از گورستان آغاز شد، باقر مومنی
با شولای خفاش و سیمای مفیستوفل
ـ دراکولا این بار بر زادگاه من سایه گسترد.ـ
ـ گفته بودند در دانشگاه فرود میآید
ـ بر تختگاه گورستان نشست.ـ
ـ و چون نفس تازه کرد با فریاد مرگ
ـ جنگ را «برکت» و صلح را «جام زهر» خواند.ـ
ـ در چشم برهم زدنی اجساد کشتگان برخاک ریخت
ـ و خون زیر پای او فواره زد.ـ
ـ زنده ماندگان تا به خود آمدند
ـ دانشگاه مصّلا بود
ـ و ایران گورستان
ـ و انقلاب ضد انقلاب.
ـ باقر مومنی
ـ ١٨/٧/١٣٧٢