گزارش شاهد: حمید حیدری، از همایون ایوانی
حمید حیدری
ـ1-نام خانوادگی: حیدری
ـ2-نام: حمید
ـ3-محل تولد: تبریز
ـ4-تاریخ تولد: 1330
ـ5-تاریخ دستگیری: بهار 1362
ـ6-محل کشته شدن: زندان اوین
ـ7-تاریخ کشته شدن: شهریور 1367
ـ8-نحوه قتل از سوی رژیم: دارزدن
ـ9-اتهام: سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر
ـ10-توضیحات: متاهل، حکم ابد
ـ11-شماره ردیف در فهرست منتشره گفتگوهای زندان: 735
برای خواندن یادمانه های بهروز جلیلیان درباره حمید حیدری اینجا کلیک کنید
گزارش شاهد: حمید حیدری از سال 1350 فعالیت مخفی خود را در ارتباط با سازمان مجاهدین آغاز کرد. در روند تغییر ایدئولوژی در سازمان مجاهدین، مارکسیسم – لنینیسم را به عنوان راه و روش فکری خود برگزید. پس از سرنگونی رژیم شاه و گسترش فعالیت های کارگری و مردمی، حمید با توجه به سوابق و تجربیاتش، وظایف سنگین تری در سازمان پیکار بر عهده گرفت. آخرین مسئولیت او قبل از ضربات زنجیره ای سال 1360 بر سازمان پیکار، مسئول بخش کارگری شاخه خوزستان بود. علی رغم این ضربات، بخشی از نیروهای دستگیر نشده به تجدید سازماندهی و ارزیابی مجدد از وضعیت، پرداختند. حمید نیز یکی از کادرهای دستگیر نشده بود که در این راه می کوشید. ولی سرانجام در بهار 1362 به دام نیروهای رژیم افتاد. از همان آغاز دستگیری با توجه به شناختی که رژیم نسبت به او داشت، زیر شکنجه های شدید قرار گرفت. او از سال 1362 تا 1366 منتظر حکم اعدام بود ولی سرانجام پس از چندین سال، حکم ابد به او دادند. روزی که این حکم به او ابلاغ شد، تمامی زندانیان بند 3 اوین خوشحال بودند و نجات یافتن او را از حکم اعدام تبریک می گفتند.
روزهای نخست دستگیری، در سلول های 209 با علی رضا شکوهی (از رهبران برجسته راه کارگر)، هم سلول شد و در مدت کوتاهی رابطه ای صمیمی و گرم با یکدیگر برقرار ساختند. خبر دستگیری علی رضا شکوهی، نخستین بار توسط حمید به سلول های بند 3 در تابستان 1362 منتقل شد. شخصیت و تجربیات مبارزاتی حمید، از او چهره ای ورای حد و مرزهای گروهی ساخته بود. چهره ای که تمامی مبارزین و هم بندیان، به دیده تحسین بر او می نگریستند.
سال ها فعالیت مخفی و مبارزه به او آموخته بود که صبور باشد و چاره جو. در عین حفظ اصول فکری خود، سنجیده با نظرات متفاوت برخورد کند و منافع کلی جنبش کمونیستی و انقلابی را همواره پیشاروی خود داشته باشد.
همسرش نیز هم زمان با حمید دستگیر شد. آنها علاوه بر شکنجه های جسمی و روحی که بر خودشان اعمال می شد، رنج اسارت و شکنجه همسرشان را نیز تحمل می کردند. تنها امکان آن ها، نامه های کوتاهی بود که در محیط کنترل شده زندان با هم رد و بدل می کردند. هر از چند گاهی، ملاقاتی که با کنترل شدید زندان بان، برای همسران زندانی (از جمله حمید و همسرش) داده می شد، که فقط چند دقیقه مجال سلام و احوالپرسی داشتند.
در آخرین جابجایی های 1366 او به بند موسوم به „بند ابدی ها“ منتقل شد. در کشتارهای بی وفقه تابستان 1367، اغلب غریب به اتفاق بند ابدی ها به دار آویخته شدند و خبر از دست دادن حمید نیز در همین حین به ما رسید.