بصیر نصیبی: ره آور سفر کوتاه به مونیخ – „از نور تا عشق“ تقدیم به پناهندگان سیاسی
قصد ندارم در این گزارش کوتاه که انگیزه نگارش آن یک سفر کوتاه به مونیخ برای حضور در برنامه ای با عنوان «از نور تا عشق» و دیدار با دوستان و یاران ساکن این شهر بود در باره موقعیت فرهنگی و سیاسی ی تبعیدیان و همچنین ایرانیان خارج نشین حرفی بزنم که سخن به دارازا می کشد. البته بررسی نحوه فعالیت های سیاسی، قوت و ضعف های آن کار من نیست این مهم را هم به اهل سیاست واگذار می کنم که صلاحیتشان از من بیشتر است.
وقتی چندین ملیون از زادگاه خود کوچ کردند دیگر معنای تبعید از دایره مخالفین جدی و پیگیر نظام واپسگرا ج. الف و یا کلی تر بگویم سرنگونی طلبان فراتر رفت با توجه به ماهیت به غایت ارتجاعی این نظام که به کوچکترین رفتار مردم یا به قول خودشان امت گیر می دهد و مامورانش تا اطاق خواب مردم سر می کشند آنهایی که هیچ مشکل سیاسی با نظام نداشتند هم انگیزه رفتن را ایجاد و تقویت کرد چرا که یک مجلس عرق خوری هم در حد یک نشست سیاسی حساسیت برانگیز است. اگر مسئله را از زاویه دیگر هم بررسی کنیم حق انسانی هر کس است که هر جا که خواست زندگی کند انسانهای غیر سیاسی هم این حق را دارند تا زادگاهشان را که ویروس مقاومی زیر عنوان نظام جمهوری اسلامی آلوده شده است را ترک گویند.
این هم بعید نیست و اتفاق هم افتاده است که یک انسان غیر سیاسی که در واقعیت امر پناهنده اجتماعی و یا اقتصادی است وقتی از اسارت رها می شود با استنشاق هوای پاک تر و تامل به شرایطی که او را مجبور به فرار کرده است به خود آید و به یک انسان معترض مبدل شود حتا اگر به هیچ حزب و سازمانی هم مرتبط نشود. این تغیر و تحول را باید تهنیت گفت.
اما مشکل بخشی از ما که زادگاهمان را ترک گفته ایم اینست که تبعید و شرایط تبعید و معنای تبعید را خوب درک نکرده ایم و در برابر شگر دهای نظام جادوگر مسلح نیستیم و خیلی زود تغیر نظر و جهت میدهیم.
وقتی نازی ها بر آلمان مسلط شدند کم نبودند هنرمندان و متفکرینی که آلمان را ترک گفتند، برای نمونه فریتس لانگ سینماگر، برشت شاعر و تئاتر نویس و هانا آرنت فیلسوف و بسیاری دیگر… اما اینها از تبعیدگاهشان به هیتلر و گوبلز چراغ سبز نشان ندادند. نه فریتس لانگ مشوق و مبلغ فیلمهای دوران نازی در امریکا شد نه برشت امکان برای تئاتر صادراتی فراهم کرد و نه هانا آرنت کتابها و آثار ادبی و فرهنگی آن دوران را تبلیغ میکرد اما بخشی از پناهندگان ما به تدریح تبدیل به مبلغین فرهنگی ج. الف شدند تا آن حد که موسیقی، فیلم و کتاب محصول جمهوری اسلامی همه جا پراکنده شد و ما به تدریج تبدیل شدیم به مبلغین هنر صادراتی که از هفت خان سانسور وزارت ارشاد عبورکرده و مجوز پخش در خارج را گرفته است و فیلمایش هم با دخالت و پنهان آخوند ها توسط بنیاد فارابی (موسسه ای نظیر اوفا فیلم دوران نازی ها) برای ما ارسال شده بود تا در غربت دلمان نگیرد! این چنین بود که کانون های متزلزل هم با دلال ها وکارچاق کن های ج. الف همراه شدند و هنر تبعید به خصوص بعد از اینکه نظام، خاتمی شارلاتان را به میدان فرستاد لطمه دید و هنرمندان واقعی تبعیدی کارهای فرهنگیشان معدود و محدود شد.
در این جو آشفته بودند و هستند کانون ها و انجمن های فرهنگی و هنری ای که بر سر مواضع خود ایستادند با تفکر های سازشگر, با دوریستیان, با مبلغین آشکار و پنهان هنر حکومتی که زیر عناوین فریبنده با کمک دولت های غربی رشد کرده اند مقابله کردند. کانون فرهنگی خیام مونیخ یکی از آن معدود مراکز فرهنگی بود و هست که هرگز از مواضع خود عقب ننشست. دوست و همراه ما داریوش شیروانی که خود در تاسیس و گسترش کانون خیام سهم عمدی ای داشت با یاری دیگر اعضای کانون خیام کار های متفاوتی را تنظیم و ارائه میدهد.
داریوش امسال نیز یک پروگرام گسترده را برای شهر مونیخ تدارک دید و اداره و کارگردانی کرد. این برنامه که زیر عنوان «از نور تا عشق» به پناهندگان سیاسی تقدیم شده بود روز ۲۷ مارس ۲۰۱۶ در سالنی بزرگ و مجهز به روی صحنه آمد. (در حاشیه بگویم چون این سالن ها در اصل برای کارهای نمایشی و تئاتر و.. ساخته نشده اند ,سطح سالن شیب ندارد و چون در صحنه اصلی این سالن وسایل موسیقی قرار داشت به ناچار برنامه های رقص روی سطج مسطح عرضه می شد و تماشاگران ردیف های آخر برای تماشای این بخش های برنامه دید کامل نداشتند )
ساعتی قبل از شروع برنامه به تدریج تماشاگران وارد سالن نمایش می شدند. همکاران صحنه و تکنسین ها مشغول آماده سازی سالن برای اجرا بودند. همه چیز حکایت از این داشت که برنامه ،تدارکاتی منظم دارد. وقتی جمعیت در جای خود قرار گرفت بدون تاخیر متداول برنامه های ما ،گوینده به صحنه آمد وخوش آمد گفت و لحظه ای بعد بااجرای سروده ماهی سیاه کوچولو اثر ماندگار صمد بهرنگی ساخته ی داریوش شیروانی با رقصی زیبا و نور هماهنگ با محتوای برنامه که داریوش خود تنظیم کرده بود برنامه آغاز و ادامه یافت واز همان ابتدا مشخص شد که با برنامه ای متفاوت از دیگر پروگام های متداول روبرو خواهیم شد.
شبی لذت بخش و شاد و در عین حال تفکر انگیز طی شد و ادامه یافت. سروده ی زیبای در تبعید اثر برشت هنرمندی که تحمل دوران نازی ها را نداشت به تبعید آمد و از تبعید هم صدایش خاموش نشد و تا لحظه سقوط نازی ها با این بساط جنگید یکی از بخش های بیاد ماندنی بود که به زبان آلمانی اجرا شد. احتمالا این سروده چند ترجمه دارد ترجمه ای که من یافتم از نیوشا فرهی بود ( نیوشا یک معترض جدی ضد نظام بود که در اعتراض به سفر مقامات جمهوری اسلامی به سازمان ملل خودش را به آتش کشید وجان نازنینش را در یک اقدام سیاسی از دست داد (داخل پرانتز بگویم من شخصا با این شیوه اعتراض موافق نیستم نیوشا می باید می ماند و با حضورش با این جانیان مبارزه می کرد) بی مناسبت نیست که بخشی از سروده برشت را هم باز تکثیر کنیم (کل برنامه به زبان المانی تنظیم شده بود و بیش از سه ساعت به طول انجامید البته امکان ترجمه همه برنامه به زبان فارسی وجود نداشت و به نظر من بهتر این بود که خلاصه ای از برنامه به خصوص سروده برشت و متن مرتبط با طاهره قره العین ترجمه فارسی فراهم و در برنامه منظور می گردید) .
بخشی از این کار برشت را با هم بخوانیم:
بگذار آن درخت کوچک بى آب بماند!
چرا اصلن باید درختى کاشت؟
قبل از آنکه به ارتفاع پله اى برسد،
تو با خوشحالى این محل را ترک میکنى!
هنگامى که از کنار مردم میگذرى،
کلاهت را به روى چشمانت بکش!
چرا باید کتاب دستور زبان بیگانه را ورق زد؟
اخبارى که تو را به وطنت میخوانند
به زبان خودى نوشته شده است.
همانطور که گچ سقف پوسته میشود
(و هیچ کارى نکن تا متوقفش کنى!)
آن حصار زورى که آنجا علیه عدالت در مرز کشیده شده،
فرو خواهد ریخت
این را هم اضافه کنم که ایرنا ونکا دوبلور مشهور آلمانی که از سنین کودکی روی صحنه بوده است سروده ها و متن های مربوط به برشت و قریه العین و… را به آلمانی اجرا کرد ، با صدایی خوس و دل نشین و با تسلط کامل همانگونه که از وی انتظار میرفت.
برنامه« از نور تا عشق» بگونه ای تنظیم شده بود که هم امکان شادی یک جشن عمومی را داشته باشد هم تماشاگر ازیاد نبرد که در چه دنیای بیرحمی زندگی می کند، بیاد داشته باشد همین لحظه که ما داریم از برنامه ای شاد، متنوع اما بدور از ابتذال لذت می بریم درمانده گانی از زن ومرد، بچه، پیر و جوان در سرما و برف پشت مرز ها مانده اند و یا در وسط دریا و در قایق هایی ناامن که قاچاقچیان فراهم کرده اند سرگردانند وچه بسا هرگر به مقصدی نرسند. در یک ویدئو کلیب که در اواسط برنامه پخش شد دوربین بیشتر به بچه ها نزدیک می شد انسانهای پاکی که همراه سرنوشت خانواده سرگردان شده اند کم نیستند کودکانی در نیمه راه از دست رفته اند در حالی که سران کشور های اروپایی که خود آفریننده این شرایط هستند بر سر امکان سرپناهی برای بی پناهان با هم چانه میزنند.
پخش چند دقیقه ای این ویدئو کلیب که از تصاویر حقیقی که در هم دیزالو می شد شکل گرفته بود با همراهی موزیکی متناسب لحظاتی ما را به تامل وامیداشت بی آنکه بخواهد ما را در همین لحظات دردناک متوقف کند دوباره برمی گشتیم و برنامه را دنبال می کردیم .
داریوش هنرمند شناخته شده ایست که کنسرت های بسیار در آلمان وشهر های اروپا داشته است اما این کنسرت با نوازندگان بیشتر, دست داریوش را برای ارائه کاری متفاوت باز گذاشته بود ، من مو سیقی شناس نیستنم اما درک هماهنگی اعضا ارکستر و تسلط نوازندگان به سازشان نیاز به موسیقی شناسی ندارد اعضای ارکستر داریوش در طول برنامه حضور داشتند، رقص ها ، آواز ها، وقطعات رابه شایستگی همراهی می کردند.
بخشی دیگر از برنامه اختصاص داشت به معرفی کوتاه وفشرده ی طاهره قره العین ،زندگی این زن نشیب و فراز فراوان دارد, دیدگاه های متفاوتی در باره اندیشه های او بیان شده که در این برنامه طبیعی است که فرصتی برای بررسی ی کامل کار ها و اندیشه های این زن شجاع و استثنایی وجود نداشت اما ایستادگی و مقاومت او استقلال رای ش را هر انسان آزاده ای را وادار به تحسین می کند او در میان زنان فمینیست هم جایگاه شایسته ای دارد. زنانی در طول تاریخ علیه حجاب این سمبل ارتجاع و عقب ماندگی قیام کرده اند هر تفکر و اندیشه ای که داشته اند زنانی شجاع ارزیابی شده اند ، قمر خواننده خوش الحان و قره العین هم که خفت اسارت در چادر را تاب نیاوردند نام نیکی از خود به بادگار گذاشتند اما در دوره قاجار قره العین رها شده از قید و بند را هم تاب نیاورند عاقبب به بهانه مفسد فی الارض به قتلش رساندند همان دلیلی که جمهوری اسلامی با توسل بدان هزاران زندانی سیاسی را اعدام و یا ترور کرده است.
اگر به برنامه گذارانی که برنامه متداول را تنظیم می کنند بگوئیم می شود به گونه ای برنامه را تنظیم کرد که هم از قره العین، برشت یاد کرد و هم از ماهی سیاه کوچولو صمد ستایش نمود و هم تماشاگر عادی را جلب برنامه نمود، جمعی این هماهنگی را نا ممکن میدانند چرا که بر این نظرند که این برنامه ها سنگین هستند نباید با پروگرام های شادی آفرین توام شود، اما برنامه ی „از نور تا عشق“ این فرمول رایج بهم ریخت، مردم هم شبی شاد را گذراندند و هم برنامه ای سنگین به آنها عرضه شد، برنامه ای که المانی هایی را که احتمالا در برنامه دیگر که ایرانیان برگذار کردند هم حضور داشته اند با ابعاد دیگر از نحوه برنامه ریزی آشنا کرد، برنامه ای که هم متناسب با شخصیت پناهندگان وافعی بود هم شبی بیاد ماندنی در ذهن ثبت کرد همراه با آهنگ ها و رقص های محلی که مشتاقان بسیار دارد. اگر بخواهیم برنامه های فرهنگی ما با کشور میزبان هم ارتباط برقرار کند برنامه ۲۷ مارس نمونه و الگوی خوب و مناسبی تواند بود.
برنامه ریزان ایرانی اکثرا برنامه ریزی را کاری سهل و ساده میدانند و به این تصورند که اگر یکی دو بخش موسیقی، رقص و چند شعار را با هم ترکیب کنند و برای نزدیک شدن به مردم هر چه ممکن است آهنگ و اشعار مبتذل و بی سر و ته باشد آنوقت کار فرهنگی کرده اند و تمدن و فرهنگ کهن را پاسداری نموده اند. اما واقعیت این چنین نیست ما به هیچ دلیل و بهانه ای نمی توانیم به اجتماع کار مبتذل ارائه دهیم. این را هم میدانیم آن شیوه برنامه ریزی بیشتر به قصد انباشتن کیسه و فریب مردم تدارک دیده می شود.
خلاصه کنم برنامه „از نور تا عشق“ هم از جهت جذب تماشاگران ایرانی و هم آلمانی موفق بود با وجود برخورد برگذاری این برنامه با تعطیلات چند روزه در آلمان بیش از ۳۰۰ تماشاگر شاهد برگذاری یک برنامه پر بار بودند .
باید کوشش همکاران ایرانی و آلمانی که برای فراهم آوردن این پروگرام زحمت کشیدند وداریوش را همراهی کردند سپاس داشت و خسته نباشید گفت.
به امید موفقیت نهایی و پایداری