یادمانه (حافظه) آلترناتیو و وظایف ما، متن سخنرانی مژده ارسی در مراسم یادمان زویخ، سوئیس

مژده ارسی
مژده ارسی

مقدمه

در اینجا لازم می بینم به نکته ای که حدود 20 سال پیش به آن اشاره داشتم و امروز بعد از گذشت 30 سال از روزهای کشتار بزرگ، لازم می بینم این امانت را بار دیگر بیان کنم:ـ

در سال 67 من در بند آزادی‌ها در اتاق دربسته بودم. بعد از قطع تمامی کانال‌های ارتباطی ما با دنیای خارج و بردن زندانیانی که اتهام مجاهد داشتند، ما هنوز خبر دقیقی از چگونگی و ابعاد کشتار نداشتیم. تا این که کنار ما یک سلول خالی شد و چند تن از زنان مجاهد را به آن‌جا آوردند. یکی از آنها با زدن رمز مورس من و رفیق دیگرم همه خبرها را به ما داد. او خبر اعدام مریم پاکباز را به ما داد و گفت که زندانیان مجاهد را پیش هیئتی می‌بردند. این هیئت بعدها به نام هیئت مرگ در بین ما نامیده شد که شامل نیری، اشراقی، رئیسی، ناصریان (یا همان محمد مغیسه ای، رئیس فعلی شعبه 28 دادگاه انقلاب) … بود. او گفت زنان مجاهد را دار زدند. همه کسانی که باکره بودند قبل از دارزدن مورد تجاوز قرار گرفتند. بعضی ها را قبل از اعدام شکنجه کردند. او تعریف کرد که خودش را سه بار دار مصنوعی زدند. با تعجب پرسیدم دارمصنوعی؟ گفت: طوری آویزان می کنند که موجب قطع نخاع نگردد و فاصله چهارپایه را طوری تنظیم می کنند که موجب بی‌هوشی و نه قطع نخاع گردد. خود او را سه بار به همین شکل دار زدند و هر بار که به هوش می‌آمد جسد دوستانش را بالای دار می‌دید.ـ

تعاریف

یادمانه (حافظه) دروغین

این­که چه کسی به یاد می­آورد، ارتباط مستقیم به موضوع یادآوری دارد. در بحث ما می­توان آنانی که به یاد می­آورند را به دو دسته تقسیم کرد، کسانی که مرتکب جنایت شده­اند و کسانی که مورد سرکوب و جنایت واقع شده­اند. جنایتکاران برخلاف کسانی که مورد سرکوب و جنایت قرار گرفتند، نه تنها تمایل به روشن شدن  موضوع در سطح عام ندارند، بلکه سعی می­کنند  بر جنایت­شان سرپوش بگذارند. مانند کشتار 67 که سالیان سال در باره آن سکوت در پیش گرفته می­شود. من در بحثی آنها را ”جانیان ساکت“ نامیدم.ـ

آنان یا فراموش کارند و به یاد نمی­آورند و یا اگر به یاد می­آورند جایگاه و ارزش­ها را تغییر می­دهند. یک نوع یادآوری دروغین؛ جعل مستقیم وقایع است که راوی یا راویان به عمد درباره یک رخداد یا یک دوره تاریخی دروغ می­گویند و یادمانه دروغین می­سازند تا از این طریق یادمانه تاریخی مردم و سرکوب­شدگان را تحریف کنند. علاوه بر این „در یادمانه دروغین هدف تنها این نیست که یکی از این روایت‌های نادرست غالب شود، بلکه هدف اصلی این است که روایت ستم دیدگان و محکومان در باتلاق ضد-اطلاعات و روایات نامعتبر و نادرست، غرق شوند و مخاطبین را از قدرت تصمیم‌گیری و دست‌یابی به حقیقت محروم سازند“.ـ

یادمانه آلترناتیو

مقوله یادمانه دروغین پادزهر یا پادگفتارِ خود را نیز دارد. „در ادبیات مختلف در این باره از واژگانی نظیر یادمانه آلترناتیو، یادمانه غیررسمی یا ضدیادمانه

[i] (حاکم) استفاده می‌شود که نشان از روایت دیگری در مقابل روایت غالب و حاکم دارد. «یادمانه غیررسمی معمولا با فاصله و یا در ضدیت با یادمانه رسمی و دولتی قرار دارد. بسیاری از آنان، پاسخی در مقابل روایت رسمی هستند که از سوی حکومت‌ها به خورد اجتماع داده می شوند. نقش ابزارها و رسانه‌های حاکم در ترویج یادمانه رسمی، بسیار اثرگذارند.ـ

چنین تقسیمی، تفاوت آشکار یادمانه حاکمان با یادمانه محکومان را بیان می‌کند و یادمان کشتارهای دهه شصت و به ویژه کشتار تابستان 1367 یادمانه‌ی ستم‌دیدگان ایران است که محکوم به اسارت در چارچوب حکومت اسلامی ایران بوده‌اند.»ـ

ـ[ii] اما، یادمانه آلترناتیو، وجه فعالی را نیز بیش از یک „ضدیادمانه“ در خود دارد، و آن هنگامی است که طبقات حاکم از هرگونه یادآوری درباره یک رخداد، خودداری می‌کنند و از تاکتیک سکوت و به فراموشی سپردن رویداد پیروی می‌کنند ولی یادمانه آلترناتیو با بازگویی و تلاش برای بازسازی رویداد، یادمانه دیگری را در جامعه زنده نگه می‌دارد و یا شکل می‌دهد.“ ـ

[iii]

یادآوری و شکل گیری یادمانه آلترناتیو به عنوان امری جمعی

این فجایع و تجربیات، وسیع تر از آن هستند که با تک نگاری ها و کارهای منفرد بتوان آن ها را بازسازی کرد، به همین خاطر معتقد به یک ابتکار عمل جمعی، برای مستندسازی وسیع، سیستماتیک و همه جانبه هستیم. این یادآوری فقط برای یادآوری نیست بلکه در جهت شکل‌گیری حافظه آلترناتیو است. حال ببینیم چگونه به یاد آوریم و برای چه نیاز به حافظه آلترناتیو داریم؟

نحوه مستند سازی وقایع و نگاه ما به تاریخ

مستند کردن و بازنگری وقایع سال‌های گذشته، به عنوان عمل یادآوری، سنگ پایه بنیادین هرگونه تجزیه و تحلیل علمی از وقایع تاریخ معاصر و مسئله سرکوب طبقاتی و اجتماعی است. باید تلاش کرد و تلاش می کنیم که این سنگ پایه را فراهم آوریم که تجزیه و تحلیل های ما از گذشته نه یک بعدی و یا برپایه تمایل شخصی، بلکه بر پایه واقعیات مستند شکل بگیرد و در عین حال تجزیه و تحلیلی برای امروز و آینده مبارزاتی امان است. باید تاکید روی این موضوع باشد که این تاریخ، تاریخ سرکوب شدگان است که جایی در میان تاریخ نویسان مین استریم (جریان حاکم) نمی یابد.ـ

ما همچنین بیانی از تاریخ را قبول داریم که برخلاف درک مکانیکی از تاریخ بوده و هست. برای ما امر مهم، فعال و سازماندهی شده در تاریخ مداخله کردن است. در این رابطه دو انحراف مشخص را می توان دید: یکی اینکه به قوانین ظاهرا اجتناب ناپذیر تکیه می کند و معتقد است که سرمایه داری، سرکوب و ظلم دیر یا زود از بین می رود. مثال هایی در میان عامه مردم: ظلم پایدار نمی مونه، سر بی گناهی بالای دار نمیره …و یا „سازمانیابی خودبخودی“ که از جانب برخی گرایشات سیاسی مطرح می‌شود از این دست است.ـ

و نگاه دیگر، نگاهی موزه‌ای به امر تاریخ و مشخصا آرشیو و مستندسازی دارد. نمونه این نگرش را می‌توان در کارهای مستند سازی و آرشیوی دید که کار جمع آوری اسناد را بدون ارتباط با مبارزه و سیستمی که این کشتار و سرکوب‌ها را تولید و بازتولید می‌کند می بیند و بعد از جمع‌آوری این اسناد انگار کارش به پایان رسیده و وظیفه مبارزان را نیز خاتمه یافته اعلام می‌کند.ـ

مسئله آرشیو، حالت منفعل یا استفاده فعال

نقش پاسیو آرشیو یعنی موزه ای کردن آن اما در مقابل حالت فعال مراجعه به آرشیو:

دانشی که به اشکال مختلف آرشیو می شود سنگ بنای ساختن یادمانه فرهنگی است. „اما هستی یادمانه فرهنگی فراتر از تعبیر و تفسیر آن است. یادمانه فرهنگی (بنابر نظر یان آسمان) می‌تواند به حالت فعال و یا منفعل وجود داشته باشند: آرشیوها، عکس‌ها، موزه‌ها و… بیان‌گر حالت منفعل یادمانه است که به عنوان دانش بالقوه وجود دارد. در عین حال، هرگاه که این بخش از دانش یا یادمانه فرهنگی به شکل عملی مورد استفاده قرار گیرد، بیان‌گر حالت فعال یادمانه فرهنگی است.[iv] حالت فعال و منفعل یادمانه، دو وجه جدایی ناپذیر یک موضوع هستند. چرا که برای استفاده فعال از یادمانه فرهنگی بایستی نخست چنین یادمانه‌ای امکان شکل‌گیری و گسترش داشته باشد. به همین دلیل، «دوام یادمانه فرهنگی، بر بنیاد نهادهایی هم‌چون کتابخانه­ها، موزه­ها و آرشیوها استوار است، …»ـ

[v]

 تصویر مقاومت یا شکست خوردگان سیاسی

باید دید چه روندی می خواهد زندانیان سیاسی مقاوم و مبارزی را که شکنجه های سهمگین رژیم را تاب آوردند به گرداب فراموشی تاریخی بسپارد؟ نیرویی که آن را „توابین سیاسی دستگیر نشده“ نامیده بودم. آنها سعی دارند تصویر نیروی مقاومت و امید به پیروزی انسان‌ها و رهایی از نکبت سرمایه و جمهوری اسلامی را از صحنه کنار زنند. با این کار آنان که مبارزه کردند و سرکوب شدند یا باید نیابت مبارزه اشان را به نهادهای دیگر که از آنها نام خواهم بردم بسپارند و یا آنها „قربانیان“ هستند. از آنجایی که لفظ “ قربانی“ خودبخود ناتوانی و عدم پذیرش نقش فعال در سرنوشت خود و در مبارزات را تداعی می‌کند، و آنان نیز به همین چشم به جان بدربردگان کشتار نگاه می کنند، باید این نیابت به نخبگان سپرده شود.ـ

مرزبندی با واژه „قربانی“ـ

همانطور که گفتم مفهوم قربانی بیشتر به عنوان عنصری بدونِ عمل اجتماعی و سیاسی مشخص است. در تعریف قربانی در سطح بین‌المللی تو می‌توانی قربانی سرکوب باشی، قربانی بلای طبیعی باشی، یا یک حادثه هولناک. نحوه برخورد یکسان است. برای روشن شدن موضوع مثالی از نحوه برخورد به کشتار در آرژانتین و روندهای مختلفی که داشته است می‌زنم و به خاطر شباهتش با چگونگی برخورد با سرکوب و کشتار دهه شصت و همچنین 67 در ایران، به آن می‌پردازم:ـ

ـ 1 ـ ابتدا یک دوره سکوت درباره کشتار که اغلب فاز مشترکی بعد از کشتار در همه جاست، حاکم بود.ـ

ـ 2 ـ در دهه 70 میلادی: „تئوری دو شیطان“ که دیکتارتور نظامی و دستگاه کشتارش را با مبارزین سیاسی که علیه او مبارزه کردند هم طراز می دانست و می گفت هر دو شیطانند و بدین گونه وحشیگری و جنایتکاری دیکتاتوری نظامی را کوچک جلوه می داد و آن را با مبارزات چریکی در مقابل دیکتاتوری نظامی یکی می گرفت. و از همه بدتر بخش اعظم جامعه آرژانتین را پاسیو و قربانی این دو شیطان معرفی می کرد. فوکوس روی این „روایت قربانیان جمعی“ به خدمت این طرح در میامد که گذشته خیلی از سرکوب شدگان که خود را در گروه های رادیکال چپ ارگانیزه کرده بودند، دیگر مطرح نبود. آنها سیاست زدایی شده بودند. از این طریق همزمان روی ده ها سال درگیری قدیمی شدید سیاسی و اجتماعی و طبقاتی سرپوش گذاشته می شد. “ اگر جامعه خود را به عنوان یک کلیت فقط “ قربانی“ بالقوه دیکتاتوری تعریف کند و بازشناسد، آنگاه می‌تواند متحد، بدون بازنگری و بازتاب مسئولیت پذیری خود شروعی تازه داشته باشد“. حتی فرصت‌طلبی نیز تحت الشعاع مفهوم عمومی قربانی قرار گرفت. این همان نگاهی است که شعار „آشتی ملی“ را سر می‌دهد

ـ 3ـ سال‌ها بعد (2003) وقتی „محیط سیاسی یادآوری“ تغییر کرد و با رشد مبارزات و آگاهی سیاسی و مبارزاتی مردم، بیش از پیش زمینه‌های اصلی و سیاسی فعالیت مبارزین و کشتار آنها روشن شد. و همچنین شرایط نابسامان اقتصادی – اجتماعی در سطح جامعه مردم را به عرصه مبارزه کشاند، آنگاه بود که خانواده‌ها و بازمانده‌ها جرات و فرصت یافتند، از فرزندان خود به عنوان مبارز نام ببرند و در مقابل اصطلاح “ قربانی“ موضع بگیرند. آنها هم‌چنین تاکید کردند که فرزندان ما نیز همین خواسته ها را داشتند.ـ

این همان روندی است که ما در ایران شاهد آن بوده و هستیم.ـ

موضوع زندانیان سیاسی و مسئله قدرت سیاسی حاکم

به زندان افکندن و اعدام و کشتار انقلابیون و مخالفین بخشی از اِعمال دیکتاتوری توسط دولت طبقات ارتجاعی علیه طبقه کارگر و توده های مردم است. سرکوب انقلابیون فقط برای از میان برداشتن انقلابیون نیست بلکه برای سرکوب حرکت زنده و اعتراضی توده های مردم و آمال آنها برای رهائی و دست یافتن به جهانی دیگر است، جهانی که سرکوب، ستم و استثمار در آن نباشد. موضوع زندانیان سیاسی مستقیما به مسئله قدرت سیاسی حاکم و عملکرد آن برای حفظ خود مربوط می شود. این موضوع ظرفیت آن را دارد که خط تمایز میان دوستان و دشمنان مردم را به روشنی ترسیم کند.

به همین دلیل مردم نباید مسئله زندانیان سیاسی و کشتارهای عظیم یک دهه را به سادگی فراموش کنند. ما باید آن چنان قاطعانه و ریشه ای بازنگری نقادانه‌ این جنایات را سازمان دهیم – و یا به عبارت دیگر درسطح اجتماعی دنبال کنیم – که دیگر در تاریخ تکرار نشوند. مسئله زندانی سیاسی، آن آینه ای است که به مردم امکان می دهد، چهره واقعی مناسباتی که پر از بی عدالتی، سرکوب و کشتار است، ببینند. کشمکش های طبقاتی کنونی بر سر کشتار دهه 60 و اوج آن در سال 67، بازتاب منافع گوناگون را در این آیینه آشکار می کند. تصویری کریه از آنچه رخ داده و از آنچه این سیستم در صورت روی کار ماندن ادامه خواهد داد.ـ

موضوع زندان سیاسی و کشتار دهه 60 باید به یادمانه (حافظه) تاریخی-فرهنگیِ همه مردم و فراتر از مسئله خانواده های زندانی سیاسی و جان‌بدربردگان تبدیل شود. کشتار زندانیان سیاسی به طور عینی زخم هایی بر پیکر مردمی وارد کرده که در خارج از دیوارهای زندان به طریقی دیگر زخمی شدند و هر دو از یک ماهیت سرچشمه می گیرند. پس نمی‌توان مبارزات روزمره را از مبارزه حاد زندانیان سیاسی درون زندانها جدا کرد و یا بر تاثیر این دو بر یکدیگر بی اعتنا بود. این پیوند را آگاهانه باید تقویت کرد.ـ

کالایی کردن جنبش دادخواهی و نقش ان جی او ها

در اینجا به چند گرایش مختلف مربوط به موضوع کشتار می‌پردازم: گرایش اول جمهوری اسلامی در کلیت آن که مرتکب کشار و نسل کشی در دهه 60 و اوج آن در سال 67 در سراسر ایران است. که سیاست و یا تحریف آشکار در پیش می‌گیرد. گرایش دوم رانده شدگان از قدرت و سلطنت طلبان: تئوری دو شیطان که در بالا به آن پرداخته شده، را نمایندگی می‌کنند. و گرایش سوم، ترکیبی از مخالفین جمهوری اسلامی و مخالفان حکومت شاه هستند که با اتکا به نظم موجود در جهان و فعالیت لابیگری تلاش می‌کنند جنایات جمهوری اسلامی را در عرصه بین‌المللی، پارلمان‌های اروپا و امریکا و نظایر آن مطرح و محکوم کنند.

[vi]

برخلاف دو گرایش نخست، گرایش سوم، طیفی از نیروهای مختلف اپوزیسیون را از سازمان مجاهدین خلق

[vii]

، نیروهای کلاسیک اپوزیسیون لیبرال

[viii]

و یا طیفی از جریانات چپ پس از فروپاشی شوروی دربر می‌گیرد که خود را در درون „نظم نوین جهانی“ تعریف کرده‌اند (خواه آشکارا و خواه شرمگینانه) و لابیگری را بخشی از سیاست خود می‌دانند. در درون این گرایش سوم، ان جی او

[ix]

های بالنسبه خلق الساعه‌ای هستند که بودجه‌های نسبتا قابل توجهی از بنیادها و نهادهای وابسته یا مرتبط با دولت­های مختلف اروپایی، امریکایی، اسرائیل و یا کشورهای عربی مخالف جمهوری اسلامی دریافت می‌کنند. اتفاقا حضور این طیف، مجموع این گرایش را لرزان و نامطمئن می‌کند. برای نمونه، در خواستی که طیفی از آنان برای دخالت „سازمان کشورهای اسلامی“ (با رهبری عربستان سعودی یا سایر دولت‌های مرتجع عربی) برای بررسی کشتارهای 1367 (1988) در ایران انجام داد (سال 2012)، منجر به آبروریزی سیاسی و نیز برملا شدن اختلاف درونی آنان شد

[x]

. با این حال، نشان داد که لابیگری و گرفتن بودجه از کشورهای دیگر با هر نیتی که باشد، اعتبار سیاسی نیروهای درون این طیف را به زیر سایه خود می‌کشد.

ان جی او ها: شکل‌گیری و اهداف

در دوره جنگ سرد، در دهه 80 میلادی در اروپای شرقی و غربی کنسپت مشخصی از „جامعه مدنی“ مورد استفاده قرار گرفت که آن‌را به عنوان محصول اجتناب ناپذیر اقتصاد بازار آزاد و همچنین پیش شرط توسعه دمکراسی در جهان اعلام کردند. از زمان گورباچف به بعد این کنسپت در تمام کشورهایی که تاکنون در مقابل مدل آمریکایی مقاومت می کردند نیز توسعه یافت و به عنوان پایه و بنیاد مهم برای تطبیق با کشورهای غربی و انضمام در اقتصاد بازار بر آن تکیه شد. حتی برخی مخالفان در به اصطلاح جهان سوم نیز به ان جی او ها متوسل شدند و اهداف آنها را در مبارزه علیه دیکتاتوری یا سیستم تک حزبی رژیم‌ها قبول کردند.ـ

ان جی او ها خود و حامیان خود را به عنوان نایب های واقعی „جامعه مدنی“ می بینند که منافع “ همه مردم“ به جز دولت را نمایندگی می‌کنند. بدین مفهوم ایدئولوژی „جامعه مدنی“ یک ایدئولوژی بورژوا- لیبرالی به وجود آورد تا شکاف در جامعه و طبقات را و به خصوص مبارزه طبقاتی را سرپوش بگذارد.ـ

در عین حال که رژیم های آمریکای شمالی و اروپا، دستاوردهای این سازمان‌های غیردولتی با خصلت کار داوطلبانه را ستایش می‌کردند، آنها را تشویق به گرفتن کمک‌های دولتی به جای کار داوطلبانه کردند. این کار با این استدلال انجام می شد که این تنها راهی است که بتوانید یک جامعه متمدن به وجود بیاورید.ـ

ان جی او ها در سیاست های آمریکا نقش زیادی دارند و جز لاینفک دیپلماسی آمریکا و سیاست خارجی آن محسوب می شوند. سخنرانی وزیر دموکراسی، حقوق بشر و کار خطاب به کمیته روابط خارجی سنای آمریکا برای تنظیم بودجه: ـ(Barry. Lowenkron)

او چنین می گوید:ـ

ـ „ان جی او  ها طیف های مختلف جامعه مدنی را در بر می گیرند و از لابی کردن برای دسترسی همگان به خدمات بهداشتی بهتر، حمایت از محیط زیست، پیشبرد تعلیم و تربیت برای همه گرفته تا ارائه کمک های انسان دوستانه و تامین حمایت از اساسی تری حقوق مدنی سیاسی مردم، در دستور کار این تشکیلات قرار دارد. و ما باید به این یقین برسیم که حمایت از NGO ها جز مکمل دیپلماسی ماست. یعنی دیپلماسی آمریکا. و ما باید حمایت از NGO ها را به عنوان مسئله ای مشروع در دستور جلسه روابط حکومت با حکومت ها برجسته کنیم… وزیر امور خارجه یعنی رایس در ملاقات‌های دو طرفه یعنی بین حکومت با حکومت، ملاحظات ما را در رابطه با NGO ها مد نظر قرار می دهد و من و بسیاری از همکارانم در وزارت امور خارجه همین مسئله را در نظر می گیریم. وقتی که من در مسافرت هستم، اصرار می کنم نمایندگان NGO ها را ببینم و وزیر امور خارجه، رایس هم همین کار را می کند.“ (مجاب، تشکیلات غیردولتی ان جی او زنان در کردستان عراق)

امروزه حدود 30000 ان جی او در سطح بین المللی وجود دارد.ـ

وابستگی مالی و سیاسی

منابع مالی و واگذاری بودجه های کلان

سران 7 کشور و بنیادهای ثروتمند، منابع مالی این ان جی او ها را تامین می کنند. و بدین طریق فشار زیادی به آنان وارد می کنند. بانک جهانی و صندوق بین المللی پول

(IWF)

موظف هستند که از ان جی او ها حمایت کنند. مثلا بانک جهانی ان جی او ها را در نیمی از پروژه های خود سهیم می کند. یا اینکه صندوق بین المللی پول که به عنوان „دیکتاتور مالی“ نامیده می شود از طریق حمایت مالی ان جی او ها از پرداخت مالیات‌های خود نیز سرباز می زند. یعنی با یک تیر دو نشان.

علاوه بر موارد بالا شناخته شده ترین نهادهایی که ان جی او ها را تامین مالی می کنند، می توان از

USAID

(او اس آید) و

NED

نام برد.

سیاست زدایی از فعالین جنبش ها

آن‌ها با تلاش زیاد قصد دارند فعالینی که می خواهند علیه فقر، سیستم پدرسالار، مبارزات طبقاتی یا در مورد ما برای جنبش دادخواهی مبارزه کنند را سیاست زدایی کنند، آگاهانه و یا ناآگاهانه تلاش دارند سازمان‌های سیاسی در سطح کشوری، بین المللی و جنبش طبقاتی را با „جامعه مدنی“ بی شکل

(amorph)

جایگزین کنند. با این روش زمینه ها و انگیزه اصلی مبارزینی که به زندان افتادند و یا اعدام شدند، نادیده انگاشته می شود.

بوروکراتیزه کردن جنبش دادخواهی: ساختار تشکیلاتی و هیرارشی سازمانی

همان طور که گفته شد یکی از اهداف خود تعریف شده ان جی او ها، دمکراتیزه کردن یا همان „جامعه مدنی“ است. این درحالی است که خود آنها به هیچ وجه ساختاری دمکراتیک ندارند. مانند یک اداره سنتی و اداره دولتی سازماندهی شده‌اند و اغلب یک فرد مسئول، منشی و عده ای هم کارمند دارند. ساختار تشکیلاتی آن‌ها اغلب خصلت های بوروکراتیک یک اداره دولتی را دارد. رابطه فئودالی رئیس و و مرئوس و سلسله مراتبی بودن قدرت در این سازمان‌های غیردولتی به شدت به چشم می‌خورد. در اغلب NGO ها نیروهای جوان – بخوان کارمند – آنان کمتر فرصت فعالیت و کادر شدن می‌یابند. این ادارات! به سکوی پرشی برای ساختن موقعیت اجتماعی و مالی بهتر برای یک قشر مشخص روشنفکر و حرفه‌ای تبدیل شده‌اند. (مجاب، تشکیلات غیردولتی ان جی او زنان در کردستان عراق)

پروفسونالیزه کردن یا حرفه ای کردن فعالیت‌ها، فعالین معروف و رسمی

بسیاری از فعالان برجسته حرفه ای، روزنامه نگاران، آکادمیسین های حرفه ای، حقوق دانان که در ان جی او ها سازماندهی شده اند صدها نیرویی که پشت سر آنان در این نهادها فعال هستند را راهبری می کنند و در عین حال سعی می شود نیروهایی که تاکنون فعال بودند یا منزوی شوند و یا به وسیله فعالیت های انحصاری توسط مدیران سازمانی و “ متخصصان جنبش“ به طور غیرمستقیم بسیج شوند و آن‌ها به عنوان افراد فعال از شرکت واقعی در مبارزات محروم می گردند. جنبش مردمی بدون مردم.

نهادی کردن

آنها به اسم دمکراتیزه کردن جامعه قدم بر می دارند ولی همانطور که گفته شد خود دمکراتیک نیستند. برای اینکه آنها روش های دمکراتیک ندارند و سیاست نیابتی را در پیش می گیرند و به نوعی سیاست دمکراسی مشروط را پیش می برند. بخصوص که آنها از نظر مالی و سیاسی استقلالی از خود ندارند و جزیی از نظم جهانی هستند.ـ

سیاست نیابتی

این نهادها در روندهای سیاسی به عنوان نایب و نماینده مردم وارد عمل می شوند. هرچند که هیچ کس آنها را انتخاب نکرده است. مسئله بر سر عدم تمایل مشارکت مردم نیست. مردم حتی اغلب نمی دانند که نمایندگی می شوند و خود نقشی ندارند.

Demirovic

جامعه شناس آلمانی در این رابطه می گوید:ـ

ـ“مردم، این „حاکمیت مردم“، اغلب حتی نمی دانند که نمایندگی می شوند. نتیجه همان می شود که پارادوکس معروف سیاست نیابتی است یعنی آنهایی که نمایندگی می کنند ابتدا نماینده شوندگان خودشان را تولید می کنند. ممکن است که ان جی او ها در جهت منافع گروهای مردمی که نمایندگی شان را دارند، عمل کنند ولی همچنین می‌شود تصور کرد که آنها منافع این گروه از مردم را غصب می کنند و قیم آنها می شوند. این نهادها به اسم آنها حق عمل برای خود قائل می شوند. مردم حتی نمی توانند از خودشان دفاع کنند یا مخالفت کنند. برای اینکه هر کس که مخالفت می کند، آنها می گویند ما نیابت افراد، گروه‌ها و جریانات دیگر را داریم.“ (ان جی او، دولت و جامعه مدنی (ان جی او، دولت و جامعه مدنی، کارکرد ان اجی او ها در کره جنوبی)ـ

این روند قصد جایگزین کردن تشکیلات غیردولتی NGO ها با جنبش های اجتماعی و همچنین ایجاد پایگاه اجتماعی و سیاسی برای پیشبرد نظری و ایدئولوژیک خودشان را دارد. نتیجه دلخواه برای آنان از میان به در کردن جنبش دادخواهی به عنوان جنبشی اجتماعی و تبدیل آن به یک موسسه خصوصی است. این روند در دیگر جنبش ها نیز قابل رویت است: جنبش زنان، جنبش دانشجویی، جنبش کارگری، جنبش جوانان…

سیاست لابی گری

آنها برای کنترل روندهای سیاسی و شکل دهی افکار عمومی به شکل کاملا فعال از رسانه های رسمی استفاده کرده و سیاست لابی گری را به عنوان وسیله‌ای در جهت پیشبرد این اهداف پی می گیرند. و از این طریق قصد وارد کردن فشار سیاسی بر روی دولت ها را دارند.

(Demirovin)

در همین رابطه می‌گوید: از این نظر ان جی او ها به عنوان یک کاتالیزاتور برای جوامع هستند.

برنامه های کوتاه مدت و پروژه ای

اگر نگاهی به سیاستی که این نهادها در رابطه با مسئله کشتار و مسئله دادخواهی پیش می برند بیاندازیم، می بینیم که با تکه تکه کردن و کوتاه مدت کردن برنامه‌ها و فعالیت‌های خود و از همه مهمتر با پروژه‌ای کردن این فعالیت‌ها، فاقد یک برنامه دراز مدت و استراتژیک هستند.ـ

آنها اغلب یک مسئله مهم را انتخاب می کنند و سپس بر سر پیش برد آن با هم به رقابت می پردازند. و در این میان، خود موضوع گم می شود (تخریب گورها که از سال ها پیش قبل از شکل گیری این نهادها آغاز شده و غیره) و به واژه سازی می‌پردازند؛ چرا که با داشتن زبان مشترک بین المللی می خواهند در چارچوب سیاست‌های پیش برده شده با کشورهای دیگر همخوانی داشته باشد تا بتوانند برای آن بودجه مالی بگیرند.ـ

سخن آخر

باید به این نکته توجه کرد که وابستگی مالی و سیاسی ان جی او ها به این معنا نیست که هر فرد فعال در این نهادها به قدرت‌های بزرگ وابسته است. مسئله بر سر انگیزه این افراد نیست. برای همین باید کار آگاه‌گرانه صورت بگیرد تا روشن شود این فعالیت‌ها به این شکل در خدمت چه منافعی هستند.ـ

باید تلاش هایی که در راستای اقدامات روزمره، انجام می شوند در درک اجتماعی گسترده از خود و از جهان قرار گیرند. بدون سازماندهی این نکته آخر نمی توان هرگز از موفقیت های جزئی به دست آمده فراتر رفت و به رهایی رسید. تمام تلاش‌هایی که در جهت بازسازی یادمانه آلترناتیو انجام می‌شود اگر این ارتباط را نادیده بگیرند، پیوند سرکوب، کشتار و اعدام را در ارتباط با سیستمی که آن را تولید و بازتولید می‌کند نبینند، اقداماتی روزمره با موفقیتی جزئی هستند. چالش این است که سرمایه روشنفکران خود را در جهت منافع خود ایجاد می کند و بنابران فرهنگ خود را می سازد. از سوی دیگر، فرهنگ آلترناتیو سرکوب شدگان، باید آگاهانه نظریه خود را تولید كند و با روشنگری هرچه بیشتر یادمانه فرهنگی خود را بسازد.ـ

وظیفه ما این است که در عین حال که علیه انفعال و مطیع بودن مبارزه کنیم، هر چه بیشتر زمینه توانایی مداخله جمعی مردم در تاریخ را بوجود آوریم. باید بر این نکته تاکید داشت که غلبه بر بی تفاوتی تنها می تواند به طور جمعی سازماندهی شود. هدف حرکت ما باید این باشد که حکومت شوندگان به طور فکری مستقل از حاکمان باشند. برای تحقق این امر لازم است که خود را از نظر سیاسی نیز سازماندهی کنیم.ـ

منابع

به یاد آر، مژده ارسی

http://dialogt.de/mojdeh_arassi-2/

مجاب، تشکیلات غیردولتی NGO زنان در کردستان عراق

http://www.8mars.com/browsf.php?c=1032&Id=396

Herrschaft durch Konsens – Macht und Politik bei Antonio Gramsci:

http://www.perspektiven-online.at/2007/09/01/herrschaft-durch-konsens-macht-und-politik-bei-antonio-gramsci

Zur Diskussion: Die „Theorie der zwei Dämonen“ in Argentinien

http://lernen-aus-der-geschichte.de/Lernen-und-Lehren/content/11465

Staat, Zivilgesellschaft und NGOs in Südkorea

https://d-nb.info/999332015/34

Politische Akteure oder soziale Dienstleister? NGOs im lateinamerikanischen Wohnungssektor der 1990er Jahre

https://d-nb.info/1014756723/34

 

Eine Bewegung, viele Möglichkeiten, Die Nichtregierungsorganisationen (NGOs)

http://www.arbeitermacht.de/buecher/antikapitalismus/ka3.htm

 

Nichtregierungsorganisationen (NGOs)

https://www.nachdenkseiten.de/?p=40074

[i] Counter-Memory

[ii]

 همایون ایوانی، آواهایی از ناکجاآباد برای ستارگانی بی نام http://dialogt.de/yadmaneh_1 ، سپتامبر 2010

[iii]

 یادمانه و آگاهی طبقاتی-اجتماعی، همایون ایوانی http://dialogt.de/homayon_iwani-5/

[iv] Straßner, Veit: ‚La lucha continua!‘ : der Kampf um die Erinnerungen an die Verschwundenen der argentinischen Militärdiktatur. In: Totalitarismus und Demokratie 3 (2006), 2, pp. 345-368. URN: http://nbn-resolving.de/urn:nbn:de:0168-ssoar-310648, S. 349

[v]

 همایون ایوانی، آواهایی از ناکجاآباد برای ستارگانی بی نام

http://dialogt.de/yadmaneh_1 ، سپتامبر 2010

[vi]

 یک نمونه از آن فعالیت‌هایی است که در تحت عنوان ایران تریبونال فعالیت‌های خود را برای برگزاری یک „دادگاه نمادین“ دنبال کرد.ـ

http://irantribunal.com/index.php/en

در مراحل شکل گیری این حرکت، در مطلبی درباره مشکل چنین حرکاتی و استقلال مالی آنها از منابع مالی و سیاسی دولت‌های اروپایی و آمریکایی پرداخته ام: ن.ک. پیگرد و مجازات مسببین کشتار و شکنجه، همایون ایوانی، ص 92 لینک نسخه دیجیتالی:ـ

http://dialogt.info/wp-content/uploads/2016/05/Dialog_11_Chalesh_ha.pdf

[vii]

 ن. ک. به صفحه خبری سازمان مجاهدین خلق ایران: „فراخوان به جنبش دادخواهی قتل‌عام شدگان سال ۶۷“: https://news.mojahedin.org/news/184327

[viii]

ن. ک. به بنیاد برومند

https://www.iranrights.org/

[ix]

 به صورت نمونه‌وار چند نهاد حقوق بشری که بودجه‌های خود را از دولت‌ها یا کنگره امریکا می‌گیرند، در مطلب زیر مستند شده‌اند، با این حال چنین پروژه‌ها، نهادها و انستیتوها، هر روز با نام و چهره‌های جدید به میدان می آیند و بررسی یکایک آن‌ها مضمونی که از لحاظ سیاسی دنبال می‌کنند، نیازمند پژوهشی جداگانه است:  پیگرد و مجازات مسببین کشتار و شکنجه، همایون ایوانی، ص 92 لینک نسخه دیجیتالی:

http://dialogt.info/wp-content/uploads/2016/05/Dialog_11_Chalesh_ha.pdf

[x]

 ن.ک. دوستان مردم کیانند؟، محمود خلیلی در جنبش دادخواهی و چالش‌های پیشِ رو، گفتگوهای زندان، شماره 11 ، ص 215

http://dialogt.info/wp-content/uploads/2016/05/Dialog_11_Chalesh_ha.pdf