یاد یاران یاد باد: مادر سنجری، از مینا اسدی
چند سال پیش بود؟به یاد ندارم .از پنجره ی نیمه باز آشپزخانه صدایی شنیدم که مرا نمی نامید اما می شنیدم که می گفت : رفیق…رفیق…خم شدم و در نهایت تعجب مادر سنجری را دیدم و بی پرسشی از پله ها پایین رفتم و در را گشودم…همراهی داشت که غریبه نبود .»خانم سلیمانی » که از دیرباز می شناختمش. پیش از آنکه نفسی تازه کنند رفیق مادر کارتی را که در دست داشت به من داد و گفت: آمده ام که به عروسی فرهاد دعوتت کنم …این هم کارت…این هم مادر عروسم فرح…حتمن باید بیایی.خوشحال از دیدار مادر ،خندیدم وگفتم:عروس زیبا و خانواده اش را می شناسم .چرا زنگ نزدید که خودم بیایم و کارت را بگیرم.بغلم کرد : میخواستم خودم بیایم و ترا به بینم و کمی حرف بزنیم .نشستیم و گپ و گفت ما باز هم در باره ی سیاست بود .از روزهایی که دم در زندان گذراند …از جوانان چریک فدایی خلق که چگونه در زندانهای رژیم شاه شکنجه شدند. و تیرباران شدند..از همسرش که با حمله ی ماموران ساواک به خانه شان سکته کرد و چندی بعد در گذشت. از پسرانش رفیق کیومرث سنجری و رفیق خشایار سنجری که در بیست و شش سالگی و بیست و هفت سالگی در راه آرمانشان و بخاطر آزادی مبارزه کردند و به ارتجاع»نه»گفتند. و دراین راه جان دادند. با خشم و خروش حرف می زد و از مرگ جوانانش سخن می گفت و آنها را رفیق می نامید ومثل یک جوان تازه در راه ، از راه آنها حرف میزد و به ادامه ی راه آنان امید داشت : هر دو دانشچو…یکی دانشجوی رشته ی علم و صنعت و دیگری دانشجوی رشته ی برق و مکانیک …جوانِ جوان … و تازه رفیق فریبرز سنجری هم که هشت سال زندانی بود چقدر دم در زندان رفتیم …رفیق ،داخل زندان شکنجه می شد و ما مادران ،بیرون زندان ،.اما بیکار نمی نشستیم . راه رفقا را ادامه می دادیم .مادر سنجری با امید و با ایمان به پیروزی راه فرزندانش حرف می زد و من و همراه مادر ،اشکهایمان را پاک می کردیم.
هنگام خداحافظی باز هم یاد آوری کرد که به عروسی بروم و یادم نرود که او منتظر است.سرساعت رسیدم .شب خوب و خوشی بود.این آخرین دیدار من با مادر سنجری بود. چندی بعد خبر مرگ رفیق را شنیدم. بهمن ماه هر سال برای من یاد آور مادرانی ست که در کنار جوانانشان ایستادند و پس از پرپر شدن گلهایشان نیز از مبارزه دست نکشیدند.
یادشان گرامی باد و راهشان پر رهرو.
مینااسدی-شنبه…هفتم فوریه ی دو هزار و پانزده-استکهلم
*رفیق مادر، ماه منیر سنجری… رفیق فریبرز سنجری… مینااسدی در شب عروسی فرح و فرهاد*
به نقل از صفحه مینا اسدی