بیاد رفیقِ همبند عباس رحیمی، حسین ملکی
عباس رفيق و همبند سالهاى طولانى زندان رو از دست دادم. او كه در يك دهه زندان وجودش و رفتارش اميد بخش خيلى از زندانيان ديگر بود از ميان ما رفت. نه ايدئولوگ بود و نه نظريه پرداز، اما وجودش در كنار ما ارام بخش روحيه هاى گاها درهم شكسته امان بود. او با رفتار ساده و توام با انسانيت خاص و مثال زدنيش براى ما تعريف ساده اى از مبارزه و سياست بود كه به قول خودش همه چيز بايست در خدمت انسانيت انسان باشه. او به جاى اينكه انسانيت رو سياسى كنه در تعريف و قاموس خودش سياست رو انسانى كرد. و به دليل همين ويژه گى است كه عباس بخشى جاودانه از خاطرات ده اول تمام زندانيان سياسى با گرايشها و ديدگاهاى متفاوت در زندانهاى رژيم جمهورى اسلامى است. به مادر صونا ، سپهر، خانواده محمد رحيمى و تمامى دوستان عباس از صميم قلب تسليت مى گويم و يادش جاودان باد
صبحانه از سلول خودش بياد به سلول عباس تا عباس از خواب بيدار شه و عمو جليل هم بشينه پاى صحبت هاى شيرين عباس، صد البته به همراه
چند نفر ديگه ميكائيل، بهروز، اسماعيل كرجى ووووووو. گاهى وقت ها براى ما ساكنان اصلى سلول جا نبود بايد ميرفتيم بيرون سلول تا اصحاب عباس
جا به اندازه كافى… داشته باشند. پير مرد همه بچه هاش رو مثل يك پدر بى تفاوت دوست داشت و خيلى سخت بود كه از زير زبونش بيرون بكشى كه
كدوم يك از بچه هات رو بيشتر از همه دوست دارى، ولى وقتى به اسم عباس مى رسيدى يه لبخندى ميزد و تلويحا تأييد مى كرد كه بله به قول خودش اباس
نرگدا يه چيز ديگه است و حالا عباس بر روى تخت بيمارستان و به انتظار……..