعی گسترش دهد. پانه کوک، ديتزگن را الحاقيه ای ضروری به مارکس و انگلس می دانست که ايده هايش نسبت به آنها تقريباً از اهميت يکسانی برخوردار می باشد.[2] خيلی زود، يعنی در سال 1901، پانه کوک از ديتزگن اين ايده را که جهان مادی و جهان آگاهی يک جوهر غير قابل تفکيک را بوجود می آورند که در آن هر کدام متقابلاً بر ديگری تاثير می گذارند، بيرون کشيد. بدون کم بها دادن به اهميت عوامل مادی، تاکيد داشت که مبارزه انقلابی، در اساسی ترين وجوه اش فرآيندی ايدئولوژيک است که توسط اشاعه ی ايده های جاری شکل گرفته است. از نطر پانه کوک، انقلاب پرولتری يک پيروزی فکری، درک تاريخی، و اراده ی انقلابی است. آگاهی پرولتاريا همانقدر عاملی تاثير گذار بر تکامل تاريخی است که عوامل مادی ای که [اين آگاهی] از آنها پديد می آيد. پانه کوک تاکيد داشت فرآيندی که به سوسياليسم رهائی بخش ختم مي شود، تنها می تواند با کارگران آغاز شود که تلاش می کنند تا موانع مقابل تفکر مستقلانه ی پرولتری در زندگی روزانه شان را نابود سازند.
بسياری از موضوعات اصلی تئوری هژمونی ايدئولوژيک که توسط آنتونيو گرامشی معروف شدند، در شکل کمتر توسعه يافته تری بوسيله ی پانه کوک در تئوری نشان داده شده بودند. او مستدل کرد که تبعيت طبقه ی کارگر کاملاً مبتنی بر اقتصاد و زور به تنهائی نيست، بلکه در مقياس های نه چندان کوچک، مبتنی بر „تسلط معنوی اقليت حاکم“ است که „مسلط بر تمام پيشرفت های معنوی و تمام علوم می باشد“. بورژوازی از طريق کنترل اش بر نهادهائی مانند مدارس، کليساها، و مطبوعات، „توده های هر چه وسيعتر پرولتاريا را با درک های بورژوائی آلوده می سازد“. پانه کوک استدلال مي کرد که اين „وابستگی معنوی“ به بورژوازی نمايانگر „دليل اصلی ضعف پرولتاريا“ می باشد.[3]
مانند گرامشی، پانه کوک نيز اصرار داشت که انقلاب پرولتری می بايد تمام عناصر جامعه ی کهن را به دور افکند –عناصر فرهنگی، به همان ترتيب عناصر اقتصادی و سياسی. اگر پرولتاريا قرار است که هژمونی ايدئولوژيک خود را تصريح کند، بايد بمثابه بخشی از فرآيند انقلابی يک فرهنگ آتونومِ پرولتری را ايجاد کند: „اين پرولترهای خشن، ژنده پوش و بيسواد، در واقع حاملين فرهنگ عاليتر هستند . . . فرهنگ سوسياليستی نه تنها بدليل اين واقعيت که بسيار وسيعتر است، بلکه همچنين با اين واقعيت که محتوای درونی آن کاملاً متفاوت است از فرهنگ بورژوائی تميز داده می شود. اين فرهنگ، انسان را در رابطه ی بکلی متفاوتی با طبيعت، محيط زندگی خارجی، و انسان های ديگر قرار می دهد“.[4]
پيش از سال1910 هنوز نظرگاه های سياسی پانه کوک با مارکسيسم ارتدکس انترناسيونال دوم، که با متفکرينی مانند کائوتسکی، ببل و پلخانف تعريف می شد، نسبتاً سازگار بود. او درکل به فرضيه ی عمومی مارکسيسم ارتدکس متعهد ماند که سازمان پرولتاريائی –در هر دو شکل حزب و اتحاديه های کارگری– يک وزنه ی برابرِ لازم در مقابل سازمان کاپيتاليستی و نتيجه ی اجتماعی توسعه ی اقتصادی است. اما آنچه پانه کوک تاکيد داشت، کيفيت های سوبژکتيو و دگرگون شونده ی سازمان های پرولتری، و ارتباط مستقيم بين بلوغ اين عوامل در اشکال گوناگون عمل پرولتری بود.
او تاکيد داشت آنچه که سازمان پرولتری را با بيشترين صراحت از سازمان بورژوائی جدا می کند، قدرت عددی اش نيست، بلکه توانائی اش برای ايجاد کيفيت هائی از قبيل همبستگی، اخلاقيات، روح صميميت، و نظم است. در تقابل با فردگرائیِ سازمان های بورژوائی، سازمان های پرولتری توسط روابط، تعهدات، و قيود اجتماعی مشخص می شوند که سرانجام به ابعاد فرهنگی يا معنوی می گرايند: „سازمان آنها را به يکديگر گره می زند، اراده های گوناگون آنها را در اراده ای واحد که در پشت آن قدرت مشترک توده ها قرار دارد، متحد می سازد“.[5] کارگران از طريق شرکت در سازمان های پرولتری، به انسان های نوين با عادات جديد و روش های نوين تفکر، تغيير می يابند. مبارزاتی که احزاب و اتحاديه های کارگری از پيش می برند، به بيداری آگاهی طبقاتی، تلقين يک حس مبارزاتی، فروريزی توهمات کهنه، و ايجاد نظم و احساس همبستگی کمک خواهد کرد. پانه کوک اصرار داشت که „ترفيع عظيم اخلاقی“ که در اين مبارزات پديد می آيد، „يک پيش شرط لازم برای دگرگون ساختن کارگر ضعيف به فاتح سرمايه داری است“.[6] از اين منظر، سازمان طبقاتی، آگاهی، و کنش طبقاتی بطور پيچيده ای به يکديگر متصل بودند. او در منطق سازمان پرولتری و کنش، يک فرآيند دگرگونیِ آگاهی می ديد که سرانجام توده ها را به سمت سوسياليسم سوق می دهد، پتانسيل آنها را برای تفکر منقدانه افزايش می دهد، و رفته رفته ظرفيت شان را برای حکومت کردن و اداره ی جامعه بدست خودشان بسط می دهد.
کل چشم انداز سياسی و تئوريک پانه کوک بدنبال تظاهرات حق رای سال 1910 در پروس دچار دگرگونی عميقی در فرمول بندي گشت. در حاليکه در گذشته کنش فرا-پارلمانیِ توده ای و فعاليت پارلمانتاريستی را به مثابه جنبه های متفاوت توسعه ی يک فرآيند انقلابی می ديد، و از آنها با اهميت يکسانی حمايت می کرد، از اين به بعد شروع کرده بود به خوار شمردن ارزش فعاليت پارلمانی بطور کل، و قلمداد نمودن آن بعنوان شکلی از مبارزه که تاريخاً از اعتبار افتاده است.
در انتقال ميدان اصلی مبارزه از فعاليت پارلمانی به فعاليت فراپارلمانی، پانه کوک از واژه ی „کنش توده ای“ چنان استفاده کرد که اصطلاحی مبهم را به اصطلاحی همه گير و بطور فزاينده ترکيب شونده با يک استراتژی انقلابی تبديل نمود.
پانه کوک با تعريف از „کنش توده ای“ به مثابه „يک کنش فرا-پارلمانی طبقه کارگر سازمان يافته، که توسط آن طبقه ی کارگر مستقيماً و نه از طريق نمايندگان عمل می کند“[7], اين شکل جديد مبارزه را کمتر بعنوان يک تاکتيک، يا حتی يکسری تاکتيک، بلکه بيشتر به عنوان يک سمت گيریِ کامل بسوی فعاليت انقلابی، امری بديهی قلمداد می کرد. آنچه پانه کوک تصوير می کرد، يک دوران ممتد رودرروئی بين پرولتاريا و بورژوازی بود که توسط يک رشته مبارزات و جنبش های متفاوت توده ای مشخص می شد. مبارزاتی که کنش های گوناگون از تظاهرات خيابانی گرفته تا اعتصاب عمومی را در بر می گرفت. اين کنش ها به آموزش، جمع آوری و تقويت پرولتاريا برای مبارزه ی آينده اش جهت قدرت خدمت خواهند کرد، در حاليکه بطور همزمان شالوده ی دولت سرمايه داری را تضعيف می سازند: „هر حمله ای از سوی پرولتاريا به تاثيرات جداگانه سرمايه داری، به معنای تقويت نيروی خودمان و گامی به پيش در فرآيند انقلاب است“.[8] در حالی که پانه کوک اهداف عينی کنش های توده ای را با اهميت می1شمرد، احساس می کرد که آنچه قطعی تر است، تاثير اين کنش ها بر آگاهی طبقه کارگر می باشد. او بر آن بود که انتهای فرآيند کنش توده ای „چيزی کمتر از دگرگونی کامل ذهنيت پرولتاريائی“[9] نخواهد بود. به اين نکته بعنوان امری بديهی برخورد می نمود که ادامه ی کنش توده ای، اتوريته ی اخلاقی و ايدئولوژيک بورژوازی –منبع اصلی توانائی هايش– را نيز نابود می سازد، بطوريکه تمام آنچه که باقی می ماند ابزارهای مادی زور خواهد بود.
اما براستی در فرمولبندی پانه کوک آنچه که مهمترين بود و از نظر تئوريک قطعيت داشت، درکش از „روح سازمانی“ (Organisationgeist) بود. مطابق اين درک، سرشت واقعی سازمان پرولتاريائی نه از طريق شاخص های ظاهری قدرت، نظير تعداد اعضا، منابع مالی، ساختارهای ظاهری و الی آخر، بلکه از زندگی درونی خود کارگران سرچشمه می گيرد که احساس همبستگی، مشارکت، از خود گذشتگی و هويت طبقاتی را بوجود می آورند. او فکر می کرد که اين روح عنصر واقعی فعال کننده ی جنبش کارگری است:
روح سازمانی، مظهر زنده ی جنبش کارگری است که نيرو و توانائي برای کنش را از بدنه اش می گيرد. اما برخلاف روحِ الهيات مسيحی، اين روح فنا ناپذير، بصورت بی جان در آسمان سير نمی کند، بلکه در واقع هميشه پايه در بدنه ی سازمان دارد، و در کنش های مشترک سازمان يافته ی آنهائی که با اين روح به يکديگر متصل می شوند زنده است. اين روح چيزی انتزاعی يا ذهنی نيست که در تقابل با ‚سازمان واقعی و مشخص‘ اشکال تشکيلاتی موجود قرار داشته باشد، بلکه در واقع چيزی است همانقدر واقعی و مشخص که اين اشکال تشکيلاتی هستند. افراد را به همان استحکامی به هم متصل می کند که هرگونه اصول يا اساسنامه ای می تواند افراد را به يکديگر پيوند دهد؛ چنانکه حتی اگر قيد خارجی اصول و اساسنامه ی آنها فسخ شد، اين افراد ديگر اتم های آزاد و مستقل در رقابت با يکديگر نخواهند بود.[10]
نتيجه ای که پانه کوک از اين نکته گرفت اين بود که سوسياليسم هيچگاه نمی تواند با نايل شدن تدريجی به يک اکثريت پارلمانی حاصل شود، بلکه فقط می تواند بوسيله ی فرسايش دائم دولت بورژوائی و ايجاد همزمان يک ضد-دولت پرولتری از طريق فرآيند آکسيون توده ای بدست آيد:
با انحطاط سازمان قدرت دولتی و به تحليل رفتن نيرويش، اشکال نوين سازمان اجتماعی، سازمان دمکراتيک خودساخته ی مبارزه ی پرولتری نيز به نيروی بزرگ و بزرگتری در جامعه بسط می يابد که کارکردهای طبيعی را جهت تنظيم توليد بدست می گيرد.[11]
با اعتقاد به اينکه اشکال نهادين نوين طبقه کارگر در مسير مبارزه ی انقلابی جايگزين اشکال نهادين موجود خواهند شد و چارچوب دولت آينده ی سوسياليستی را مهيا می سازند، پانه کوک حيطه ی جاافتاده ی ديگری را در تئوری مارکسيستی شکست. برای اولين بار يک تئوريسين مارکسيست آماده بود تا مدعی شود که اساس سوسياليسم در دولت آينده قرار ندارد، بلکه در خود فرآيند دگرگونیِ سوسياليستی قرار دارد. اين موضوعات بنيادين، بر زمينه ی نظرات مربوط به نقش و محدوديت های سازمان های سنتی طبقه کارگر، و نيز رابطه ی بين رهبران و توده ها بنا شده بودند. اين نتيجه ی تبعیِ تحليل پانه کوک بود که، از آنجا که اشکال سازمانی حزبی و اتحاديه ای هنوز تا حد قابل ملاحظه ای بازتاب ثبات جامعه ی سرمايه داری هستند، برای به انجام رساندن وظيفه ی دگرگونی اجتماع ناتوانند. پانه کوک در بحثی که شباهت نزديکی با بحث های رابرت مايکلز جامعه شناس آلمانی داشت، مدعی بود که رکود ايدئولوژيک و فروکش تضادهای طبقاتی در جنبش های اتحاديه ای و سوسياليستی پيشا-جنگ، نتيجه ی مستقيم ساختارهای بوروکراتيک درونی خود اين جنبش ها بودند. او مدعی شد که اين سازمان های عظيم و قدرتمند، با مامورين، امورات مالی، مطبوعات، ارزش های روحی و ايدئولوژی خود، تقريباً دولتی درون دولت شده اند. هزاران نفر با مقام رسمی، دبيران، تهييج گران، کارکنان پارلمان، تئوريسين ها، و انتشاراتی ها، يک کاست مجزا با منافع مخصوص به خود را شکل داده اند. اما در آنجا که مايکلز روی انحطاط تشکيلاتی متمرکز شد، پانه کوک ترجيح داد تاکيد کند که گزينش ايدئولوژی [انحطاطی] پا به پای خود اين فرآيند انحطاط پيش می رود. او هشدار داد که مارکسيسم در اين مفهوم بوروکراتيک از محتوای انقلابی اش تهی گشته و به يک دکترين خشک جبرگرائی مکانيکی تغيير شکل داده است. کارکرد عملی اش چيزی بيش از يک ايدئولوژی مشروعيت دهنده به گروهی از نخبگان بوروکراتيک حزبی نيست. در نتيجه، سوسيال دمکراسی نه تجسم نفی جامعه ی بورژوائی، بلکه تجسم توسعه و عقلائی کردن آن شد.[12]
کار تئوريک پانه کوک در طی جنگ جهانی اول، عمدتاً گسترش و فرموله کردن مجدد مفاهيمی بود که در سال 1910 توسعه داده بود. بجز برخی تغييرات در تاکيدها و صراحت های چند نوين، آنچه در اين فورمول بندي ها جديد بود، عمدتاً لحن و حس فوريت آنها بود. او احساس می کرد که جنگ يک فرآيند بحران و قطب بندی را آغاز کرده که سرانجام جنبش انقلابی کارگری نوع جديدی را می آفريند.[13] و حقيقتاً برای پانه کوک انقلاب روسيه 1917 و انقلاب آلمان 1918 به نظر می رسيد که کاملاً صحت پيشگوئی وی را تائيد می کند. از هر نظر اين دو انقلاب تقريباً همانگونه بودند که او پيش بينی کرده بود: کنش توده ای و اعتصاب توده ای با خصلتی وسيعاً خودانگيخته، در نهادهای نوين دمکراسی پرولتری –شوراهای کارگری– تجسم يافتند.
در طی سال های 1919-1914، پانه کوک همکار نزديک لنين در تلاش اش برای ساختن يک انترناسيونال انقلابی نوين بود. پانه کوک در اين مقطع، در باره ی لنين يا انقلاب بلشويکی ترديدهائی بسيار محدود ابراز نمود، يا ملاحظات کمی داشت. او به انقلاب بلشويکی بيشتر بعنوان يک دگرگونی انقلابی خلقی مبتنی بر ارگان های نوين دمکراسی شورائی می نگريست.[14] تفسير وی از انقلاب روسيه، تقريباً شامل هيچگونه اشاره ای به نقش حزب پيشرو نمی شد. مثل بسياری ديگر از چپ اروپا، او لنين را تقريباً فقط با انقلاب جهانی، عمل گرائی انقلابی، مبارزه ی طبقاتی غير سازشکار، و ضد پارلمانتاريسم مبارزه جو، ارتباط می داد.
اما در اواخر سال1919 پانه کوک شروع کرد به چالش آشکار جنبش کمونيستی لنينيستی که بسرعت خود را تحکيم می نمود. نقد پانه کوک به لنينيسم مضاعف بود: در يک سطح، او جنبش کمونيستی لنينيستی را به تلاش برای بازسازی مجدد „سياست کهنه ی رهبری“ انترناسيونال دوم از طريق از سرگيری استفاده از تاکتيک های سنتی ترديونيونيستی و پارلمانتاريستی متهم کرد. درعوض بحث می کرد که مساله اصلی تاکتيکی در اروپای غربی ريشه کن سازی هژمونی ايدئولوژيک بورژوازی و جايگزينی آن با يک هژمونی مستقل پرولتاريائی است. او فکر می کرد که اين وظيفه نمی تواند با استفاده از تاکتيک های تاريخاً کهنه شده ی پارلمانی و اتحاديه ای به انجام رسد، بلکه از طريق يک مبارزه ی انقلابی سخت و طولانی توسط طبقه کارگری مبارزه جو و آگاهِ طبقاتی که از پائين بر پايه ی ساختارهای نوين دمکراتيکِ نظم پرولتری سازمان يافته به انجام می رسد.
در سطح دوم، پانه کوک مدل نخبه گرا و پيشروگرای سازمان حزبی که توسط لنين و کمينترن تبليغ می شد را به مثابه روشی ناسازگار با يک دمکراسی اصيل پرولتری، و ناکافی برای وظيفه ی راديکاليزه کردن آگاهی توده ها طرد کرد. منطق اين موضوع، پانه کوک را به طرح اين امکان کشاند که کمونيسم لنينيستی ممکن است در مقطعی در آينده به مانعی بزرگ در مقابل توسعه ی يک سوسياليسم رهائی بخش اصيل تبديل شود.[15] او بزودی اين فرمول بندي ها را به نقدِ خود انقلاب روسيه گسترش داد. در آستانه ی سال 1921 به اين نتيجه ی قوی رسيده بود که رژيم شوروی تبديل به يک بوروکراسی ضدانقلابی و سرکوبگر شده که پرولتاريا را به شرايط جديد بردگی تنزل داده است.[16]
بدنبال اخراج وی از جنبش بين المللی کمونيستی در سال 1921، پانه کوک شروع کرد به مبذول داشتن توجه خويش به توسعه ی تئوری نوين کمونيسم شورائی، که نشانِ دستاور عظيم تئوريک وی می باشد. در همکاری با گروه کوچک هلندی (Groepen van Internationalen CommunistenGIC) و گروه های کمونيست های شورائی آمريکائی (GCC) پانه کوک در صدد برآمد تا چارچوبی [تئوريک] برای نوع جديدی از جنبش انقلابی کارگران که منحصراً مبتنی بر شوراهای کارگری رو به تکوين باشد مهيا سازد. نقطه ی آغاز پانه کوک اعتقاد وی به اين نکته بود که جنبش انقلابی کارگران بر پايه ی اصول خود-مديريت کارگری فقط بعد از اينکه طبقه ی کارگر تمام ميراث سوسياليسم سنتی را بدور انداخته و „سمت گيری نوينی“ را برگزيد، می تواند پديد آيد. نقطه ی عظيمت وی برای اين „جهت گيری نوين“, يک نقد نافذ به سياست های „دولت گرائی“ و „رهبرگرائی“ی هر دو جريان سوسيال دمکراسی و لنينيسم بود:
„سوسياليسم آنطور که از قرن نوزدهم به ارث رسيد، اعتقاد به ماموريت اجتماعی برای رهبران بود: [ماموريت اجتماعی در] دگرگون ساختن سرمايه داری به سيستم اقتصاد هدايت شونده توسط دولت، بدون استثمار، که به وفور برای همه توليد می کند. اعتقادی به مبارزه ی طبقاتی برای کارگران بود، باور به اينکه با انتقال حکومت به دست اين سوسياليست ها، آنها می توانند آزادی شان را تضمين کنند. . . . اکنون مشاهده شده که سوسياليسم به مفهوم اقتصاد برنامه ريزی شده ی هدايت شونده توسط دولت، يعنی سرمايه داری دولتی و اينکه سوسياليسم تنها در سمت گيری نوينی امکان پذير است. سمت گيری نوين توليد، خود-هدايتی توليد است، خود-هدايتی مبارزه ی طبقاتی بوسيله ی شوراهای کارگری است.“[17]
در تئوريزه کردن نقش انقلابی شوراهای کارگری، پانه کوک تاکيد کرد در حالی که شوراها نشانگر مرحله ی عالی تری از سازمان پرولتاريائی هستند، به سادگی جانشين های سازمان های کهنه نيستند، بلکه دقيقاً نفی اصول بنيادينِ اين سازمان ها هستند. او بر اين عقيده راسخ باقی ماند که شوراها تضاد بين رهبران و پيروان را با حذف ارگان های رهبری که بر فرو دستان قدرت گرفته بودند، حل خواهند کرد. او تاکيد داشت که در شوراها کل کارکرد رهبريت، و نيز کل فعاليت طبقاتی که ضميمه ی کارکرد فرآيند رهبری شده است، لغو خواهد شد. عليرغم اينکه پانه کوک به شوراها به مثابه عامل محوریِ دگرگونی سوسياليستی می نگريست، بطور راسخی اعتقاد داشت که آنها نمی توانند بطور مکانيکی اعلام شوند، يا بطور دلبخواهی توسط گروه های انقلابی بوجود آيند. چنين گروه هائی، حداکثر می توانند اين ايده و ضرورت سازماندهی شورائی را تبليغ کنند.[18] شوراها بجای اينکه اهدافی تاکتيکی در خود باشند، صرفاً بيانگر شکل انتقالیِ تشکيلاتیِ مبارزه ی طبقاتی و اصول کنترل کارگری بر توليد هستند:
„شورای کارگران يک شکل ثابت سازمانی را معين نمی کند که خطوط آن يک بار برای هميشه ساخته شده، و تمام آنچه که باقی می ماند کامل کردن جزئياتش باشد. شورا با يک اصل ربط دارد، و آن، خود-مديريتی کارگران واحدهای توليدی و توليد است. اين اصل هيچگاه از طريق يک بحث تئوريک با بهترين شکل واقعی ای که ممکن است بخود بگيرد، نيز نمی تواند تحقق يابد . . . در دوران ما ‚شوراهای کارگران ‚ مترادف با خود مبارزه ی طبقاتی است. . . از اينرو، ايده ی ‚شوراهای کارگران ‚ هيچ وجه مشترکی با يک برنامه ی اهداف عملی ندارد که قرار است فردا يا سال ديگر به فعليت درآيد. شورا صرفاً مانند ريسمانی متصل کننده برای مبارزه ی سخت و طولانی برای آزادی ای که هنوز پيش روی طبقه کارگر قرار دارد، عمل می کند.“[19]
از نقطه نظر دگرگونی انقلابی، آنچه که عمده است و در شوراها وجود دارد، بنابراين، ساختار تشکيلاتی آنها نيست، بلکه روح شورشگری است که آنها را بوجود می آورد. پانه کوک استدلال کرد که در اين ظرفيت مبارزاتی طبقه کارگر، ابزار دگرگونی فردی و اشتراکی قرار دارد، که توسط آن، کارگر مزدیِ وابسته و از خود بيگانه شده ی سرمايه داری، توليدکننده ی فعال، مستقل و خودآگاه نظم شورائی آينده می شود.
در تحليلی از اينکه چگونه شوراها توسعه می يابند، پانه کوک بحث می کرد که شوراها فقط می توانند بطور خودانگيخته و بطور ارگانيک از درون عمل واقعی طبقه کارگر پديدار شوند. و آنها به نقد در حالت جنينی در کنش هائی نظير اعتصابات غيرقانونی و اشغال کارخانه ها حضور دارند. او استدلال نمود که عامل کليدی در تبديل اعتصابات غيرقانونی و اشغال کارخانه به شوراهای کارگری، کميته های اعتصاب خواهد بود که توسط کارگران برای هماهنگی اين کنش ها سازمان می يابند. او احساس می کرد که اين کميته ها دوتا از اساسی ترين عناصر سازمان شورائی را در خود دارند: دمکراسی مستقيم و هم پيوستگی طبقاتی. هنگامی که اعتصابات غيرقانونی و اشغال کارخانه ها به جنبش های سراسری طبقاتی و ملی [کشوری] گسترش بيابند، بلافاصله در تضاد با دولت سرمايه داری قرار می گيرند که نيازمند سطح عالی تری از سازمان می باشد. پانه کوک احساس می کرد که در اين نقطه، شوراهای کارگری شروع خواهند کرد به ظاهر نمودن خويش، و با گسترش انقلاب بطور همزمان نقش خود را گسترش می دهند، تا اينکه دولت سرمايه داری نابود شود.[20]
پانه کوک اعتصابات غير قانونی و تاکتيک های اشغال کارخانه را حداقل بخشاً، بعنوان عصيانی عليه اتحاديه های کارگری سنتی می ديد. او استدلال می کرد که در سرمايه داری پيشرفته اتحاديه های کارگری تمام نشانه های هويت پرولتری پيشين خود را از کف داده اند و به مکانيسمی ادغام شده در سرمايه داری تبديل گشته اند. او به اتحاديه ها به مثابه „دستگاهی که توسط آن سرمايه ی انحصاری شرايط خود را بر کل طبقه کارکن تحميل می کند“[21] می نگريست. اتحاديه های کارگری بعلت تعهدشان به اصول عقلانيت سرمايه داری، هيچگاه نمی توانند مساله ی کنترل کارگری را مطرح کنند، چرا که اين مساله دقيقاً سرچشمه ی قدرت شان را تهديد می نمايد. پانه کوک استدلال می کرد از آنجا که اتحاديه های کارگری و بطريق اولی احزاب سياسی بر پايه ی اصل سلطه ی رهبران قرار دارند، آنها بازتوليد دقيق وضعيت سرمايه داری هستند و متحد ثابت قدم بورژوازی در هر انقلابی خواهند بود. او تاکيد می کرد که احيای جنبش کارگری فقط بر پايه ی طغيان توده ها عليه سازمان های کهنه امکانپذير است.[22]
در مدل دگرگونی انقلابی پانه کوک، شوراهای کارگری مفاد دو سويه ای ارائه می دهند. از يک طرف ارگان های مستقيم مبارزه و لذا پايه ی مادی و معنوی انقلاب در مرحله ای خاص در سرمايه داری را به نمايش می گذارند؛ و از طرف ديگر شالوده و ترتيب سازمانی جامعه ی نوين را تشکيل می دهند.
پانه کوک در کتابش „شوراهای کارگری“, فراگيرترين بيان موضع کمونيسم شورائی اش، تلاش کرد تا در جزئيات توضيح دهد که دقيقاً سيستم شورائی در عمل چگونه کارکرد خواهد داشت. آنچه او تصوير می کرد، يک شبکه ی آتونومِ شوراهای در سطح کارخانه بودند که هر کدام مکانی برای بحث و تصميم گيری در رابطه با موضوعات توليدِ محلی خواهند بود. در مجتمع های توليدی بسيار بزرگ که تجمع تمام کارگران مشکل می شود، نمايندگانی از سوی گروه های متفاوت کاری انتخاب خواهند شد که در معرض بازپس خوانیِ فوری خواهند بود. شوراها قرار نيست که ترکيبی از متخصصين، يا مسئول اداره ی کارخانه باشند. کارکرد اصلی آنها به اجرا درآوردن تصميمات کارگران، تسهيل کردن مباحثات و بکار رفتن به مثابه متصل کننده ی گروه های کاریِ گوناگون و کارخانه ها خواهد بود. آنطور که توسط پانه کوک فرض شده بود، شوراهای محلی کارخانه به شبکه ای متنوع از همکاری منطقه ای، ملی، و شوراهای گسترده ی صنعتی ملحق می شوند تا توليد، يک وجودِ واحدِ متصل به هم شود. برای هماهنگی کار شوراهای محلی، شوراهای مرکزی بر مبنای همان ساختار شوراهای بزرگتر محلی شکل خواهند گرفت (يعنی، بر مبنای اصل نمايندگیِ کارگاه در معرض بازپس خوانی فوری). عليرغم اينکه شوراهای مرکزی می بايد مسئول هماهنگی، جمع آوری و توزيع اطلاعات باشند، اما ارگان های برنامه ريز نمی باشند. اين وظيفه مربوط به کارگران در شوراهای محلی خواهد بود که وقتی اطلاعات لازم در اختيار دارند، در موقعيتی خواهند بود که بتوانند تصميمات حياتی اتخاذ کنند و به نمايندگان شوراهای مرکزی انتقال دهند. از اين گذشته، شوراهای مرکزی می بايد مسئول برقراری همکاری افقی بين کارخانه های يک شاخه صنعتی، و همکاری عمودی بين کارخانه هائی که برای آنها مواد خام تهيه می کنند يا از توليداتشان استفاده می کنند باشند. برای تکميل اين شبکه ی شوراهای کارخانه ای، او يک شبکه ی موازیِ شورائیِ مصرف کنندگان و گروه های متخصص را تصوير می کرد.[23]
پانه کوک مسلم می دانست که اين ساختار نوين دمکراتيک خود-مديريتی در ترکيب با تغييرات در حوزه توليد –رشد بارآوری توليد و توسعه ی سريع تکنولوژی– سرشت کار را کاملاً از ريشه دگرگون خواهد ساخت. و تصور می کرد که ادامه ی پيشرفت جامعه ی شورائی تقسيم کار سنتی بين کار فکری و کار يدی را به تحليل خواهد برد، و کار را از وسيله ی بقاء به وسيله ی ارضای خويش دگرگون خواهد ساخت. نقش کار در طرح فرضيِ پانه کوک اهميتی تقريباً شبه مذهبی داشت: „برای کارگرِ آزادِ آينده، اداره ی يک ماشين کاملاً خوب طراحی شده، به شرط توازن دقيق، منبعی برای شعف فکری، شادمانی روحی و زيبائی انديشه است“.[24] انگاره ی پانه کوک از جامعه ی آينده هم بر اين مبنا فرض شده بود که اين ساختار جديد خود-مديريت کارگری برای نخستين بار امکان دگرگون ساختن توليد به فرآيندی عقلانی را مهيا ساخته است. آنطور که در يکی از لحظات اتوپيائی اش تصوير کرده بود، اين دگرگونی قرار است توسط يک سيستم استادانه ی نوينِ آماری و حسابداری به انجام رسد؛ سيستمی که تمام جوانب فرآيند اقتصادی را کاملاً در دسترس توليدکنندگان قرار می دهد. از طريق يک شبکه ی به هم پيوسته ی دفاتر محاسبه ای، هر شاخه ی توليدی مسئوليت جمع آوری و توزيع اطلاعات آماری و برگرداندن اين اطلاعات به شکلی ساده و قابل فهم، بوسيله ی جدول ها، نمودارها، و تصاوير، به مثابه ی پيش شرط مباحث توسط کارگران در شوراها، را به عهده دارد.[25]
از اين منظر، پانه کوک معتقد بود که شوراها نه تنها بعنوان شکلی از خود-سازمانيابی پرولتری، بلکه همچنين بعنوان اصلی برای آزادسازی ذهن از تمام اشکال تسلط و تبعيت، خودشان را متجلی می سازند. استدلال می کرد که ظهور شبکه ای از شوراها، بيانگر وضعيت بسيار پيشرفته ی آگاهی پرولتاريائی و پيش درآمد يک „انقلاب کامل در حيات معنویِ انسان“[26] است. در دمکراسی شورائیِ ايده آل پانه کوک، شوراها کارکردهای بسيار مهمِ تربيتی به خود می گيرند که ذهن را از مشغول بودن به خود به مشغول شدن به اجتماع و گروه انسان ها در کل دگرگون می سازند. تاکيد می کرد که „دنيای شوراهای کارگری“ حول يک سازماندهی دانش بنا خواهد شد که مبتنی بر کسب ابزار نوين فکری توسط توليدکنندگان است.[27]
عليرغم اينکه پانه کوک شخصيتی اصلی در توسعه ی مارکسيسم غربی بود و در بسياری از ديدگاه های مهم پيشگام بود، اما بعنوان يک تئوريسين مارکسيست کارش خالی از نقص های جدی نبود؛ نقص هائی که موثر بودن ايده هايش را بسيار به تحليل می برد. با تمام علاقمندی اش به نوسازی مارکسيسم، فکر پانه کوک موفق نشد که از مقوله های اساساً ايستای مارکسيسم قرن نوزدهم فراتر رود؛ يعنی از: ماترياليسم فلسفی محدود، متدولوژی تقليل گرا، روانشناسی عقلائی، دگماتيسم تئوريک، درک „باريکاد بندی“ در مقابل تحولات از سوسياليسم و الی آخر. با وجود اراده گرائی ظاهری اش، او نيز –مانند اکثر مارکسيست های هم نسل خود– بر تقريباً ايمانی کنتی [منتسب به آگوست کنت فيلسوف فرانسوی -م] به علوم و يک درک خشک خطی از پيشرفت تاريخ، محکم لنگر انداخته بود. عدم تمايلش در بزير سوال کشيدنِ فرضيه ی ارتدکسی مارکسيستی که توليد پايه ی تمام زندگی اجتماعی را بنا می سازد، او را به شکلی از توليدگرائی دوآتشه کشاند که غيرنقادانه پايه ی ساختار و مفاد صنعتی شدن سرمايه داری را پذيرفته بود: رشد و توليد صنعتی نامحدود، عقلانيت توليد، کارآئی هزينه، و تجليل از اخلاق کار. پانه کوک در پايان زندگی اش از اينکه از ايمان خود نسبت به پرولتاريای رومانتيزه شده ی يکپارچه، به مثابه مامور انحصاریِ سوسياليسم دست بردارد، امتناع ورزيد. اين کوتاهی ها، با تعدادی از نقص های جدیِ متدولوژيکی ترکيب شدند. نوشته های او اغلب در يک سطح بالائی از عموميت نوشته شده و به سمت اهداف انقلابیِ از پيش تعيين شده رانده می شدند. پانه کوک در طول دوران زندگی اش اغلب از گلاويز شدن با مسائل بنيادين، يا بررسی شالوده های مفاهيم و فرضيات محوریِ خودش، امتناع می نمود. با انتزاع کردن از جزئيات گيج کننده ی تجربيات، اغلب عموميت های وسيع را تعميم می داد و بعد تلاش می کرد تا آنها را با استفاده ی بی مورد از زبان قياسی و استعاره ی اجتماعی بيان دارد. حتی در طول بهترين دوره های زندگی اش بعنوان تئوريسين، طرح های نموداری وسيعِ وی در رابطه با سقوط سرمايه داری و عروج سوسياليسم، آن واقعيت های استراتژيکِ عاجلی که او می خواست روشن کند را تيره کردند.
اين حقيقت پابرجای می ماند که پانه کوک با وجود تمام شدت و اصالت تلاشش هيچگاه در تئوريزه کردن ايده هايش در يک پراتيک سياسیِ موثر يا در توسعه ی يک آلترناتيو دائمی در مقابل لنينيسم و سوسيال دمکراسی موفق نشد –عليرغم اينکه عناصری از تزهای او به تناوب در جنبش های گوناگون اجتماعی پديدار شده اند. از اينرو، ميراث پانه کوک، عمدتاً ميراثی شخصی و معنوی است –اما ميراثی مهم از يک زندگی است که به چشم انداز جامعه ای عميقاً آزاد و دمکراتيک اختصاص يافت، زندگی ای که در قبضه ی يک تعهد قویِ انسانی زيست.
* * * * * * * * * * * * * *
* اين مقاله نخستين بار در نشريه ی New Politics شماره 5 سال 1988 منتشر شد -م
يادداشت ها:
[1] تنها مطالعات مفصل و منتشر شده در رابطه با پانه کوک شامل : رساله ی خود من تحت عنوان آنتون پانه کوک سوسياليسم خود-رهائی کارگری، 1960-1873 “ تز دکترا، دانشگاه ويسکانسين آمريکا 1984)
“Anton Pannekoek and the Socialism of Workers` self- emancipation، 1873-1960” (PhD dissertation، University of Wisconsin،1984)
و „توسعه افکار سياسی و اجتماعی آنتون پانه کوک 1960-1873 : از سوسيال دمکراسی تا کمونيسم شورائی“ مارينوس بوکلمان (تز دکترا، دانشگاه تورنتو، 1980)
Marinus Boekelman´s “The development of the social and poletical thought of Anton Pannekoek، 1873-1960” (PhD dissertation، University of Toronto، 1980)
تعداد بسيار بيشتری نوشته، منتخب هائی از آثار پانه کوک می باشد. بسياری از اينها همراه با تفسير و نوشته های مقدماتی می باشند که شامل متون زير هستند:
– Serge Bricianer، Pannekoek and the worker´s councils (St. Louis، Telos press، 1978)
– Cajo Brendel، Anton pannekoek، Theoretikus van het Socialisme (Nijmegen: Socialistische Uitgeveriji Nijemegen، 1970)
– D.A. Smart (ed.), Pannekoek and Gorter´s Marxism (London Pluto press، 1978)
– Anton Pannekoek، Neubestimmung des Marxismus (West Berlin: Kramer verlag، 1974)
– Anton Pannekoek، Parrij، raden، revolutie (Amsterdam Van Gennep، 1972)
– Hans Manfred Bock، Anton Pannekoek und Herman Gorter: Organisatie und Taktik der Proltarischen Revolutie (frankfort: veriag Neue Kritik، 1969)
اينها با مقاله های ذيل ضميمه شده اند.
– Paul Mattick، “Anton Pannekoek”, new Poltics (Winter،1962)
– Paul Mattick، “Anton Pannekoek und die Weltrevolutie”, Jahruch Arbeiterbewegung 6 (Frankfurt، Fischer Verlag، 1979)
– Hans Manfred Bock، “ Antone Pannekoek in der Vorkeigs Sozialdemokratie Bericht und Dokumentation” Jahrbuch Arbeiterbewegung 3 ( Frankfurt، Fischer، Verlag، 1974)
– H. Schurer “ Anton Pannekoek and the origins of Leninism” The Slavonic and east European review (June 1963)
[2] Pannekoek، “The position and Significance of J. Dietzgen´s Philosophical works” in . Joseph Dietzgen، The positive outcome of philosophy (Chicago، Charls Keer، 1906)
برای بحثی مبسوط در رابطه با نفوذ ديتزگين بر پانه کوک، رجوع کنيد به نوشته من در:
“The Philosophical foundations of Antone Pannekoek´s Marxism” in: Serge Bricianer، Pannekoek and the worker´s councils، op. cit., pp. 1- 30.
[3] Pannekoek، „De Filosofie van Kant en het Marxisme,“ De Nieuvi،e Tijd، 1901، pp.549-564، 605-620، 669-678.
[4] Pannekoek، „Sozialismus als Kulturmacht,“ „Zeitungskorrespondenz,“ December 24، 1911.
از سال 1908 تا 1914 ، هنگامی که پانه کوک مبارزی تمام وقت در حزب سوسيال دمکراتيک آلمان بود، بطور مرتب در ستون های نشريه ی هفتگی مقاله می نوشت که برای انتشاراتی محلیِ اين حزب ارسال می شد. نوشته های دوره ی مذکور، کپیِ مستندشان در آرشيو پانه کوک در انستيتوی بين المللی تاريخ اجتماعی (آمستردام) يافت می شود
[5] Pannekoek، Die Taktischen Differenzen in der Arbeiterbewegung (Hamburg: Erdmann Dubber، 1909), p. 108.
[6] lbid., p. 94.
[7] Pannekoek، „Die Massenstreikdebatte,“ „Zeitungskorrespondenz,“ June 18، 1910.
[8] Pannekoek، „Marxistische Theorie und revolutioniire Taktik,“ Die Neue Zeit، 1912-1913، vol. 1، pp. 272-281، 365-373. This work was part of Pannekoek’s famous 1912 polemic with Karl Kautsky. An English translation can be found in: Smart (ed.), Pannekoek and Gorter’s Marxism، op. cit., pp. 50-73.
[9] Pannekoek، „Massenaktion und Revolution,“ Die Neue Zeit، 1911-1912، vol. 11، pp.541-550، 585-593.
[10] Pannekoek، „Marxistische Theorie und revolutioniire Taktik,“ op. cit.
[11] Pannekoek، “ Die Eroberung der Herrschaft، Zeitungskorrespondenz، “ September I 0، 1912.
[12] See in particular: „Die Organisation im Kampf,“ „Zeitungskorrespondenz,“ April 9، 1910; „Sozialdemokratische Unteroffiziere,“ November 1909; „Der Imperialismus und die Aufgaben des Proletariats,“ Vorbote، number one (July 1916).
[13] See his: „The Downfall of the Intemational,“ The Neii، Review (November 1914).
[14] Pannekoek، „De Russische revolutie,“ De Nieuwe Tijd، 1917، pp. 438-452، 548-560; 1918 pp. 31-46، 119-142.
[15] Pannekoek، Weltrevolution und Kommunistische Taktik (Vienna:Verlag der Arbeiterbuchhandlung، 1920). For an English translation see: „World Revolution and Communist Tactics,“ in: Smart (Ed.), Pannekoek and Gorter’s Marxism، op. cit., pp. 93-173.
[16] Pannekoek، „Rusland en het Kommunisme,“ De Nieuwe Tijd، 1921، pp. 640-661.
[17] Pannekoek، Workers‘ Councils (Melboume: Southem Advocate for Workers‘ Councils، 1951), pp. 230-231. Parts one and two of this work have been reprinted in: The Rise of the Workers‘ Movement (Cambridge: Root and Branch، 1975).
[18] Pannekoek [pseudonym John Harper], „Workers‘ Councils,“ New Essa-i،s (April 1936).
[19] Pannekock، “ Uber Arbeiterate، “ Funken (June 1952).
[20] Pannekoek [pseudonym John Harper], „General Remarks on the Question of Organization,“ Living Marxism (November، 1938).
برگردان اين مقاله تحت عنوان „نکاتی عمومی در مورد مساله ی سازمان“ به فارسی را می توان در سايت ًکاوشگرً يافت – م
[21] Pannekoek، Workers‘ Councils، op. cit., p. 68.
[22] Pannekoek [pseudonym John Harper], „Trade Unionism,“ International Council Correspondence (January 1936).
[23] Pannekoek، Workers‘ Councils، op. cit., pp. 17-22، 46-54.
[24] Ibid., p. 56.
[25] Ibid., p. 27.
[26] Ibid., p. 50.
[27] بر اساس اين مبانی بود که بلافاصله پس از انقلاب مجارستان در سال 1956، پانه کوک شوراهای کارگری ای را که پديد آمده بودند برای شکست شان در به هم پيوند زدنِ سطوح نوين آگاهی، و تاکيدشان بر „عمل خالص“ نقد کرد. نگاه کنيد به:
Pannekoek، „Beschavingen,“ Pannekoek Archives، op. cit., folder 288.

Eine Antwort

  1. babak sagt:

    بسار مطلب خوبی بود . ممنون از شما. http://argess.ir