جنگ ، ….،پناهندگان و کارگران ، ضرورت تدارک تجدید سازمان جنبش کمونیستی معاصر-جهان

جنگهای امپریالیستی ، ابزار فاجعه ساز ازخودبیگانگی فرد واجتماع درعصر معاصراست. عصربربریت و توحش سرمایه. عصر هژمونی فاشیسم سرمایه.

کارگزاران جنگی ،ذیل سرپا نگه داشتن گردش سرمایه حول محور جنگ ،که اگر نباشد بسیاری از بنگاه های تولیدی و خدماتی به رکود کشیده می شوند و موجب تشدید بحران سرمایه می شوند، با ایجاد بازار مصرف تولیدات جنگی ،با تحریم و تحمیل ریاضت در اقتصاد فرد و جامعه ،باتخریب روانی وفرهنگی در مناسبات جامعه ،باراندن وبازگرداندن انبوه انسانها به دوره های گذشته توحش اشرافیت برده داری، فئودالیزم و بورژوازی به انحطاط وانحلال اقشار طبقات معنی می بخشند .

یکی ازاهداف جنگهای امپریالیستی جاری ،سرکوب جنبش های تغئیرطلب جوامع درحال تکاملی است که رو در روی نظم حاکم به تغئیر مناسباتش به پا ایستاده اند .جنبش هائی که در روند رو به تکامل آنان ،نه تنها سرنگونی آن نظم که احتمال برهم خوردن مناسبات طبقاتی سرمایه داری درآن جامعه میرود. یعنی حذف احتمالی یکی ازحلقه های نظام جهانی! و جداشدن  هرحلقه ائی میتواند حلقه های دیگری را از بند بردگی کار استعماری و استثماری برهاند!

سازماندهندگان جنگهای امپریالیستی ، حفاظت حلقه ها را به عهده دارند و با ادارک خطر واقعی ، در صورت عدم پیشرفت گفتگوهای متمدنانه ومتقاعدکردن بورژوازی محلی برسر تقسیم قدرت وبازاروتقبل مسئولیتش درحفظ هژمونی نظام جهانی امپریالیستی ،با بکارگیری مستشاران سیاسی و امنیتی و نظامی و با تدارک وتسلیح متحدین قدرتمند محلی ومزدوران آماده بخدمت استیجاری داخلی و جهانی با تحمیل جنگ ،ضمن ویران کردن شهرها و …وتمام زیرساخت های اقتصادی وخدمات ضروری وحیاتی تولید اجتماعی،نیروگاههای برق، آب ،نفت و مراکز کاروکارخانه ها ومزارع ،..تخریب بیمارستانها،مدارس و جاده ها و پلها و…،زندگی میلیونها انسان کار و زحمت را به نابودی میکشندتا ازحرکت و تغئیر بازشان دارند و بربستر تاثیرات آن،تمام نهادهای طبقاتی و اجتماعی مستقل از قدرت حاکم را نیز ویران میکنند.

قبل از آغاز رسمی جنگ ،بسیاری از سازماندهندگان وبرنامه ریزان واقعی دولتی و خصوصی و بخشی ازآگاهان طبقات ؛دانش آموخته گان و متخصصان باتوسل به توانائی مالی و آگاهی ومناسبات خود در عرصه داخلی و جهانی،فرصت برنامه ریزی شده ائی را بدست میآورند تا خود و خانواده و غنائم قابل انتقال خود را  را به جوامع امن برسانند.

با آغاز جنگ ،اولین اهداف طرفین درگیر ،تخریب و ویرانی مراکز نظامی ،تولید و کار درتمام بخشهاست ، بدین ترتیب بخش بزرگی ازکارگران و زحمتکشان از جا و کار و زندگی خود کنده و رانده میشوند و فرار از مراکز جنگی را آغاز می کنند . رانده شدگان در اولین جابجائی به استانهای کمتر درگیر میروند تا کار و زندگی را از نو آغاز نمایند و عمدتا با مساعدت عمومی سکنی میگزینند .  در صورتیکه آتش جنگ با همت و پشتکارآنان و آتش رسانی جهانی شان همه جا زبانه کشیده باشد، رانده شدگان  به نزدیک ترین خطوط مرزی میروند که از آن عبور کنند .

تدارکات جهانی با حداقل 600 سال سابقه تاریخی در جنگ افروزی، به خوبی موقعئیت را میشناسد . اردوگاههای بزرگی را در مرزهای مشترک تدارک می بینند و با ممانعت از عبور رانده شدگان از مرز ، بسیاری اجبارا در این اردوگاهها می مانندو با آغوش باز پذیرفته می شوند! و زندگی نگبت بار خود را زیر سقف کمک های بشردوستانه مهاجمان و اشغالگران ، در گرسنگی و فقرو… با احتمال هر لحظه بمباران شدنشان آغاز می کنند.

خاصه گانی که بهردلیلی موفق به رساندن خود به مناطق امن نشوند،درطی اقامت خود دراردوگاهها، توسط گروه های مختلف امنیتی وپوششی، بتدریج شناسائی میشوندو به جوامع پناهنده پذیر نقل مکان و اسکان می یابند و امکاناتی متناسب با ویژه گی خود بدست می آورند و زندگی خاص خود را دنبال میکنند.

رانده شده گان و پناهجویانی که خود را به هر شکلی به مراکز امن رسانده اند و درمیانشان کارگران و زحمتکشان پس از طی اقامت در اماکنی که کمترین امکانات یک زندگی متعارف را دارا می باشند، جهت رسیدگی به تقاضای پناهندگی شان به مصاحبه با ماموران کارگشته وزارت کشور دعوت و مصاحبه میشوند ، بخشی پذیرفته  میشوند و بخشی تقاضایشان رد میشود .پذیرفته شدگان اجازه می یابند که حداکثر تا یکسال دوره های کوتاه مدتی را برای آموزش زبان، برای آماده سازی خود برای کار وشناخت از قوانین و آئین نامه ها بگذرانند و بعداز طی آن به عنوان کم حقوق ترین کارگران، آموخته یا نیآموخته ، سیاه یا سفید به بازار کار و به دست بنگاههای برده داری معاصر سپرده میشوند تا در بازار آزاد کار بفروش برسانند.

 اکثریت آنان  اعم از دارندگان اجازه اقامت دائم و یا موقت عمدتا تابع هیچکدام از ضوابط و مقررات قراردادهای کار جمعی نمیشوندو با تبلیغاتی هم که توسط گرایشات و رسانه های راستگرایان پیرامون آنان براه میاندازند به عنوان خطری جدی برای کارگران محلی معرفی میشوند و بدین ترتیب ستم مضاعفی را بدوش میکشند. از طرفی زیر بار مناسبات استثماری و عمدتا راسیستی کارگزاران دولتی و بخش های خصوصی وابسته و از طرف دیگر زیرفشار و آزار روحی و جسمی بخشی از ساکنان محلی که متاثر ازتبلیغات شبانه روزی رسانه های گروهی هستند، قرار می گیرند واتهامات سوء استفاده از مزایای پناهندگی و پرکردن بازار کار و ربودن جایگاه کار کارگران محلی و… ، را نیز تحمل می کنند .بلاتکلیفی دردآلودی متقاضیان رد شده را تا سالهای سال همراهی می کند تا بتدریج بعنوان عناصری که آنان را تحمل می کنند زندگی نگبتبار خود را ادامه دهند

 در همین دهه کم اتفاق نیفتاده است که کشتی های مملو از پناهندگان پس از رسیدن به سواحل امن اروپای متمدن بهر دلیلی از هم میپاشند و انبوهی از آنان آماس کرده از آب بیرون کشیده و دسته جمعی به خاک سپرده میشوند تا درس عبرتی برای اینگونه مهاجران باشند. کم اتفاق نیفتاده است که پناهندگان زیر ضربات چاقو… یا درآتش سوزی عمدی در محل اسکانشان،هستی بگول گرفته و جان خود را نیزمیبازند. درهمین آلمان، در گوشه و کنارشهرها وبدست ماموران لباس شخصی احزاب و مجامع نئو فاشیستی و راست حداقل بیش از  200 نفر کشته و چند هزار نفر زخمی شده اند…. .

گردان های کوچانده شده کار و خانواده هایشان بعنوان پناهنده تلقی میشوند .پناهجویان عمدتا به مثابه بخشی از بی حقوق ترین اقشار کار غیرتخصصی وساده و خدماتی ،..،از فشار استبداد استثمار بی بهره و درد باقی نمی مانند و سرنوشتشان با کارگران گره خورده است.

با  عدم و یا ضعف بهر دلیل حضور دخالتگرانه مجامع انقلابی و کارگری و مترقی رانده شده از جوامع دیگر و محل جدید،با از خود بیگانگی حاکم بر نیروهای آگاه طبقاتی- پارلمانی و غیرپارلمانی – به کار  گماشتگان و سیاست بازان مجامع و اتحادیه های رسمی و دولتی کارگری و احزاب وابسته شان ، چشم بر چرائی فرار کارگران و … و سرنوشت و زندگی نگبتبارشان در مبداء و مهاجرت می بندند و در مجاری قانونی جولان می دهند و ادامه استبداد استثمار را در اینجا و هرجای دیگر تضمین می کنند.

در سیطره مجامع رسمی و دولتی قانونی ، در ضعف و انجماد مجامع کارگری مستقل و تغئیرطلب محلی ، در عدم توانائی و عدم سازمانیابی و سازماندهی این بخش از کارگران و غیربومی ،…. در کوتاه مدت دورنمائی از تغئیر بنیادی در شرایط و موقعئیتشان وجود ندارد.

بیهوده نیست که اینک جزء کارگزاران جنگهای امپریالیستی معاصر وبنگاههای خدماتی و حقوق بشری وابسته شان کمتر کسانی برای پناهندگان در اردوگاههای میلیونی مرزها و درسرزمینهای به اصطلاح امن که در ناامنی مطلق زندگی میکنند،دل می سوزانند. بیهوده نیست که اکثریت پناهندگان بعداز طی این همه راه و درد و مصیبت ،با یافتن اندک امکاناتی، دربرابر هر گونه فشار راسیستی واستبداد استثمار …،  سکوت اختیار می کنند.

سکوت اینجا ناشی از پذیرش بی چون و چرای مناسبات حاکم نیست. سکوت ناشی از ترس ووحشت و بی آینده گی است. این سکوت را می توان و می باید شکست.

تدارک تشکیل اتحادیه های بین المللی کارگری ، گام آگاهانه و ضروری در پاسخ به موقعئیت وشرایط تاریخی معاصر است. اتحادیه هائی که بتوانند تریبون آزاد کارگرانی باشند که وطن ندارند. مرزها را شکسته اند و گذشته اند  و استراتژی نقد دولت و طبقه را آگاهانه یا ناآگاهانه پیش می برند.

در تنظیم ادامه این سطور، مقالاتی را که برای خواندن و استفاده از تجارب و آگاهی سایر رفقا جمع آوری نموده بودم  را میخوانم . یکی از آنها با سرفصل زیر توجه ام را جلب نمود.

انفجار هدایت شدۀ بحران پناهندگی، میراث خونین جهان „ارزش محور“ غرب و ورشکستگی اخلاقی و سیاسی چپنوشتۀ:  تدارک کمونیستی „

http://omied.de/index.php/item/1569-2015-09-1fluechtlinge10-18-59-58

از طرفی شناخت نسبی از این رفقا که تلاش در تغئیر این مناسبات می کنند و از طرف دیگر نگاه دگرگونه این رفقا به مسئله پناهجویان  مرا به فکر انداخت که ادامه نوشتار را بر بستر آنچه که رفقا انتشار داده اند، تنظیم نمایم.

موج رانده شدگان و پناهجویان به سمت اروپای غربی و به آلمان، نه اولین بار است و با موقعئیت و شرایط حاکم، آخرین آن نیز نیست .این موج مثل بسیاری دیگر، گاه با استقبال وخوش آمدگوئی مواجه میشود. ( نگاه کنید به استقبال از موج خروج ایرانیان و عراقی ها در آغاز تا پایان رسمی جنگ و به پناهجویان سوری و… که برنامه ریزی شده در اروپا و…  پذیرش یافته و مییابند و اسکان داده شده و میشوند) .همیشه گاه اما این امواج با هر گرایشی،با سیاست سیلی و نان قندی،با تهدیدوتحکیم، با سرکوب و راندن ، با دستگیری و زندان و فشار اخراج ،با چشم پوشی ازمرگ دسته جمعی آنان در راههای زمینی و هوائی و دریائی ،درمقابلشان مواجه میشوندتا وادار به پذیرش موقعئیت حاکم و زندگی با آن ویا بازگشت به جوامع اصلی خود شوند.

در هر صورت این موجی از فرار و مهاجرت مردمانی است که تحت سیطره قرنها ارتجاع و دیکتاتوری و استثمار ، جنگ و ویرانی ، بی امیدی و بی آینده گی و نبود دورنمائی برای تغئیر در جهت منافعشان ، برای حفظ جان و زندگی خویش به راه پیوسته اندودر جستجوی راهی به رهائی خود در جوامع دیگر ، پناه می جویند. این پدیده یک واقعه ای سیاسی وعمدتا منتج از جنگ و سرکوب دردناک عمومی است که در شرایط موجود کارگزاران قدرت دراقصی نقاط جهان ، برنامه ریزی وهدایت شده برای دستیابی به اهداف بلندمدت کارفرمایان خویش آنرا بکار می برند .اهدافی که کارگیری هرابزار و سلاح کشتارجمعی و ویران کننده و هراندیشه تحمیق کننده و فریب دهنده و تحقیر کننده را درحفظ موقعئیت و قدرت خود مجاز می شناسند.

„این موجی از نوع فراریان و رانده شدگان پس از پایان جنگ جهانی دوم نیست “ و نمی تواند باشد. اما زمان ودلائل وقوع آن ،ترکیب اقشار متفاوت درون آن،اختلاف فاحشی با موج فراریان وپناهجویان ایرانی در سالهای اولیه قیام مردم تا غلبه ضدانقلاب و استقرار آن درمناسبات جامعه و بعدازجنبش اجتماعی سال 1388 ، ندارد . موجی ناشی از تحولات جامعه در پی خیزش عمومی با پس زدن آنان با جابجائی سهامداران قدرت است . موجی ناشی از تحمیل جنگ  و شرایط و موقعئیت جنگی برای سرپوش گذاشتن بر سرکوب فاشیستی ایدئولوژیک هرگونه آگاهی مترقی وتغئیرطلب است. موجی ناشی ازبه نابودی کشاندن و تحمیل ضعف و ناتوانی به نهادهای صنفی و سیاسی اجتماعی و طبقاتی است . موجی از مهاجرت بسیاری از نیروهای بیکار شده و یا بیکار مانده ،موجی از سرخوردگی از معتمدین ومتحدین مدعی داخلی وجهانی و آگاهی نسبی از ادامه سرکوب وتدارک گسترش جنگ و ویرانی و ناامنی در جوامع شان  است.

امواج رانده شدگان و جابجائی گسترده نیروی کار و خدمات و … سالهاست که پرتلاطم به  راه افتاده است . رانده شدگان در راه شکستن مرزها بودند که نازک اندیشان غرب صدای گامهای اعتراضشان را شنیدند . ایجاد سد در مقابل این موج ،فروپاشی اش را به عینه نشان میداد.میبایستی چاره اندیشی میکردند! راه چاره ائی جزء همراهی و هدایت کردن و به انحراف کشاندنش ، وجود نداشته است . اینجاست که برنامه ریزی شده و سازمان یافته به راه افتادگان را در راهی که شاید بتوانند کنترل و هدایتش کنند کشانده اند.

همراه این امواج ،فعالین سیاسی تحت تعقیب وخطر دستگیری پس از کودتاها و برهم خوردن توافقات داخلی و خارجی و…و غلبه ضدانقلاب نیز وجود دارند. اما اکثریت آنرا تشکیل نمیدهند.نسبت عناصر و نیروهای آگاه و انقلابی دراین امواج با نسبت انقلابیونی که ناگزیر ترک ایران شده اند،همخوانی دارند.

این موج ، موجی از „مجاهدین“ و شورشیان „افراطی“ و „معتدل“ داعشی و النصرتی و… که توسط کارشناسان نظامی غرب برای سرنگونی صدام ،قذافی ،اسعد و…سازماندهی و آموزش داده شده اند هم نیست. شاید که تنی چنداز کادرهای زبده و آموزش دیده سیاسی و تشکیلاتی خود را در پناه این موج برای عملیات آتی گفتگوهای متمدنانه روانۀ اروپا  بکنند. نسبت این نیرو نیز با به خارج گسیل شده گان و رانده شده گان خاص و عام پس از جنبش به اصطلاح سبز در ایران ، همخوانی دارد.

پنهان نیست که مرتجعین قدرتپرست و پاسدارانشان ،حداقل آنکه بر بستر اعتقادات و توهمشان، آخرتشان بهشت موعود است و اجر دنیویشان هم دلارو یورو..است که به وفورمیلیاردی به دست علما و رهبران و سردارانشان میرسد وپاسدارانشان نیز کمابیش از آن بهره می گیرند ،اما اکثریت مردمان ساده تحت تحریم دولتهای داخلی و جهانی به ضعف و مرگ کشانده شده ، چیزی برای از دست دادن و امکانی برای فرار هم نداشته اند و ندارند . اکثریت آنان با توهم و اعتماد کور و ناآگاهانه برای خلافت معتمدین جنایتکار و قدرتپرست خود مثل خمینی، ملا عمر ، بن لادن ، البغدادی… و برای از بین بردن آنچه که آنان را به ضعف و به درد کشانده بود، مثل حکومت پهلوی ، ظاهر شاه ،صدام ،قذافی ،اسعد … تلاش کرده و می کنند و بنابراین چاره ائی هم جزء ماندن در میادین جنگ ندارند .جنگ درجبهه ضد انقلاب و عمدتا  داخلی ؛ مردمانی که اسارت دربند علما و معتمدین و همشهریان وهموطنان دست به خون آلوده شان را به مهاجمین خارجی وهمپیمانانشان ترجیع می دهند.

کارگزاران جنگی امپریالیسم جهانی با حمایت عمومی احزاب و … مجامع طبقاتی، با همکاران و آمران و عاملانش در مناطق جنگی،دست عقب مانده ترین گرایشات سنتی حافظ مالکیت را میفشارند. نیروهائی که خود و پیاده نظام گسترده طبقه متوسط اش  که او را در کسب قدرت یاری میرساند ، چیزی برای از دست دادن دارند . طبقه متوسطی که در حفظ و گسترش توانی و دارائیش، در غیبت بهر دلیل مجامع طبقاتی و نیروهای متشکل انقلابی اش، با آگاهی و درایت و حساسیت خاص خود ، رهبری جنبش های طبقاتی واجتماعی جوامع درگیر را اشغال وتصاحب نموده و بامعیارهای خود به راه انداخته است .نیروئی که بارؤیای بزرگ شدن ، دارنده قدرت و ثروت شدن ؛ پیوستن به زنجیر وابستگی وبه بازارهای آزادِ „جامعۀ جهانی“ ، از هرگونه به کار بردن سیاست و جنایتی علیه تکامل جنبش های طبقاتی و اجتماعی کوتاهی نمی کند.

امواج پناهجویان عمدتا از صفوف تحتانی نیروهائی طبقه متوسطی هستندکه به بخشی از بورژوازی کوچک و بزرگ متعفن و وحشی خودی امید بسته بودند. امواجی که در پی توهم تاریخی اشان به دستگاه مذهب وسیاست ،فرصت فریب و تحمیق و اسارت خود را تسریع بخشیده اند و زیر سلطه تبلیغات بی وقفه به اغماء برنده این دستگاه و بیعت کنندگانش، زندگی خود و تودۀ وسیع محرومان خاورمیانه را به سلاخی کشانده اند و سکوی ارتقاء ارتجاع و دیکتاتوری وفاشیسم مذهبی را استحکام بخشیده اند.

این موجِ تلفاتِ تاثیر تحمیل انحطاطی جهانی درجنبش های طبقاتی و اجتماعی است که درآن نابودی سازمانها و مجامع کمونیستی و آگاه ، یکی از اهداف استراتژیک آنان بوده است. بیهوده نیست که در این موقعئیت، آزادی فردی و حقوق بشری را برپرچم خود می نویسند و دست یاری دهندگانشان را که جامعه و ساکنانش را به نابودی کشانده است ، کماکان می فشارند.

 این موجِ شاید شامل بخشی از نیروهائی باشد که قرار بود در تجدید سازمان „خاورمیانه جدید“ نقش پیشقراولان ورود خاورمیانه به „جامعۀ جهانی“ را ایفا کنند. شاید بخشی از اینان همانهائی باشند که مدتها پیش میدان نبرد را در شهرهای مصر و سوریه و لیبی وتونس گشوده بودند اما باخیانت وحماقت جهانی و داخلی بورژوازی و زد و بندهایشان، قادر به پیشبرد و تداوم آن نشدندو صحنه نبرد رابه جانیان احرار الشام و النصره و داعش و القاعده و… واگذار کردند و خود سر از اردوگاهها و کمپهای ترکیه واردن و عراق و… درآوردند .

اگر مرتجعین و انواع بورژوازی و خرده پایان محلی تحقیر شده این جوامع نتوانستند خاورمیانۀ لیبرال را بسازند، شاید دلیلش این باشد که برنامه ریزان جنگ ، برنامه سازندگی شان را برای محاسبه دقیقتر سود سرمایه گذاری خود در آن به عقب انداخته باشند . شاید هنوز تخریب و تاثیر ویرانی و جنگ روانی برای تسلیم عمومی کافی نبوده است.

اما این موج تنها از این گونه انسانها تشکیل نشده است :

بر اساس گزارش سازمان ملل بیش از 60 میلیون نفر پناهنده جنگی به ثبت رسیده است که در سرزمین خود و  اردوگاههای مرزی تحت پوشش نگبتباری قرار دارند   و 20 میلیون نفر در کشورهای همسایه در افریقا و آسیا و…در حال حرکت هستند . یش از 1 میلیون پناهنده در سالی که گذشت به اروپا وارد شده اند. 477000 تن از آنان در آلمان تقاضای پناهندگی کرده اند. از این تعداد 159000 نفر از سوریه ، 54 هزار نفر از کوسوو ،از کشورهای بالکان غربی 33000 نفر ،ازافغانستان  31000 نفر،ازعراق 30000 نفر، ازصربین 17000 نفر و 12000 نفر آنان بدون اعلام ملیت خود و بطور تحقیق و یقین از فلسطینیان به آواره گی کشیده شده ائی هستندکه از سوریه به آلمان وارد شده اند ، از اریتره 11000 نفر ، … و در مجموع از شمار پناهندگان 52 درصد از سوریه و عراق و افغانستان و بقیه از کشورهای حوزه بالکان و اوکراین هستند .

http://www.proasyl.de/de/themen/zahlen-und-fakten/

بخش عمده این امواج هر چه بوده اند و هر چه هستند ، نیروئی هستند که در صورت آگاه شدن از فعل و انفعالات جامعه خود،میتوانستند و میتوانند نقشی درتغئیر سرنوشت خود و جامعه به عهده داشته باشند.بیهوده نیست که خروجشان از صحنه مبارزه واقعی طبقاتی را تسریع بخشیده اند.

همانطور که می بینیم ساختار این موج انسانی تنها از انبوهی از توده های محروم خاورمیانه  و سوریه تشکیل نشده است. موجی است که از سراسر مناطق جنگی واشغال شده جهانی براه افتاده است؛ از آسیا و افریقا و عمدتا ازبخش شرقی فروپاشید اروپای متحد شده….

قرائن و شواهد نشان میدهد که اکثریت ساکنان جوامعی که جنگ به آنها تحمیل شده است سرزمین خود را ترک نمی کنند و یا قادر به ترک نیستند .امواج فعلی تنها بخش کوچکی از توده های درمانده ی امروزِ خاورمیانه و ….را در بر میگیرد که سازمان دهندگان جابجائی آنان ،برنامه ریزی شده ، راه را برای رسیدنشان به  „بهشت غرب“ باز نموده اند. اما همه چیز مطابق برنامه پیش نمی رود ، با حرکت انبوه بیکاران کشورهای فروریخته اروپای شرقی و پیوستنشان به موج هدایت شده  ، معادلات بهم خورده است و فریاد بحران پناهندگی ، حنجره دولتیان این مناطق را به درد آورده است .دیوارهای آوار شده بر سر شرقیان بار دیگر با سیم های خاردار و … بسته میشوند و کار بازگردان آنها به هر قیمتی در دستور کار عموم دولتیان شرق و غرب اروپا قرار دارد.

کارگزاران با ایجاد موانع فیزیکی و قانونی، درب آگواریوم های دموکراسی خود را باز می کنند وچند ده هزارتائی ازآگاهترین و کارآمدترین هایشان را با خانواده به دام می کشند ،به تحقیر و تحمیق میکشند،   به آموزش می کشند ،به کار وبه استثمار می کشند ،به سربازی و مزدوری میبرند،به دانشگاه و آموزش عالی میرسانند ،متخصص و کارشناس و ….می سازند و…و با به کار گرفتن آگاهان سیاسی شان در درون احزاب و سایر مجامع طبقاتی خود ،کارشناسان و انقلابیون چپ و راست و رنگین کمان می سازند و آماده صادرات می کنند . انقلابات رنگی !بدین ترتیب ادامه انحراف و… و سرکوب مبارزه طبقاتی را در گستره جوامع دیگر تضمین می کنند و جنبش های اجتماعی و طبقاتی را به زعم خود و مشاورانشان به بن بست میکشانند!

حتی اگر بن بست ، این بن بست ها پایان حرکت جنبش کارگری و سایر جنبشهای اجتماعی نیست . به انصراف کشاندن مطالبات حیاتی این جنبشها تا حصول آن غیر ممکن است . در بستر نیاز وضرورت، بازنگری و راهیابی اجتناب ناپذیر هست ! راه رفته را بازمی گردند، راهی به رهائی خود ابداع میکنند.

“ اما چرا  فلاکت و نکبت زندگی، توده های به ستوه آمده از جنگ خانمان سوز جهانی اول را به سمت انقلاب شکوهمند اکتبر راند و توده های درمانده ی امروزِ خاورمیانه و ….و ایران  را راهی بهشت غرب می کند؟ چرا ، چرا ، چرا….؟

 

مقایسه بین آوارگان ناشی از جنگ در مقطع جنگ جهانی نخست و جنگ های کنونی در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نمی تواند منطقی باشد. از دل یکی انقلاب اکتبر بیرون آمده و از بطن دیگری رویکرد به غرب بمثابه بهشت موعود و پناهنده پذیر. در آن مقطع در روسیه و نیز آلمان، شرایط عینی و ذهنی می توانست مهیای انقلاب باشد. در روسیه از قبل بلشویک ها و توان مامایی لنین برای به زایمان نشاندن جامعه برای مولود انقلاب ،این امر ممکن شد. در منطقه خاورمیانه و …، از پی تبدیل رویای تغییر به کابوس واقعیت، مردمان به ورطه ی وحشت افتادند و بخشی از آنها راه گریز را در جابه جا شدن دیدند.

یکقرن مبارزه خونین و تجارب طبقات و روشنفکرانش از آن ،فاصله دیروز و امروز را رقم میزند.

نباید فراموش کردکه امروز بسیاری از کارگران و زحمتکشان به ستوه آمده و مجامع آگاهشان، نتایج انقلابات اکتبر و …جنبش های رهائی بخش را در پی جنگهای جهانی و تاکنونی تجربه کرده اند. در ادامه همان جنگ هاست که امروز به اینجا رسیده ایم. به عصر رهائی و تغئیر! به انحطاط فاشیستی جوامع امپریالیستی و فروپاشی جوامع مدعی انقلاب و عروج مجدد و وهم انگیز مناسبات نفرت انگیز اشکال متفاوت سرمایه داری ،به دوران سقوط و انحطاط مجامع رهبری جنبش های طبقاتی کارگران در عرصه مطالبات طبقاتی جهانی. به دوران عریان تر شدن تضاد کار و سرمایه، به دوران صف بندی همه اشکال گذشته مجامع مدعی طبقاتی در مقابل رشد آگاهی و تکامل طبقه کارگر و اجتماع ، به دوران تعئین تکلیف نهائی با مناسبات فاجعه ساز سرمایه داری و اقدام مشترک به تدارک ساختمان آینده زندگی انسانی برای همه انواع انسان …به دوران تجدید سازمان جنبش کمونیستی در ایران و جهان.

اما امروز کدام سازمان و تشکیلات مارکسیستی ، احزاب کمونیستی ، سوسیالیستی ، مائوئیستی انقلابی را میتوان سراغ داد که بر بستر آموزش از تاریخ مبارزه طبقاتی ، علم و تجارب آن  ، در صحنه عمل، دخالتگرانه در نفی و نقد مالکیت و سرمایه شرکت دارند؟

بر این باورم :دورانی که“ امید به بنای جامعه ای عاری از ستم واستثمار، امید به همبستگی طبقاتی، و باور به سرنوشت مشترک،عمل انقلابی توده های محرومین دردوران جنگ جهانی اول را شکل می داد “ ، آموزگاران امید،با پرچم تغئیرو تکامل ، پیشاپیش و درکنار آنان در حرکت بودند، تاثیر میگرفتند و تاثیر می گذاشتند و امید به تغئیر را نهادینه می ساختند . این امیدواری و اقدام به تغئیر، نه ازآگاهی عمومی که عمدتا باورمند ومتاثر از اندیشه و عمل انقلابی مجامعی از نیروهای آگاهشان بوده است. پیشاهنگانی که توانستند اعتماد توده های کار و زحمت را بدست آورند و آنانرا به توان دگرگون کننده خود امیدوار و آگاه نمایند و نیروی تحقیروتحمیق شده آنان را در راستای تغئیرات بنیادی در انقلابات اجتماعی سازماندهی نمایند. بیهوده نبودکه کمونیست سازمان یافته و سازمانده آن دوران درمحیطی خاص وشرایطی ویژه وتاریخی توانست بخشی از فرهنگ بالنده طبقاتی را درفرهنگ اجتماعی به ودیعه بگذارد و نهال دگرگونی و تغئیر را در اراده آگاه توده های کار بارور نمایند.

آن دوران با گامی بزرگ و تاریخی به جلو و شاید گامهائی به عقب با شکستن بسیاری از مرزهای حماقت و جعل تحمیلی، سپری شده است وبه دورانی گام گذاشته است که تاکنون وجود نداشته است. دورانی که عظیم ترین ارتش های کار و جابجائی  آنرا رقم زده است . دورانی که پوشش ملی فاشیسم معاصررا از تنش درآورده است و در حفظ سرمایه، پوشش جهانی به آن داده است .دورانی که مرزهای ملی را از سر راه خود زدوده است.دورانی که دیالکتیک اش توانسته است احزاب غیر طبقاتی را که بدلیل رانده شدنشان از قدرت و سیاست در میان طبقه و اقشار دیگر پناه یافته بودند و در اغتشاش آگاهی و منافع ، پرجمدار رهائی انسان تلقی شده بودند را به جایگاه اصلی خود ،به صفوف مدافعان مالکیت وسرمایه و یا حواشی آن بازگرداند. دورانی که صف بندی طبقاتی را همه جا گسترده و روشن نموده است . دورانی که تضاد انواع کار در مقابل انواع سرمایه و ثروت و قدرت مفهومی طبقاتی دارد.

امروز اقتصاد و سیاست وفرهنگ غالب و حاکم ، مناسبات اشکال متنوع سرمایه است . سیاست اقتصادی؛ تحمیل ریاضت اقتصادی به اکثریت کارگران و… است . سیاست فرهنگی، ترویج فرهنگ ابتذال و مسابقه در مصرف ، فرهنگ خرید و فروش از شیر مرغ تا بند ناف و جان ناقابل انسان  است . فرهنگ خرید و فروش آگاهی در بازار آزاد خیانت و جنایت و حماقت است.

امروز قدرت نهفته و به ناگزیر پنهان شده نیروی کار در پشت غبار خونین دود و باروت و خاک توانسته  است احزاب و مجامع مدعی طبقاتی پارلمانی روسی ،چینی و… و مشابه آنانرا در حفظ قدرت خود درکنار و همراه کارگزاران نئو تزاریسم روسیه و امپراطوری با قدرت چین معاصر و… بکشاند . همین قدرت پنهانی است که دیوار آهنین ، دیوار چین ، دیوار برلین ، … ،دیوار مرزهای اروپا و امریکا و آسیا… را در شرق و غرب ، در شمال و جنوب شکسته است . مناسبات سرمایه داری را در اوج قدرت به سراشیبی فروپاشی ومرگ کشانده است.بیهوده نیست که جهان کار در محاصره ارتش هاست استبداد استعمار و استثمار همه جا عریان و مسلح حاکم است.

بیهوده نیست که در سهامداران قدرت برای حفظ  خود و مناسبات طبقاتی شان ، تمام تاریخ کهن را بازسازی نموده از مردگان و زندگانش برای نجات خود ، همکاری و همراهی تکدی می کنند. بیهوده نیست که دستان ارتجاعی ترین نیروهای بازمانده از توحش قرنها را در تمام دورانش در دست گرفته است . امروز  سهامداران سرمایه جهانی برای حفظ قدرت خود ،به بزرگترین تدارک نظامی تاریخ خود دست برده است و دوران نئوفاشیسم عصر امپریالیسم را تدارک می بینند .

امروز به آشکارترین وجهی ، در چهار گوشه جهان ، مردمان به پاخواسته و متقاضی آزادی ، برابری ، عدالت اجتماعی ، این تعهدات دموکراتیک انقلابات بورژوائی ،را سرکوب و ….، نسل کشی و کشتار می کنند. امروز نسل کشی در افریقای غنی از نیروی کار وقدرت و ثروت و…، تاسف و اعتراض هیچ نیروئی را بدنبال ندارد.  امروز حتی بردگان سیاه پوست جان بدریرده از دریاها را به بردگی نمی گیرند ، به سرزمین شان بازمیگردانند که چرخ دنده های ماشین جنگی را علیه مردمان به راه بیندازند .بردگان از هم برده می گیرند. امروز بردگان مورد نیاز را  با رنگ های مختلف ، با مذاهب گوناگون ، با جنسیت و …. مختلف از همسایگان هم مرز به بردگی میگیرند ، بردگان خود به آب و آتش و راه میزنند وتا به بازار برده فروشان راهی هموار کنند که زنده بمانند. امروز برده داری نوین همه جا حاکم است.

امروز استفاده علمی ابزاری و روانی ازجنگ وکشتار وحشیانه داخلی و جهانی در گسترش فضای ترس و وحشت عمومی و در نفی مبارزه و جنگ طبقاتی پیش برده میشود. انفجاربرنامه ریزی وهدایت شده جو بی اعتمادی و راسیسم درمناسبات طبقات،همه جوامع را آلوده کرده است.فضای زندگی درونی و همسایه گی و همجواری انسانی را با رنگ ،با مذهب ، با ملیت ، با جنسیت ،…با محاصره کالا و مصرف به شرمگینانه ترین وجهی آلوده بیماری از خود بیگانگی نموده است.

امروز سرمایه با گسترش علمی جنگ روانی و ابزارهای علمی سرکوب فاشیستی با تخریب و تضعیف خوداگاهی طبقاتی ، هژمونی سازمانهای دولتی و مستقل وابسته به خود را به نیروی کار با تحمیل و تحمیق ، حاکم نموده است . با بحران سازی و راندن عمومی کارگران از مراکز کار، به صفوف  انبوه رانده شدگان از کار، از هستی آگاهانه جمعی ،دامن زده شده است و انیوهی ازکارگران و زحمتکشان در اردوگاهها به اسارت داوطلبانه کشانده شده اند.

امروز با تجارب حداقل 600 ساله ، اشغال سرزمینها و نسل کسی از ساکنان و راندن آنها از محل کار و زندگی با سیاست نئوفاشیستی جنگ  پیش برده میشود. امروز سرزمینهای نفت خیز و سرشار از مواد کانی و آلی مورد نیاز بشریت معاصررا در محاصره نظامی ارتش های بیشمار مزدوران به اشغال کنسرنهای بزرگ نفتی و…در آورده اند… جهان کار در محاصره ارتش های مزدور است و به هر جنبده ائی فرق نمی کند، کرد یا ترک یا عرب یا فارس باشد نه با شلیک مسلسل که با توپ و تانک و بمباران و موشک باران زمینی و دریائی و هوائی یورش می برند.

امروز نیمی از جهان با رویای تغئیر در آتش برافروخته  قدرت و دولت می سوزد و نیمی دیگر افتان و خیزان کوی رقابت در کار، درداشتن نان ،در حماقت ،در خیانت و جنایت را از هم میربایندو نیروی دل سوخته گان را نیز به خدمت می برند.

بیهوده نیست که  فربه شدگان در عیش و نوش وقدرت، خود و نسل های میراث دارشان در حال و آینده و در گرمای آن ، زندگی اشرافی و طبقاتی می کنند.

بیهوده نیست که امروزه هر کس به نجات خود می اندیشد و در حد توانائی و دانائی اقدام به تغئیر سرنوشت خود می کند. بیهوده نیست که محروم ترین توده های رانده شده از کار و خانه و مزرعه ،… محکوم به ماندن در همان مختصات و اردوگاهها در ترکیه و اردن و لبنان و عراق ، پاکستان و ایران و سرزمینهای به خاک و خون کشیده شده در افریقا و آسیا ،…، هستند تا پس از توافقات بین المللی و سرکشیدن جام زهرتوسط خادمان مالکیت وگردن گذاشتن به پذیرش تقسیم قدرت وسرمایه و ثروت ، به کار بازگردانده شوند و تجربه نشان می دهد که دیر یا زود بازگردانده خواهند شد.

در پی این تحولات میبایستی دریافته باشیم که در فاصله این دوره ها و حاکمیت بلامنازع امپریالیستی بر جهان، دستان یاری دهنده گان به کارگران و زحمتکشان به اسارت کشیده شده،بسیار کوتاه شده است. امروز دستان بلند همکاری و همبستگی با کارگران و زحمتکشان با هر نام و نشانی ، در دستان کارگزاران جوامع اشغالگر، گرما و پاداش میابد و میگیرد.

کارگزاران علمی سرمایه جهانی موجودیت تاثیرگذار امواج پناهجویان را در پس تجاربشان از انقلابات تاریخ ساز جهان و بهاران ایران ، ترکیه ، لبنان ،افغانستان ، عراق، لیبی و…  دریافته است.بیهوده نیست که سالوسانه و پر سرو و صدا با جنگهای زرگری مشتی سیاست فروش پارلمانی و … به حمایت و مخالفت لفظی با این امواج ، اصرار میورزند و با هماهنگی رسانه ها؛ این زرادخانه های عظیم وبی بدیل خود ،چهره های تاثیرگذار در اشغال وکشتار های دسته جمعی را با بزرگنمائی نمایشی دفاع از پناهجویان ،قهرمان و ناجی می سازند و در بوق و کرنای خود می دمند تا پناهجویان و همگان  مطلع گردند که مدافعانی نیز در سطوح رهبری جوامع دارند تا مرحمی بر زخم های آنان بگذارند و به صبر و شکیبائی بکشانند.

اگر مدعیان واقعی تغئیر در این و آن جوامع با دهها دلیل قانع کننده نتوانستند راهی به بردن آگاهی در درون تمامی اهالی طبقات هموار کنند، اما کارگزاران سرمایه در فاصله جنگ های تاکنونی شان  آموخته اند و تجربه کرده اند که میتوانند انبوهی از ساکنان محلی وپناهندگان را به وابستگی و تحمیق و توهم به خود بکشانند و آنان را در زمان و مکان مشخصی اهرمی برای تسویه حساب های حال و آینده با رقبای ژئوپلیتیک و تشدید تحمیق وفلاکت عمومی بدل نمایند.

در شرایط کنونی ادامه جنگهای امپریالیستی دول متخاصم و رقیب، اجتناب ناپذیر است واوضاع میدانی جنگ های کنترل شده نیابتی در سوریه و خاورمیانه میرود تا با چراغ سبز امپریالیسم چین و با ورود مستقیم روسیه به صحنه نبرد ، می تواند از اشکال جنگهای کنترل شده نیابتی بسرعت خارج گردیده و به رویاروئی نظامی بین سهامداران جهانی سرمایه و قدرت بیانجامد و با بحران فزاینده ائی که جوامع متحد غربی  را در برگرفته است ،میتواند در تقسیم مجدد مناطق اشغالی به زیان ائتلاف امپریالیسم غرب و همپیمانانش در شرق اروپا و… و ارتجاع سلفی– وهابی و سنی و… کشیده شود و بگونه ائی دیگر رقم بخورد.

امروز در روند برنامه ائی تدارک دیده شده در سراسر جهان ،ارتش های متخاصم امپریالیستی در مقابل هم صف آرائی آشکار و پنهان می کنند وبدون وقفه همپیمانان قدیم وجدید پیمان ناتو را با ارسال تجهیزات عظیم نظامی کشتار های دسته جمعی، تدارک می بینند ودر عین حال از همه گونه مخالفان درونی جوامع درگیر درجنگ دعوت به  اتحاد و همکاری مینمایند و یارگیری از همسایگان مناطق جنگی را ، با توسل به توافق و همکاری ، با خرید و تهدیدو تحمیل و …  در دستور کار کارگزاران قرار داده اند و پیش میبرند.

روشن است که اروپای متمدن آن بخش از مهاجران و رانده شدگان هم پیمان و وفادار خود در درون  این امواج را به چشم دیگری نگاه میکند.همانگونه که در مقطع دهه 60 به انبوه سلطنت طلبان فراری و … نگاه مینمودند تا به بقایای جان بدربرده از کشتار و سرکوب نیروهای کمونیست و… یا به فراموش شدگان فلسطینی و…و آفریقائی که دربیابانهای لیبی و الجزایرو …از تشنگی وگرسنگی و بی درمانی جان میسپارند و در دسته های دهها نفره سوار بر قایق های کهنه و فرتوت به قعر دریای مدیترانه فرو میروند، نگاه دیگری دارند .

شدت گرفتن جنگهای جاری ،ترکیب اجتماعیِ انبوه درهم فشرده رانده شدگان ،همگامی گسترده رسانه های عمومی برای آماده سازی ساکنان محلی درپذیرش پناهجویان ،حضور شبانه روزی کارگزاران دولتی چپ و راست درمقابل رسانه ها در توضیح و جرح و تعدیل مسائل و مشکلاتی که این امواج در اینگونه جوامع ایجاد میکندو ارائه راه حل های بازدارنده و بلاتکلیف ساز برای جذب و دفع پناهندگان ، علیرغم بازگذاشتن دروازه های خروج و ورود و سرعت بخشیدن به خروج منتخبین از اردوگاهها با دادن امکانات تدارک دیده شده حمل ونقل و از همه مهمتر روند رو به رشد تبلیغات و فرهنگ نظامی در همه جوامع و بلاخص روند صعودی آن در جوامع اروپای غربی و اقدامات گسترده سربازگیری از رانده شدگان و…درمرزهای اروپای شرقی؛ رومانی و لهستان و اکراین وحضور چشمگیر و نفس بر نقل وانتقالات عظیم نظامی به مراکز درگیردرجنگ،..،  همه و همه نشان از این میدهدکه فجایعی به مراتب عظیمتر درانتظار دهها میلیون مردم منظقه درخاورمیانه وکشورهای تازه تخریب شده اروپای شرقی و… است.

امروز به روشنی توسط کشورهای اصلی عضوناتو و هم پیمانانش مثل ترکیه ، عربستان ، قطر و… ، گردانهای مزدوران محلی وجهانی داعش و سایر  بازمانده گان متشکل از دوران فرهنگ توحش این قرنها ، همچنین بسیاری از نیروهای مترقی ودموکرات ، ملی و مذهبی ، قومی و قبیله ائی و طایفه ها… با دریافت سلاح و مهمات جنگی از جنگ سازان و سودبرندگان جهانی از آن ، رو در روی هم و در میانشان میلیونها تن از کارگران و زحمتکشان  محروم از آموزش ،درمان ، نان ، آب و آزادی،..، قرار گرفته اند . بدون هیچ تردیدی ادامه این جنگها هدفش تخریب و ویرانی هرچه بیشتر و کشتاری هرچه گسترده تر ودهشتناکتر از نیروهای مسلح طرفین درگیر در قدرت محلی است که آغاز شده است و موجبات حذف فیزیکی و یا فرار و مهاجرت سازمانهای و مجامع و عناصر طبقاتی و مترقی و … را از صحنه نبرد فراهم میآورد. کشتار و تخریبی که ضایعاتش در ابعاد اقتصادی ،سیاسی ، فرهنگی و معیشتی این جوامع نه طی امروز و فردا ،بلکه در قرنهای بعد نیز برجای خواهند ماند.

 نمایش گسترده از صفوف پناهندگان با پای برهنه دربیابانها وخیابانها و جاده ها ،سوار برقطارو اتوبوس و …، خسته و گرسنه و تشنه و سرما زده، زیر سیم های خاردار مرزهای بازدارنده  ، تصاویر دراماتیک صدها تن از پناهجویان بر روی قایقهای فرتوت و شکسته و مغروق در آبهای اطرافش ،… ،نمایش نعش کودکان و …در سواحل امن ،آنچنان پرداخت و برش شده اند که پنداری میلیونها تن به دلیل یک فاجعه طبیعی ناگزیر به فرار از جوامع خود شده اندو اروپا و آمریکای متمدن وانساندوست وکارگزاران دولتی و بخش های خصوصی اش، کار انتقال آنان را به مراکزی امن به عهده گرفته است .

 این نمایشات بی وقفه و روزمره دردآور و روان آزار، فرصت مناسبی را در اختیار „جهان متمدن“ قرار داده است که دموکراسی مرگبار و ویران کننده اهدائی خود رابا زیبا ترین کلمات و اشکال مناسبات انسانی تزئین نمایند و بفروش برسانندو برچشم مردمان نگران خودی که تاکنون دراشکال مختلف علیه جنگها اعتراض نموده اند،خاک بپاشندونیروی اعتراض شان را به نابودی و ضعف بکشانند . با این نمایشات توانسته اند نیروهای مترقی و انسان دوستان این جوامع رااز مسیر اصلی نقدجنگهای امپریالیستی خارج نموده به مجرای برنامه ریزی شده حمایت از پناهندگان و رانده شدگان و نیروهای راست را در گسترده ترین ابعاد تاکنونی خود ،علیه پناهندگان و آنان به صف بندی رو در رو بکشانند و نیروی آنان را به اصطحکاک و استهلاک برسانند . نیروهائی که دلائل واقعی فرار انسانها را خواسته یا ناخواسته با مغزشوئی بی وقفه رسانه ها از اندیشه  خود زدوده اند . و این فرصتی است که کارگزاران جنگی حفظ سرمایه  میتوانند در فضای رقت احساس و توهم ، ناخودآگاهی تحمیلی و کور چشمی عمومی ، بر طبلهای جنگ بکوبند ؛ و باز هم برای „نجات بشریت“ به جنایات بیشتر صاحبکارانشان رنگ آزادی و انساندوستی و حقوق بشری  بزنند .

نه تنها سران و کارگزاران دول غربی  و شرقی ؛ این جنایتکاران علیه بشریت معاصر بلکه همچنین رهبران و سازماندهندگان دستگاه های تفتیش عقاید مذهبی و کارگزاران و مجریان دول شبه بورژوائی جوامع درگیر در جنگ ، خود  نقشی مشترک در این جنایات داشته و  دارند .نقشی که تدارکات و نقل و انتقالات بیوقفه جنگی نشان میدهد که هنوز به پایان نرسیده است . و باید به پایان رسانده شود!

بر متن چنین شرایطی است که امواج مهاجرت شکل میگیرد. در چنین اوضاع و احوالی که هر کی به فکر خویشه ،بدیهی است که آنها که ازامکانات و ارتباطات لازم برای خلاصی ازجهنم زندگی در این جوامع و اردوگاهها و… برخوردارند، دیگران را با سرنوشت غمبارشان رها کرده و خود به راه میافتند تا شاید به سعادت فردی خویش در امن ترین و ثروتمند ترین نقاط جهان دست یابند.

راستی چند درصد از … رانده شدگان و پناهجویان دهه 60 ، در این اماکن امن و ثروتمند ، به سعادت فردی و امنیت رسیده اند و امروز چه نقشی را در جوامع اصلی خود دارند؟

امروز و…. و مناسبات حاکم، میراث ننگین و خونین وفاجعه سازی است که جهان امپریالیستی ونئوفاشیستی غرب و شرق و متحدین شمال و جنوب ،همراه و هماهنگ با حاکمان و پاسداران جعل و جهل در جوامع به جنگ کشیده شده، مثل فلسطین ، لبنان ، عراق، افغانستان ، ایران ، ترکیه ،لیبی ، مصر ،یمن ،سوریه و اوکراین ویوکسلاوی و…در افریقا و آمریکای لاتین،برای اکثریت کارگران وزحمتکشان به ارمغان آورده است.

این مناسبات ، بدون همکاری و همراهی و نقش پذیری احزاب و سازمانها و مجامع صنفی و سیاسی روشنفکران چپ ؛درقامت احزاب سوسیال دموکراسی،کمونیستی وسوسیالیستی پارلمانی و بدون چشم پوشی بهر دلیل سایر نیروهای غیرپارلمانی ضدفاشیسم و ضد راسیسم و ضد جنگ و….در همه اقصی نقاط جهان ،نمی توانست تاچنین حد مخرب ونابودکننده و فاجعه آفرین باشد .نمیتوان و نباید این همسوئی را در مناسبات طبقاتی نادیده گرفت .

و چپ؟

چپ منفرد و متشکل و مستقل از دولت و پارلمان ، ازراست تا چپ چپ اش با آگاهی نسبی از چرائی این مناسبات، در حالیکه در خلوت رسانه های خود بخشا چون شیر می غرد و علیه استبداد و جنگ سازان وجنگ طلبان،فریاد می زند،متقاضی قطع فوری جنگ از طرف سودبرندگان ازآن اند.  چپی که در عدم دریافت پاسخی برخواسته هایش ، خشمیگین میشود، بر سر و دیوار قفس با مشت می کوبد که دری بکشاید. به کجا؟ مهم نیست. مهم این است که دری بکشاید تا شاید هوای تازه برعرق شرم چهره زرد شده اش بخوردو نفسی تازه کند.

چپی که خود را رادیکال میخواند و آتش و شعله را برای همه شهرها شعار میسازد…،با چشم بستن بردلائل واقعی فرار انسانها ،ازدولتیان و کارگزارانش و از مردمان جوامع خودی میخواهد که به یاری پناهجویان بشتابند و امنیت و آسایش آنانرا تامین کنند، دولتهائی که خود بخشی از سبب سازان  این جنایات علیه بشریت اند ،مردمانی که با توهم و خوشباوری نسبت به یاری دولتهای مورد وثوقشان ، دل برای پناهنده می سوزانندو خواستار آرامش و صبر آنان هستند تاکمک های انساندوستانه را در آغوش بگیرند.

و چپ رانده شده از سرزمین ها ، کنده شده از جایگاه وتکیه گاه ، ممنوع شده از موقعئیت و ارتباطات ، تحقیر شده از جسارت و شهامت ، تبعیدشده از معرفت و هویت واقعی و تاریخی اش،…در سرنوشت این پناهجویان، ضعف و ناتوانی وبی کفایتی و سردرگمی خود را می بیند و خشمگین می شود.

این همان چپی است که حاکمیت فاشیستی جمهوری اسلامی را تا همین لحظه ضد امپریالیست میخواند و از آن دفاع می کند ، این همان چپی است که حضور امروز خود وعروج تاریخی ارتجاع  در ایران و….و سوریه را علیه دیکتاتوری محمد رضا شاه ، ظاهر شاه ، صدام ،قذافی ، مبارک ، اسد ،انقلاب نامیده است. امروز از خشونت بری است و مهر و مهرورزی و همزیستی مسالمت آمیز و کار بیدغدغه سیاسی را تبلیغ و ترویج می کند .این همان چپ سرنگون طلبی است که کشتار و راندن مردم  فلسطین ،افغانستان ، عراق ، لیبی ، سوریه ،… را علیرغم آگاهی و دسترسی به اسناد و مدارک تاریخی ،مبارزه با تروریسم و دفاع از مدنیت مینامد  این همان چپی است که مرگ قذافی را شادباش گفته است وبرای ویرانی لیبی هورا کشیده است . این همان چپی است که سرنوشت میلیونها کارگر ازکار بیکار و رانده شده و آواره شده  و محکوم به مرگ با اعمال شاقه را در اردوگاههای پناهندگان و در اردوی گردانهای ضدانقلاب داخلی نمی بیند …  و زیر سلطه بمباران تبلیغاتی ضد طبقاتی و نگرش عموم خلقی و در تناقض با تغئیرطلبی کمونیسم ،نه برای بمباران وگلوله باران شهرهای دنباس و نه درقتل و سوزاندن زنده زنده مبارزین بدست جوخه های فاشیستی اوکراین که باحمایت بورژوازی محلی وناسیونالیست های سلطنت طلب انجام پذیرفته است ونه در قتل و غارت مردمان توسط اوباش مسلح در خیابانهای ونزوئلا و نه در محاصرۀ اقتصادی همگانی آنان در خانه و کارو… توسط سهامداران قدرت،…، حتی در حرف نیز خواهان به پاخاستن جهانیان نشده است.

چپ رانده شده ائی که با زمین گذاشتن مسئولیت اش نسبت به جامعه اش، جان خود بدر برده است ، مسئولیت غرب را با ذکر جنایاتش یادآوری می کند تا مسئولیت خود را در افکار عمومی به فراموشی بسپارد که انبوه پناهجویانی که به سمت غرب سرازیر شده اند بخشا محصول کار ناآگاهانه خود همین چپ نیز هست . تا به فراموشی بسپارد که جنبشی که در کشورهای عربی و شمال آفریقا براه افتاد بخشابا سیاست ناآگاهانه او بود که „برای خلاصی از شر دیکتاتورها “ دست بیعت ارتجاع و فاشیسم را فشرده است و به پیاده نظام بزرگترین تجاوزات بورژوازی هار متمدن و پیمان نظامی اش، ناتو، بدل شده است.

و چپ پارلمانی درصفوفی بزرگ از انواع عناصر مدعی سوسیالیسم،مائوئیسم، تروتسکیسم ،در خدمت به استمرار مناسبات طبقاتی سرمایه و مالکیت،…در دولت های مشترک اکثریت بر سرنوشت میلیونها انسان حکم میراند و سیاست و تدبیر می کند و امر مبارزات طبقاتی را درجهانِ عمیقا نابرابرِ امروز ، تابع جدال بین مدرنیته وسنت، بین آزادی فردی و دیکتاتوری،بین حقوق فردی و بی حقوقی، بین سکولاریسم و مذهب ، تابع  جنگ و آشتی بین اسلامی و یهودی و مسیحی …میشناسد و خلاصه اینکه ، همگام با نمایندگان راست ترین نیروهای متشکل و منفرد پارلمانی، رهائی انسان از زیر سلطه استبداد استعمار واستثمار را به تابعی از تحقق لیبرالیسم متعفن امروزی بدل نموده است.

چپ به مفهوم عام آن حداقل نیم قرنی است که با قدرت یابی بخشی از پیشکسوتانشان در پارلمان و دولت و حاکمیت ، از هویت تاریخی انقلابی خود گسسته است و جایگاه ویژه بخشی ازروشنفکران طبقه حاکم را کسب کرده است و در جایگاه چپ از عایدات حقوق دولتی امروز تا آینده آن ، خود و نسلهای بعدیش ، بهره گرفته است و می داند مادامیکه دولت و طبقات وجود دارند بهره خواهد برد وسخنگوی بی خطر قربانیان سیستم و خدمتگزار سرمایه خواهند ماند.

اگر بپذیریم چنگ و ویرانی و کشتار های دسته جمعی ، تحمیل ضعف و فقر اقتصادی  و حقارت و به آواره گی و جابجائی  کشاندن میلیونها انسان کار و زحمت … ،اسناد جنایات بی شمار امپریالیسم جهانی و اقمارش است، باید بپذیریم که اسناد خیانت و ورشکستگی و افلاس سیاسی و اخلاقی همه گونه مجامع متنوع چپ نیز هست.

مهندسی تشدیدبحران پناهندگی جاری و آماده سازی گردانهای گسترده ائی از مزدوران متشکل در ارتشهای منطقه جنگی- ترکیه و عربستان  و مارش لحظه به لحظه اوج گیرنده آنان در ورود به یک جنگ زمینی و….و هیاهوی بی وقفه رسانه های امپریالیستی پیرامون آن پرده ساتری است که استراتژی تشدید تشنج و خشونت از سوی غرب را برای حضور دائم در مناطق اشغالی در جوامع نفتی و سایر اهداف بلند مدت آنرا  از چشم رانده شدگان جوامع در حال جنگ و انسان دوستان جوامع خودی پنهان می سازد.

پیشبرد  استراتژی نظامی جاری فاجعه ائی است که ضایعاتش در آینده ، برای میلیونها جنگ زده و رانده شده به مراتب وخیم تر از حال خواهد بود. افشاء و طرد قاطع عوامل ایجاد فجایع تاکنونی در خاورمیانه و شمال آفریقا و…و  قطع دستهای دخالتگر مهاجمان و مزدوران اشغالگر از سرنوشت مردم منطقه نخستین پیش شرط برای جلوگیری از فجایع بزرگتر آینده است.

استراتژی نظامی جاری با تحمیل فاجعه تخریب و ویرانی و …و کوچاندن میلیونها انسان ، جزء پذیرش بربریت حاضر و تداوم آن راهی باقی نمی گذارد. بپذیر و یا نابود شو!

بدین ترتیب شرکت در جبهه گسترده ضد انقلاب داخلی و خارجی تنها راهی است که باز مانده است. بیهوده نیست که توده کارگران و زحمتکشان عموما به این جبهه ها می پیوندند تا راهی به رهائی خود ، تدارک بینند.

نقد و تغئیر آن یعنی نقد و نفی بربریت ؛ یعنی شرکت مداخله گرانه و همگانی نیازمندان در جبهه انقلاب ؛ یعنی شرکت آگاهانه در تکامل ساختمان سوسیالیسم معاصر .

شرکت در جبهه انقلاب به یک رهبری متشکل و آگاه ، مورد اعتماد و قدرتمند در جنبش کارگری و همیاری جنبش متشکل و تغئیرطلب کمونیستی نیازمند است که عمدتا در جوامع درگیر ،در اولین گام به زیر ضرب کشتار و نسل کشی برده میشوند و جامعه را خلع سلاح آگاهی طبقاتی می کنند.

با ضعف و پراکندگی جنبش کمونیستی، با سرکوب مداوم و بی وقفه فعالین و رهبران جنبش کارگری ، با بیکارسازیهای تنبیهی و به انفعال کشاندن وسیعترین اقشار کار و زحمت ، …بیهوده نیست که عمده مجامع روشنفکران چپ مدعی در نفی خصم طبقاتی خودی با مجاز شمردن همکاری و همراهی در پناه آتشبار بورژوازی هاری که ظرفیت وحشیگری آن از همه و هر گونه ارتجاع مذهبی، به مراتب ویرانگرتر اند و کارنامۀ آنان از کارنامۀ تمام تاریخ ارتجاع  سیاهتر است، خواسته یا ناخواسته تبدیل به نیروی پیاده نظام آنان میشوند و به مسیر جبهه ضدانقلاب می پیوندد. ضدانقلاب هاری که با بنیاد و تکامل ناتو، متجاوزترین و قدرتمند ترین پیمان نظامی تاریخ بشر را حدادی کرده است و با سلطه بر شریانهای اصلی زندگی در جهان معاصر، به قادر مطلق تعیین سرنوشت بشر بدل شده است.

نه فقط کمونیستها که هیچ انسان منفرد و متشکل آگاه وآزادیخواهی مجاز نیستند که در جنگ دول متخاصم بورژوازی ، درجنگ با خصم طبقاتی بیگانه و خودی  ؛ با هرگونه متجاوزین خارجی و ارتجاع و فاشیسم مذهبی ، … متحد وهمسنگر شوند و در جبهه مشترک به جنگ ، بپردازند.

هیچ انسان آگاهی مجاز نیست با نفی جنگ و دول متخاصم ، بی طرفی اختیار کند و گوشه عزلت گرفته و در انتظار تغئیر شرایط سال شماری کند و یا کوله بار خود را بکول گرفته ، فرار را برقرار ترجیع دهد و انبوه میلیونی کارگران و زحمتکشان را که تحت سیطره جنگ و استبداد استثمارند از بار همراهی و همیاری ، آموزش و سازماندهی طبقاتی محروم کند و به انفعال و گردن گذاشتن به وضع سابق که بدتر نشود ، بکشاند که آلوده راست روی و چپ روی نگردند .

سعادت توده های محروم در خاورمیانه و در سراسر جهان ، در گرو مبارزه برای یک خاورمیانه متحد ، یک جهان متحد سوسیالیستی است. سعادت همگانی و همه جانبه انواع انسان ، تنها می تواند محصول مبارزه متحدانۀ وسیع ترین توده های کارگران و زحمتکشانِ خودِ یک جامعه و خاورمیانه و جهان  باشد. همان تودۀ کارگران و زحمتکشانی که امروز در پی جنگ و ویرانی و از دست دادن هستی شان ، برای نجات خود و خانواده از فقر و گرسنگی و مرگ  به کار و مزدوری در صفوف مهاجمان متحد ، فرار و مهاجرت و پناهجوئی و یا در خدمت خصم خودی درآمده اند و به سرباز و پاسداری جان نثار در دست صاحبان سرمایه و قدرت بدل شده اند . همان تودۀ کارگران و زحمتکشانی که می توانند با قدرت آگاهی و اتحاد خود چرخ سرنوشت فلاکت بار خویش و جامعه را از حرکت بازدارندو سنگ بنای آینده ای روشن را پی ریزی کنند.

آیا موقعئیت و شرایط حاکم بر توده کارگران و زحمتکشان در … درخاورمیانه ،… و واکنش آنان ، نشانی از آگاهی عمومی آنان از سوسیالیسم سعادت بخش است ؟

حتی اگر هیچ نشانی نداشته باشند ، چه باک که می توانند بیآموزند.

کرسی های استادی بسیارند اما آموزگاران دانا و شریف نادرند !

“ هیچ نیروئی مگر نیروی بیداری و هوشیاری ملت خوابزده نمی تواند در جهت اقدام ، مقاومت کند ، بستیزد و به برد نهائی برسد“ سعید سلطانپور

 

تدارک گسترده ترین اتحادعمل درهمدستی رفیقانه باتوده ها، در تدارک بلندترین سقف مشترک فرهنگی دربردن وانتقال وگسترش آگاهی طبقاتی در درون مناسبات تمامی اهالی،شرکت درتدارک سازمانیابی و سازماندهی جنبش های کارگری و اجتماعی درگسترش وسیعترین مناسبات دموکراتیک طبقاتی؛درگسترش وسیعترین آزادیهای فردی و جمعی ، تضمین امنیت و رفاه عمومی بدون قیدو شرط و تبعیض ،در نقدو نفی مناسبات ضد بشری نظام سرمایه داری ،در اقدام آگاهانه و پیگیردر تجدید سازمان جنبش کمونیستی نوین،…،در جهت تغئیر شرایط و موقعئیت تحمیلی جاری است و موضوع کار اشتراکی کمونیستها است.  کاری که با …. و نسل کشی از آنان ، و تبدیل بسیاری از جوامع به زندان بزرگ کارگران و زحمتکشان ، بر زمین افتاده است و بدست گرفتنش غیرممکن به نظر  میآید.

حتی اگر غیرممکن !

در کوه ناممکن ها میتوان ومیبایست به رهائی از موقعئیت و شرایط  خفقان آورتحمیلی ،نقبی زد!

 آری  معجزه ! معجزه آگاهی!

چگونه؟

تردید ندارم که بسیاری از رفقا و آگاهان اندیشمند جنبش کمونیستی ، در مراسم تنهائی خود ، در اندیشه علنی و پنهانی خود ، در مجامع مورد وثوق خود ،آگاهانه تر از من و امثال من که بر بستر دانش پراکنده شان و تجارب زندگیشان ، تحت تاثیر مشاهدات روزمره شان دردمندانه فریاد می نویسند و فریاد میزنند ، به نکات فوق ، جامع تر وعلمی پرداخته اند و منعکس نموده اند . آنچه که آمده است در واقع شاید پژواک دهها باره بخشی از نظرات آنان است  .

تغئیر موقعئیت و شرایط حاکم از حیطه توان یک فرد ، یک سازمان ،… یک حزب سیاسی و انقلابی و … خارج است به کاری مشترک و تاریخی با شرکت همه مدعیان واقعی جنبش کمونیستی در ایران و …. نیاز دارد .

وقایع تلخ جاری در خاورمیانه و … و روند رو به گسترش جنگ و خشونت فاشیستی در جهان، ضرورت فوری به دست گرفتن این وظیفه ی پایه ای را به دردناک ترین وجهی به همه گونه انسان آگاه و آزاد وکمونیستها یادآوری می کنند.

پیش بسوی تدارک کمونیستی تجدید سازمان جنبش نوین کمونیستی ایران و جهان در پاسخ به چگونگی تغئیر جهان در عصر معاصر!

05.02.2016-  جهان