قوّادی به از قاضی گری ست! – اندر احکام حکیمانه ی حکاکا
دیرینه رسمی ست در ایران ِ خودمان و شاید هم در ممالک محروسه ی نظم نوین جهانی – که ایضاً نظم ِ مسلط ِ تا همین دیروز و نظم ِ در حال ِ فروپاشی ِ امروز هم خوانده میشود – که هرساله در پایان سال و نزدیک ِ سال نو « سر رسید ِ سال » و یا « تقویم » نو منتشر میکنند . رسم ِ نانوشته و عرفی ِ فوق الاشاره در ایران ِ ما البته خصلتهای تبصره وار نانوشته ی دیگری هم دارد از جمله اینکه : شرکت ها و مراکز تجاری و تولیدی بنا به ذوق و سلیقه واهداف ِ خود و البته با نطر داشت ِ سلائق و خلقیات ِ مشتریان و مرتبطان مربوطه ؛ این تقویم ها را به اشعار و یا جملات و یا تصاویری از طبیعت و غیره و غیره مزیّن می کنند ومی آرایند و به مراجعین و مرتبطین خود هدیه می دهند و البته اغلب توزیع این سررسید ها از پرسنل خود این شرکت ها شروع می شود . سر رسید ها عموماً به شکل دفتری چاپ می شوند که قابلیت یادداشت روزانه هم دارند .
سالهای سال بعد حزبی قویاً کمونیست و شدیداً کارگری که عمری از انزوای مضاعف و پرتی ِ مکلّف رنج می بّرد و از جلسه به هم زنی و هوچی گری و رجز خوانی جز دریافت کیسه هایی چند صله و پاداش ِ دلاری ، طرفی نبسته بودو کاری پیش نبرده بود ؛ اخیراً آخرین تیر ِ ترکش اش در میز قمار جنبش سبز که با شعار : « این انقلاب است و این حزب هم رهبری آنست » وبه قصد سوار شدن بر موج این جنبش – به تآسّی و تقلید از خمینی و آخوندیسم ِ تبهکار که بر موج انقلاب ، سوار و به قدرت نشسته بودند – شلیک کرده بود و به سنگ برخورده و کمانه کرده و بر عِرض و آبروی داشته و ناداشته اش اصابت کرده بود ؛ دست به آخرین قمار خویش یازید که شاعر گفته است :
چه خوش آن قماربازی که بباخت هرچه بودش / بنماند هیچش الاّ هوس ِ قمار ِ دیگر !ـ
و اینچنین بود که بناگهان همه چیز را پایین کشید و زبان ِ سر و اشارت ابروی و دهان ِ مّصوّت اش را فرو گذاشت و اندام های تحتانی اش را فراز افراشت و انواع و اقسام ِ نار پستانان و برهنگان ِ « نما – زی » اش را در ممالک محروسه ی نظمِ مسلط به نمایش گذاشت و از این دختران جوان و زنان ِ کلان ، « تقویم برهنگی » ساخت و منتشر کرد و دیری هم نگذشت که بازیگران این نمایش از سوی مراکز مخاطب و گیرندگان ِ کار بدست ِ این تقویم ، دکترای افتخاری و نشان و عنایت نامه دریافت و بدان مفتخر شدند !ـ
ما و باقی ابناء بشر ، خاصه آندست یک لاقبایانی که تنها حظ ِّ بصر ِ ممکن و محتملشان آنی ست که به رایگان و یا بسیار ارزان در دسترس باشد و در فضای واقعی دور از دسترس شان است ؛ از آنروز ، چشم انتظار به راه نشستیم و ماندیم تا تقویم و سر رسید سال نو و سال های نوتر را ازفضای مجازی ببینیم ودریافت کنیم اما دریغ …که شغل شریف ِ این حزب و حزبیان ِ به مقام قضاوت ارتقاء یافته بود و اکنون قاضیانی شده بودند که به قضاوت در امورات مختلفه ی جهانی نشسته بودند و به محاکم و مظالم فرا خوانده می شدند و حکم و احکام صادر میکردند !:
اُکراین ؛ کشتار در دنباس و شرق ؛ زنده زنده سوزاندن ده ها و ده ها انسان در ساختمان سندیکاهاتوسط فاشیستها و نازیستها ؛ باران بمب های خوشه ای و ناپالم بر سر زنان و کودکان شرق اکراین ؟! …ـ
حکم : حقشان است ! موضوع ، درگیری بین روسهای شرقی و همتایان غربی آنهاست !ـ
عراق : حق اینست که عراق تجزیه شود و اصلاً آل ردی تجزیه شده است و بهتر است کردستان ِ عراق خود را از اسلام سیاسی مجزا – یعنی تجزیه – کند !ـ
لیبی : دخالت بشر دوستانه ی خوبی از سوی ناتو و دنیای متمدن صورت گرفت !ـ
سوریه : دخالت بشر دوستانه ی ناتو و دنیای متمدن الزامی است و اگر رژیم ِ اسد به این ترتیب سقوط کند راه برای تمدنی سکولار و یک دنیای بهتر باز میشود !ـ
و اما شارلی ابدو ؟! : « امپریالیسم » و « بورژوازی مسلط جهانی » عناوین پوسیده ای هستند که فقط برخی از انواع چپ سنتی هنوز بکار می برند ! ما در کنار « دنیای متمدن» و در برابر « اسلام سیاسی » ایستاده ایم !ـ
ما – گزنه – و همه ی رفقا و دوستان و همراهانمان از کارگران و مردم ساده ی ایران ضمن تهنیت این عنایت نامه و نشان و دستار ِ نو و شغل شریف ِ جدید به این « حزب » و کلیه ی ایادی و اعوان وانصار آن ؛ خاصه به لیدر عَظمای ِ قویاً کمونیست و شدیداً کارگری این حزب ، موقغ ِ نو را تبریک میگوییم اما برسم انتباه و به شکل ِ اشارت می گوییم : که « ای بولقاسم ! یاد دار که قوادی به از قاضی گری ست »! (1)ـ
گزَنه
شانزدهم فوریه 2015
بیست و هفتم بهمن 1393
———————————-
پی نوشت :
ـ (1) – گویند مردی بود به نیشابور که وی را بوالقاسم رازی گفتندی و این بوالقاسم کنیزک بپروردی و نزدیک امیر نصر آوردی و با صله برگشتی و چند کنیزک آورده بود وقتی امیر نصر بوالقاسم را دستاری داد و در این باب عنایت نامه نبشت . نیشابوریان وی را تهنیت کردند و نامه بیاورده به مظالم برخواندند. از پدر شنودم که قاضی بوالهیثم پوشیده گفت و وی مردی فراخ مزاج بود: ای بوالقاسم یاد دار که قوادی به از قاضی گری است . (تاریخ بیهقی ، از امثال و حکم دهخدا).
Moteasefam ke Chap haa “ Commonist haa “ be in shekl yekdigar raa naghdo hajv!! mikonand. Shievehe naghde shomaa “ Gazaneh!?. “ va aan Polpot, har-
do barkhaasteh az mashye cheriki ast. Man be onvaane yek chape monfaredeo mostaghel, na baa cherik baazi va na baa Polpotism, salaamo alaiki nadaaram. Pishnehaad mikonam, aan jozeh va aan teze hekmat raa,
be kenaari begozaarid va 60 jeld aasaare Marxo Engels va 45 jeld aasaare Lenin raa raahnemaaye khod gharaar dahid.
M.Karimi
Iran.
………. , be az ghaazi gary!!!.
اولاً : کار این باند مزدور و تبهکار از نقد گذشته
ثانیاً : از کدام چپ حرف می زنید ؟! حکاکا که چپ نیست ! یک باندمزدور وبورژوایی که ابواب جمعی امپریالیسم و صهیونیسم است