در باره عنوان مهاجران – شعری از برتولت برشت

در باره عنوان مهاجران – شعری از برتولت برشت-ترجمه آزاد: بیژن کیارسی

 اشتباه از ما بود یا آن ها؟ …

نه هرگز این برچسب به ما نمی چسبد

مهاجران!

ما معنی ی مسافر نمی دهیم

ما انتخاب نکرده ایم

اراده ی ما در غربتی از خویش غیب گشته است…

ما این جاییم

نمی دانم

شاید برای همیشه…

مهاجرت نکرده ایم

فرار کرده ایم

 آوارگانیم ما ، تبعیدشدگان

و خانه نیست این جا

پناه گاه اجبآری ست

تبعیدگاه مرگ…

ره را بریده ایم تا پشت پرچین زندگی

در مرز انتظار

بر می گردیم!

ما بر نمی گردیم؟

گوش های مان همیشه به زنگ است

بی فکری از فراموشی

بی حرف چشم پوشی

ایستاده ایم و آغوش های مان به سمت استقبال باز مانده اند

در پرسش پرسش ها

هر تازه وارد را اشتیاقی تازه ایم

و درد تازه نیز…

آن اتفاق را هرگز آمرزشی در کار نخواهد بود.

آن واقعه…

آن سال…

هرگز نمی بخشیم.

سرمآی آه و آتش اندوه توءامان

در فرد فرد ما

امید ماندن است

ایستاده اند آن جا

و چاووشی از دور

خنیای مرده را

با ضجه های شان

این سو می آورد

و ما هستیم

درست مثل تیتر های سیاه شان

بر پیشخوان رنگی مطبوعات…

عبور ما هر یک شهادتی ست

که ننگ را از جامه های چرک

تا بیخ کراوات

گره خواهد زد…

این جا

با انگشت  اشاره

لکه های سرزمینم را

سوزن سوزن

در چشم های ما

نشانه می روند

و ما

هیچ کدام مان

این جا نمی مانیم

چرا که

آن کلام آخر

هنوز

نگفته مانده است…

شعر از برتولت برشت

ترجمه آزاد: بیژن کیارسی