اعتصاب غذا: گذشته و حال، همایون ايوانی

یادداشتی به مناسبت موج اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در دوره حکومت روحانی:ـ

متن زیر را من در سالگرد کشتار سراسری زندانیان سیاسی در ماینس- آلمان ارائه کردم، آن سال­ ها موج حمایت از زندانیان سیاسی قوی تر از امروز بود. متاسفانه دوازده سال پس از ارائه این مقاله، همچنان زندانیان سیاسی در مقابله با رژیم جمهوری اسلامی و زندان بانان اش، از اعتصاب غذا، آن هم اعتصاب غذای نامحدود به عنوان آخرین امکان برای رساندن صدای اعتراضش استفاده می کند. شاهد هستیم که در چند ماه اخیر، زندانیان سیاسی در ایران، یکی پس از دیگری در اعتراض به شرایط و سرکوب های شدید در دوره ریاست جمهوری روحانی، دست از جان می شویند و اعلام اعتصاب غذا می کنند.ـ

نسل نوینی که در زندان های جمهوری اسلامی دست به اعتراض می زنند، چهره هایی سیاسی و اجتماعی هستند که به بهای جانشان هم که شده، از بیان نظرات و مقابله با مجموع رژیم جمهوری اسلامی کوتاهی نمی کنند. نامه اخیر سعید شیرزاد، زندانی سیاسی مبارز در حال اعتصاب غذای طولانی خویش، نمونه ای برجسته از این روند در سال های کنونی است. در لحظه فعلی که این یادداشت را می نویسم، خبر از پایان اعتصاب غذای سعید شیرزاد به بیرون از زندان رسیده است. همه ما، خواستار سلامت و زنده ماندن زندانیان سیاسی و به ویژه زندانیان اعتصابی در لحظات کنونی هستیم.ـ

پیام اعتصاب غذا، هشداری به وضع غیرقابل تحمل زندانیان سیاسی است که از جان و سلامت خود می گذرند تا به مردم و افکار عمومی این امر را گوش زد کنند. اینک که ماه هاست، این پیام به بیرون از زندان، و از جمله خارج از کشور رسیده است، وظایف دفاع از زندانیان سیاسی را باید جامعه برعهده گیرد و نه این که یک زندانی دیگر، برای دفاع از هم بند دیگرش دست به اعتصاب غذا بزند!  ـ

پرسش مهم، اما این است که تدابیر مشخص مدافعین زندانیان سیاسی در قبال وضع کنونی چیست؟ برعهده گرفتن مسئولیت مبارزه برای آزادی همه زندانیان سیاسی، نمی تواند فقط در حرف باشد یا فقط در رسانه های اجتماعی مطرح شود. در دوره کنونی هیچ تناسب قابل قبولی بین شدت اعتراضات زندانیان و میزان اقدامات حمایتی از آنان وجود ندارد. پژمردگی سیاسی، عدم مقابله پیگیر با سرکوب طبقاتی و اجتماعی توسط رژیم جمهوری اسلامی ایران، دوری عملی از شعار محوری «آزادی همه زندانیان سیاسی!» – و نه فقط زندانیان اصلاح طلب یا لیبرال بلکه همه زندانیان سیاسی و عقیدتی – و دلایل دیگری که از حوصله این بحث خارج است، موجب شده است که مبارزه برای دفاع و نیز آزادی زندانیان سیاسی، پراکنده و قطعه – قطعه شود. مبارزه واحد، یک دست و هماهنگ، در فضای کنونی که دفاع از این یا آن زندانی نخست پرونده و موضع سیاسی اش زیر ذره بین می رود و بعد برای انتشار اخبار او تصمیم گرفته شود، راه به ناکجا آباد می برد.ـ

واقعیت این است که بافت سیاسی زندانیان دهه نود با زندانیان سیاسی دهه شصت قابل مقایسه نیست، ولی اگر نیک بنگریم، بافت اجتماعی و طبقاتی در وجه غالب همانند دهه شصت باقی مانده است! کارگری که از حق خود و همکارانش می گوید، به زندان می افتد! دانشجویی که از وضع نابه هنجار کودکان کارگر، فقیر و خیابانی به اعتراض برمی خیزد، دستگیر می شود. زنی که خواهان حق برابر زنان با مردان شده، «ضوابط اسلامی» را زیرِ پا می گذارد، به شکنجه گاه روانه می شود. همسران و مادران و خواهرانی که برای آزادی عزیزانشان، زندانیان سیاسی، به اعتراض برمی خیزند، به جرم برهم زدن نظم عمومی و امنیت به اسارت گرفته می شوند. روشنفکری که در باب سانسور و کشتار روشنفکران می نویسد، کارش به زندان و شکنجه گاه ختم می شود. فرزاندان خلق های سرکوب شده، کرد، ترک، بلوچ و عرب به اعتراض بر می خیزند، پاسخ شان، خشن ترین شکنجه ها و احکام اعدام و عملیات نظامی تروریستی رژیم است.ـ

باری، چهره ها عوض می شوند، علایق کوتاه مدت سیاسی جابجا می شوند، ولی در جمهوری اسلامی، در به همان پاشنه می چرخد! کارگران، زحمتشکان، معلمان، روشنفکران و… خواهان حقوق بدیهی خود هستند و پاسخ رژیم به آنان، زندان، شکنجه و اعدام است.ـ

در دوره فعلی، زندانی سیاسی، اغلب به صورت فردی، یا با جمعی محدود به اعتراض به شرایط خویش بر می خیزد. این امر، شاید تاثیر حضور چهره فردی دار و دسته های حکومتی در زندان باشد که برخی از آن ها موسوم به «ژنرال ها» شده اند که حقوق ویژه ای برای خود قائلند و در مقوله زندانی سیاسی جای ندارند. دلیل دیگر، شاید دگرگونی سریع و دائم بافت زندانیان درون بندهاست که امکان اعتماد و عمل مشترک اعتراضی را از آنان سلب می کند. علاوه بر این، چالش دوره کنونی در زندان ها، دگرگونی بافت سیاسی و بعضا تشکیلاتی زندانیان سیاسی در دهه نود است که برای همکاری و اقدام مشترک، کار را بیش از پیش مشکل می کند. شاید استفاده از تجربه اقدامات مشترک در دهه شصت، برای سازماندهی اقدام مشترک، علی رغم تفاوت های سیاسی و سازمانی، کمکی به نسل جدید زندانیان سیاسی در ایران باشد.ـ

خواست زندانیان سیاسی اعتصابی در دوره کنونی، ترکیب متفاوتی از خواسته های „صنفی“ تا اعتراض حقوقی بر طبق موازین بین المللی و نیز افشاگری سیاسی مجموع رژیمِ سرمایه داری حاکم دیده می شود. آنان که فراتر می روند، و جان و توانشان را مستقماً در خدمت مبارزه طبقاتی و اجتماعی قرار می دهند، هم چون جانفشان شاهرخ زمانی در معرض خطر «مرگ خاموش» قرار دارند. از این رو، زندانی سیاسی چپ و کمونیستی هم چون سعید شیرزاد در معرض چنین خطری قرار دارد.ـ

واکنش زندان بان و مجموع رژیم جمهوری اسلامی، نسبت به قبل، پیچیده تر و حیله گرانه تر شده است. از سویی، زندانیان را تا مرز نابودی اشان می کشاند و به اعتراضات و اعتصاب غذا پاسخ نمی دهد، تا زندانیان صدمات جسمی و درازمدتی را متحمل شوند. در همان زمان که افکار عمومی و رسانه ای روی یک یا چند نفر متمرکز هستند، به شکنجه، ترور و کشتار در بخش های دیگری که پوشش خبری کافی ندارند، شدت می بخشد. احمد شهید در گزارش 2014 از 966 اعدام خبر می دهد، اما درست در همین روزها، که ما بر روی اعتصاب غذای زندانیان سیاسی متمرکز شده ایم، خبرهای اعدام های رژیم به دستمان می رسد. برای مثال: اعدام های متعدد در کرمان، لاکان رشت و همدان (امروز 26 دی، 25  و 23 دی 1395)، 20 زندانی در زندانهای گوهر دشت و قزلحصار (25 دی ماه ).[1] علاوه بر این افزایش حملات و ترورهای برون مرزی، نظیر بمب گذاری روبروی مقر حزب دمکرات کردستان در اربیل، یا حمله چندی پیش به مجاهدین خلق در داخل خاک عراق، نمونه های آشکار این تهاجم هراس افکنانه رژیم است که در لابلای اخبار دیگر، از اهمیت نسبی آنان کاسته می شود و این بخشی از سیاست ضداطلاعاتی رژیم برای راهبری افکار عمومی به نفع خویش است.ـ

ناگفته نماند که نقش خانواده زندانیان سیاسی و نیز حضور فعال آنان در دفاع از جان عزیزانشان، نقشی بزرگ در بسیج افکار عمومی علیه شرایط و سیاست های رژیم و زندان بان دارد. از همین رو، فشار زندان بان و وزارت اطلاعات برای خاموش کردن صدای اعتراض خانواده ها و بستگان زندانیان، بخشی از سیاست سرکوبگری رژیم به شمار می رود و دفاع و پشتیبانی از خانواده زندانیان سیاسی بخشی جدایی ناپذیر از مبارزه برای آزادی همه زندانیان سیاسی است.ـ

یکی از شاخص های مهم در ارزیابی وضع کنونی، واکنش ما و مجموعا تشکل های دفاع از زندانیان سیاسی در قبال سرکوب ها و اعدام ها محسوب می شود. گسترش و تعدد تشکلهای دفاع از زندانیان سیاسی، از سویی مثبت است که با خاموشی یک مرکز، سایر بخش ها، می توانند وظیفه اشان را به پیش ببرند. در عین حال، این تعدد تشکل ها و فعالیت های موازی، موجبی برای چند باره کاری، پراکنده شدن توان های کاری است که به صورت هماهنگ و متمرکز، می توانند چندین بار اثرگذارتر عمل کنند. تلاش برای هماهنگی سراسری برای دفاع از زندانیان سیاسی، بایستی جدی تر از پیش در دستور کار همه ما قرار گیرد.ـ

شما را به خواندن مقاله زیر دعوت می کنم و خوشحال می شوم که نقطه نظرات خود را در این باره مطرح کنید.ـ

همایون ایوانی

پانزدهم ژانویه 2017

***

متن سخنرانی همایون ایوانی در سالگرد کشتار سراسری زندانیان سیاسی در ماینس، آلمان، 2005، منتشر شده در آرش شماره 93

اعتصاب غذا: گذشته و حال

  1. مقدمه

شاید در سالگرد کشتار سراسری زندانیان سیاسی در ایران به جا بود که از نقش بزرگ آنان در تاریخ ایران گفتاری می­داشتیم. راستش «تواضع» که هم­چنان گریبان ما و رفقا و هم­بندیان اعدام شده ما را گرفته، اجازه نداده از نقش آنان در مقابله با فاشیسم حاکم بر ایران سخن بگوییم. اجازه نداده بگوییم که اگر زمانی ملت ایران را، نسل­های پس از ما، به خاطر سال­های سیاه حکومت اسلامی در ایران مورد مواخذه قرار دادند و پرسیدند که شما با این همه جنایتکاری، با این همه ضدیت با زندگی انسانی در دوران استیلای اسلامیون بر ایران چه کردید؟!

به جای آن که سرافکنده و شرمسار پاسخ دهند: «هیچ!»، می­توانند پاسخی صریح و روشن دهند:ـ

نسل ما با چنگ و دندان برعلیه ارتجاع و ضدانقلاب حاکم جنگید و تاوانی سخت و سنگین پرداخت. نسل ما، دسته دسته به جوخه اعدام سپرده شد تا با مرگ خویش بر آشتی ناپذیری ما و تمامیت رژیم جمهوری اسلامی گواهی داده باشد. مردم ما، به گورهای بی­کران و بی­نش ان دلاوران سال­های مبارزه برعلیه سیستم پوسیده حاکم اشاره خواهند کرد، که اثبات می­ کند: ما مردمی پست فطرت و دون صفت نبوده و نیستیم که با جمهوری اسلامی مماشات کنیم و سازشی بر سر ارزش­های انسانی و انقلابی داشته باشیم. دلیری مردم و سلحشوری جوانان برخاسته از دامان کارگران و زحمتکشان این کشور سرچشمه آفرینش­های نوین بوده و هست. فقط سیاست و تاریخ مدیون اینان نیست، هنر و اندیشه نیز از این آتشفشان استعدادهای انسانی الهام گرفته و می­گیرد. و یقین دارم الهام ­بخش مبارزات مردم کشورهای دیگر در این کره خاکی هست و خواهد بود.ـ

برای ما که این مراسم  را در آلمان برگزار می­کنیم، سرافکندگی تاریخی آلمانی­ها به خاطر سیطره فاشیسم و هیتلر بر کشورشان آشناست. از هر کدامشان می­پرسیم: خب، در دوره هیتلر خانواده­ات یا اجدادت چه کاره بوده؟! یا حرف را عوض می­کنند یا به آهستگی می­گویند: „سرباز هیتلر بوده!“ نمی­خواهند به یاد بیاورند که چه ننگ و نفرتی را برعلیه بشریت به بار آورده­اند. نمی­خواهند بگویند که چند نفر کمونیست، سوسیالیست، دگر اندیش و یهودی در اردوگاه­های فاشیستی به قتل رسیدند. حتی نمی­توانند جوابشان را این جور فرموله کنند که „اجداد ما فاشیست بودند ولی بسیاری از آلمانی­ها در اردوگاه­های مرگ هیتلر به قتل رسیدند و آن­ها نماد آلمان آزاد و پیشرو بودند.“ هنوز بعد از 60 سال سرنوشت مشترکی با ننگ و نکبت رایش سوم دارند.ـ

 همین پرسش را، من از یک ایتالیایی در مورد دوره „فاشیسم و موسولینی“ کردم. برای جلسه­ای میهمان آن­ها در فلورانس بودیم، خودش و زنش کمونیست بودند و عضو اتحادیه کارگری، و ناغافل این سوال در هنگام صبحانه مطرح شد. سر میز دست مرا گرفت و در چشمانش حالت خاصی بود که نمی­فهمیدم خشم است یا چیز دیگر… باری مرا به اتاق نشیمن برد و عکس سیاه و سفید قدیمی­ ای را که به دیوار آویزان بود، نشانم داد، با انگلیسی­ ای که با ملودی خاص زبان ایتالیایی همراه بود برایم توضیح داد:ـ

ـ«این عکس عموی من است، 1941 به دلیل امتناع در شرکت در جنگ، به همراه تعداد زیادی سرباز دیگر در میدان شهر توسط موسولینی اعدام شدند. خانواده ما، هیچ موقع فاشیست نبوده و همیشه برعلیه آن جنگیده است.»ـ

تازه غرور مبارزه عمویش را که در چشمانش می­درخشید، دریافتم.ـ

باری، جانفشانان سال­های سیاه جمهوری اسلامی، همچون چشمه جوشانی هستند که هر روز و هر سال نور افشانند و راه می­گشایند. اگر در کشورهای اروپایی با این همه تفاوت فرهنگی، نگاه به سوابق یک ملت و مردم یک کشور، در تحت سیطره یک حکومت فاشیستی بعد از 60 سال مسئله است، مطمئن باشید که در ایران هم مسئله خواهد بود! و شاید بزرگ­تر و پراهمیت­تر از آن چه اینجا، در اروپا، مطرح است.ـ

با این­حال، نقش سازنده، افتخارآفرین، آموزنده و راه­گشای جانفشانان آزادی و سوسیالیسم را به فرصتی دیگر واگذار می­کنم و به موضوعی دیگر از مبارزه و زندگی زندانیان سیاسی ایران می­پردازم، یعنی اعتصاب غذا.ـ

کلیات

اعتصاب غذا، شکلی از مقاومت سیاسی تعریف شده است[1] که به شکل فردی و یا جمعی از دریافت غذا علی­رغم آگاهی از خطرات آن، خودداری می­شود. هم­چون هر اعتصابی، اعتصاب غذا نیز، یک „ابراز نظر و خواست“ و یا یک „اعتراض سیاسی“ است. دسترسی به اهداف اعتصاب غذا، بیشتر از فشاری حاصل می­شود که افکار عمومی و اعتراضات حاصل از اعتصاب موجب می­شود. فشار به مقامات تصمیم­ گیر در اعتصاب غذای موفق، منجر به عقب راندن زندان­بان و قبول خواسته اعتصابی و یا اعتصابیون می ­شود.

برای مثال در آلمان به موارد اعتصاب غذای فریتس توی­فل

(Fritz Teufel)

 در 1967 پس از دستگیری­ اش در اعتراض به سفر شاه به آلمان و نیز زندانیان راف در دهه هفتاد میلادی می­توان اشاره کرد. در ایرلند، اعتصاب بابی ساندز از ارتش جمهوری خواه ایرلند، پس از 66 روز منجر به مرگش شد. با توجه به قدرت جسمی افراد، اعتصاب غذا از هفته سوم به بعد، می­تواند منجر به عوارض ماندگار جسمی شود.

مراسم تشیع جنازه بابی ساندز در بلفاست (1981) با حضور ده­ها هزار نفر

مراسم تشیع جنازه بابی ساندز در بلفاست (1981) با حضور ده­ها هزار نفر

بابی ساندز

بابی ساندز

بابی ساندز، در پنجم ماه مه 1981 (15 اردیبهشت 1360) پس از 66 روز اعتصاب غذا در گذشت.

عکس سمت چپ مراسم تشیع جنازه او در بلفاست (1981) با حضور ده­ها هزار نفر است.

علاوه بر زندانیان سیاسی، انسان­هایی که توسط حکومت از حقوق مدنی محروم شده­ اند، نظیر پناهندگانی که در اثر بازگرداندن به کشور مبداء (دیپورت)، در معرض شکنجه و یا دستگیری قرار می­ گیرند و یا تن فروشان و یا زندانیان عادی نیز از اعتصاب غذا و یا خودزنی استفاده می­ کنند تا علیه زندان بان و حکومت اعتراض کرده و به خواسته خود برسند.

باید توجه داشت که این تعریف و مثال­ های ذکر شده دقت کافی ندارند، چرا که سطوح و اشکال مختلف اعتصاب غذا را از هم تفکیک نمی­کند. این موجب برخی بدفهمی­ها در فهم پیام اعتصاب غذا کنندگان می­ شود. در زندان جمهوری اسلامی چندین سطح و گروه ­بندی از واژه کلی „اعتصاب غذا“ را تجربه کرده­ ایم:ـ

  1. یک – اعتصاب غذای خشک در مقابل اعتصاب غذای تر: در اعتصاب غذای خشک، از خوردن غذا و هر گونه مایعات خودداری می­شود، در حالی که در اعتصاب غذای تر، از خوردن غذا خودداری می­شود ولی خوردن آب و یا مایعات قطع نمی­ شود.ـ
  2. دو – اعتصاب غذای محدود در مقابل اعتصاب غذای نامحدود: در اعتصاب غذای نامحدود پایان زمان اعتصاب غذا از سوی اعتصاب­کننده یا اعتصاب­کنندگان اعلام نمی­شود و معمولا منوط به پذیرش خواسته و یا خواسته­های اعلام شده برای اعتصاب غذا، توسط زندان­بان می­شود. در عوض در اعتصاب غذای محدود، مدت انجام اعتصاب غذا از همان آغاز اعلام می­شود. هدف از اعتصاب غذای محدود، معمولا اعتراض موضعی و افشاگری برای افکار عمومی است و منوط به قبول یا رد خواسته­ها از سوی زندان­بان نیست.ـ
  3. سه – اعتصاب غذا در مقابل تحریم غذا: در اعتصاب غذا از خوردن و یا آشامیدن خودداری می­شود ولی در تحریم غذا از گرفتن غذا و یا آشامیدنی از زندان­بان خودداری می­شود ولی الزاما به معنای نخوردن غذا و یا مایعات نیست. تحریم­کننده در صورتی که مواد ذخیره غذایی داشته باشد، خود را مجاز می­داند که در دوره تحریم، آن­ها را مصرف کند. ولی در تحریم غذاهای بلند مدت، در زندان­های جمهوری اسلامی، زندان­بان در هنگام تحریم غذا، فروشگاه زندانیان را نیز قطع می­کرد تا از این طریق منابع ذخیره زندانیان نیز به پایان رسد تا یا تحریم بشکند و یا زندانیان از تحریم غذا به اعتصاب غذا سوق داده شوند.ـ

پس هنگامی که از اعتصاب غذا صحبت می­کنیم، از مفهومی عمومی سخن می­گوییم که برای فهم خواسته اعتصابی و یا اعتصابیون بایستی کمی دقیق­تر به آن پرداخته شود.ـ

اعتصاب غذا در زندان­ های ایران

تاریخ اعتصاب غذا در زندان­ های ایران نمادی اسطوره­ای و حماسی دارد. در سخت ­ترین وضعیت، زندانی برخلاف همه انتظارات پنجه در پنجه شیر و مشت بر شمشیر آخته جلادان می­ زند. من در اینجا به چند نمونه از تاریخ معاصر اشاره خواهم کرد، به این امید که فرصتی دست دهد و پژوهش کامل در این زمینه را زمانی به اتمام رسانم و یا کسانی دیگر آن را تکمیل کنند.ـ

با تمرکز دولت و گسترش روندهای سرمایه­ داری در چارچوب مناسبات نیمه فئودال نیمه­ مستعمره در دوره خاندان قاجار و سپس حکومت رضا خان، زندان به طور عموم و زندان سیاسی به طور مشخص، نیز به روندی سیستماتیک تبدیل می­ شود. تا پیش از این، ما „اسیر“ و „تحت نظر در خانه“ و یا قتل بی­رحمانه „متمردین“ را در تاریخ ایران بسیار داریم ولی زندان مدرن با گسترش روندهای سرمایه ­داری در ایران پر و پا می­ گیرد. زندان، بخشی از هدایای به اصطلاح رایج „مدرنیسم“ رضاخانی در دوران سیاه حکومتش است که هم­ هنگام با رشد و پیچیدگی مناسبات سرمایه­ داری در ایران و حاد شدن تضادهای طبقاتی بر پیچیدگی و خوف ­انگیزی آن افزوده می­ شود. این روندی است که در سال­های حکومت محمد رضا پهلوی و سپس رژیم جمهوری اسلامی نیز شاهد آن هستیم. بنابراین، اگر زندان و پدیده جانبی آن یعنی اعتصاب غذا با مناسبات اقتصادی و اجتماعی حاکم بر کشور ما گره خورده است، وقتی از برچیدن زندان، شکنجه و اعدام سخن می­گوییم، به صورت مستقیم یا غیرمستقیم درباره محو مناسبات اقتصادی و اجتماعی­ای سخن می­گوییم که به تولید و بازتولید چنین پدیده شومی مشغول است. به بیان آدمی همچو من، که به کمونیسم و انقلاب معتقد است، یعنی تلاش برای محو طبقات و دولت و رهایی انسان­ها از قیودات جوامع طبقاتی و از جمله زندان.ـ

ـ3.1 دوره رضاخان

باری، رضا خان کارنامه سیاهی در انبان خودش دارد. برای نمونه به کشف „کمیته سری“ به رهبری سرهنگ احمدخان پولادین می ­توان اشاره کرد. این ضربه از اولین دستگیری­ ها و اعدام ­های رضا خان پس از به تخت نشینی ­اش است. ضربه، از طریق رایج بر کمیته مخفی وارد شده بود، یعنی از طریق لو دادن یکی از عناصر سست عنصر داخل کمیته که هراس از ناموفق ماندن اقدام علیه رضا خان، او را به همکاری با دشمن کشانده بود. انوشیروان پولادین، فرزند احمدخان، درباره سرگذشت پدرش چنین می­نویسد:ـ

ـ«حدود 10 سالم بود در مدرسه ابتدائی نظام تحصیل می­ کردم، منزل ما اوایل خیابان جامی فعلی بود. عصر روزی که از مدرسه به منزل آمدم، مادر را نگران و ناراحت دیدم، گفت صبح پدرت برای کشیک به دربار رفت و گماشته طبق معمول نزدیک ظهر لوازمش را برد. ولی بلافاصله آن­ ها را برگردانید و گفت او را توقیف کرده ­اند… بعد از حدود یک ماه که معلوم شد پدرم در شهربانی زندانی است، خبر آمد اجازه داده­ اند فرزندان برای ملاقات پدر بروند… ما را بردند پیش رییس وقت شهربانی سرهنگ درگاهی،… مجددا ما را آوردند طبقه اول از راهرو گذرانیدند. دری را باز کردند، اتاقی آجری به صورت هشتی­ های قدیم نمایان شد، داخل شدیم تخت چوبی در کنار بود تکلیف به نشستن کردند و از در مقابل رفتند. پدر آمد. مدتی بود او را ندیده و نگرانش بودیم. دورش را گرفته به دست رویش بوسه زدیم، بعد هم در کنارش روی تخت (با حضور یک افسر شهربانی) نشستیم. پدر از مادر و ما احوال­پرسی کرد و با آن که از خطوط صورت و دید چشم­ هایش ناراحتی می­ بارید، با ما به طور معمولی با روی خندان گفت و شنود کرد و از مدرسه و درس پرسید، بعد از ربع ساعت چون افسری که در کنار ایستاده بود به ساعتش نگاه کرد. پدر گفت بچه­ ها دیگر وقت ملاقات تمام شد شما بروید و سلام مرا به مادر برسانید. ما روبوسی کردیم و آمدیم. این اولین ملاقات بود. حدود 18 ماه پدرم بازداشت بود. به یاد دارم گویا دو ماه اول در زندان نمره 1 شهربانی بود و بعد از چند ماهی در طبقهٌ دوم ساختمان قدیم شهربانی که اتاق­ های بزرگ میل ه­ای داشت. یعنی تقریباً بیشتر مدت را در یکی از اتاق­ های سوار شهربانی اول خیابان جلیل ­آباد سابق و خیابان شرقی پارک شهر فعلی (در حال حاضر محل قورخانه است) زندانی بود.ـ

در این ایام پدرم به واسطه بلاتکلیفی طولانی و ناراحتی­ های عصبی و روحی که برایش ایجاد می­ کردند سه، چهار بار هر بار پنج شش روز اعتصاب غذا کرده بود به طوری که در حال اغماء به وسیله دکتر با تزریق آمپول و سرم او را به حال می­ آوردند و تازه بعد از هوش آمدن راضی به خوردن چیزی نمی­شد، ولی در آخرین لحظات به ما اطلاع می­دادند به دیدارش می­رفتیم با خواهش و تمنای مادرم و دیدن بچه­ها راضی به شکست اعتصاب می­شد…»[2]

بر ما معلوم نیست که در این دوره چه عواملی باعث دست زدن به اعتصاب او شده است. ولی صحنه­ها، و سرنوشت او بارها و بارها برای اجداد ما، پدران و مادران و سپس نسل خود ما تکرار شده است. هر دوره شدیدتر و بدتر از دوره قبل. در 18 ماه زندان، به طور متوسط هر 6 ماه (اگر 3 اعتصاب غذا را در نظر بگیریم) یا 4 ماه و نیم (اگر 4 اعتصاب غذا را در نظر بگیریم)، وی دست از جان شسته و اعتصاب غذا را شروع کرده است. چرا؟! موضوع و خواسته هر اعتصاب، در روایات آن دوره نامشخص است ولی شاید آرزوها و خواسته­های احمدخان پولادین بتوان از گفته­های همسرش برای فرزندانش دریافت:

«…حالا (منظور: دوره رضاخان، 1305_ 1306) … مغرضین در راس کارها هستند. مردم را بدون محاکمه زندانی می­کنند و به ضرب شلاق و شکنجه در شهربانی از بین می­ برند و یا ملک و آب و زمین اجدادی مردم را در شمال به نفع شاه از آن­ها می­ گیرند و آن­ها را به مناطق دیگری کوچ می­دهند و به قوانین جاری مملکت توجه ندارند…»[3]

سرانجام در نیمه شب 24 بهمن 1306 سرهنگ احمدخان پولادین به جوخه اعدام سپرده می­شود. ـ

داستان شلاق، شکنجه و اعدام در دوره رضاخانی با قانون سیاه 1310 به صورتی نهادینه و سیستماتیک در می­ آید. در 22 خرداد 1310 «قانون مجازات مقدمین علیه امنیت و استقلال مملکت» تصویب مجلس رضاخانی شد. توضیح بیشتر در این مورد را به فرصتی دیگر واگذار می‌کنم و به دوره محمد رضا پهلوی با ذکر نمونه‌های کوتاهی می‌پردازم.ـ

ـ3.2 دوره قبل از کودتا

فرار رهبران حزب توده از زندان در سال 1329 موجب افزایش فشارها و سرکوب در داخل زندان ­ها شد. واکنش زندانیان سیاسی در مقابل این افزایش فشار و نیز درخواست رسیدگی پرونده ­هایشان در مراجع دادگستری به جای محکمه نظامی بود. راضیه ابراهیم ­زاده در روایت خود از اعتصاب غذایی که در این دوره شرکت داشته چنین می­ نویسد:ـ

ـ«روز پنجشنبه فرا می ­رسد. طبق معمول، قبل از حمام، به اتاق ملاقات دوستان می­ روم. اتاق خالی و فقط یک نفر در پشت میزی نشسته و اعتصاب غذای زندانیان را به خانواده­ ها اطلاع می ­دهد. او تا مرا دید، با تعجب پرسید که „رفیق، اینجا چه کار می­ کنید؟“ من نیز با تعجب گفتم که „مگر شما نمی ­دانید که من روزهای حمام به دیدار دوستان می ­آیم.“ او که رنگ پریده و کمی بی­حال بود، گفت که „مگر اطلاع نداری که سه روز است همهٌ زندانیان سیاسی اعتصاب غذا کرده ­اند و می­خواهند که پرونده­ ها به دادگستری ارجاع گردد. روزنامه ­ها هم نوشته­ اند. [راضیه توضیح می‌دهد:] „…من تنها زندانی سیاسی زندان زنان تهران بودم… تمام اطلاعات من از وضع کشور، از طریق رفقای زندان موقت بود. با شنیدن سخنان طعنه ­آمیز و سرزنش رفیق هم زنجیرم، با ناراحتی گفتم که „رفیق عزیز، من جزو فراموش شدگان هستم. تنها تماس من هفته ­ای یک روز، آن هم اگر موفق باشم، با شماهاست. وقتی تماسی ندارم و روزنامه ­ای، به دستم نمی­ رسد، از کجا می­ توانستم مطلع گردم. لطف کنید، کاغذ و قلمی بدهید.“ او مرا با محبت بی­ پایانی، پشت میزش نشانده، کاغذ و قلمی در مقابلم گذاشت. من بدون توجه به مامورین اطراف، اعلان اعتصاب خود، برای هم دردی با سایر زندانیان اعتصابی، تا پیروزی قطعی را نوشته و از رفیق هم زنجیرم خواهش کردم که هم دردی مرا به اطلاع رفقای داخل زندان برساند. سپس، نامه اعلان اعتصاب خود را برداشته به دفتر زندان رفتم و نامه را به افسر کشیک داده، گفتم که „من نیز از این ساعت، به هم زنجیرهایم ملحق شده و اعلان گرسنگی می­ کنم. دستور بدهید، مرا به زندان زنان عودت دهند.“ پس از کمی کلنجار رفتن، بالاخره مرا به زندان زنان فرستادند. و ملاقات هفتگی مرا با زندانیان زندان موقت، برای همیشه قطع کردند.ـ

این سومین بار است که اعتصاب غذا می­ کنم. در اعتصاب غذای یازده روزه و دو روزهٌ زندان قزوین، نیروی جوانی غالب است. در اعتصاب غذای شش روزهٌ زندان تبریز، نیروی جوانی، هنوز از پای در نیامده است. حالا نوبت اعتصاب غذای تهران است و گویی سال­ ها زندان و دلهره­ های چند روز آزادی در سال 27 ، نیرویم را تحلیل برده است. روز سوم اعتصاب، قدرت راه رفتن را از دست داده­ ام و در بستر افتادم. گرسنگی نبود که مرا بستری کرد، بلکه بی­ اطلاعی از جریانات خارج از زندان و بی­ خبری از وضعیت هم زنجیرانم در زندان­ های مختلف، مرا از پا در می­ آورد. روز ششم اعتصاب بود که افسر کشیک اطلاع داد که اعتصاب زندانیان پایان یافته است. ولی باورش نمی­ کنم. حالم بسیار وخیم و از قبول دکتر و دارو امتناع می ­کنم. روز بعد سرهنگ جلیلوند رئیس زندان­ ها، به سراغم آمد و یک شماره روزنامه „به سوی آینده“ را که پایان موفقیت­ آمیز اعتصاب زندانیان را با حروف درشت، چاپ کرده بود، به همراه آورد. باز باورم نشد و گفتم „دسیسه است“ سرهنگ گفت که „شما روزنامهٌ خودتان را هم باور نمی­ کنید، پس چه کار کنیم؟“ آدرس یکی از وکلایم در دادگاه نظامی بدوی را که دائی پروانه شیرینلو [دختر قهرمان کشورمان، که در تظاهرات سی تیر، برای جلوگیری از هجوم ارتشیان به مردم، در بهارستان، خود را به زیر تانک انداخته بود.] بود، دادم و ملاقات با او را خواستم. روز بعد، وکیل مدافعم، شماره­ های „به سوی آینده“ را از آغاز تا پایان اعتصاب را برایم آورد. من بعد از نه روز به اعتصابم خاتمه دادم.»[4]

ـ3.3 دهه پنجاه

باز هم برای کوتاه شدن مطلب فقط به ذکر یک نمونه اکتفا می­ کنم. در 25 فروردین 1352 درگیری­ ای در زندان شیراز رخ می ­دهد که به سبب توهین ساواکی­ ها به علی محمد تشید در هنگام بازرسی زندان آغاز می­ شود. 150 زندانی سیاسی در این درگیری ساواکی­ ها و پاسبان­ ها را پس از این رفتار توهین آمیز از بند بیرون می ­اندازند و بند در اختیار زندانیان سیاسی می­ افتد. این درگیری و کشاکش­ های پس از آن، منجر به حمله کماندوها و زندان­بان به زندانیان و انتقال آنان به انفرادی­ های بند یک زندان شیراز. وقایع را محمد سیداحمدی چنین روایت می­ کند:ـ

ـ«اینک همه در سلول­ های انفرادی خیلی ناراحت و عصبانی بودیم و هر کس اعتراض خودش را به نحوی نشان می ­داد. موقع صرف شام نگهبان ظرف غذا را آورد، کسی غذا را نگرفت… در نتیجه اعتصاب غذا شروع شد. ناگفته پیدا بود که خواست ما انتقال مجدد به بند 4 و پس دادن امکانات شخصی­ مان بود و هیچ آثار نرمشی از طرف پلیس و زندان مشاهده نمی ­شد و در رفتارش تغییری حاصل نشده بود. رئیس زندان با افسرانش هم چنان از موضع قدرت و تحکم هر چه بیشتر به بند می­ آمدند و می­ رفتند. تا این که یک شب پلیس برنامه­ ای را که ساواک ریخته بود با کمک میرفخرایی رئیس ساواک شیراز به اجرا در آوردند. شب کماندوها ما را یکی یکی از سلول بیرون کشیده و با حالت تحقیر می­ بردند. ابتدا موهای سر و سبیل را تراشیده و بعد تمام لباس­ هایمان را گرفته و پس از این که لخت مادرزاد شدیم، لباس زندانی می ­دادند که بپوشیم. بعد به محوطه دیگری می­ بردند که میرفخرایی و ساواکی­ های دیگر و کماندوها به همراه تخت و شلاق باتوم­ های برقی آمادهٌ پذیرایی بودند. یک لیوان شیر جلوی هر کسی می­ گذاشتند، و با تحقیر می­گ فتند: بخور! چنانچه از خوردن امتناع­ ورزی، به زور به وسیله دو سه نفر از کماندوها و ساواکی ­ها به دهانت ریخته می­ شود… به تشخیص مقامات زندان مسببین آن واقعه [25 فروردین 1352] بیشتر از دیگران باید شکنجه می­ شدند. پس از این مرحله دوباره با تحقیر و توهین به سلول­ ها بازگردانده می­ شدیم. بلااستثناء همه در آن شب کم یا زیاد آزار دیدند.ـ

از فردا بحث و تبادل نظر در گرفت. بحث ­ها خیلی متنوع بود… و بالاخره از مجموع این بحث ­ها دو نظر منسجم شد. نظر اول که می­ گفت ما باید به اعتصاب غذا ادامه دهیم و با این کار پلیس را به عقب­ نشینی وادار کنیم. ما زندانی سیاسی هستیم، زندان محلی است با ویژگی­ های خودش و ما باید با این ویژگی­ ها به مبارزات­ مان ادامه دهیم. مبارزه در زندان ادامه مبارزه در بیرون است، با شرایط و ویژگی­ های خودش، سختی، درد، شکنجه و تلفاتی نیز شاید به همراه داشته باشد. ما باید خودمان را برای همه این­ ها آماده نماییم. و اینک ادامه اعتصاب غذا تنها وسیله ­ای است که در این شرایط می ­تواند مورد استفاده قرار گیرد…ـ

نظر دوم می­ گفت به اعتصاب غذا پایان دهیم و راهی برای مذاکره با پلیس پیدا کنیم. پلیس بر ما مسلط است و در این مکان دست بالا را دارد. ما امکانات زیادی برای مبارزه در زندان نداریم. لذا باید در چهارچوب مسائل صنفی مبارزه را دنبال کنیم. ما طبق قانون حق و حقوقی داریم که باید از پلیس بگیریم. پلیس حق توهین و تحقیر و شکنجه بر زندانی را ندارد. لذا ما می­ توانیم از پلیس و ساواک به مقامات دادستانی و… شکایت کنیم و از این طریق ما به دنبال گرفتن حقوق خود باشیم. در شرایط فعلی ادامه اعتصاب مشکلی را حل نمی­ کند. در ضمن هر دو نظر موافق مذاکره بودند. ولی نه با آن موضع­گیری پلیس که می­ خواست قدرتش را به ما تحمیل کند…ـ

در نهایت و در یک نظر سنجی معلوم شد که بیشتر افراد موافق شکستن اعتصاب غذا هستند… نظر سومی مطرح شد و آن این که افراد موافق با اعتصاب ادامه دهند و افرادی که با اعتصاب غذا مخالفند می­توانند اعتصاب را شکسته و غذا را دریافت کنند. این نظریه به طور کامل رد شد. چرا که ما تلاش می­ کردیم در مقابل پلیس یک پارچه عمل کنیم و نگذاریم شکافی در وحدت ما ایجاد شود. لذا برای وحدت دسته جمعی در مقابل پلیس ما پذیرفتیم که اعتصاب غذا شکسته شود.»ـ

سرنوشت و پیامدهای این اعتصاب را وامی­ گذاریم و به دوره جمهوری اسلامی می­پردازم.ـ

ـ3.4 دهه شصت و زندان­های ما:ـ

وضع این دوره را با نمونه تحریم غذای سالن 3 اوین در تابستان سال 1365 آغاز می­ کنم.ـ

درگیری­های سالن سه که منجر به تحریم غذای طولانی همه اعضای بند شد، از مخالفت زندانیان سیاسی با ورود توابین به بند آغاز شد. زندانیان سرموضع حاضر به زندگی با تواب­ها نشدند. سیاوش محمودی درباره این دوره چنین می­نویسد:ـ

ـ«میثم [رئیس وقت زندان اوین] با این کار، اهداف مختلفی را در سر می­پروراند. اول این که مسئولیت بند را به آن­ها [توابین] واگذار کند، و دوم، تمام اتفاقات درون بند را تحت کنترل داشته باشد.» این وضعیت با اعتراض زندانیان و خانواده­های آنان منجر به عقب­نشینی زندانبان شد. اما «پس از مدتی که از ین ماجرا گذشت، روزی در بند باز شده و عده زیادی را وارد بند کردند. قبل از این موضوع، به بچه ­های اتاق 61 گفتند اتاق را تخلیه کنید. اتاق 61 اول بند واقع بود. به هر رو، عده­ای را از بند عادی­ ها به آنجا آورده بودند.ـ

بند حالت متشنج به خود گرفت. چرا که حدس می­ زدیم، کاسه­ای باید زیر نیم­ کاسه باشد. طولی نکشید که تمام ماجرا روشن شد. دو تن از عادی­ ها که آدم ­های بالنسبه خوبی بودند و به زور به آنجا آورده شده بودند، شروع کردند به قدم زدن در راهرو بند و به بچه­ هایی که در راهرو جمع شده بودند کم کم ماجرا را گفتند. میثم این افراد را که عموماً مرتکب خلاف­ های سنگین شده و بسیاری از آن­ ها نیز اعدامی بودند با وعده و عید و فریب برای درگیری و زد و خورد با ما به درون سالن فرستاده بود. میثم گفته بود: اگر به حرف­ هایمان گوش کنید و آنچه که ما گفتیم، عمل کنید، در حکم­تان تاثیر گذاشته و برایتان عفو می­ گیرم و…ـ

زندان­بان می­ خواست تا این افراد جو را متشنج نموده و درگیری ایجاد کنند. و آن گاه اعلام کند که زندانیان با یکدیگر درگیر شده ­اند و به این بهانه ما را سرکوب کند… [علی رغم تحریک پلیس برای درگیر ساختن زندانیان، این حیله بی­ ثمر ماند و] از فردای آن روز زندگی تقریباً عادی بند در کنار عادی­ ها آغاز شد. اما میثم قضیه را به همین جا خاتمه نداده و دست به حرکات دیگری زد.ـ

مسئول بند و مسئول فروشگاه را از عادی­ ها قرارداد و اعلام کرد، هر کس هر کاری دارد، از قبیل گرفتن غذا، رفتن به بهداری، فروشگاه و دیگر موارد، باید به مسئول انتصابی آن­ ها مراجعه کند و فردی را به عنوان مسئول بند به رسمیت نمی ­شناسیم. کلیه افراد بند برای مقابله با این برخورد میثم به شور نشستند و بحث­ های زیادی در اتاق­ ها در گرفت. پیشنهاداتی از قبیل اعتصاب غذا، برخورد کتبی با دادن نامه و برخوردهای متنوعی ارائه شد که از جمله این پیشنهادات نگرفتن غذا، چای و نان از دست عادی­ ها و در کنار آن اخراج این افراد از بند بود. این پیشنهاد آخری پذیرفته شد و به اجرا در آمد. این حرکت بعدها به „تحریم غذا“ معروف شد.»[5]

سرانجام پس از حدود یک ماه و اندی تحریم غذا با دستیابی نسبی زندانیان به خواسته­های خود، خاتمه داده شد. در این حرکت بیش از 300 زندانی شرکت داشتند که با پشتیبانی زندانیان سیاسی بند 5 (حدوداً 360 نفر) و اعتراضات فعال خانواده­ ها به یکی از وسیع­ ترین اعتراضات زندانیان سیاسی در دهه شصت تبدیل شد.ـ

این موج با ضد حمله فرسایشی زندانبان که اینک به مدیریت مرتضوی صورت می­ گرفت، زنجیره­ای از اعتصاب غذاهای موضعی (بیشتر سه روزه) را در بندها موجب شد. سال 1365 و 1366 رژیم جمهوری اسلامی در اوین و گوهردشت به طور مکرر با اعتصاب غذای زندانیان سیاسی روبرو بود. من از بند خودمان تخمیناً شش یا هفت اعتصاب غذای سه روزه را در اوین در خاطر دارم. اعتصابات آگاهانه، به صورت محدود اعلام می­ شد تا خصیصه اعتراضی داشته باشند. این امر، بازتاب وضع ما بود که خواستار به رسمیت شناخته شدن خود به عنوان زندانی سیاسی و بازدید مراجع بین ­المللی از زندان ­ها بودیم. در عین حال بخشی از خواسته ­های بدیهی ما، از جمله حق ورزش جمعی، اعتراض به کمبود امکانات بهداشتی، کیفیت بد غذایی و نداشتن فروشگاه مناسب نیز در نامه­ هایی که برای اعلام اعتصاب به زندان­ بان تنظیم می­ کردیم، ذکر می ­شد. در سه اعتصاب آخر، علاوه بر سه روز اعتصاب غذای ما، زندان­بان چند وعده پس از آن نیز از دادن غذا به بند خودداری می­ کرد. درست اعتصاب غذای ماقبل آخر ما بود که رژیم پس از سه روز که اعتصاب غذای ما به پایان رسید، از دادن غذا به بند 300 نفری خودداری کرد. نزدیک دوسال نداشتن هواخوری و ندیدن آفتاب، کمبود مداوم غذایی، و عدم فروش اجناس فروشگاه به بند، وضع بسیار ناهنجاری را در بند تولید کرده بود. بسیاری از زندانیان سیاسی زخم معده و یا بیماری­ های گوارشی داشتند، خون ریزی معده در بندی که مدت­ ها از دسترسی به دکتر و دارو محروم بود، زندانیان را با خطرات زیادی روبرو می­ کرد. تنها چیزهایی که در بند مانده بود چند هندوانه و مقداری پیاز بود. با وصل کردن دو قاشق به هم و وصل آن به برق دستشویی بند، قادر شدیم که آب را جوش بیاوریم. اصل هندوانه را به بیماران شدید دادیم و پوست هندوانه و پیاز را در آب جوش پختیم تا اولین وعده غذای تمام بند پس از اعتصاب غذای سه روزه باشد.ـ

آخرین اعتصاب را در بهمن 66 در اعتراض به بسته شدن درِ سلول­ های بند و موج جدید افزایش فشار در بند آغاز کردیم. پیشنهادات اعتصاب غذای عمومی از یک روز تا 28 روز را داشتیم. پس از نظرخواهی­ ها و رای­ گیری بر روی سه روز اعتصاب غذا توافق کردیم. وضع به اندازه کافی خطرناک بود و احتمال می ­دادیم که هم­چون دفعات پیش، چند روز هم بایستی توسط رژیم از دریافت غذا محروم شویم. در بعد از ظهر روز دوم اعتصاب غذا، سر و صدای زیاد توجه ما را جلب کرد. در راهرو صدای رفت و آمد پاسداران زیادی را شنیدیم، از پنجره سلول نیز انبوهی از پاسداران مسلح را بر بام بند خودمان دیدیم. پاسدار مسلح در بند نمی­ آمد، نه به خاطر این که دمکرات بودند یا قانون را می­ خواستند رعایت کنند، بلکه از ترس این که مبادا توسط زندانیان خلع سلاح شوند. اما این بار می­ خواستند قدرت نمایی کنند، به فاصله هر یک متر تا یک متر و نیم، یک پاسدار با مسلسل ایستاده بود. دستور دادند وسایل­ تان را جمع کنید، و با تحکم و برخورد خشن همه را با دست‌بند و چشم بند سوار اتوبوس و مینی­ بوس کردند. از اوین به سمت گوهر دشت راه افتادند. در گوهردشت با چشم بند ما را پیاده کردند و در ورودی یکی از بندها گفتند: „لباس­ هایتان را در آورید!“ـ

در بازرسی­ های شدید به این موضوع برخورده بودم، گمان کردم که می­ خواهند بگردند تا نوشته و کتاب به داخل بندهای جدید نبریم. همه ما را با چشم بند و شورت به صف داخل سالن بند فرستادند. به یک باره فهمیدیم که به اصطلاح „تونل مرگ“ برای ما حاضر کرده­ اند. یعنی، پاسداران در دو طرف ما، با کابل، شلاق و پوتین به ضرب و شتم زندانیان اعتصابی پرداختند. چون چشم بند داشتیم، نمی ­توانستیم خودمان را برای ضربات مشت و لگد و کابلی که از همه طرف به سوی ما روانه بود؛ آماده کنیم. به همین خاطر، بسیاری از ما در اثر این ضرب و شتم وحشیانه، صدمات شدیدی خوردیم. پس از گذراندن همه ما از این تونل، دسته دسته ما را به سلول­ های بند انداختند و ما را سرپا نگه داشتند، بعد از مدتی خودمان نشستیم. سرمای زمین سلول در زمستان 66 و بدن بی ­لباس ما آزاری دیگر بود. ولی فکر می­ کنم که آن قدر در اثر ضرب و شتم و شکنجه پاسداران صدمه خورده بودیم که کمتر به فکر سرمای زمین بودیم. پس از مدتی آمدند و زندانیان را بین دسته ­های 10 تا 12 نفری در سلول ها انداختند و درب سلول­ ها را بستند. برخلاف اوین، در گوهر دشت، پنجره ­ای که بتوان با سلول­ های دیگر در داخل بند تماس گرفت، وجود ندارد. سالن هم پر از پاسدار بود و از پائین در نمی­ شد تماس گرفت. در مورد ادامه اعتصاب، هر سلول به تنهایی بایستی تصمیم می­ گرفت. در سلول ما دو نظر بود: نظر اول بر ادامه اعتصاب تا پایان سه روز تاکید داشت. چون تقریبا 2 روز سپری شده بود و کافی بود 24 ساعت دیگر فشارها را تحمل کنیم و از این طریق رژیم را به موفقیت­ آمیز بودن رفتار وحشیانه اش امیدوار نسازیم. از طرف دیگر، تاکنون ما هیچ اعتصاب غذایی را نشکسته بودیم و این یک بدعت­ گذاری نادرست بود.ـ

نظر دیگر ادامه اعتصاب غذا را درست نمی­ دید و قطع آن را در وضع فعلی برخورد صحیح می­دانست. اکثریت سلول با نظر دوم موافق بود و بنا به سنتی که داشتیم (و محمد سیداحمدی هم از زمان شاه در مورد اعتصاب شیراز اشاره کرد.)، همگی جمعی اعتصاب غذا را پایان دادیم. چند روز بعد، فهمیدیم که همه سلول­ ها نیز همین تصمیم را گرفته بودند. این آخرین اعتصابی بود که ما تا قبل از کشتار سراسری تابستان 1367 داشتیم. چهار، پنج ماهی تا کشتار فاصله داشتیم، ولی از دندان­ه ای تیز و مسلسل­های آماده شلیک، می­ شد حس کرد دوره دیگری در زندان­ های سیاسی ایران آغاز شده، دوره ­ای که نسل­ کشی نسل برخاسته از روند انقلابی 1355 تا 1357 منتهی شد.ـ

 
ـ3.5سال­های کنونی:ـ

من وضع کنونی را با روی کار آمدن بخش دیگری از دست­اندرکاران کشتار 1367، زیاد خوش­آیند نمی­بینم. اوضاع کنونی، دوباره افزایش موج سرکوب­ها و اعدام­ها را در سال­های اخیر نشان می­دهد. یک نگاه کلی را می­توان در گزارش سازمان عفو بین­الملل درباره سال گذشته به دست آورد. عفو بین­الملل در مورد «مجازات مرگ، شکنجه و دیگر مجازاتهای خشن و غیر انسانی» چنین گزارش داد[6]

ـ«حداقل 159 نفر در سال 2004 اعدام شدند که یکی از آن­ها زیر 18 سال قرار داشت. افراد دیگری که حداقل 10 نفر آن­ها در زمان ارتکاب جرم زیر 18 سال بودند، محکوم به مرگ شدند. علت این محکومیت­ ها که از سوی دادگاه عالی قضائی مورد تائید قرار گرفته­ اند نامعلوم است. اعتقاد بر این است که ارقام حقیقی این اعدام ها به مراتب بیشتر از تعدادی است که اعلام شده است. مجازات اعدام با اتهاماتی چون „محارب با خدا“ و „جرم­ های اخلاقی“ ادامه دارد… در 15 آگوست (مرداد)… عاطفه رجبی 16 ساله اعدام شد. او بعد از برگزاری یک محاکمه غیرعادلانه و ناهنجار محکوم به مرگ شده بود. قاضی که در ملاء  عام به او توهین می­کرد، در هنگام صدور رای به بیماری اختلال حواس او توجهی ننمود. (قاضی خود طناب دار را به گردن عاطفه انداخت) حداقل 36 نفر محکوم به ضربات شلاق شدند. گفته می­ شود که تعداد محکومین به این نوع مجازات بسیار بیشتر از تعداد یاد شده است. محسن مفیدی در ماه فوریه (بهمن) محکوم به مجازات شلاق شد. او در حین اجرای حکم در اثر ضربات شلاق فوت نمود. در مورد مرگ نامبرده هیچ تحقیقی از سوی مقامات صورت نگرفته است. در نوامبر و دسامبر (آبان و آذر) یک نوجوان بنام لیلا مافی که ناتوانی ذهنی داشت و حاجیه اسماعیلوند به جرم اعمال خلاف عفت عمومی

محکوم به مرگ به شیوه سنگسار شدند. اعتراضات داخلی و بین المللی باعث توقیف حکم اعدام آن­ها شد. افسانه نوروزی که در سال 2003 محکوم به مرگ شده بود، پرونده ­اش به شورای مصلحت نظام واگذار شده است. شکنجه در بیشتر زندان­ های (رژیم جمهوری اسلامی ایران) بطور منظم و متداول ادامه داشته است. در جولای (تیر) رئیس زندان شهر دزفول واقع در جنوب ایران در ارتباط با حادثه ­ای که از طرف رفتار یکی از ماموران او نسبت به یک زندانی سیاسی انجام گرفته بود، از کار برکنار شد. این مامور دستان زندانی را به پنکه سقفی بسته بود که در نتیجه این عمل دستان زندانی قطع گردید.»ـ

بر بستر این بربریت، موج اعتصاب غذاها نیز آغاز شده است. آخرین ابزاری که زندانی در اختیار دارد تا افکار عمومی را به سوی خود فرا بخواند. برای کوتاه شدن مطلب از ذکر ماخذ و جزئیات بیشتر خودداری می‌کنم ولی برخی از اسامی اعتصاب­ غذا کنندگان که خبر اعتصاب­شان به ما رسیده را در اینجا ذکر می­کنم:ـ

حجت زمانی، جعفر اقدامی، ولی ­الله فیض مهدوی: این زندانیان اعتصابی در تاریخ 5 بهمن ماه 1383 طی نامه‌ای كه با دست خط خود نوشته و آن را به بیرون اززندان منتقل كردند، خواهان تشكیل یك كمیته حقیقت یاب از سوی سازمان ملل جهت رسیدگی به حقوق پایمال شده خانواده زندانیان سیاسی بهخصوص زندانیان دهه 60 هستند كه فرزندان­شان در زندان­ های جمهوری اسلامی شكنجه و اعدام شده ­اند، این زندانیان در قسمت دیگری از نامه خود نوشته اند: ”…اینجانبان حجت زمانی، جعفر اقدامی و ولی الله فیض مهدوی به عنوان تنها راه باقیمانده برای بیان اعتراض­مان در اعتصاب غذا باقی می‌مانیم”.ـ

در 2 اردیبهشت 1384، ناصر زرافشان و پیمان پیران دست به اعتصاب غذا زدند.ـ

دلایل این اعتصاب: ممنوع الملاقات شدن آن­ها، عدم تفکیک جرایم در زندان و همچنین افزایش فشارهای مسئولین زندان بر زندانیان سیاسی سالن یک عنوان شده است. پیش از این تاریخ، پیمان پیران به مدت دو ماه ممنوع الملاقات بوده است.
پیش از اعتصاب غذا، ناصر زرافشان در نامه­ای به مسئولین زندان اوین اعلام کرده بود اگر به فشارهای وارده علیه وی پایان داده نشود، دست به اعتصاب غذای نامحدود خواهد زد. در این نامه آمده بود:ـ

ـ“به اطلاع می ­رسانم متجاوز از پنج ماه است که بنده به بیماری حاد کلیوی مبتلا هستم و علی رغم آن که آزمایش ها و عکس برداری­ هایی هم به بوسیلهٌ بهداری زندان و متخصصین خود شما نیز به عمل آمده و اینجانب نیز مدارک آن ها را در اختیار دارم ناراحتی حاد کلیوی و ضرورت معالجه و اضطراری بودن مورد را نشان داده است. تاکنون مسئولین مربوطه از انجام وظائف مقرره قانونی خود در این زمینه طفره رفته اند. علاوه بر این یورش­ های وقت و بی ­وقت و زیر  و رو کردن وسایل زندگی و یادداشت­ های این جانب که خارج از روال عادی بازرسی­ های زندان صورت می­ گیرند وجنبهٌ ایذائی آن­ها کاملا آشکار است، اخیرا شدت یافته و به این­ها باید فشار و تضییقات تازه از جمله قطع ملاقات­ های حضوری اینجانب با خانواده ­ام را که از ابتدای ورود به این زندان تا ماه پیش بشکل حضوری بطور عادی جریان داشته نیز افزود. از این رو تضییقات و فشارهای موجود و از آنجا که برای احقاق حقوق طبیعی و قانونی خود در حال حاضر وسیله ی دیگری جز جان ان خویش در اختیار ندارم چنانچه ظرف یک هفته برخورد جدی با موضوع صورت نگبرد به اعتصاب غذای نا محدود اقدام خواهم کرد.“ـ

ناصر زرافشان، پنجشنبه ٢۵ فروردین ٨۴

مادر پیمان پیران در رابطه با آغاز اعتصاب غذای پسرش به شهروند می­ گوید: „دو ماه است پیمان را ممنوع الملاقات كرده­ اند. وقتی به اوین مراجعه می­ كنم می­ گویند باید منظم باشد تا به او مرخصی بدهند. بار آخر با رئیس زندان صحبت كردم. از او پرسیدم چرا باید یك قاچاقچی ملاقات داشته باشد اما پسر من از این حق برخوردار نیست. او در جواب گفت كه پیمان منظم نیست.“  مادر پیمان پیران ادامه می‌دهد: „شما بگویید منظم بودن چیست؟ این كه سر خود را همچون اسب پایین بیاندازد و به كار كسی كار نداشته باشد؟ اگر می‌توانست این كار را بكند كه به زندان نمی رفت!“ـ

در همین رابطه دو نامه از سوی خانواده دکتر زرافشان و پیمان پیران در رسانه­ ها انعکاس می­ یابد، مهم این است که هر دو خانواده علی رغم بحرانی بودن وضع ناصر زرافشان و پیمان پیران، نامه را آگاهانه با این خواست پایان می­ دهند و خواست دو اعتصابی را در پیوند با مبارزه عمومی برای آزادی زندانیان سیاسی و عقیدتی می­ بینند: „به امید آزادی تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی“ـ

این روند در سال کنونی شتاب می­ گیرد و من فقط به برخی موارد و عناوین آن اشاره می‌کنم.­ـ

تیر ماه 1384: دکتر ناصر زرافشان، پیمان پیران، سعید ماسوری، سعید شاه قلعه، فرهاد دوستی، امید عباسقلی نژاد، فرزاد حمیدی، احمد باطبی، رضا محمدی، غلامرضا اعظمی، علی رضا شریعت پناه و غلام حسین کلبی (اعتصاب این گروه به مناسبت هجده تیر)

سازمان دفاع از حقوق بشر درکردستان 15/4/84:  „جهانگیر بادوزاده پیشمرگ سابق حزب دمکرات کردستان ایران در زندان اورمیه، در اعتراض به صدور حکم اعدام و در خواست رسیدگی به اتهاماتش در یک دادگاه صلاحیت ­دار از 12 روز پیش در زندان دست به اعتصاب غذا زده بود. مسئولان زندان به جای پاسخگویی حد 24 ضربه شلاق را بر بدن وی اجرا کردند، نام­برده هم­چنان در اعتصاب غذا به سر می ­برد. به علت فشارهای وارده از سوی نیروهای امنیتی دختر 16 ساله وی بنام گلچین خودکشی کرد.“ـ

در این مورد مکثی لازم است. در زندان­ های تهران، به دلیل واکنش شدیدتر افکار عمومی و بین ­المللی زندان­ بان علی ­رغم بی­ توجهی ظاهری، از واکنش­ های لجام گسیخته­ ای نظیر شلاق زدن زندانی اعتصابی تاکنون خودداری کرده است. توجه کنید که آخرین اعتصاب ما در اوین با تونل مرگ در گوهردشت خاتمه یافت، تونلی که ما را به تابستان سیاه 1367 می­ برد. حالا در تیر ماه، واکنشی را در مورد زندانیان سیاسی کُرد می­ بینیم که با اعدام آن­ ها در ماه­ های اخیر دنبال می ­شود.ـ

کانون وبلاگ نویسان ایران 26/4/84 : احمد سراجی وبلاگ نویس در تاریخ 7 تیر توسط ماموران اطلاعات بازداشت وبه زندان تبریز منتقل گردید. وی از هنگام دستگیری در اعتصاب غذا به سر می ­برد و به بهداری زندان تبریز منتقل شده.ـ

ایسنا 29/4/84: منوچهر محمدی از دانشجویان بازداشت شده در تیر ماه 1378 به علت عدم اعطای مرخصی استعلاجی جهت درمان بیماری­هایش از 14 روز پیش اعتصاب غذا کرده و به همین دلیل دچار خون­ریزی شدید شده است. پدر نامبرده اعلام کرد: تاکنون بیش 2500 نامه به مسولان نظام جهت آزادی فرزندانش نوشته و فرستاده ولی حتی یک پاسخ از سوی مسئولان نگرفته است.

خانواده گنجی  31/4/84:  اکبر گنجی از تاریخ 21 خرداد با خواست آزادی برای معالجه در خارج از زندان دست به اعتصاب غذا زده و پس از 37 روز به بیمارستان میلاد منتقل شده و در بیمارستان به دستور سعید مرتضوی دادستان تهران حق ملاقات با وکلای خود را ندارد. گنجی خواستار آزادی بدون قید و شرط خویش می­ باشد.

کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی 12/5/84: بینا داراب زند از زندانیان سیاسی زندان گوهردشت، در پی یک هفته اعتصاب غذا در حمایت از اکبرگنجی ممنوع­ الملاقات شد.ـ

کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی 19/5/84: رضا ملک، معاون سابق امنیت استان تهران، که در جریان وقوع قتل­ های زنجیره ­ای با انتشار یک جزوه 80 صفحه ­ای توضیحاتی را پیرامون قتل­ های زنجیره­ ای مطرح کرده و در دادگاه به 12 سال زندان محکوم شده بود، در بند 209 زندان اوین دست به اعتصاب غذا زده است و حق هیچ گونه تماسی را با خارج از زندان ندارد.

سازمان دفاع از حقوق بشر در کردستان 24/5/84: اجلال اقوامی و سعید ساعدی از روزنامه نگاران بازداشت شده در جریان اعتراضات مردمی در سنندج از چند روز قبل در زندان دست به اعتصاب غذا زده ­اند.

15 شهریور 1384:  شیوا نظر آهاری، دبیر کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی، از وضعیت اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در گوهردشت، از جمله بینا داراب زند، بهروز جاوید تهرانی و اجلال قوامی و… گزارش می ­دهد. نکته مهم در دور جدید اعتصاب غذا، بینا داراب­ زند اساساً خواست ه­ای را ازحکومت مطرح نکرده بلکه درخواست از مردم ایران و جامعه بین­ المللی برای تحت فشار قراردادن حکومت ایران برای اجرای بیانیه بین­ المللی حقوق بشر بدون هیچ کم و کاستی و آزادی کلیه اسیران سیاسی و احقاق حقوق تمامی اقشار ملت ایران شده است که متعاقب آن به بازجویی مجدد برده و اتهامات  جدیدی برای او می­ تراشند.

متن نامه بینا داراب زند:ـ

ـ“در طول تاریخ جامعهٌ بشری دیده نشده که گروهی صاحب امتیاز به اختیار خود و داوطلبانه از برتری­ های اقتصادی و اجتماعی­ اش چشم­ پوشی کرده و حقوق طبقات فرودست را به ایشان اعطاء کنند. برعکس، ایشان همواره با به انقیاد در آوردن ِ امکانات اجتماعی و تشکیل حکومت­ های وابسته همراه با نیروهای مسلح و سرکوبگر علیه هر ندای حق­ طلبانه و جنبش آزادی خواهانه اقدام کرده و ریختن خون ملت محکوم اِبائی نداشته ­اند. در جامعهٌ ما نیز چنین است. گروهی که با ضدانقلاب بیست و دوم بهمن 57 صاحب امتیاز و قدرت گشته است، با تشکیل حکومت مطلقه مذهبی، ملت ایران را به انقیاد در آورده و از هر شیوه و ابزاری برای حفظ آن و برتری طبقاتی خود استفاده می­ کند. پس رجوع به حاکمیت وابسته و دست نشاندهٌ این گروه مرتجع، برای برقراری عدالت اجتماعی و مساوات حقوقی اقدامی عبث و بیهوده است. چگونه می­ توان از چنین حکومت ضدبشری انتظار رعایت داوطلبانهٌ اعلامیهٌ جهانی حقوق بشر را داشت؟

چگونه می­توان از گروهی که با به اسارت در آوردن آزادی بیان و قلم از امتیازات اقتصادی و طبقاتی خود حراست می کند توقع آزادی داشـت؟!ـ

چگونه می­ توان از قومی که با سلب حقوق کلیهٌ اقشار کارگری و کارمندی (مزدگیران) و قومیت­ های ملی سعی در ارضای شهوت سیری ناپذیرش برای ثروت و قدرت بیشتر دارد انتظار عدالت و مساوات را داشت؟

من از حکومت مطلقه جمهوری اسلامی ایران هیچ درخواستی ندارم. درخواست من از معتقدین به حقوق بشر است تا با اعتراضات خود رعایت بدون قید و شرط و بدون کم و کاست اعلامیه جهانی حقوق بشر را به این حکومت تحمیل کنند. درخواست من از کارگران و کارمندان استثمار شده است تا نگذارند مدیران دولتی انحصاری و سرمایه­ داران حق شان را ضایع کنند.

درخواست من از اقلیت­ های ملی و مذهبی است تا حقوق اجتماعی خود را از این گروه مرتجع باز پس گیرند. و با لاخره درخواست من از دیگر اسیران سیاسی، خانواده­ هایشان و حامیان آنان است تا نگذارند „آزادی“ در قید و بند بماند. زمانی ما در مسیر دمکراسی و مردم سالاری قرار خواهیم گرفت که همه حقوق خود را بدانند، کسی از حق خود بدون مقاومتی جانانه نگذرد و برای احقاق حقوق از دست رفته اش مبارزه کند.

بینا داراب زند – عضو حزب دمکرات ایران – زندان رجائی شهر (گوهر دشت)

تا هنگامی که من این مطلب را آماده می­ کنم، مبارزه زندانیان سیاسی در گوهر دشت ادامه دارد. نامه شجاعانه آنان به کوفی عنان، خود به اندازه کافی گویای روحیه و آگاهی آنان و تعهدشان به جنبش آزادی‌خواهی و عدالت‌جویانه است:ـ

نامه زندانیان سیاسی اعتصاب غذا كننده در زندان رجائی شهر كرج در ایران به كوفی عنان

جناب كوفی عنان

دبیر كل محترم سازمان ملل متحد و اعضای عالی مقام مجمع عمومی سازمان ملل متحد

با احترام به شما،ـ

ما زندانیان سیاسی در زندان ­های جمهوری اسلامی مطلع شدیم رئیس جمهور غیر منتخب ایران جهت ابراز مهر و محبت به مردم جهان به سازمان ملل متحد می­ آید. در 26 سال گذشته جمهوری اسلامی در تمام سال­ ها و تقریبا به طور مرتب به خاطر نقض حقوق بشر، با رای اکثریت کشورهای حاضر در مجمع عمومی سازمان ملل متحد محکوم شده است. همه می­ دانیم که سازمان ملل متحد در قبال سیاست­های ضدبشری حاکمیت کنونی در ایران تنها به توصیه و محکوم کردن اکتفا می­کند، و پس از آن کشورهای رای دهنده با برقراری روابط گسترده­ تر دیپلماتیک و اقتصادی به تایید اعمال حکومت اسلامی در ایران می ­پردازند. مفهوم این عمل این است که کشورهای مشارکت کننده در مجمع عمومی این سازمان در مقابل شقاوت­ ها و ظلم شدید حکومت دینی به مردم ایران، مسئولیت بین­ المللی ندارند و در مقابل رفتارهای غیرانسانی واکنشی جدی از خود نشان نمی ­دهند.
در این دوره نیز رئیس جمهور غیرمنتخب آقای احمدی نژاد به شما معرفی می­ شود که از نظر سابقه سرکوب مورد شناسایی همه مردم ایران و نیز ما زندانیان سیاسی است. این فرد به سازمان ملل متحد معرفی نمی­ شود تا تعهدات خود در مقابل جامعه بشری را در مورد مردم ایران به انجام برساند، بلکه بر عکس می­ آید تا دنباله سیاست­ های سرکوب مبارزان دموکراسی خواه و زندانیان سیاسی را در راستای سیاست­ های رهبر مذهبی نظام دینی با شدت بیشتری تثبیت كند.ـ

ما زندانیان سیاسی كه هم اكنون در اعتصاب غذا هستیم به همراه سایر زندانیان سیاسی در زندان های ایران اعلام می کنیم،ـ
با معرفی رئیس جمهور جدید در سازمان ملل متحد، جان تمامی زندانیان و مبارزان سیاسی در خطر قرار می گیرد، سیاست ها و فرهنگ دینی با فشار هرچه بیشتر بر مردم ایران تحمیل می شود،  بار سنگین گرانی و فقر و بحران سازی های بین المللی به ویژه بحران هسته ای حکومت هرچه بیشتر بر شانه های مردم ایران و جهان سنگینی خواهد کرد.ـ

به این ترتیب اعلام می کنیم رئیس جمهور پیشنهادی رهبر اسلامی به سازمان ملل متحد مورد تایید زندانیان سیاسی ، دموکرات ها و مردم ایران نیست.ـ

بینا داراب زند، بهروز جاوید تهرانی، حجت زمانی، ولی فیض مهدوی، خالد هردانی، جعفر اقدامی

من آوردن نمونه­ های اعتصاب را با خبر اعدام دو زندانی سیاسی در کردستان خاتمه می­ دهم. همان طور که در بالا اشاره کردم، اعتصاب جهانگیر بادوزاده در تیر ماه به خاطر اعتراض به حکم اعدامش با شلاق رژیم جمهوری اسلامی پاسخ می­ گیرد و در شهریور ماه پاسخ به اعتراضات مردم کردستان با اعدام بهترین فرزندانش داده می­ شود.ـ

صبح روز شنبه دوازدهم شهریورماه، جنایتکاران رژیم جمهوری اسلامی، اسماعیل محمدی زندانی سیاسی کرد و عضو حزب کومه­ له را به همراه زندانی دیگری به نام محمد پنجوینی اعدام کردند. اسماعیل محمدی متولد 1344 متاهل و دارای 5 فرزند بود که در مردادماه 1382 به جرم همکاری و عضویت در کومه­ له دستگیر شده بود.

جمع بندی

نمونه­ های بسیاری آوردم تا اعتصاب غذا از دوره رضاخان تا امروز را، بی آن که وارد تحلیل شویم، از طریق روایت­ های مختلف تجربه کنیم. برخی تفاوت­ ها در این اعتصابات دیده می­ شوند که سعی می­ کنم بخشی از آن را طبقه بندی کنم، با این تذکر که کار جمع ­بندی هنوز فرضیاتی در این زمینه را مطرح می­ کنند که نیازمند بحث و پژوهش وسیع­ تری است:ـ

ـ4.1 اعتصابی یا اعتصاب­ کننده کیست؟

دوره رضاخان: روایت اعتصاب غذا در این دوره، حداقل تا آنجا که بازتاب یافته، عملی از سوی زندانی برای کاهش ستم و اجحاف سیستم رضاخانی بر اوست. چهره فردی اعتصاب کننده بر چهره سیاسی و اجتماعی­اش غلبه دارد. عمل اعتصاب در این دوره بیشتر فردی است.

پیش از کودتا: چهره سیاسی اعتصاب غذا کنندگان برجسته­تر است، در نگاه اول هویت سیاسی اعتصاب­ کنندگان، و پس از آن هویت اجتماعی و طبقاتی آنان جلب توجه می­ کند. یکی از دلایل آن می­ تواند جمعی بودن اعتصابات باشد که ویژگی­ های فردی و نام­ ها در گستردگی حرکت، کم رنگ می­ شوند. در مورد سال‌های 1332 تا 1350 متاسفانه منابع کافی در دسترسم نبود.ـ

دهه پنجاه: در این دوره باز هم چهره سیاسی اعتصاب غذا کنندگان برجسته ­تر است. با این تفاوت که در این دوره هویت اجتماعی و طبقاتی ضریب بسیار کمتری از اهمیت نسبت به دوره قبل از کودتا دارد. به نظر می ­رسد که مهم ­تر این بود که زندانیان سیاسی از چه موضع سیاسی و سازمانی­ ای برخوردار هستند و خاستگاه طبقاتی آنان کمتر در معرض توجه قرار می­ گرفت. شاید این به خاطر موضع طبقاتی (یا چیزی که به این امر تفسیر می ­شد) برای زندانیان سیاسی از خاستگاه طبقاتی و اجتماعی پراهمیت­ تر بود. مثلاً نوع پاسخ به مبارزه برعلیه رژیم شاه و ایدئولوژی­ ای که زندانی به آن تعلق خاطر داشته است. جمعی بودن اعتصابات به اصلی با اهمیت ارتقاء یافته بود و به همین دلیل شروع و یا پایان اعتصابات معمولا با نظر جمع زندانیان حاضر در حرکت انجام می­ شود.ـ

دوره جمهوری اسلامی:ـ

از آغاز تا کشتار سراسری زندانیان سیاسی در 1367: من شباهت زیادی بین این دوره و دوره آخر رژیم شاه می ­بینم. چهره سیاسی اعتصاب غذا کنندگان برجسته­ تر است. اما در این دوره، هویت اجتماعی و طبقاتی اعتصاب­ کنندگان به سایه رانده شده است. دلایل مختلفی موجب این ویژگی شده است. نخست، انبوه دستگیری­ ها، ویژگی توده ­ای و مردمی به زندان­ های سیاسی این دوره داده است.

دوم، رژیم به قول خودش „صغیر و کبیر“ نمی­ شناخت از بچه و نوزاد گرفته تا پیرزن و پیرمرد هشتاد نود ساله، از دانش ­آموز و دانشجو گرفته تا کارگر و معلم، از آکادمیسین­ های تراز اول گرفته تا استادان دانشگاه، از بقال گرفته تا کارخانه­ دار، بایستی در آن زندان­ ها به اتهام همکاری با گروه­ ها و سازمان­ های مخالف با رژیم، شکنجه را تحمل کنند و احکام طویل ­المدت بگیرند یا در کنار هم به جوخه اعدام سپرده شوند.

سوم، به دلایل امنیتی (چون در زندان ج.ا، هر لحظه بایستی در انتظار اتهامات جدید باشی و ربطی به پایان بازجویی و رفتن به بی ­دادگاه ندارد) اغلب از جزئیات زندگی خصوصی بیرون از زندان افراد پرسش نمی ­شد. طبیعی بود که در روابط نزدیک ­تر، زندانیان از حال و روز همدیگر خبر داشتند ولی در عموم صلاح نبود که چهره اجتماعی افراد شناخته شود. برای نمونه استاد دانشگاه که خودش را در بازجویی راننده تاکسی جا زده و یا عضو تحریریه ­ای که خودش را یک آدم پولدار غیرسیاسی جا زده و یا کادر سیاسی فلان جریان سیاسی که خودش را کارگری جا زده که هنوز خواندن و نوشتن بلد نیست! چگونه می­ تواند چهره اجتماعی در زندان این دوره داشته باشد؟ توجه داشته باشیم که در این دوره داشتن محبوبیت اجتماعی برای زندانی سیاسی، یعنی حکم اعدام و یا فشار و شکنجه تا حد مرگ برای تواب ساختنش.ـ

به همین دلیل اتهام زندانی در شکل دادن چهره او نقش پررنگی ایفا می­ کند. حرکات به خصوص بعد از سرکوب­ های سنگین و شدید 1360 تا 1363، چهره جمعی دارد. این علی رغم اختلافات شناخته شده سیاسی­ ای است که طیف­ های مختلف زندانیان سیاسی از گروه­ ها، سازمان ­ها و احزاب مختلف با هم دارند. این وضع در میان زندانیان سیاسی زن متفاوت است که با کمک آنان باید به بازسازی تصویر زندان زنان پرداخت.

دوره کنونی: پیچیدگی شرایط کنونی، به ترتیب اولویت چهره اجتماعی و طبقاتی، چهره فردی و سپس چهره سیاسی زندانی سیاسی را در نظر می­ آورد. پیشرفت بسیار مهمی است که زندانیان در اثر حضور در جنبش معین اجتماعی و طبقاتی معینی بر علیه سیستم وارد میدان شده­اند. در این مقوله باید به دستگیری­ های کارگری، دستگیری معلمان و یا استادان، دستگیری دانشجویان و دانش­ آموزان در اعتراضات و اعتصابات شهری اشاره کرد.

چهره فردی زندانی نیز با توجه به تقویت این گرایش از سوی رسانه­ های حاکم، نقش مهمی در بازتاب مبارزه فردی دارد.

رسانه­ های بورژوا و متاسفانه برخی از رسانه ­هایی که خود را آلترناتیو می ­دانند و یا معرفی می­ کنند، به قول خودشان دنبال

Story

  یا به روایت خودمان داستان هستند. امروز فلان هنرپیشه داستان خوبی است، فردا فلان ورزشکار و روز دیگر یک زندانی سیاسی که برای مدت کوتاهی می ­تواند به آن­ها خوراک رسانه­ ای بدهد. متاسفانه در نبود و خلاء رسانه­ های جدی و آلترناتیو، زندانی و فعالین نیز تا حدودی بایستی خودشان را به چارچوب­ های ژورنالیستی مبتذل تطبیق بدهند تا بالاخره مردم از بیداد و ظلمی که بر آنان روا می­ شود با خبر شوند. در روزگاری که رسانه ­ها در اکثر موارد در اختیار صاحبان سرمایه و قدرت است، زندانی سیاسی نیز به طور بی­شرمانه ­ای تبدیل به کالای خبری این گونه بنگاه­ ها می­ شود و بایستی بر طبق

Story

 فلان ژورنالیست دو ریالی، مبارزه­ اش را سازمان دهد! این موضوع بحث مستقلی است ولی بایستی هر چند کوتاه به آن اشاره می­ کردم تا فرصتی دست دهد و به آن بپردازم یا بهتر است بگویم بپردازیم.

به هر حال، من، این مقوله را بیشتر در مورد زندانیان سیاسی الیت می­­بینم. نویسندگان و روزنامه نگاران، افرادی که پیش از دستگیری به دلیلی „صاحب­ نام“ بوده ­اند: نظیر سیاست­ مدارانی که خودشان بخشی از سیستم کنونی بوده­ اند و امروزه به دلیل اختلافات درون حکومتی به زندان افتاده ­اند. علاوه بر زندانیان الیت، در هم شکسته شدن سازمان ­ها و نیروهای پیشرو و آینده‌گرا در دهه شصت، در داخل کشور، عارضه دیگری را نیز برای زندانی به همراه آورده که از ارتباط با جنبش عمومی و سراسری و نیز طیف وسیعی از زندانیان سیاسی، برخوردار نیست. زندان­بان با استفاده از تجربیات سه دهه اخیر، آن­ ها را یا ایزوله و جدا از هم نگه می ­دارد و یا زندانیان سیاسی را در میان زندانیان عادی، به اصطلاح „غرق“ می ­کند. همان طور که می­ دانید، ج. ا. فقط قبرستان­ های ما را آباد نکرد، بلکه زندان ­های سیاسی را از انبوه کمونیست­ ها، مبارزین و آزادی­خواهان پر کرد و در بندهای دیگر همین زندان دسته دسته افراد را با جرایم عمومی و عادی نگه داشت. حال، به رسم دیرینه، از هر چیزی می­ خواهد سودش را عاید خودش سازد. می­ خواهد، زندانی عادی را به جای تواب­ ها و پاسدارهای کمکی به خدمت بگیرد. این که چه میزان موفق می­ شود به هوشیاری ما و زندانیان سیاسی از یک سو، و به آگاهی انسان­ هایی بستگی دارد که به جرایم عادی در زندان به سر می­ برند.

در درجه سوم، اینک به تدریج و دوباره چهره زندانیان سیاسی با هویت جریان سیاسی­ ای که با آن کار می­ کنند و یا متهم به کار کردن با آن شده­ اند پیوند می­ خورد. به نظر می­ رسد، با تداوم مبارزات سیاسی و اجتماعی، این مقوله هر روز اهمیت بیشتری پیدا کند و در کنار هویت اجتماعی و طبقاتی فعالین جنبش قرار گیرد.

ـ4.2 خواست و ویژگی­های اعتصاب:ـ

دوره رضاخان: خواسته­ ها عمدتا تحت عنوان „صنفی“، نظیر ملاقات و یا شرایط زندان، بهداشت و…، قابل طبقه بندی هستند.

پیش از کودتا: ترکیبی از خواسته­ های صنفی و حقوقی هستند. خواسته­های حقوقی، خود را به نوع دادرسی و تشکیل پرونده، حق وکیل و یا سایر موازینی که در چارچوب قوانین حاکم، دولت وقت حداقل در ظاهر، بایستی موظف به اجرای آن باشد.

دهه پنجاه: خواسته­ های صنفی و حقوقی، با عنصر وسیع ­تری که برمبنای موازین بین­ المللی حقوق بشر است تلفیق می­ شود. بنابراین، اتکای به قوانین رایج داخل کشور کمتر و تاکید بر رعایت موازین بین ­المللی در این زمینه افزایش می ­یابد. این نقطه، گره‌گاهی است که دو گرایش عمومی در زندان­ های سیاسی این دوره را با هم به توافق می ­رساند.

گرایش اول که مبارزه را در چارچوب قانونی می­ دید و تاکتیک­ هایش را بر این مبنا اتخاذ می­ کرد و گرایش نو که در اساس چارچوبه­ های قانونی رژیم شاه را به رسمیت نمی­ شناخت و خواست­ های خود را بر اساس استراتژی انقلابی و سرنگونی رژیم شاه دنبال می­ کرد. ولی هر دو گرایش برای پیشبرد مبارزه مشترک در زندان­ ها، موفق بودند و تجربه ­ای از همکاری سیاسی مابین قطب ­بندی­ های مختلف سیاسی را پدید آوردند.

 

دوره جمهوری اسلامی:ـ

از آغاز تا کشتار سراسری زندانیان سیاسی در 1367: خواسته­ ها از برخوردهای نامناسب توابین آغاز شد (صنفی) و به سطح نظیر و یا بعضاً فراتر از زندان شاه در پیش از قیام رسید. به این مفهوم که اعتصاب غذا نه برای بیان خواسته­ای صنفی، حقوقی و یا حتی سیاسی از رژیم حاکم، بلکه ابزاری برای افشای تمامیت رژیم ج.ا محسوب می­ شد. زندانیان سیاسی از طریق خانواده­ ها، سعی در رساندن صدای دادخواهی خود به مردم ایران و افکار عمومی جهان داشتند. این جنبه از پیام اعتصابات صریح و روشن، توهم زدایی از اصلاح­ پذیری رژیم سرمایه سالار و جنایت پیشه ج.ا بود. بدیهی است که خواسته ­ها و اعتراضات صنفی، نیز بخشی از خواسته­ های اعتصاب را شکل می ­داد ولی هم ما و هم رژیم می­ دانستیم که „یا ما سر خصم کوبیم به سنگ یا خصم سرِ ما به دار سازد آونگ“. و در این نبرد سخت با حکومت اسلامی، سر بسیاری از هم بندیان و هم­ رزمان ما به دار خصم آویخته شد.ـ

دوره کنونی: خواسته­ های این دوره هنوز ترکیبی از خواسته­ های صنفی و حقوقی، و نیز خواسته­ های از مردم ایران و افکار عمومی جهان است. روند اصلی هنوز خودش را نمایان نساخته ولی به تجربه، چند خواسته ویژگی و توانایی ماندگاری در سطح مبارزه کنونی را دارند.

ـ1- خواست آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی: توجه کنید که خواست آزادی فرد یا افراد اعتصابی به تنهایی مطرح نمی­ شود.ـ

ـ2- قطع امید از تمامیت رژیم ج.ا و تلاش برای استناد به موازین بین­ المللی.ـ

ـ3- دیدن اعتصاب به عنوان آخرین ابزار بازمانده برای رساندن صدای اعتراض برعلیه رژیم به مردم ایران و جهان.ـ

ـ4.3 واکنش زندان­بان:ـ

دوره رضاخان: چون در سرکوب مخالفین به موفقیت دست یافته بود، اعتصاب را از موضع ضعف تلقی می­ کرد و گاهی به آن از موضع „حاتم­ بخشی“ بها می ­داد. راه حل رضاخانی ساده بود. در اولین فرصت زندانی را اعدام و یا در زندان به قتل می ­رساند، بنابراین، اعتصاب غذا را مثل دست و پا زدن مقتول در حین مرگ می ­دید.ـ

پیش از کودتا: دولت هنوز مصدر امور نشده بود، بنابراین دیکتاتوری ضربه خورده در اثر جنگ دوم و ناتوان در حضور متفقین، به صورت زیگزاگی با برخی اعتصابات کنار می ­آید و برخی را به سبک بی­رحمانه ­ای سرکوب می­ کند.ـ

دهه پنجاه: سرکوب پلیسی و سیستماتیک از طریق ساواک و کماندوهای ضدشورش، راه حل اصلی این دوره تا سال­ ها و بهتر بگویم ماه­ های نزدیک به قیام را شکل می­ دهد. ماه­ های نزدیک به قیام، حال و هوای زندان ­ها نیز دگرگون است و در بحث مستقلی باید به آن پرداخت.

دوره جمهوری اسلامی:ـ

از آغاز تا کشتار سراسری زندانیان سیاسی در 1367: ج.ا سه راه حل در قبال اعتصابات زندانیان سیاسی دنبال کرد: وحشیانه، وحشیانه ­تر و وحشیانه ­ترین سرکوب­ ها. (اگر کلمه مناسب­تری به ذهن شما می ­رسد مرا یاری کنید!)

علاوه بر نیروهای پاسدار، بازجویی و انفرادی، از توابین و زندانیان عادی برای سرکوب اعتصاب غذا استفاده می­ کند. استفاده از محکومین برعلیه زندانیان سیاسی، شباهت به استفاده رژیم هیتلر از کاپوها در اردوگاه­ های مرگ دارد. بیشتر اوقات، رژیم به طور مستقیم خواسته ه­ای را قبول نکرد و حتی در کوتاه مدت شرایط را بدتر کرد. اما در برخی موارد، پس از اعتصاب، عقب نشست تا احتمال اعتصاب و اعتراض بعدی را کاهش دهد. می­خواست چنین وانمود کند که به خاطر اعتصاب و اعتراض عقب نمی ­شیند ولی بر ما آشکار بود که در مانده و هراس زده در فکر چاره است تا خودش را از مخمصه نجات دهد.ـ

نهایتا راه حل زبونانه و درمانده کشتار زندانیان سیاسی در 1367 را طراحی کرد.ـ

دوره کنونی: به دریافت من، رژیم در این دوره پیچیده­ تر از قبل عمل می­ کند. از انعکاس اعتصابات و اعتراضات زندانیان الیت استفاده می­ کند تا انبوه زندانیانی که من آنان را زندانیان سیاسی گمنام می­ نامم، سرکوب و یا اعدام کند. به راستی از 1500 دستگیری 1378 تا دستگیری­ های کارگران و معلمان تا دستگیری­ های خانواده ­ها در خاوران چه میزان اطلاع در دست داریم؟!ـ

در مقابلِ زندانیان الیت، که بعضا قبلا بخشی از همین حکومت بوده ­اند، موش و گربه بازی می­ کند. به برخی از آنان مرخصی می ­دهد، برخی از خواسته­ ها را می­ پذیرد و برخی دیگر را نمی ­پذیرد. دارد به ما و افکار عمومی جهان پیام می­ فرستد: که حکومت اسلامی „اهل معامله“ است، می ­توانید با آن „چانه“ بزنید! کم و زیادش می­ کنیم و بالاخره یک جایی „معامله را جوش می­ دهیم!“ـ

فکر نکنید که به تاکتیک جدیدی دست یافته‌اند، در همان سال­ های قبل از کشتار سراسری نیز زندان­بان پیشنهاد „معامله“ می­ داد! در مورد حق ورزش جمعی صحبت می­ کردیم، میثم، زندان­بان وقت، گوشه چشمی نازک می­ کرد و می­ گفت: „شما اول „نرم“ بشید، ما هم بالاخره نرمش را آزاد می­ کنیم!“ پاسخ وجه غالب زندانیان سیاسی در عمل „نه!“ بود، و این „نه“ سرنوشت ما را رقم زد. اکنون رژیم می ­داند که با زندانیان سیاسی که خواستار عدالت اجتماعی و دمکراسی پیگیر هستند، نمی­ تواند معامله کند، ولی با بخشی از الیت این داستان را برای پیشبرد استراتژی اصلی ­اش که همانا سرکوب زندانیان سیاسی و عقیدتی گمنام است، دنبال می­ کند. تاریخ مصرف چنین معامله­ گری­ای نیز با چگونگی پیشبرد سرکوب بدنه اصلی زندانیان سیاسی که در جنبش­ های اجتماعی و طبقاتی و در فعالیت با تشکل­ های اپوزیسیون دستگیر شده اند، گره خورده است. مرخصی برای یک الیت و اجرای حکم اعدام برای فعالین کُرد، دو روی یک سکه است. از همین رو، زندانیان سیاسی اعتصابی، بینا داراب زند، بهروز جاوید تهرانی، حجت زمانی، ولی فیض مهدوی، خالد هردانی، جعفر اقدامی، از هر گونه خواسته فردی خودداری کرده­اند و خطاب خود را مردم ایران و مجامع بین­ المللی قرار داده ­اند.

ـ4.4 واکنش خانواده­های اعتصابیون در بیرون از زندان:ـ

دوره رضاخان: دقیق نمی ­توان گفت ولی به نظر می ­رسد، درخواست و امید به بزرگواری زندان­ بان، شکل غالب واکنش خانواده­ های زندانیان بوده است.

دهه پنجاه: از دوره‌های قبلی اطلاع کمی در دسترس است ولی در دهه پنجاه، خانواده­ ها، بخشی لاینفک از مبارزه عمومی برای آزادی زندانیان سیاسی هستند. استفاده از ابزارهای قانونی موجود، استفاده از روابط بین­ المللی برای حفظ و نجات جان زندانیان سیاسی از قسمت­ های بارز این دوره از تاریخ مبارزات مردم ایران است. مجموعه عظیمی از کارها و مبارزات در سینه خانواده­ ها در این نسل نهفته است، که امیدوارم زمانی بخشی از آن برای ما آشکار شود.ـ

دوره جمهوری اسلامی:ـ

از آغاز تا کشتار سراسری زندانیان سیاسی در 1367: در اوایل سال شصت هنوز بافت وسیع خانواده­ ها با هم آشنا نشده و به هم اطمینان پیدا نکرده بودند، اما به تدریج همدیگر را یافتند به نحوی که در پائیز 1361 اولین تظاهرات پس از خرداد 1360 را در تهران در جلوی „ستاد پیگیری فرمان هشت ماده ­ای امام“ سازمان دادند که منجر به دستگیری و ضرباتی به فعالین، توسط دادستانی رژیم شد. پس از آن نیز پیوند و همبستگی خود را حفظ کرده و گسترش دادند و به یکی از بارزترین جنبش­ های اعتراضی و توده­ای در ایران سرکوب­ زده و تحت شرایط سانسور و اختناق جنگی شدند. بسیاری از آنان در همین کشاکش با سرکوب­گران پیش از آن که فرزندان خود را ببینند، جان دادند. برخی از آنان، در همان شعبه فرزندان و یا همسرانشان بازجویی پس دادند و برخی از آنان نقش خالی فرزند و یا همسر را در جنبش سیاسی و اجتماعی گرفتند. تجربیاتی را „رو“ کردند که از سال­ ها پیش از به دنیا آمدن فرزندشان که اینک دربند بود، برعلیه رژیم شاه داشتند. در مورد موفقیت و بازتاب اعتصابات نیز نقشی بی­ چون و چرا و تعیین­ کننده داشتند. من خودم در آن هنگام آن طرف دیوارها بودم ولی شاید بسیاری از کسانی که در خارج از زندان و یا خارج از ایران بودند، بتوانند بازتاب کار آنان را بهتر تصویر کنند.ـ

دوره کنونی: متاسفانه هنوز بخش محدودی از خانواده­ های زندانیان سیاسی توانسته­ اند همدیگر را بیابند و صدای اعتراض فرزند و یا همسرانشان و یا والدین­شان را به گوش سایرین برسانند. این مشکل، به خاطر پراکندگی زندانیان سیاسی در زندان­ های مختلف و عدم پیگیری و یا بهتر بگویم عدم حضور تشکل­ های مدافع حقوق زندانیان سیاسی در ایران است. این کاستی، خود دلیلی بر هجوم عنان گسیخته زندان­بان به حقوق بدیهی زندانیان سیاسی  در ایران است.ـ

ـ4.5 واکنش برای دفاع از اعتصابیون:ـ

دوره رضاخان: هیچ تشکلی برای دفاع از زندانیان وجود ندرد.

پیش از کودتا: احزاب، اتحادیه ­ها و روزنامه ­ها بازتاب مبارزات داخل زندان را می­ دهند.

دهه پنجاه: تشکل­ های سیاسی و نظامی، حضور سنگینی در دفاع از زندانیان سیاسی و ایجاد هراس در دل زندان ­بانان و شکنجه ­گران دارند. در سطح بین المللی حضور کنفدراسیون و ارتباطات بین­ المللی برای دفاع از موازین حقوق بشر در ایران نقش فعالی در این زمینه دارند.

دوره جمهوری اسلامی:ـ

از آغاز تا کشتار سراسری زندانیان سیاسی در 1367: تشکل­ های اپوزیسیون با اینکه در زیر ضرب مستقیم رژیم قرار دارند، سهم مهمی از بازتاب وضع ایفا می­ کنند ولی از سال­های 1364 و 1365 به بعد ارتباطات داخل کشور ضعیف­ تر می­ شود و این خود یکی از زمینه ­هایی است که به جنایت­کاران فرصت می ­دهد، کشتار سراسری را قبل از انعکاس وسیع جهانی آن، به پیش ببرند.

در سطح بین­ المللی تشکلی مانند کنفدراسیون حضور ندارد و دفاع از زندانیان سیاسی با تحرک تشکل­ های اپوزیسیون در خارج کشور پیوند می­ خورد. علی رغم باقی ماندن سنت دفاع از آزادی همه زندانیان سیاسی، عدم حضور وسیع و سراسری تشکلی مستقل در این قبال، وزنه هویت گروهی و سازمانی زندانیان را برای بازتاب اخبار مبارزاتشان، فزونی می­ دهد.ـ

دوره کنونی: در داخل کشور با تشکل­ های متعددی برای دفاع از حقوق زندانیان سیاسی روبرو هستیم که آن­ ها را یک دست و با یک محتوا نمی ­توان ارزیابی کرد. در خارج کشور، نیز دفاع از زندانیان سیاسی و انعکاس اخبارشان علی ­رغم حساسیت و توجه کافی از نقصانی بزرگ رنج می ­برد. کارها سراسری و هماهنگ پیش نمی ­رود. ده­ ها و صدها تشکل دفاع از زندانیان سیاسی و یا دفاع از حقوق بشر، نشان ضرورت دامن زدن به کارزار دفاع از زندانیان سیاسی است، ولی بایستی شکلی از هماهنگی و واکنش سراسری در مقابل سیستم سرکوب­گر کشورمان بیابیم تا این توان عظیم برای دفاع از زندانیان سیاسی به درستی به کار گرفته شود.

ـ4.6 برای آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی، کارزاری وسیع­تر لازم است…ـ

من، مطلب را با یک خواست اساسی به پایان می­ برم، دفاع از زندانیان سیاسی، چه آن­ ها که اعتصاب غذا کرده­ اند و چه آن­ها که اکنون در چنین وضعی نیستند، بدون پذیرش قطعی و بدون اما و اگر شعار „آزادی برای همه زندانیان سیاسی و عقیدتی“ ممکن نیست. برای بسیاری از ما و از جمله من، تحقق چنین شعاری بدون تحقق سرنگونی تمامیت رژیم جمهوری اسلامی و نیز سیستم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ­ای که منجر به تولید و بازتولید پدیده زندان، شکنجه و اعدام می ­شود، ممکن نیست. هر گونه، انشقاق در جنبش دفاع از آزادی زندانیان سیاسی، به هر نیتی، ما را از هدف اصلی دور می­ کند و میدان به تاخت و تاز زندان­بانان در زندان­ های سراسر کشورمان می­ دهد.ـ

گرامی باد یاد جانفشانان و جانباختگان در زندان­های سیاسی

 و به امید آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی.

متشکرم

[1]  از دایره المعارف: ویکی پدیا  در: http://de.wikipedia.org/wiki/Hungerstreik

[2]  مکی، حسین: تاریخ بیست سالهٌ ایران آغاز سلطنت دیکتاتوری پهلوی، ج. 4، ص 423 تا 425، انتشارات علمی، چاپ سوم، 1374.

[3]  همان، ص 426

[4]  ابراهیم­زاده، راضیه: ماجراهای یک زن ایرانی، کتاب آیدا، چاپ اول 2005/ بهار 1383، ص 221-223.

[5]  محمودی، سیاوش: یاد ایام، گفتگوهای زندان، شماره سوم، زمستان 1378، ص 60 – 63.

 [6]  متن کامل گزارش سال 2005(1384) سازمان عفو بین­الملل در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران، این گزارش از ماه ژانویه (دی ماه) الی دسامبر (بهمن ماه) 2004 (1383) را شامل می­شود. از: http://www.polpiran.com/hoqhoqh20.htm

ـ[1]  نگاه کنید به منابع زیر:ـ

http://www.bbc.com/persian/iran/2016/08/160827_l57_iran_executed_twelve_drug_prisoners

http://farsi.alarabiya.net/fa/views/2016/08/12/%D8%A2%D9%85%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D9%87%D8%A7%DB%8C-5-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%8C-%D9%85%D8%B3%D8%A6%D9%88%D9%84-%DA%A9%DB%8C%D8%B3%D8%AA%D8%9F-.html

 

https://www.mojahedin.org/list/%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%86%20-%20%D8%B3%D8%B1%D9%83%D9%88%D8%A8%20%D9%88%20%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D8%A7%D9%85