یادی از رفیق رافیک نوشادیان کَزازی
همۀ انقلابیون شجاعند. اما تنها معدودی را با صفت شجاع توصیف می کنند. و رفیق رافیک نوشادیان از این دسته مردان بود. رفیق رافیک در سال 1336 در یک خانوادۀ کارگری زاده شد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در تهران به پایان رسانید. تلاش سخت و پیگیر پدر برای تأمین زندگی خانواده و فشار مالی، تأثیری عمیق بر شخصیت او گذاشت. و بدین ترتیب او از همان اوان کودکی، تلاش پیگیر برای غلبه بر مشکلات و سرسختی در قبال فشار زندگی را در تجربۀ روزمرّه آموخت و بدان عمل کرد. تلفیق تلاش و سرسختی، شجاعتی بدو بخشید که رفیق همواره با اتکاء به آن به جنگ حوادث می رفت و همواره از این نبرد پیروز و سرفراز بیرون می آمد. شجاعت برجسته ترین خصوصیت او بود.
صمیمیت و عاطفۀ او جاذبه ای بود برای جلب دیگران؛ از همین رو ابتکار هر فعالیت جمعی در دست او بود. در دورۀ دبیرستان، گروه کوه نوردی دبیرستان را تشکیل داد. تا روحیۀ جمعی را تقویت کند و از جنگ با کوهستان، صلابت و پایداری را بیاموزد.
ـ او که در زندگی روزمرّۀ خویش مفهوم رنج و کار را شناخته بود، در برابر دشمنان زندگی، آشتی ناپذیر بود. اولین اقدام او بر علیه دشمنان زحمت کشان، تشکیل گروهی بود به نام » هارلم» که همواره با افراد وابسته به حزب داشناکسیون ( شوینیست های مرتجع ارامنه) درگیر بود و بارها از طرف این گروه به اردوهای این حزب ارتجاعی در منظریه حمله شد.
رفیق در سال 54 دیپلم گرفت و سال بعد به خدمت سربازی اعزام شد. در همین دوره با ایدئولوژی مارکسیسم – لنینیسم آشنا شد و آن را راه نمای عمل انقلابی خویش قرار داد. با شروع توفان انقلاب، علیرغم این که سرباز بود، در تظاهرات توده ای و هم چنین قیام بهمن ماه فعالانه شرکت جست و هرگز بازیچۀ دست فرماندهان ضد انقلابی ارتش نشد.
در سال 59 برای ادامۀ تحصیل به » پونا» ی هند رفت. همان جا با مواضع » راه کارگر» آشنا شد و با پیوستن به سازمان، مرحلۀ نوینی در حیات مبارزاتی او گشوده شد. او که خواهان شرکت مستقیم در مبارزات توده ای بود، به ایران بازگشت و در ارتباط مستقیم با سازمان، ابتدا در بخش عمومی و سپس در محلات ارمنی نشین تهران مبارزه را ادامه داد. در این دوره با پی گیری انقلابی مسئولیت های خود را انجام می داد و به دلیل دفاع فعال از حقوق دمکراتیک ارامنه، یکی از چهره های محبوب آنان شد. شرکت گستردۀ زحمت کشان ارمنی در مراسم بزرگ داشت رفیق و تأثیر عمیقی که اعدام او در میان آنان گذاشت، گواه این مدعاست.
با سخت تر شدن شرایط مبارزه، شهامت انقلابی او نمود بیشتری یافت. جنگندگی و شهامت بلشویکی او در انجام تمام مسئولیت ها قابل تحسین بود. فرار او از حلقۀ محاصرۀ دشمن و نجات دو رفیق همراه خود، نمونه ای از این شهامت و جنگندگی است: وقتی رفیق رافیک به همراه دو تن از رفقایش در یکی از خیابان های تهران مشغول شعار نویسی بودند، مأموران سپاه سررسیدند و آنها را محاصره کردند. رفیق رافیک که مسئول موتور بود با خون سردی و تسلط کامل دو رفیق خود را سوار کرده و با مهارت بسیار از حلقۀ محاصره خارج شده و به سرعت دور شد و پاسداران حیرت زده نیز امکان هیچ عکس العملی نیافتند.
اما نبرد آخر رفیق، درخشان ترین مبارزۀ اوست. رفیق رافیک در 23 مهر 60 دستگیر شد. 45 روز شکنجۀ وحشیانه را تحمل کرد، اما کوچک ترین اطلاعی از هم رزمانش به دشمن نداد. در بی دادگاه رژیم بر هویت سازمانی و ایدئولوژیک خود پای فشرد و از حقانیت سوسیالیزم دفاع کرد. وصیت نامۀ او را 5 بار پاره کردند، اما او از نوشتن حقیقت سر باز نزد.
سرانجام در سحرگاه 8 آذر 1360 در حالی که دژخیمان از صدای سرود و شعار او برخود می لرزیدند، پای در میدان تیر گذاشت. او رفت تا همیشه بماند. خاموش شد تا روشنایی بپاید و فرو افتاد تا ایستادگی معنا یابد. آن چنان که همیشه بود و جز این نیز نمی توانست باشد. او می دانست که یادش زنده خواهد ماند و راهش پر رهرو.وصیت نامۀ رفیق:
نام: رافیک نام خانوادگی: نوشادیان کزازی نام پدر: موسس
خدمت تمام کسانی که من دوستشان دارم
این آخرین صحبت من با شماست، برای همگی شما آرزوی موفقیت دارم. از شما خواهش دارم که با تسلی خاطر مرگ مرا بپذیرید، و سعی کنید قبول کنید که مرگ برای همه است. به تک تک شما سلام می رسانم، به هر کسی که مرا دوست دارد.
پدر و مادر و خواهران خوبم، صدایتان را شنیدم و راحت از دنیا می روم. دختران خوب خواهرانم، شریف و پاک زندگی کنید و هیچ ننگی را نپذیرید. زندگی با ننگ هیچ رجحانی بر مرگ (ندارد). من چیزی در این دنیا ندارم تا برای کسی جا بگذارم، جز خاطره ها و روزهایی که بودیم. مرگ هیچ مسئله ای نیست. ازتان برای چندمین بار می خواهم که مرگ من باعث آن نگردد که زندگی شما از هم بپاشد. زندگی را خیلی خوب به خاطر زیبائی هایش بگذرانید. می دانم مرگ من غم بزرگی برایتان خواهد بود. ولی بایستی قبول کرد. مرا زمانی که به خاک سپردید، سنگی ساده و بدون هیچ تشریفاتی مراسم تشییع مرا انجام دهید. موقعی که دارید به من فکر می کنید، این را پیش خود بیاورید که هر کس روزی خواهد مرد. پس بخندید و شاد باشید، من نیز شاد هستم ( ……………………………………….) * مادر بزرگ، عمه ، خاله و عموها و دائی ها و تمام اقوام و دوستان از همگی تان خداحافظی می کنم. پدر و مادر و خواهران عزیز خداحافظ ، همگی تان را از دور می بوسم، این آخرین یادگار من برای همگی شما است. این را بدانید با گریه و زاری من دوباره زنده نخواهم شد، پس به راحتی قبول کنید. دوباره همگی شما را، همه و همۀ شما را می بوسم. خدا حافظ.
ـ *- این قسمت از وصیت نامه توسط دژخیمان قلم خورده
به نقل از