سه شعر از داریوش سلحشور: جرم، تصویر روستا و داستان کودکان این سرزمین

داستان کودکان این سرزمین
داستان کودکان این سرزمین

جرم

جرم من این است:ـ
حقیقت گفتن،ـ
و برآشفتن بر خصم و
بدان نه گفتن.ـ
جرم من:ـ
یاری محرومان است
در ره سرخِ
خروش میهن.ـ
و بدین جرم اگر در غل و زنجیر شوم،ـ
یا اگر جان بدهم،ـ
چه شکوهی دارد
لحظه ی مرگ به راه یاران
با لبانی خونین:ـ
بوسه زدن.ـ

داریوش سلحشور-تهران
دفتر شعر“ تداوم“ فروردین ١٣٧۰

***

تصویر روستا

ده در خش و خش گرسنگی
تشییع می کند:ـ
جنازه کودکان را
در هر آفتاب.ـ
و به مویه می نشیند
جنازه زندگی را
در چشمه یِ خون بر پیکر:ـ
زمین.ـ

داریوش سلحشور-تهران
دفتر شعر“ تداوم“ فروردین ١٣٧۰

***

داستان کودکان این سرزمین

شرم آورترین
افسانه های این سرزمین را
زندگی کودکانی رقم زد:ـ
که به شامگاه انفجارِ زایش
بردوزانوی تضرع، ـ
زیبایی هستی را
درقلبهای درمانده اشان
به زاری نشستند.ـ
سکوتِ خیابان را بهانه ای نیست،ـ
به هنگامه ای که قالبِ „خشتی“ ـ
حیات این نوباوگانِ ارتش کاررارقم میزند؛
ویاوقتی درلابلای سرعتِ گیج آورزندگی،ـ
رنجِ جهانِ نابرابر را
-به بهای کودکی اشان-
برگرده میکشند.
دردآورترین
افسانه های این سرزمین را
داستان کودکانی واگویه میکند:ـ
که روز را بر سجاده یِ تضرع آغازمیکنند،ـ
وشب را
دربسترتجاوزبه نیایش می نشینند،ـ
داستانی چونان باژگونه
تاشایدکه انفجاروقاحتی باشد:ـ
که ذهن بیمارخیابان را
دربن بستِ ناگزیرِکراهت اش
به زانوبنشاند.
واقعی ترین داستانهای این سرزمین را
کودکانی سرودند،ـ
که ازبامدادنوجوانی اشان
تنها نامی مانده است: ـ
دردفترجان باختگان.ـ
داستانِ حقیقت این سرزمین:ـ
داستانِ
تشییع پیکرپوسیده ی خیابان
برشانه ی خون آلوده ی شکوفه ها است.ـ
شرم، ـ
درد،ـ
و حقیقتِ زندگی این سرزمین را:ـ
پیش ازآنکه شاعران آوازش دهند، ـ
کودکان سروده بودند.ـ

داریوش سلحشور-تورنتو
دی ماه ١٣٩٥