سخنرانی مژده ارسی در مراسم یادمان جانفشانان دهه شصت در مونترال: به یادآر!ـ
یادآوری گذشته پدیدهای است که برای حکمرانان وسلطه گران و همچنین مقاومت در مقابل آنان امری مهم و ویژه است. دولتها تلاش دارند حوادث و رویدادهای مشخصی را در حافظه ها ثبت کنند. این امر با ساخت مجسمه ها، برگزاری سالگردها، نام خیابانها، کتابهای درسی و… عملی میشود. مقاومت در برابر این یادآوری اجباری سیستم حاکم، تلاشی است، برای یادآوری رویدادهایی که با قصد، به دست فراموشی سپرده میشوند.
ـ1- پیشینه بحث
در سالهای اخیر، تلاشهای زیادی در جهت روشنگری پیرامون واژه شناسی، خواستهها و تجربیات مختلف در زمینه یادمانه تاریخی و گروهی، صورت گرفته است. بحث کنونی نیز، قدمی دیگر برای ژرفابخشی و گسترش مباحثات پیشین است. به همین دلیل، در آغاز اشاره گذرا و کوتاه به پیشینه بحث در این زمینه خواهم داشت.
- ـ 1ـ جنبش دادخواهی بهعنوان امری طبقاتی، تاریخی و اجتماعی
یکی از منابع اصلی که مسئله جنبش دادخواهی را در پیوند با برش طبقاتی، تاریخی و اجتماعی طرح کرده است؛ سند مشترک ارائه شده تحت عنوان « جنبش دادخواهی از چشمانداز رهایی بخش»[1] است. در این سند، بر این نگرش تاکید شده است که جنبش دادخواهی بایستی بهعنوان امری در پهنه تاریخی و اجتماعی درک شود. این بحث برپایه تجربیات و تبادل نظرهایی صورت گرفت که یادمانه یا حافظه را امری تاریخی و درازمدت میفهمد و گذار از مرحله فرهنگ شفاهی به یک یادمانه فرهنگی را بخشی از دستور کار کنشگران جنبش دادخواهی میداند. از جمله محورهای اصلی این سند، نشان دادن پیوند یادمانه تاریخی و فرهنگی از یک سو با نقش اجتماعی فرد فرد ما، و از سوی دیگر تغییر سیستم ارزشی جامعهای است که از درازنای سالها سرکوب بیرون آمده است.
- ـ2ـ علیه معافیت از مجازات، مژده ارسی[2]
همان گونه که اشاره شد، موضع گیری سند جنبش دادخواهی، برپایه بحثهای پیشین بود. از جمله مقاله «علیه معافیت از مجازات». من در آن مقاله به نقد جملات و خواستههای تکراری مانند دعوت به „فراموشی گذشته“ و „زیستن در وضعیت موجود“ پرداختم. استراتژیهای مختلفی که در کشورهای دیگر جهان مانند پرتغال، اسپانیا و یونان آزموده شدهاند و ناکارآمدی این رویکردها در پاسخ به نیازهای جامعه ایران پس از سرنگونی جمهوری اسلامی را مورد اشاره قرار دادم. علاوه براین، تجربه امریکای لاتین و آفریقای جنوبی در مورد معافیت از مجازات بعد از فروپاشی حکومتهای دیکتاتوری نشان داده است که جان بهدربردگان و قربانیان گذشته در عمل به حساب نمیآیند.
از آن فراتر، اشاره داشتم به سازشهایی از سوی رژیمهای انتقالی که زمینه را برای بازگشت تدریجی فاشیستها و سرکوبگران به مسئولیتها و موقعیتهای پیشین خود فراهم میسازند. به عنوان مثال از میان حدود 30 کمیسیون حقیقتیاب، دو کمیسیون در اوگاندا و بولیوی هیچ گزارشی ندادند، بقیه نیز در دهههای 80 و 90 میلادی فعالیت محدودی داشتند. نمونه پرو، از معدود تجربیاتی است که بازجویی درباره کشتارها و شکنجهها به صورت علنی پیش رفت و نام جنایتکاران به اطلاع افکار عمومی رسید. بررسیهای موردی نشان میدهد که در اغلب قریب به اتفاق کشورها «قوه قضائیه یا رژیمهای این کشورها نمیتوانند و یا
نمیخواهند برای غلبه براین گذشته خونین، برخوردی عادلانه و حقیقتجویانه با جنایاتی که علیه بشریت در این جوامع اتفاق افتاده، انجام دهند…»
- ـ3ـ آواهایی از ناکجاآباد برای ستارگانی بینام، همایون ایوانی[3]
با توجه به عدم توافق عمومی برروی ترمینولوژی و تعاریف کلیدی بحث یادمانه فردی، جمعی، تاریخی و فرهنگی، این مقاله تلاشی است برای دستیابی بهنظمی منطقی در این مباحثات.
در این مقاله یادمانه فردی، «ما» و مسئله «فراموشی»؛ یادمانه اجتماعی و یادمانه ملی؛ یادمانه گروهی و یادمانه فرهنگی مورد بحث قرار می گیرد. ویژگی دوره تاریخی کنونی، حضور همه سطوح یادمانه از سطح فردی تا سطح فرهنگی آن درباره کشتارها و سرکوب جمهوری اسلامی از آغاز روی کارآمدن تاکنون است. این لحظه در تاریخ سیاسی کشور ما، در حال گذار است. «تا زمانی که آخرین شاهدان مستقیم کشتار سراسری زندانیان سیاسی ایران زندهاند، یادمانه از تمام سطوح خود تشکیل میشود: یعنی به عنوان “یادمانه تجربی فردی“ که توسط جان بهدربردگان تجلی مییابد؛
بهعنوان „یادمانه اجتماعی“ تمامی افرادی که دوران ستمکاری و هراسافکنی جمهوری اسلامی را تجربه کردهاند؛ مانند بازماندگانِ جانفشانان و جانباختگان این کشتارها؛
به عنوان „یادمانه گروهیِ“ نیروها، اقشار و طبقات اجتماعی که در چالشهای چند دهه به نحوی مستقیم یا غیرمستقیم در معرض این تجربه قرار گرفتهاند و نیز به عنوان یادمانه فرهنگی»
ـ2- یادمانه و چرخشهای سیاسی و اجتماعی در دوره معاصر
با توجه به بحثهای مورد اشاره بالا، نیاز به گسترش آن، در دوره کنونی با توجه به رخدادها و دگرگونی فضاهای سیاسی و اجتماعی در سطح ایران و جهان بیش از پیش دیده میشود.
ـ2-1 یادمانه گروهی و شرایط محیطی و اجتماعی
هالبواکس جامعه شناس و فیلسوف فرانسوی
(Maurice Halbwachs 1877-1945)
در برخورد با نظر فروید که عمدتا روانشناسی را در حیطه فردی ارزیابی میکرد؛ نظریه „یادمانه گروهی
„kollektiven Gedächtnisses
“ را بحث و گسترش داد. از نظر او تفکر اجتماعی بهطور عمده یک یادمانه است و محتوای آن کاملا از یادآوری اجتماعی تشکیل میشود. هالبواکس این نکته را برجسته میکند که تنها یادهایی و فقط بخشی از آن یادها باقی میمانند که جامعه در هر دوره، در چارچوب سیستم و شرایط معاصر خود قادر به بازسازی آن میباشد.
بنا بر این نظر، تاریخ از یک دوره تا دوره دیگر از نو دستکاری میشود. این دستکاری بدین منظور صورت میگیرد که تاریخ با شیوه تفکر جاری انسانها و تصوراتشان از گذشته تطابق یابد. گروههای مختلف اجتماعی مانند خانواده، مذاهب و یا طبقات مختلف هر کدام حافظه گروهی خاص خود را دارند. فرد برای این که بتواند یادآوری کند، به چنین فضاهای اجتماعی نیازمند است. زمانی که گروه اجتماعی از هم بپاشد، حافظه و همچنین یادآوری وابسته به آن نیز ناپدید میشود. یعنی ساز و کار یادآوری، خود را با دگرگونی شرایط اجتماعی تطبیق میدهد. از این نظر هالبواکس بر وجه اجتماعی یادمانه تاکید دارد.
هالبواکس هم چنین به ارتباط تنگاتنگ یادمانه با مکان تاکید میکند. نمونه بارز آن ارتباط خاوران (به عنوان محل) با کشتار 67 در ایران به عنوان نمادی از یادمانه گروهی است. نمونه دیگر، تبدیل برخی از زندانها به موزه در جمهوری اسلامی است، تا از نقش و تاثیر وجودی آن کاسته شود و بدینسان از شکل گیری بخشی از یادمانه تاریخی درباره سالها سرکوب و شکنجه در درون همین حکومت جلوگیری و نگاهها را بر رژیم قبلی متمرکز کند. تجربه کشورهای دیگر، از جمله فاشیسم در آلمان، براین ارتباط تنگاتنگ یادمانه با مکان دلالت دارد. برای نمونه اردوگاههای مرگ، برای به تصویر درآوردن ضدانسانی بودن فاشیسم با انبوه کورههای آدم سوزیاش، کمک بزرگی برای نسل جدید است، که این فجایع را به صورت مستقیم تجربه نکرده و از طریق میانجیهایی مانند محل اردوگاههای مرگ، کورههای آدم سوزی، موزهها، عکس و فیلمهای مستند آن دوره، این لحظات را تا حدودی به تصویر
میکشد.
عدم حضور یا تغییر محتوای یکی از این عوامل، نظیر مکان رخداد این جنایات، گرچه قادر به نابودی کامل یک یادمانه تاریخی نیست، اما به سهم خود اثری برای کم رنگتر شدن آن خواهد داشت. به همین دلیل، پافشاری و دفاع از حق خانوادهها برای تجمع در خاوران و دهها و صدها خاوران دیگر در سراسر ایران، تنها نبایستی بهعنوان یک عمل سیاسی درک شود، بلکه بخشی از یک عمل و مسئولیت تاریخی و اجتماعی همه ماست.
از سوی دیگر، اگر یادمانههای مختلف از شفاهی تا فرهنگی، درباره یک جنایت در روند نسبتا طولانی شکل گرفته باشد، آنگاه
میتوان گفت با از بین رفتن محل جنایت این ارتباط تنگاتنگ کم رنگ شده، ولی یادمانه از بین نمیرود. به همین دلیل، همزمان با دفاع از حق خانوادهها و بازماندگان از کشتارها برای دسترسی به محل و اطلاعات مربوط به عزیزانشان که توسط جمهوری اسلامی به قتل رسیدهاند، همه ما، بایستی تلاش همه جانبهای را در عرصه مستندسازی، بازسازی فرهنگی و هنری این وقایع، و اجتماعی ساختن این حقایق در سطح داخل و خارج از کشور به انجام برسانیم، تا حاکمان موفق به پاکسازی یادمانه تاریخی ما درباره دهها سال سرکوب، کشتار و شکنجه نشوند.
ـ2-2 یادمانه شفاهی و یادمانه فرهنگی
جامعه شناس معاصر آلمانی، یان آسمان، „ساختار جمعی“ نظریه هالبواکس را پذیرفت. یعنی اجتماعی بودن شرایط گذشته و همچنین ارتباط با مفهوم „یادمانه گروهی“ را مطرح کرد. او در بررسیهایش بر نقش و اهمیت نوشته و مکتوب کردن تاکید دارد. «… روند به وجود آمدن حافظه فردی بدون ابزار خودش ممکن نیست. ابزاری که به وسیله واژگان و تصورات ساخته میشوند، ابزاری که فرد آنها را اختراع نکرده و از محیط خود وام گرفته است.»ـ
در جوامع بدون خط، اسطورهها، جشنها و آداب و رسوم نقش مهمی در حفظ یادمانه گروهی داشتند. ارتباط کلامی به شکل طبیعی از محاوره و ارتباط متقابل بین افراد به وجود میآید. ارتباطی که فرد، با شاهدان عینی برقرار می کند. این ارتباط محاورهای خیلی شکل یافته و قانونمند نیست.
این یادآوری که اغلب شفاهی است تاریخ80تا 100سال اخیر را شامل میشود، که بیشتر به صورت بیوگرافی انتقال مییابد. با مرگ شاهدان عینی، حافظه این دوران نیز از بین میرود. این یادمانه شفاهی اغلب ناروشن و نادقیق است.
در مقابل بایستی از یادمانه فرهنگی نام برد. «یادمانه فرهنگی، یک یادمانه بلندمدت است و میتوانیم آن را از یادمانه اجتماعی و گروهی تمایز دهیم. یادمانه فرهنگی، بیش از آن که از تجربه مستقیم، یا عمل یا تقلید برخیزد با نمادها پیوند خورده است. دوام یادمانه فرهنگی، بر بنیاد نهادهایی همچون کتابخانهها، موزهها و بایگانیها استوار است، که بر تصمیمهای مشخصی بازمیگردند که چنین یادمانههایی را تائید میکنند و باز میگسترند. چنین نهادهایی وابسته به کارهای تخصصی مانند موزه داری، کتابداری و یا پژوهشگران تاریخی هستند، که اسناد و گنجینههای فرهنگی را ذخیره میسازند و معنا میکنند و کارشان به تعبیری گسترده، نگاهداری و بازسازی یادمانه است. بار احساسی، شکلدهی موجز و استحکام نهادی؛ ویژگیهای مختلفی هستند که یادمانههای اجتماعی، گروهی و فرهنگی برآن استوار میباشند»[4]
در زمینه یادمانه فرهنگی، مقالهای درباره آثار نقاشی منوچهر شهابی ژرفای بیشتری به این بحث داده و با طرح یادمانه و هنر، به نقش هنر در شکلگیری یادمانه اجتماعی و فرهنگی می پردازد. هنر، پا را از تاریخنویسی کلاسیک که به جمعآوری فاکتها میپردازد، فراتر نهاده و از طریق بیان احساسی که با یادمانه اجتماعی ارتباط تنگاتنگ دارد، محتوای مرکزی را منتقل میکند. مثلا در تاریخ نویسی صرف، اسامی بیش از 15هزار اعدامی جمعآوری میشود. اما از طریق حافظه فردی هنرمند، و پل ارتباطی که با یادمانه گروهی برقرار میشود یک اثر هنری در باره اعدام بیش از 15هزار نفر خلق میشود. از آنجا که خلق این آثار هنری با احساس و زبان هنر انجام میشوند؛ تاثیر بیشتری بر زندگی ما دارند. چنین است که آثاری از این قبیل نقش بهسزائی در شکلگیری یادمانه فرهنگی دارند.
ـ2-3 سلطه، یادآوری و فراموشی
«روی دیگر سکه یادآوری، «فراموشی» است. وقتی یک انسان – و یک جامعه – فقط قادر به یادآوری وضعی باشد که آنچه را که در گذشته رخ داده است؛ در درون فضاهای ناظر کنونی بازسازی کند (به بیان ساده تر، گذشته را با حال و هوای محیطی امروزه بفهمد و تصویر کند)، پس به همان گونه دقیقا آن چیزهایی را فراموش می کند که در کنونه، فضای ناظری ندارد. (به بیان عامه، چنین روایتی از گذشته، «خریداری» ندارد.) به عبارت دیگر: فراموشی نیز با چنین محیط اجتماعی ای پیوند خورده است، در واقع فراموشی مشروط میشود به تغییر فضا و دگرگونی محیط که از طریق تغییرات اساسی در شرایط زندگی و روابط اجتماعی حاکم برآن به وجود میآید“[5].
اما فراموشی توسط حاکمان، نظریهپردازان و گاه حتی از جانب سرکوبشدگان تائید میشود و هر کدام با انگیزه و اهداف متفاوت.
نیچه فیلسوف آلمانی، میان اخلاق و یادآوری ارتباط میبیند و میخواهد انسان را از این درگیری اخلاقی -اجتماعی رها سازد. زیرا از نظر او، این حافظه، داغ آداب و رسوم، قطع عضو و قربانی کردن انسان را بر خود دارد. نیچه فراموشی را تحسین میکند چون به باور او از طریق فراموشی فضای نویی برای حکومت کردن به وجود میآید. در واقع نیچه یادآوری را با „وجدان معذب“ یکسان میبیند. یادآوری که با مجازات شکل گرفته. مانند آداب و رسوم وحشیانه همه مذاهب و غیره. در واقع نیچه به درونی کردن قدرت دولتی به وسیله فرد اشاره میکند. در جایی که، وجدان معذب، یادآوری و مجازات را با هم در ارتباط میبیند.
او معتقد است تنها انسانی که خود را از زنجیر خفتبار یادآوری و از وجدان معذب رها میسازد، توانایی به دست آوردن قدرت را دارد.
نیچه همچنین به نقش یادآوری میپردازد و علیه یادآوری به عنوان مومیایی کردن زندگی از طریق تاریخ سخن میگوید. از نظر او زندگی باید بر فراز تاریخ قرار بگیرد و به خاطر زندگی با گذشته بیفایده و بیمصرف وداع کند. نه این که مانند گاو همواره گذشته را نشخوار کند. نیچه از فراموشی فعال صحبت میکند. فراموشی که انسان آگاهانه تلاش دارد افکار و دورههایی از حافظهاش را خط بزند.
اما به نظر من اگر یادآوری یک حکم معین و از بالا توسط دولت ویا سیستم حاکم باشد، آنگاه این یادآوری برای به انقیاد درآوردن انسان هاست. و آنگاه میتوان به نیچه حق داد. اما یک حافظه آلترناتیو و مخالف از پائین هم وجود دارد. یادآوری میتواند با این حافظه یک ماهیت و کاراکتر آزادیبخش و رهایی بخش داشته باشد. حافظهای که مردم در آن خود را به عنوان سوژه تاریخی مشروعیت میبخشند. نمونه بارز این حافظه آلترناتیو، فرهنگ یادآوری و بازسازی و شکلگیری یادمانه جمعی درباره کشتار دهه شصت است. کسانی که خود را در مقابل مناسبات حاکم و فرهنگ و رسانههای حاکم قرار میدهند و تلاش دارند تا یادآوری مخالف را به وجود آورند و بدین سان فرهنگ مقاومت را بازسازی میکنند. در واقع این نظر نیچه نادیده گرفتن این موضوع است که فراموشی رویدادهای مشخص دردناک، به نفع قدرتهای حاکم و دولتهاست.
یان آسمان جامعهشناس معاصر آلمانی این نگاه نیچه را نقد میکند و معتقد است که نیچه امکان وجود کاراکتر رهاییبخش یادآوری را نادیده میگیرد. و او نیز به این نکته اشاره دارد، در مواردی که جنایاتی انجام شده مانند هولوکاست نمیتوان از نیروی شفابخش فراموشی حرف زد. سکوت در این موارد مشروعیت بخشیدن به جانیان و دولتهایی است که تلاش دارند فرهنگ فراموشی را در موارد مشخص جا بیندازند.
ـ2-4 قدرت، دولت: „یادمانه ملی“ در تقابل با یادمانه اجتماعی
اینکه چه کسی به یاد میآورد، ارتباط مستقیم به موضوع یادآوری دارد. در بحث ما میتوان آنانی که به یاد میآورند را به دو دسته تقسیم کرد، کسانی که مرتکب جنایت شدهاند و کسانی که مورد سرکوب و جنایت واقع شدهاند.
در مورد حافظه جنایتکاران باید گفت که آنان برخلاف کسانی که مورد سرکوب و جنایت قرار گرفتند، نه تنها تمایل به روشن شدن
موضوع در سطح عام ندارند، بلکه سعی میکنند بر جنایتشان سرپوش بگذارند. مانند کشتار 67 که سالیان سال در باره آن سکوت در پیش گرفته میشود یعنی „جانیان ساکت“
ـ2-4-1 سکوت به عنوان مرحله میانی
سکوت و عدم پاسخ گویی که اغلب تحت عنوان عدم یادآوری یا فراموشی توجیه میشود، کمتر نشانی از وجدان معذب دارد تا انگیزه، دلیل و منافع سیاسی برای این فراموشی.
سکوت اغلب تنها یک فراموشی ظاهری است (سکوت جمعی جنایتکاران نازی در آلمان، سکوت ج.ا. درباره جنایتش در دهه شصت و کشتار 67). البته این سکوت تنها یک فاز میانی است و این سکوت به هرحال شکسته و فراموشی جایگزین آن خواهد شد. فراموشی که یا نکات اصلی و مهم رویدادها را به یاد نمیآورد، یا این که با یادآوری غلط آنها قصد ساختن حافظه جمعی تحمیلی و تحمیق شده دارد. همان طور که هالبواکس میگوید: حتی فراموشی نیز نهایی و دائمی نمیتواند باشد. زیرا همیشه دلایل و عوامل خارجی میتواند وجود داشته باشد که این فراموشی ظاهری در حافظه فردی و جمعی را فرابخوانند. در اینجا نقش مهم و تعیین کننده زمان، نزد سکوتکنندگان دوباره روشن میشود.
اغلب این زمان سکوت بعد از جنایات و یا رویدادهای خاص بین 15 تا 30 سال است. آلایدا آسمان جامعهشناس معاصر دیگر آلمانی میگوید: این موارد برای توسعه یک زندگی نو و برای به خطر نیفتادن هویت جدید ساخته شده، سرپوشیده نگاه داشته
میشوند.
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که فراموشی و سکوت نه تنها گزینهای برای ایجاد یک یادمانه گروهی نیست، بلکه اغلب بدین منظور انجام میشوند که از به وجود آمدن چنین یادمانهای جلوگیری و آن را سرکوب کنند. پتر بروکه در کتاب „تاریخ به عنوان یادمانه اجتماعی“ میگوید: به جای شکلگیری یادمانه اجتماعی، جامعه به سوی یک فراموشی ساختاری یا اجتماعی سوق داده میشود.
ـ2-4-2 ارتباط میان حافظه و قدرت دولتی
همانطور که اشاره شد فاز سکوت و فراموشی ابدی نیست. دولتها تلاش دارند با بازسازی حافظه اجتماعی خاص خود، شرایط مناسب برای ثبات و ادامه حیات خود را مهیا سازند. „یان آسمان“ در این زمینه در نقد نظر هالبواکس میگوید: او ارتباط میان حافظه و قدرت دولتی را نادیده گرفته است. یعنی یک حافظه ساختگی و پرورش یافته که تحت تاثیر و با کنترل بیرونی ایجاد شده، اصلا مورد توجه هالبواکس قرار نمیگیرد و بدین سان یان آسمان به نقطه ضعف اصلی نظریه هالبواکس اشاره دارد و میگوید: دولت سعی دارد با مجسمهها، تعطیلات رسمی، برنامههای تلویزیونی، کتابهای درسی و غیره حافظه تاریخی مردم را شکل دهد.
یادمانه ملی / دولتی را میتوان نوع معینی از یادمانه اجتماعی دانست که توسط دولت و یا قدرتمداران و یا اندیشهپردازانشان مهندسی میشود.
«… بسیاری از این یادمانههای ملی دوامشان به سیستم و حکومتهایی وابسته است که آنها را تقویت میکنند و عمر بسیاری از این یادمانههای ملی به عمر حکومتها وابسته میشود. نمونه تعبیر “قیام ملی 28 مرداد” برای کودتای برعلیه دولت دکتر مصدق و یا روزهایی نظیر “رحلت امام” در جمهوری اسلامی، نمونههایی هستند که با سقوط حکومت مفهوم و ارزش خود را به عنوان یادمانه ملی از دست میدهند و یا دچار تفسیری شدیدا متفاوت برای جامعه میشوند. …
با این نمونهها روشن میشود که دوام و ماندگاری یادمانه ملی بسیار کوتاهتر از یادمانه اجتماعی است. علاوه براین، با این نمونهها، دو مسیر متفاوت در بحث یادمانه آشکار میشود: یادمانه رسمی (و بعضا دولتی) و یادمانه غیررسمی. یادمانه غیررسمی معمولا با فاصله و یا در ضدیت با یادمانه رسمی و دولتی قرار دارد. بسیاری از آنان، پاسخی هستند در مقابل روایت رسمی که از سوی حکومتها با ابزارها ورسانههایی که در اختیار دارند، به خورد اجتماع میدهند. چنین تقسیمی، تفاوت آشکار یادمانه حاکمان با یادمانه محکومان را بیان میکند و یادمان کشتارهای دهه شصت و بهویژه کشتار تابستان 1367 یادمانه ستمدیدگان ایران است که محکوم به اسارت در چارچوب حکومت اسلامی ایران بودهاند».[6]
بنابر این، وقتی ارتباط بین حافظه و قدرت دولتی و امکان ساختن یک حافظه تحمیلی و پرورش یافته نادیده گرفته شود، عملا بین بازسازی گذشته یک خانواده و یک گروه مذهبی و بازسازی ساختگی یک جنایت از جانب جنایتکاران تفاوتی دیده نمیشود. در جائی که نقش دولت و سلطه قدرت آن در تئوری یادمانه و یادمانه اجتماعی نادیده گرفته شود، موضوع از نظر سیاسی حساسیت خود را از دست میدهد و یادمانه رسمی (و بعضا دولتی) به عنوان حافظه جمعی و اجتماعی تبدیل به یادمانه گروهی، اجتماعی و فرهنگی میشود تا حقیقت را با ضدحقیقت لاپوشانی کند.
ـ2-4-3 یادآوری نادرست، یادمانه دروغین: غلط، تلقینی و یا جعلی
تاکنون به چند مقوله کلیدی در مبحث یادمانه پرداختیم. آنچه در دوره و لحظه فعلی تاریخ ایران جلب توجه میکند، موضوعی است که من از آن به عنوان یادآوری نادرست یا یادمانه دروغین نام میبرم. این بحث که در عرصه روانشناسی فردی سالها شناخته شده است، اینک در عرصه روانشناسی اجتماعی و نیز به طور مشخص بازسازی یادمانه تاریخی مطرح است. به عنوان مثال میتوان به وقایع دوران انقلابی سالهای 1355 تا 1357 علیه رژیم نظامی و سرکوبگر شاه، در تفسیر و بازنگری کودتای امریکایی 28 مرداد 1332 و نیز در توضیح سرکوب جمهوری اسلامی از آغاز روی کارآمدنش تاکنون، اشاره داشت.
افرادی که از مبارزه خود برای آزادی و برابری در مقابل سرکوبگران پیشین در رژیم شاه عذر میخواهند و یا در رژیم کنونی، حملات و سلاخی فالانژها، کمیتهایها، پاسداران به مردم بیسلاح را به عنوان عملی «قهرمانانه» برای نسل جدید نمایش میدهند. سرکوب تظاهرات برای دفاع از آزادی سیاسی و مقابله باسانسور و به آتش کشیدن کتابفروشیها، به عنوان «اعتراض مردم» به
کمونیستها و یا مخالفین دیگر جار زده میشود و دهها و صدها نمونه دیگر که شما خودتان در اخبار و گزارشهای روزانه
رسانههای حاکم شاهد آن هستید. اما براستی این یادآوری نادرست و یا یادمانه دروغین چیست؟ از کجا سرچشمه میگیرد و
راههای مقابله با آن چیست؟
در نگاه دقیقتر، سه سطح متفاوت از یادآوری دروغین را میبینیم که بایستی آنها را از هم تفکیک کرد. نوعی از یادآوری دروغین که عمدی نیست، و حاصل فراموشی موضعی (در مقابل فراموشی کامل) است. من این نوع را یادآوری غلط یا فراموشی موضعی مینامم. در این نوع یادآوری دروغین، انسان فکر میکند که رویدادهای مشخصی را که خود تجربه نکرده، میتواند به یاد آورد. رویدادهایی که او تنها از کتابها و فیلمها و غیره میشناسد. این گونه یادآوری اغلب غیرعمد هستند.
نوع دوم یادآوری دروغین؛ حاصل تلقین یک پنداشته توسط عامل بیرونی به انسانهاست که واقعه یا رخداد معینی را (خواه در جهان واقعی رخ داده و یا اصلا اتفاق نیفتاده باشد) به حافظه مخاطبین تلقین میکنند و به بیان ساده تر حرف را در دهان این گروه از مخاطبین مینهند. این نوع یادآوری دروغین، نزدیکی بسیاری با موضوعاتی دارد که در بحثهای دیگر با عنوان شستشوی مغزی یا تطبیق دادن با ایدئولوژی حاکم به آن برمیخوریم.
نوع سوم یادآوری دروغین؛ جعل مستقیم وقایع است که راوی یا راویان به عمد درباره یک رخداد یا یک دوره تاریخی دروغ
میگویند و یادمانه دروغین میسازند تا از این طریق یادمانه تاریخی مردم و سرکوبشدگان را تحریف کنند. این نوع یادآوری دروغین نزدیکی بسیاری با یادمانه رسمی و دولتی دارد.
در اینجا بحث ما مربوط است به شکلگیری یادآوری دروغین با منافع سیاسی مشخص و با هدف تخریب در یادآوری درست و شکل دادن یک یادمانه دروغین که از جانب دولتها و جنایتکاران صورت میگیرد. در آلمان بعد از جنگ جهانی دوم یک نسل کامل تلاش میکرد همدستی خود را در کشتارها و جنایات دوران نازی کاهش داده و به شکل نوعی اطاعت از دستورات جلوه دهد. در واقع ما در اینجا شاهد شکل دادن یک حافظه جمعی تقلبی و دروغین هستیم. ج. ا. نیز بعد از شکستن سکوت نزدیک به 30سال درباره کشتار دهه شصت در فاز جدیدی، برای شکلگیری یادمانه دروغین تلاش میکند.
خوش خیالی خواهد بود که شکستن این سکوت را به معنای روشنگری و در جهت شکلگیری یادمانه تاریخی به مفهوم بازسازی آنچه در گذشته رخ داده و واقعا اتفاق افتاده است، ببینیم. قبل از هر چیز باید دید به چه منظور در اغلب موارد از جانب
دولتها، سرویسهای امنیتی (مانند سی آی ا) و غیره بعد از وقوع فجایع و جنایات تنها با گذشت فاصله زمانی نسبتا زیاد سکوت شکسته میشود.
در شرایط سیاسی حاد سکوت میشود، زیرا هر نکته کوچک، هر جرقه کوتاه حقیقت، در شب سیاه سرکوب و جعل، میتواند انفجاری مهیب در جامعه سرکوبشده به وجود آورد. تعویق و این دوره سکوت، خریدن زمان از سوی حکومتیان است برای تغییر نظام ارزشی جامعه و نیز از بین رفتن نسل خطرآفرین برای سلطه اش!ـ
بطور کلی این تصور وجود دارد که با مرگ آخرین بازماندههای جنایات، دوران گزارشها و یادآوری صحیح و معتبر این رویدادها نیز از بین میرود و گزارشهای دست دوم درباره این رویدادها باقی میماند. به عبارت دیگر با از بین رفتن شاهدان عینی „معتبربودن“، „اصل بودن“ و“زنده بودن“ یادآوری از دست میرود و تنها باید از طریق واسطه و یادآوری رسانهای به اطلاعات دسترسی داشت. ج. ا. نقش یادآوری رسانهای را خوب شناخته و با برپایی شوهای تلویزیونی که در آن، تلاش میشود دوران سیاسی دهه شصت دوباره بازسازی شود و این بار نه آن گونه که مردم و سرکوبشدگان تجربه کردند، بلکه از طریق روایتی جعلی که به تقویت تمامیت رژیم جمهوری اسلامی خدمت کند. روایت سرکوبشدگان در یادمانه دروغین جمهوری اسلامی غیب میشود. روایت شکنجه گر و تیرخلاصزن، ارجحیت مییابد و به نقش راوی اصلی رخدادها ارتقا مییابد.
همه میدانیم، این جعلیات تاریخی به خورد نسلی که خود این جنایات ج.ا. را مستقیم تجربه کرده، نمیرود، بلکه مخاطبین آن نسل هایی هستند که یا از نظر سنی این دوران را تجربه نکردند و یا گذشت زمان بسیاری از حساسیتها را برایشان از بین برده است. حالا ایدئولوگهای حاکم، کشتارها، شکنجهها و سلاخیها را دستکاری میکنند، شکل میدهند، ابعاد فاجعه را کم ارزش جلوه میدهند، خود و سرانشان را در نقش «قربانی» وقایع جا میزنند تا مخاطب ناآشنا، با شکنجهگری که در سالهای هنر و تجارت ورزیاش، دچار افسردگیهای نوستالوژیک شده، دلداری دهند! به این میگویند حقیقت واژگونه!ـ
نمونههای زیادی میتوان نام برد. از جمله بهتازگی درباره 30 خرداد فیلمی پخش و ادعا شده که مجاهدین در این تظاهرات به کودکان حمله کرده و آنها را کشته اند. درگیری 30 خرداد را درگیری مجاهدین و حمله آنان به مردم جلوه داده است. حال سوال میشود اگر در تظاهرات 30 خرداد 60 مجاهدین به کودکان حمله کردند و آنان را کشتند و فیلمها از آن زمان موجود بوده، چرا تازه بعد از 30 سال چنین فیلمهایی علنی میشود؟ من به عنوان کسی که در تظاهرات و درگیریهای 30 خرداد شرکت داشتم به عنوان شاهد عینی میگویم که درگیری بین تظاهر کنندگان که از سوی نیروهای سیاسی مختلف و بخش عمدهای از آنان از هواداران مجاهدین بودند با نیروهای مسلح کمیته و سپاه پاسداران بود. همان درگیریهایی که نیروهای نظامی رژیم در درگیریهای سال 88 در خیابانهای تهران داشتند، اما به شکل وسیع تر و وحشیانه تر.
جنایتکاران یا فراموش کارند و به یاد نمیآورند و یا اگر به یاد میآورند جایگاه و ارزشها را تغییر میدهند. در به اصطلاح بازسازی گذشته، چنان جلوه داده میشود که آنان همیشه قربانی بودهاند. قربانی „جنگ“، قربانی „تروریسم“ و غیره. در این نوع یادآوری جعلی سعی میشود تصویر دروغین و جدیدی از کسانی که مقاومت کردهاند و در حافظه تاریخی مردم جایگاه ویژه دارند، ارائه شود. مثلا تلاش میشود با ترویج دروغ و تحریف تاریخ از محبوبیت و اعتبار مبارزاتی رفیق حمید اشرف بکاهند.
نتیجه
با اشاره به پیشینه بحث در زمینه یادمانه، بر این امر تاکید دارم که نیاز به نواندیشی، گسترش و ژرفابخشی به این مباحث با توجه به رویکردهای جدید رژیم جمهوری اسلامی و حتی حاکمان شکست خورده پیشین، بیش از پیش به چشم میخورد. چرخشهای سیاسی جدید، در فضای سیاسی داخلی و بین المللی، بازخوانی وارونه تاریخ را که در این بحث به عنوان یادمانه دروغین از آن اسم بردم، به صورت امری دائم و روزمره تبدیل کرده است. سرمایه سالاران میخواهند تاریخ خود را بر ما، تحمیل و تلقین کنند و این کار با ابزارهای مختلف رسانهای، از قبیل ارائه گزارشهای تحریف شده از وقایع، مصاحبه با سران قتل و کشتار، مصاحبه با شکنجهگران و بسیاری شبهنادمین و توابین سیاسی، بخشی از تبلیغات ساده و مستقیم سرمایه سالارانه است. بخش مهمتر، تغییر سیستم ارزشی جامعه است، به نحوی که جنایتها به عنوان خدمت به حقوق بشر و مبارزه برای آزادی، عدالت و علیه ستمکاری درک شود. از این طریق، نسل و مخاطبینی که به آنان این سیستم ارزشی تلقین میشود، سرنوشت خود را با سرنوشت این سیستم، هم پیوند میبینند. به این تعبیر، رژیم تصور میکند با کشتارها یک نسل پویا را از جامعه گرفته و اکنون با جعل و تلقین، نسل دیگر را به بیعملی و پوچی سوق دهد. و خود چند صباحی دیگر بر اریکه قدرت تکیه زند.
در مقابل، ما بایستی یادمانه تاریخی را، بهویژه وقایعی که منجر به کشتار دهها هزار مخالف سیاسی، مدافعین آزادی و عدالت اجتماعی شد را بیدار نگه داریم. امکان مقاومت را تاکید کنیم و چشم انداز رهایی و انقلاب را از این شرایط نابسامان و سلطه سلاخان سرمایه، نشان دهیم.ـ
بیست و چهارم سپتامبر 2016
Literatur
– Assmann, Jan (1999): Das kulturelle Gedächtnis – Schrift, Erinnerung und politische Identität in frühen Hochkulturen, Verlag C.H. Beck, München.
– Assmann, Aleida , Der lange Schatten der Vergangenheit. Erinnerungskultur und Geschichtspolitik, Bonn 2007
– Burke, Peter: Geschichte als soziales Gedächtnis, in: Assmann, Aleida/Harth, Dietrich (Hg.), Mnemosyne, Formen und Funktionen der kulturellen Erinnerung, Frankfurt/Main 1991: Fischer Wissenschaft, S. 289-304.
– Dictionary of Psychology and Psychiatry, English- Persian
– Nemo Klee: Kollektives Gedächtnis, Herrschaft und Befreiung
– Freidrich Nitsche: Vom Nutzen und Nachteil der Historie für das Leben
– Graumann, Carl F.: Phänomenologische Gedanken zur psychologischen Gedächtnisforschung
ـ[1] ن. ک. جنبش دادخواهی از چشم انداز رهایی بخش
ـ[2] ن.ک. علیه معافیت از مجازات، گفتگوهای زندان، شماره 11، ص 60 – 75
ـ[3] ن.ک. آواهایی از ناکجاآباد برای ستارگانی بی نام، همایون ایوانی، گفتگوهای زندان شماره 14
ـ[4] ن.ک. آواهایی از ناکجاآباد برای ستارگانی بی نام، همایون ایوانی، گفتگوهای زندان شماره 14
ـ[5] ن.ک. آواهایی از ناکجاآباد برای ستارگانی بی نام، همایون ایوانی، گفتگوهای زندان شماره 14
ـ[6] ن.ک. آواهایی از ناکجاآباد برای ستارگانی بی نام، همایون ایوانی، گفتگوهای زندان شماره 14
لینکهای مرتبط
http://dialogt.de/sima-7/