در سوگ، سروده ای از حسن حسام
هرروز
چند ین و چند بار
ـ به تکرار
بر صفحه می نویسم : ـ
ـ بیدار و سبز باد
ـ یاد ِعزیزشان
ـ و باد وباد و باد
ـ به تکرار….ـ
آه……ـ
من مانده ام
تا کی به تسلیت بنشینم ؟
تا کی !؟
ای ناخدا بگو با من
تا کی براین کویر
ـ برآنم؟
این مرگزار بی مرز
انگار ته ندارد! ـ
نه
می شود
غمجامه را درید
نه اشک ها را شماره کرد
نه
می شود
سکوت سترون را
خلاصه کرد به فریادی ویرانگر
ودر کنار مقتولان
دیوانه وار برقص آمد
هرروز
چند ین وچند بار
ـ به تکرار
درهای هوی این مسلخ
با قار قارکلاغان
و حِرص لاشخوران
بجای تک تکشان
اعدام می شوم
وچون کرم شب تابی
پرسه می زنم
میان غنچه های ریخته
وبرگ های سوخته از داغ
گورستانم انگاری ای دوست!ـ
باسینه ای که دارم پُردرد
شرحه شرحه از فراق …. *ـ
ـ*مولوی: سینه خواهم شرحه شرحه از فراق … ـ
11/07/2017
پاریس