معیارِ حقیقت در تحلیلِ نهائی پراتیک است، جعفر امیری
خوش بود گر محکِ تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
(معیارِ حقیقت در تحلیلِ نهائی پراتیک است)
برای دو روزِ برزگ و تاریخی
۱۹ بهمن ماهِ سالِ ۱۳٤۹، سالگردِ حماسهی سیاهکل و ۲۲ بهمن ماهِ سالِ ۱۳۵۷، سالگردِ قیامِ شکوهمند خلقهای ایران و سرنگونیِ رژیم شاهنشاهی است.
عمومن در هر جامعهای مردم، بخصوص نیروهای انقلابی و مترقی و کمونیست، سالگردِ روزها و مناسبتهای تاریخی خود را با برپائیِ مراسمِ متفاوتی یاد آوری میکنند و بزرگاش میدارند وُ در مورد آن از زوایای مختلف به بحث و گفتگو مینشینند، تا مسائل گذشته برای نسلهای بعدی در لایههای تیرهی تاریخ پنهان نماند و گم نشوند و در عین حال حافظهی تاریخیِ جامعه را نیز زنده و تازه نگه میدارند.
مثلن در بسیاری از کشورها هر ساله چند روز پس و بعد از فرا رسیدنِ سالگردِ شکستِ فاشیزم، برنامههای بسیاری در سطحِ جامعه و رسانههای گروهی در رابطه با فاشیزم و دو جنگِ جهانی برگزار میکنند و اغلبِ کانالهای تلویزیونی فیلمهای سینمائی وُ فیلمهای مستند پخش میکنند و گزارش وُ گفتگو و میزگردهائی ترتیب میهند و از این طریق در حفظِ حافظهی تاریخیِ جامعهی خود کوشش میکنند، هنوز بعد از گذشتِ بیش از نیم قرن از جستجو دست برنداشتهاند و خسته نشدهاند و در پیچ وُ خمهای تاریخِ خود، افراد و جریاناتی را که با فاشیزم هم کاری یا از فاشیستها حمایت کردهاند شناسائی و به پای میزِ محاکمه میکشانند؛ حتا اگر مرده باشند؛ برای ثبتِ در تاریخ در غیاب او این مهم را انجام میدهند. البته حکومتها هم سعی میکنند خود را هم راه با مردم و خواستههای آنان هم سو نشان دهند؛ اما بدیهی است که آنان از جنبههای دیگری موضوع را تعقیب کرده و اصولن در جهتِ تحریف یا به انحراف کشاندنِ آن عمل میکنند.
در این رابطه در جامعهی ما (ایران) نیز در باز بینی و باز دوباره بینیِ برخی حوادث و اتفاقاتِ تاریخی گاه به موضوعاتی بر میخوریم که قابل تعمق است و جدی اندیشدن به آنان نه تکرار مکررات و بازگوئی یا باز خوانیِ کسالت بار آن است، بلکه چنانچه هم راه با برخوردی علمی، انقلابی و صادقانه باشد، درسهائی آموزنده و گرانبها دارد و مشعلِ راه آیندهگان و درست ادامه دادنِ راه کسانی خواهد شد: که فروتنانه به خاک خفتند. تا خلقِ سوخته وُ له شده از جور وُ ستم و در حسرتِ آزادی، قد برافرازد و قدرتِ تاریخیِ خود را به میدان بیاورد، تا بساطِ بیدادگران را از بیخ و بن ویران کند.
نا گفته نماند، البته هستند نیروها و جریاناتی که با این یاد آوریها صد در صد مخالفاند و معتقدند: گذشته را باید فراموش کرد و جنایتکاران را میشود بخشید؛ باید به فکرِ آینده بود. آیندهای که در برنامه و تفکرِ آنان همان گذشته است؛ یا در بهترین حالت سعی میکنند آن را با میل و سلیقهی خود دنبال و تعریف و تحریف کنند. چرا؟ از طرفی ای بسا دستانشان در سیاهکاری و ستم و جنایت از گذشته آلوده است و مایل نیستند هر ساله این آلودگی در ذهنِ مردم و حافطهی تاریخی آنان تازه شود و فراموش نشود و از طرفِ دیگر تلاش دارند تا به ظاهر با برخی اصلاحات همان وضع و مناسبات نکبت بارِ گذشته را باز تولید کنند و جاودانه جلوه دهند.
سیاهکل یکی از حوداثِ تاریخیِ نسلیست که از دل یخ بندانِ سرد و سیاهِ زمستان سرود فتح سر داد و آزادی را فریاد کشید، اتفاقی است که در عرصهی نظر و عمل نقطهی پایانی در سطرِ تسلیم طلبی و سازش و اپورتونیسم و محافظه کاری گذاشت.
سرِ سطر، دست به کارِ جنبشِ نوین کمونیستی شد، که در سرتاسر ایران شعله کشید و گرمای جان پذیرش، هر قلبِ عاشقی را گرمتر کرد و به تپش در آورد، امید و تکیه گاهی برای تودهی رنج کشیده و بیپناه شد، که به او حقنه کرده بودند: تقدیر و سرنوشتِ انسان همین است و باید سوخت وُ ساخت، زنجیرِ ظالمان محکمتر از آن است که بشود آن را گسست، باید به خدا وگذارشان کنیم.
غرش مسلسلهای کمونیستهای انقلابی جرقهای بود بر ظلمتِ شبِ میهن، که خوابِ سمتگران را برآشفت و شلیکی بود که جزیرهی ثبات و آرامش امپریالیزم را در هم ریخت و زنگِ بزرگِ خون را به صدا در آورد. نقبی بود که به قدرت تاریخیِ تودها زده شد و سر ریز خیابانشان کرد وُ قیامِ بهمن پدید آمد.
افسوس که نیرویهای به ظاهر متضاد یکی با ادعای اسلام و حکومتِ اسلامی و ربایندهی قیام و غارتگرِ دست آوردهای آن، دیگری مثلن ملیگرا و مذهبی و دشمن منافع ملی مردم و پاانداز امپریالیزم و آن دیگران که به دورغ تودهای اما سر سپرده به قدرتهای بیگانه و بی باور به تودهها بودند؛ یکی هم در حرف و به ظاهر فدائی اما در واقع ربایندهی نام و اعتبار سازمانی بلند آوازه و خوش نام بود، آری آنان به ظاهر متفاوت و متضاد بودند ولی در واقع همه در راستای برقراری حکومتی بورژوائی و در خدمت امپریالیزم دست در دست هم دادند و مسیرِ حرکت جاری قیام را به سوی انقلاب اجتماعی سد بستند.
اکنون وقتی بعد از گذشتِ نزدیک به چهار دهه به آن مینگریم میبینیم: اگر چریکهای فدائی خلق ایران را نداشتیم، پس چه داشتیم؟ چه داشتیم از آن همه دلاوری و تیزبینی و هوشیاریِ کمونیستی، چه داشتیم از آن تحلیلهای طبقاتی و تحلیل مشخص از شرایط مشخص، چه داشتیم بگوئیم به نسلی که چشم داشت از ادامه دهندگان سیاهکل از چریکهای فدائی خلق، تا در پسِ سرنگونی رژیم وابسته به امپریالیزم و به قدرت رسیدنِ یا به قدرت رساندنِ رژیم جدید، باز هم چریک فدائی مشعلدار باشد و راه را از چاه تشخیص دهد و ماهیتِ فرومایگان و فریبکاران را باز با تیز بینی و هوشیاری برای خلق روشن کند و بگوید: از شب هنور مانده دو دانگی.*
آری در بزنگاههای تاریخی است که نیروهای انقلابی و کمونیست، توانائی و دانش وُ تحلیل و ارزیابی علمی وُ طبقاتی خود را از دولت و رژیمِ حاکم در مقابلِ خلقها به نمایش میگذارند، در چنین مواقعی است که برخی از جریانات به محضِ دیدنِ یک تند پیح از سر نداشتن دید و جسارتِ عبور از آن، سریع دنده عقب میگیرند و به دامان ارتجاع پناه میبرند؛ در شرایط مشخصِ بعد از قیامِ ۲۲ بهمن ماه ۵۷ زیر عبای آخوند قایم میشوند و شعارهای آنان را نشخوار میکنند و با تمام توان به فریب خلق با دست وُ دل بازی عمل میکنند و باورهای خرافی را که عمری در کتابها خوانده بودند که برای تودهها افیون است، به فراموشی سپرده و سپر بلای دکاندارن دین و مبلغِ جنسهای بُنجل آنان میشوند.
امروز نام آنان به ننگ آلوده است، هر گاه اسمی از آنان برده میشود (اکثریت) آنچه بلافاصله در ضمیرِ ناخودآگاهِ هر فردِ سیاسی نهادینه شده است، زنده و بیدار میشود: دادستانی و لاجوردی وُ لو دادن و مسلح کردن سپاه پاسداران به سلاح سنگین است. برای: سلاخی کردن انقلابیون و کمونیستها، برای سرکوب و در هم کوبیدنِ چریکهای فدائی خلق ایران (ارتش رهائی بخشِ خلقهای ایران) در جنگلهای شمال کشور، برای سنگر سازی و سنگر گرفتن علیه سربداران در مازندران و برای نسل کشی، برای جنایت علیه بشریت و به بند وُ زندان کشیدنِ زنانِ مبارز وُ انقلابی، که در پروسهی بعد از سیاهکل و شرکت در مبارزهی مسلحانهی انقلابی، در جریان خیزش مردمی در سالهای ۵۶- ۵۷ و هم چنین قیام بهمن و تا اکنون نقشی بسیار ارزنده و تعیین کنندهای داشتند.
اگر چریکهای فدائی خلق ایران را نداشتیم اینک چگونه میتوانستیم خود را از این خیانت بزرگ تاریخی پاک و مبرا بدانیم؟ چگونه میتوانستیم به نسل امروز بقبولانیم که اینان از آنان نبودند، هرگز نبودند! از کسانی نبودند که تمام قد در مقابل یک دیکتاتوری قهارِ بورژوائی و وابسته، که قرار بود امپریالیزم ژندارمِ منطقهاش کند یا شاید هم به زعم خودشان کرده بودند: (مقابل تندر ایستادند خانه را روشن کردند و مردند).
آری بودند کسانی که در مواجهه با تند بادهای بعد از قیام بین دو صندلی نشستند و تحلیل و جایگاه خود را با وزشِ بیشترِ باد به طرفِ هر یک از صندلیها تعیین کردند و خوش نشینترین صندلی البته برایشان پای میز مناظره و مزاکره نشستن با بهشتی و آنانی بود که وعدهی بهشت میدادند ولی هم زمان جلو دانشگاه را با گسیلِ نیروهای چماقدار برای جوانانِ پر شور و انقلابی جهنم کرده بودند.
اگر موضعگیری انقلابی و تحلیلِ طبقاتی – کمونیستی چریکهای فدائی خلق ایران از رژیم وابسته به امپریالیزم جمهوری اسلامی را نداشتیم، چه داشتیم بگوئیم به آنان که به خیالِ خامِ خود سازمان را سر تا پوست خورده و قبضه کرده بودند و با کوس و کرنا از ردِ مبارزهی مسلحانه دم میزدند، اما فریبکارانه ادعا میکردند ادامه دهندگانِ سیاهکل هستند. توجه کنید این رد و ادعا قبل از انشعاب اقلیت – اکثریت است.
بودند کسانی که سرِ تند پیچها راهنما به چپ زدند اما به راست پیچیدند و سر از سالنهای مجللی در آوردند و در صف و ردیف اول نشستند و با ورودِ رئیس جمهور محبوب آیندهی ایران!! برخاستند و کف زدند و به جای: ایران را سراسر سیاهکل میکنیم، با تمامِ وجود گلو پاره کردند: ایران فلانی، فلانی ایران!! و آن دیگری که تمامِ کمکهای مالی هواداران صادق و انقلابی و کمکهای دیگر؟! را یک قلم بالا کشید و به دلال دلار تبدیل شد. اما هم چنان نام و آرم سازمان را بر سر در دکان خود نگه داشته است.
اگر چریکهای فدائی خلق ایران را نداشتیم، چگونه میتوانستیم بگوئیم از آن آرم و آن نام که هنوز هم متاسفانه دست بردارش نیستند، فقط استفادهی تبلیغاتی و ابزاری شده است و میشود.
بودند کسانی که در طوفانِ حوادث نتوانستند درست مقاومت کنند کنترل خود و نیروهایشان را از دست دادند، هر روز از اوضاع تحلیلی تازه کردند و رهنمودهائی دادند که هرگز به پای عملی شدناش نرفتند و باز به جای اول خویش بازگشتند و مدام دور خود چرخیدند، اینقدر چرخیدند که سرشان گیج رفت و جای دوست و دشمن را عوضی گرفتند و به نیروهای خودی شلیک کردند، امروز وقتی اسمی ازشان برده میشود (اقلیت) در ذهن هر انسان مطلع، از شومی سرنوشتی حکایت میکند که آنان برای خودشان و جنبش انقلابی رغم زدند، چرا که تنها یک تاریخ: (٤ بهمن) و نام یک روستا در کردستانِ کشور همسایه (عراق) تداعی میشود: (گاپیلون). ببینید ۱۹ بهمن و سیاهکل کجا و ٤ بهمن و گاپیلون کجا؟! و باز هم ادعا کنی که ادامه دهندهی راه سیاهکلی؟!
اگر حضورِ اندک، اما مأثرِ چریکهای فدائی خلق ایران را در کنارِ خلقِ دلاورِ کورد و در دفاع دلیرانه از سنندج وُ موضع گیرهای انقلابی آنان را نداشتیم، چطور میتوانستیم ثابت کنیم که عنصرِ واقعیِ چریک فدائی در سنگرِ مبارزه فقط و فقط روی دشمنِ طبقاتی اسلحه میکشد و آتش میکند؛ آتش میکند تا در زیرِ آتش او رفیقِ چریک یا پیشمرگهاش از محاصره، زنده بگریزد و مبارزه را ادامه دهد و او با آخرین نارنجک یا تنها گلولهای که برایش باقی مانده است به زندگی خویش پایان دهد تا زنده به دستِ دشمن نیفتد و در قلب تودهها جای گیرد. آری این بود و این است سنت و اخلاقِ انقلابی و مرام کمونیستیِ چریک فدائی خلق!
امروز وقتی نامی از آنان که از حوداثِ بغرنج دقیق و درست عبور کردند و از خط اصولی وُ ارزیابی طبقاتی غافل نشدند و هم چنین از حاکمیتِ تازه به قدرت رسیده و سیاستهای امپریالیزم در ایران بعد از قیام تحلیل درست ارائه دادند و به آن با تمام توان عمل کردند (چریکهای فدائی خلق ایران) در ذهن هر انقلابی و کمونیستی که با دقت و صداقت روندِ طی شدهی بعد از قیام تا اکنون را دنبال میکند؛ صورتهای پوشیده در نقاب، اعلام موجودیت و تکذیب اخراج وُ سخنرانیِ مهاباد: (قدرت از لولهی سلاح بیرون میآید). تداعی میشود؛ یاد رزمندگان بندرعباس، جنگجویان ترکمن صحرا، جنگ وُ مقاومتِ سنندج و جاهای دیگر وُ یک نام، که درونِ حافظهی تاریخیِ چند نسل چه خوش نشسته و نمادی است از کمونیستی شریف و بی تکلف، نام چریک فدائی خلقی که وقتی ناچریکان حکم اخراجاش را در بارگاه ملایان اعلام کردند خیلی ساده و خودمانی و بیتعارف اما جدی و مصمم گفت: من در این سازمان استخدام نشدهام که کسی بتواند اخراجام کند. توجه داشته باشید این ظلم و بیعدالتیِ آشکار نیز قبل از انشعابِ اقلیت – اکثریت اتفاق میافتد.
تاریخ به حق که چه قاضیِ عادلیست، چه دقیق کسانی را که به دروغ و فریب در جایگاهی نامناسب قرار گرفتند به زیر میکشد و چه زیبا کسانی را که لیاقت و جایگاه ارزندهای در تاریخ دارند، در جایگاه واقعی خود مینشاند. به قولِ عامهی مردم: حق به حق دار میرسد!
بله تاریخ ثابت کرد این آنان بودند که باید از سازمان میرفتند، البته برخیهاشان بعدن نشان دادند خودشان هم بیمیل نبودند که از سازمان بیرون بروند، زیرا آن نام و آن آرم و آن خط و مش، خطرناک بود و اینان هم که دیگر اهل خطر نبودند؛ پس یکی پس از دیگری با عوض کردنِ اسمِ و آرم وُ خط و مشیِ چریکهای فدائی خلق ایران، از آن سازمان خداحافظی کردند و سپس با فرهنگ و سنت و اخلاق انقلابی چریکهای فدائی خلق ایران و مرامِ کمونیستی نیز فاصله گرفتند.
آری اگر چریکهای فدائی خلق ایران را نداشتیم، آنان را که بر اساسِ وظیفه و آگاهی خود به خط و مشی تعیین شدهی سازمان چریکهای فدائی خلق ایران و تئوریهای ظفر نمون آن، در نظر و عمل هم چنان وفادار و معتقد ماندند، آنانی که راهنمای عمل انقلابیِ خود را: تئوری مبارزهی مسلحانه هم استراتژی هم تاکتیک قرار داده بودند نداشتیم؛ امروز از آن همه جانفشانی، از آن همه چریک فدائی، از آن همه زندانیان سیاسی و مقاومتهای دلیرانهشان بر اساس کدام پشتوانهی عملی و نظریِ ادامه دهندگانِ سیاهکل میتوانستیم صحبت و دفاع وُ افتخارکنیم.
علیرغم همهی اینها ما نباید حتا یک لحظه سلاحِ نقد را زمین بگذاریم، زیرا آن کسی اشتباه نمیکند که حرکت نمیکند، نقدِ گذشته در عرصههای مناسبات، موضعگیری و عملکردها میتواند صیقل دهندهی خط و مشی و مناسباتِ تشکیلاتی گردد. انتقاد و انتقاد از خود برای هر فرد و جمعی بخصوص در عرصهی مبارزهی طبقاتی، مایهی بالندگی و شکوفائی است، تجربه ثابت کرده است هر جریانی که دچار توهم خود بزرگ بینی شده است و منتقدین خود را سرکوب و اخراج و منزوی کرده است از درون آسیب پذیر است و به مرورِ زمان از هم پاشیده میشود؛ زیرا هرگز متوجه خطا و اشتباه خود نمیشود تا بتواند آن را به موقع جبران یا اصلاح کند.
امروز ما در زمانهای زندگی و مبارزه میکنیم که کیش شخصیت در مبارزهی طبقاتی دیگر نقشی ندارد، هیچ چیز قطعی و مطلق نیست، تک صدائی به خاموشی گرائیده است و جای آن را هم نشینی صداها گرفته است، دگمها شکسته شدند و یا دیگر کاربرد و نقشی ندارند، از تمام اشکال مبارزاتی مادام که به سازش و مماشات با بورژوازی کشیده نشدهاند میتوان استفاده کرد. خردِ جمعی جای حاکمیتها و مناسباتِ هرمی را گرفته است، هیچ چیز ابدی و ازلی و تغییر ناپذیر نیست، علیرغم این که شاید به نظر بسیار دشوار بیاید که کسی صحبت از حقیقت و واقعیت بکند، چون بلافاصله این سئوال مطرح میشود: کدام حقیقت؟ کدام واقعیت؟ زیرا هر کس ممکن است واقعیت و حقیقت را از دیدگاه و منافعِ طبقاتی خود تولید کند. برای یک سرمایهدار آن چیزی حقیقت است و واقعیت دارد که به او سود برساند، مابقی بیهوده است و برای یک کارگر آگاه و یک کمونیست واقعیت و حقیقت این است که: نظامِ سرمایهداری مقدس و جاودانه نیست؛ میشود دنیائی دیگر ساخت. بر این اساس و با توجه به پیچیدگیهای چنین بحثهائی است، که در این متن، موضوع اساسن نه دفاع و جانبداری از فرد یا سازمانی است، نه تملق و چاپلوسی و تعریف و تمجیدهای خردهبورژوائی، که اینک دیگر حالِ هر مبارز و کمونیستی را بهم میزند؛ بلکه روایتی است صادقانه و مستند از حافظهی یک دورهی تاریخیِ عمرِ من و جامعهای که در آن زندگی و مبارزه کردهام، که حتمن هم بستری طبقاتی را در بر دارد. بحث از یک خط و مشی اصولی و یک ارزیابی درست است، خُب بدیهی است جریانها و تشکلات و افرادی هم علیرغم کاستیها و اشتباهاتشان حامل آن دیدگاه وُ ئتوریها و عمل به آن بودهاند و هستند. در غیرِ این صورت اگر بخواهیم به طورِ انتزاعی از مقولات و مباحثِ فلسفی – جامعه شناسی، مثل: حقیقت چیست؟ واقعیت کدام است؟ یا مدرن و پسامدرن، صنعتی و پساصنعتی و مارکسیسم و پسامارکسیسم صحبت کنیم و بی نتیجه رهایشان کنیم گرفتار چاه ویلی خواهیم شد که هیچ نتیجه و سرانجامی نه برای خود و نه برای دیگران در بر خواهد داشت.
پس به نظر میرسد حفظ و حراست از ارزشها و ترد و فاصله گرفتن از ضد ارزشها، نه تنها امری ناپسند نیست، بلکه دقیقن پسندیده و لازم است تا جهان در چرخش تکاملی خود به سوی زیبا زیستن بلکه کمی سریع و قشنگتر بچرخد.
لذا در تاریخِ نیم قرنِ بخشی از جهان که ایران نام دارد، در باز بینی و بازنگری هوشیارانهی آن تا این جا به این نتیجه میرسیم: اگر قبل از قیام، سیاهکل و پس از آن چریکهای فدائی خلق ایران را نداشتیم چیزی کم داشتیم. تا در بازنگریهای آینده به چه نتایجِ مهمِ دیگری برسیم به همان آینده وآیندهگان واگذارش میکنیم.
قیامِ بهمن ماه سالِ ۱۳۵۷ نیز از جمله اتفاقات و حوادثی است، که ساده و راحت نمیشود از کنارش گذشت، یا یک بار نگاهاش کرد و برای همیشه کنارش گذاشت، در هر بازنگری و کنکاش از هر پدیدهی سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و . . . انسان میتواند به نتایج جدید، بهتر یا متفاوتی برسد.
قیامی که تودهی بنیان کنِ ظلم و ستم در آن شرکت داشت، تودهای که سیاهکل نقبی به قدرتِ تاریخیِ او زده و به بار نشسته بود؛ دچارِ چه سرنوشتی شد؟ اصولن پس از هر قیامِ مردمی، بخصوص در پروسهی گسترش و رادیکالیزه شدن آن و ادامهاش به سوی انقلابِ اجتماعی است، که بورژوازی دام میگسترد و با تمام توان از آن پیشگیری میکند و سعی دارد ابتدا به انحراف و سپس به شکستاش بکشاند و نگذارد قیام منجر به انقلابِ اجتماعی و تحولاتِ بنیادیِ اقتصادی وُ فرهنگی در جامعه شود.
در همین دوره و فرصتِ مناسب است، که نیروهای شرکت کنندهی در قیام محک میخورند و مورد قضاوتِ مردمی و تاریخی قرار میگیرند. برخی تضادهای خفته، بیدار و فعال میشوند و برخی از بین میروند، برخی اتحادها میگسلند و برخی با هم متحد میشوند، ابتدا و در ظاهر اتحادها و اختلافها ممکن است به نظر اتفاقی برسند ولی در واقع منافعِ طبقاتی است که این نیروها را به هم نزدیک یا از هم دور میکند.
ماهیتِ رژیم حاکم تا قبل از قیام برای اکثرِ نیروهای مخالف و انقلابی و کمونیست تا حدود زیادی روشن بود، بورژوازی کمپرادور، البته تحلیلهای دیگری هم وجود داشت اما شاید بتوان گفت وجه قالب همان رژیم سرمایهداری وابسته به امپریالیزم بود. با قیامِ بهمن این رژیم به زیر کشیده شد، فضای آزاد سیاسی ایجاد گردید سازمانهای سیاسی مخفی یا غیر قانونی شروع به فعالیت علنی کردند، کمیتههای محلی و مردمی تا حدودی ادارهی امور را در دست گرفته بودند و همه چیز به نظر خوب و دلپذیر میرسید.
این فضای عمومی بود، اما نیروهائی از قبل برای خزیدن به قدرت در نظر گرفته شده بودند، و با شعارهائی مردم پسند و فریبکارانه وارد کارزار سیاسی شدند ولی در خفا دورخیز کرده بودند برای بهتر پریدن بر ارکیهی قدرت، از این رو ابتدا بطور نا محسوس ارتش و بروکراسی را که از قبل روی آن توافق شده بود، دست نخورده باقی گذاشتند، هستهی اصلی نیروهای به اصطلاح امنیتی رژیم سابق، در مسئولیتهای خود باقی مانده و مخفیانه علیه نیروهای انقلابی و کمونیست فعالانه اقدام میکردند.
نیروها و ارگانهای جدیدِ سرکوب و ضد مردمی شکل گرفتند و برای باز پس گیری دست آوردهای قیام آموزش دیدند، خلقهای تحت ستم به وسیلهی همان ارتشِ امپریالیستیِ قدیم و مزدورانِ جدیدش موردِ یورش و سرکوب قرار گرفتند، نوروزِ کوردستان به خون نشست، کشت زارهای شورائی ترکمن صحرا غرق خون شد، خلق عرب و بلوچ به گلوله بسته شدند و صیادان بیسلاح شمال در انزلی چه بیرحمانه شکار شدند.
آری، روزهای خوب، روزهای بد، روزهای تاریخی، روزهای حماسه و روزهای سرب داغ بر سینهی عاشقان آزادی، عاشقان سوسیالیزم، روزهائی که در تاریخ ایران و جهان ثبت شدند؛ روزهای ۱۹ و ۲۲ بهمن، ارزشهایش را گرامی بداریم جاشهایش (خائنیناش) را افشا و رسوا سازیم، نگذاریم اپورتونیستها، مردم فریبان و سازشکاران روزهای مهم و تاریخی را برای نسل جدید و نسلهای آینده تحریف کنند و وارونه جلوه دهند.
آری قیام شکوهمند ۲۲ بهمن را گرامی بداریم، زیرا حتا شکست آن، دست آوردهای گرانبهائی در بر دارد. از دستاورهای سیاهکل از نام سازماناش از آرم سازماناش از خط و مشی و تئوریاش حراست و دفاع کنیم به سنت و اخلاق انقلابی و مرام کمونیستیاش پایبند و وفادار باشیم؛ زیرا در واقعیت و در عمل و در ماهیت رژیم حاکم هیچ چیز عوض نشده است، که ما چیزی را عوض کنیم. بلکه در بسیاری از زمینهها نیز بیشتر و شدیدتر هم شده است؛ هم چون نرخ استثمار، شدت سرکوب و اختناق، تعداد کشتار و گسترش فقر و دستگیری و زندان و شکنجه؛ آری رژیمِ حاکم بر ایران هم چنان رژیم سرمایهداری وابسته به امپریالیزم است، پس از سرِ ضرورت و جهتِ بسیج مردم و سازماندهی مبارزاتِ کارگران و زحمتکشان ایران، اقدامِ انقلابی، مبارزهی مسلحانه به اشکال متفاوت و متناسب با شرایط، برای سرنگونی رژیمِ جنایتکار جمهوری اسلامی و قطع سلطهی امپریالیزم در ایران اجتناب ناپذیر است.
*اشاره به شعرِ احمد شاملو“ با چشمها“
….
ای یاوه یاوه
یاوه خلایق!
مستید و منگ؟
یا به تظاهر تزویر میکنید
از شب هنوز مانده دو دانگی
…
گرامی باد یاد و خاطرهی تمامِ کسانی که صادقانه در راه باورهای انسانی و انقلابی خود از جان مایه گذاشتند!
ننگ و نفرت بر آنانی که برای حفظ و بقای نظام امپریالیستی بر جهان و رژیمهای وابسته به آنان به زشتترین و غیر انسانیترین شکل هم کاری کردند و باعث به خون کشیدن و به خون خفتن جانهای شیفتهی بسیاری شدند.
نابود باد امپریالیزم با جنگها و تجاوزات جنایتکارانهاش!
سرنگون باد رژیمِ سرمایهداریِ وابسته به امپریالیزمِ جمهوری اسلامی!
زنده باد انقلاب، زنده باد آزادی، زنده باد سوسیالیزم!
جعفر امیری
بهمن ۱۳۹٤ برابر با فوریه ۲۰۱۶