زندان اوین
اوین تقدیم به : احمد شاملو
در اینجا چند زندان است
و به هر زندان چندین سلول
و در هر تک سلول
دهها عشق زندانی.
از این زنجیریان یک تن
برای خاطر آزادگی
تنی را در صندوقخانهٔ ی خانه اش
مخفی کرده است.
از این مردان
یکی در ظهر تابستانی
نان فرزندان خود را
به پشتیبانی از مردم
علیه سلطهٔ ی مطلق
بخشیده است
و آنشب را همه با عشق
گشنه خوابیده اند.
تنی چند را همسایگان
از بابت مایه و یا شاید به امید
بهشت و حوریان
به زیر هشت برده اند.
از اینان
چند کس
به جرم هیبت و قامت
هزاران بار شلاق خورده اند.
سیه چرده رضا (۱)
با قامتی کوتاه را
به ضدیت با آمریکا
زندنبانان خود دعوت کرده اند.
و از آنجا پس از اندی در سلول و محبس
به پای چوبه ی اعدام برده اند.
از این زنجیریان هستند آنانی که
حتا نام خود را
بر خود غریب می دانند
و از ذهن قدیمیشان
جز شوک چیزی به یاد نمیدارند.
*********************************
در اینجا چند زندان است
ودر هر یک چندین بند سیمانی
و در هر بند چندین اتاق
و در هر اتاق پنجره ای کوتاه
و بر هر پنجره یک قفل
به بلندای قامت عمامه.
از این زنجیریان
هستند پیرمردانی
که
خون فرزندان خود را
با چشم دیده اند
و یا در روبروشان
شلاق خورده اند.
از این زنجیریان هستند
آنانی
که نگار مغزشان با مساوات
به خون پیوسته است،
و زنجیر محبت
بر دلهاشان لخته است.
از این دادخواهان
هستند آنانی
که صدای خشم خود را
از تفاوت ها
به روی تیر دار
نقش کرده اند.
من اما
در شب بی نام و بی کردار،
بی یار و یاور
در زندان خویش
با زنجیرم که به پا
و غمی به چشم
در سرزمینی،
به گستردگی دنیا
و برج زهر مارش تا کهکشانها
از آهن و فولاد و بر گردهٔ نفت
به شعر خود
دل خوش کرده ام؛
من اما
در غم یاران
در سوگ آن ماهان،
سیاه جامه بنشسته ام.
من اما
عشق را
در خون خود که نه، در کلام افتاده ام.
باشد
که اشکم
خونم
و کلامم
جانم.
علی دروازه غاری مارس ۱۹۸۷
۱) رضا غبرایی: مسول نشریه ی کار سازمان اکثریت که به دلیل چند سوال به زندان اوین دعوت شده بود ولی در سال ۱۳۶۴ اعدام شد.