به یاد رفیق عزیزم ماسیس عزیزخانیان، سعید یوسف

ماسیس عزیزخانیان (چپ) و سعید یوسف، 2007، شیکاگو

ماسیس عزیزخانیان (چپ) و سعید یوسف، 2007، شیکاگو

به یاد رفیق عزیزم ماسیس عزیزخانیان، که من او را به نام پدرش و به شوخی ماطاووس می خواندم، و گاه نیز بوزگاله.

آن کآید و شک درین که می آید نیست،ـ

مرگ است، که اشتهای او را حد نیست

گر لقمۀ چرب تر نیابد، گوید

ماسیس عزیزخانیان هم بد نیست

خوردی تو رفیق من چنین زود چرا؟

زان پیش که سیگار کند دود چرا؟

می‌خوردی یک آدم چاق و چلّه!ـ

این بچّه که مشتی استخوان بود چرا؟

سیگار ز بس کز پیِ سیگار کشید

شد چپّه و بدبختیِ بسیار کشید

در شعر، ز دودِ آه اگر شاعر گفت

او دود تنوره وار و قهّار کشید

تلخیم و کناره جوی و غمگین و عبوس

از حال ملول و در گذشته محبوس

ماسیس عزیزخانیان را جوئی؟

رفته ست سراغِ پدرش ماطاووس

سعید یوسف، شیکاگو