در باب بازنمایی و بازگویی، سیاوش فانی
در اجرا/چیدمان خاوران در گردهمایی امسال, برخی شمع و گل به دست شرکت کردیم و برخی نیز از دور به نظاره نشستیم و برخی نیز به انکار چشم بر هم فشردیم و سر جنباندیم…ـ
بر خود دیدم که چند نکتهای را یادآور شوم:ـ
نخست آنکه بازنمایی یک به یک وقایع و اماکن به زعم من جعل واقعه است و خالی از ارزش هنری.ـ
ـ «بازنمایی» به تمامی با مقولهی «بازگویی» یا «روایت» که قابل دفاع و حتی ضروری است تفاوت ماهوی دارد، که در بازنمایی، صورت واقعه جعل میشود و در بازگویی، واقعه باز، نو، دیگر/گویی میشود.ـ
ـ«بازنمایی» به زعم من نه تنها به یادآوری واقعه کمکی نمیکند که گامی است در جهت عادی سازی فاجعه. مگر آنکه فاجعه وجوه تاریخی خود را از دست داده و وجوه اساطیری و آیینی یافته باشد که از آن جمله میتوان به تعزیهها و مقتلخوانیها اشاره نمود، که به سبب تکراری چند صد ساله و استحاله با آیینها و افسانههای کهنتر به «واقعیتی اساطیری» بلا منازعه بدل گشتهاند.که در خود اینها نیز به مدد فرهنگ موسیقایی و نمایش پردازی (دراماتورژی) و صحنهپردازیهای عمدتا با شکوه و … از بار عادی سازی فاجعه کاسته و به عنصر یادآوری افزودهاند که خود در نهایت امر جعل واقعه محسوب میشوند. ـ
از دیگر سو اما در اجرای «خاوران» مقولهای جالب توجه در چگونگی این بازنمایی وجود داشت که از نگاه من طبیعی و واقعی مینمود و آن اقدام به نشانهگذاری به شیوهی مشابه در «خاورانها»* است.ـ
چیدمانی برآمده از عمیقترین نیاز و به وسیلهی دم دستیترین امکانات و اشیا.ـ
اشیایی که گاهی کارکردی فراتر از خود مییابند و به اعتباری هویتشان بر وجودشان مقدم میافتد.ـ
اتفاقی که سالهای اخیر در خاوران در پی تلاش برای ایجاد یادمان، شاهد آن بودهایم؛
چیدمان سنگ های موجود در محیط با ترتیبی که نشانی از دخالت آدمی در خود داشته باشد، گلفرش کردن خاک، پاشیدن سنگریزههای رنگی، محیط کردن خاک با میوههای کاج و… ـ
اینها همه استفادهای است فراتر از ذات اشیا، جایی است که شی وظیفهای ماورای موجودیتش مییابد، هویتی نو که به مدد اندیشهای نازک بین، توانمند و مبارز متولد میشود. ـ
گو آنکه این چید/یادمانها را دیری نمیپاید تا به پنجهی خصمی متلاشی شده و چند روزی از پی آن روز در هیاتی نو بازچیده شوند…ـ
نبردی است گویی، از برای نشانهگذاری و از آن خود سازی، از برای روایت تاریخ، نبردی میان دستان انتخابگر و دستان ویرانگر.ـ
در چیدمان/اجرای «خاوران» انتخاب سر دستی مواد و اشیا، تکرار عین به عین خاورانها نبود بلکه مولفههایی از یک انتخاب طبیعی در محیطی متفاوت با خاورانها را دارا بود. موادی که من در مقام هنرمند به سختی دست به انتخاب آنها میزدم چراکه گاهی دانش و شناخت آکادمیک از فرم و رنگ و ماده خلوص انتخاب را مختل میکند. ـ
استفاده از کفپوشهای لاستیکی (لینونئوم) با طرح سنگ در ازای سنگچین، استفاده از عکس گلها (برخی عکاسی شده در پشت حصار برای استفادهای نمادین احتمالا) در ازای عکس جانفشانان و همینطور چیدمان سنگها و سنگریزهها در هیاتی متفاوت با چید/یادمانهای معمول که عموما به صورت مربع و یا سنگ یادبود چیده میشوند و در این مورد به صورت دایره و یا خطی ترسیم شده بودند.ـ
هر کدام از اینها نشان از آن بود که طراح بدون کپی برداری مستقیم و یک به یک دست به انتخابی طبیعی زده است.انتخابی خالص و ارزشمند.ـ
و اما خود اجرا که به سهولت خصوصیات یک اجرای موفق را داشت، گویی این حجم باورپذیری محکی بود بر طبیعی و واقعی بودن مقصود طراح…ـ
ترس از خاموش شدن شمعها بود یا زبان ناخودآگاه اندام شاید که قدمها را آهسته کرده و محیطی که تا چند دقیقهی پیش محل تدخین و گپ و گفت رفقا بود برای لحظاتی دگرگونه ساخت. ـ
فرصت سوگواری بود یا کلیشهی ادای احترام شاید که سنگچینهای پلاستیکی را در چشم کسانی برای لحظاتی سرشار از تاریخ کرد…ـ
چند کودک حاضر در اجرا نیز مرعوب/مجذوب فضا بودند و هیچ گل و سنگ و قابی به اشتباه واژگون و لگدمال نشد، ذره ذره اجرا گویی پذیرفته شده مینمود و قابل احترام…ـ
رفیقمان** این اجرا را با مناسک مذهبی همانند دانسته بود که به زعم من این همانند پنداری از یک سو و بررسی ذات مراسم و مناسک مذهبی و آیینی در تعریف عام خود از دیگر سو مقولاتی هستند قابل تامل، چراکه آیین و مراسم عموما روایتی است از تاریخ و اندیشه که به زبان مردم ( که شناخت این زبان و رمز گشایی آن بسیار حائز اهمیت است) و هدایت حکام و یا مترصدان حکومت شکل گرفته و حفظ میگردد، روایتی که به روایت مطلق بدل میشود و در عین جعل تاریخ و اندیشه کارکردهای اجتماعی فراوان یافته است، از جمله ارتقا شور جمعی (در مقابل شعور جمعی)، بالا بردن روح همدلی و دستگیری در طول زمان مراسم (در مقابل تعمیم آن به زندگی روزمره)، عدالت مکانی و حضور همهی طبقات در زیر سقف واحد (در مقابل جامعهی بدون طبقه) و در یک کلام انسانیت و برابری موسمی در مقابل تعمیم عامتر آن در بطن جامعه.ـ
موسمی که از دیدی دیگر مشقی است برای تصور جامعهای برابر و آزاده در مفهومی طبیعی و از پایین، برخاسته از طبیعت اجتماعی/فرهنگی جامعهی مورد بحث.ـ
این اجرا اگر به قول رفیقمان یادآور مراسم مذهبی بود یا اگر ضرورت وجود و عدم آن مورد مناقشه، بی شک نمونهی موفقی از یک حرکت عامه پسند سیاسی (پاپ سیاسی!) بود با مقادیر متنابهی از اطلاعات راجع به «ما» و علایق و سلایق شخصی ما که خوب یا بد جای بسی تامل و بحث و بهبود و ارتقا دارد. که این «ما» جامعهای تصادفی از یک اجتماع کل نیست بلکه جامعهای هدفمند و همسو در راستای تغییراتی اجتماعی است، پس حضور این حجم از حافظهی تاریخی ِ بدون بازنگری در رفتار اجتماعی این «ما» نمایانگر طولانی بودن راه پیش رو است. ـ
در پایان اینکه نگارنده مخاطب این گونه استفاده از زبان هنری در سمینارها و آکسیونهای سیاسی پیشرو نیست. زبانی که فارق از خاستگاه تودهای آن که بی شک باید در جای خویش شناخته و استفاده شود، زبانی است که با جدا شدن از بستر حقیقی خود، زمخت و الکن و غیر حقیقی مینماید.ـ
سین-ف
۲۰۱۷-لندن
ـ* با تعمیم این گور دستجمعی به دیگر گورها خیلی موافق نیستم و ای کاش واژهای برایش دست و پا کنیم
ـ ** یادداشت رفیقمان آرش دوست حسین در سایت گفتگوهای زندان