از دفاتر زندان گرامشی در ارتباط با استراتژی فاشيستی برای كسب هژمونی فرهنگی، حسن مرتضوی
ـ1. درونمايههاي فرهنگي: مصالح ايدئولوژيك مطالعهي چگونگي سازماندهي عملي ساختار ايدئولوژيك طبقهي مسلط: يعني سازماندهي مادي با هدف حفظ، دفاع و توسعهي «جبههي» نظري يا ايدئولوژيكي. برجستهترين و پوياترين بخش آن مطبوعات بهطور عام است: انتشارات (كه با برنامههاي پوشيده و آشكار خود به گرايش ويژهاي تعلق دارند)، روزنامههاي سياسي، انواع گاهنامههاي علمي، ادبي، زبانشناسي، عوامپسند و غيره، گاهنامههاي گوناگون تا نشريات شهرستاني. اگر اين نوع مطالعه در مقياس ملي هدايت شود، عظيم خواهد بود: بنابراين، ميتوانستيم مجموعهاي از مطالعات را براي اين شهر يا شماري از شهرها انجام دهيم. ويراستاران اخبار روزنامهها بايد اين مطالعه را به عنوان خطوط كلي كارشان انجام دهند: در حقيقت، بايد روايت خود را از آن ارائه دهند. به تمام مقالات درجه يك عالي كه ميتوان دربارهي اين موضوع نوشت، فكر كنيم! مطبوعات پوياترين بخش اين ساختار ايدئولوژيكي است، اما فقط تنها بخش آن نيست. هر چيزي كه بر افكار عمومي تاثير بگذارد يا قابليت تاثيرگذاري بر آن را داشته باشد مستقيم يا غيرمستقيم به آن تعلق دارد: كتابخانهها، مدارس، انجمنها و باشگاههاي مختلف، حتي معماري و نظم و ترتيب و نام خيابانها. بدون آگاهي از تلاش پيوسته و صبورانهي كليسا براي رشد بخش ويژهي خويش در اين ساختار مادي ايدئولوژي توضيح جايگاهي كه كليسا در جامعهي مدرن براي خود كسب كرده است، غيرممكن است.[1] چنين مطالعهاي كه بهطور جدي انجام شود، بسيار مهم خواهد بود. علاوه بر فراهم كردن مدل تاريخي پويايي از چنين ساختاري، بايد افراد را به برآوردهاي هوشيارانه و دقيق از نيروهايي كه در جامعه عمل ميكنند عادت داد. طبقهي مبتكر چه منابعي را ميتواند عليه اين مجموعهي قدرتمند از سنگرها و استحكامات طبقهي مسلط بسيج كند؟ روح گسست[2]، به بيان ديگر، كسب تدريجي آگاهي از شخصيت تاريخي خود، روح گسست كه بايد از طبقهي طرفدار به طبقاتي كه متحدان بالقوه هستند گسترش يابد ـــ همهي اينها مستلزم كار ايدئولوژيك پيچيدهاي است كه نخستين شرط آن شناخت دقيق از حوزهاي است كه بايد از عنصر «تودهي» انساني زدوده شود. دفترهاي زندان 3، بند 49
[1]. در 1916 گرامشي فهرست عناوين كتابهاي ويترين يك كتابفروشي كاتوليكي را در تورين نوشته بود: «كشيشها را تحسين ميكنم و به آنها غبطه ميخورم كه در كسب چنين نتايج مشهودي با تبليغات فرهنگيشان موفق بودهاند. در واقعيت، ما به اين فرايند آهسته ركود فكري توسط كشيشها توجه نميكنيم. اين فرايند نامحسوس است و همچون مارماهي ميلغزد و سفت و محكم به نظر نميرسد و با اين همه به تشكي ميماند كه بهتر از ديوارهاي ليژ در برابر بهتوپ بسته شدن مقاومت ميكند» (CT، ص. 132؛ SM ، صص. 39ـ40).
[2] . اصلاح «گسست» (كه گاهي «شكاف» ترجمه ميشود) از سورل اقتباس شده كه در تاملاتي دربارهي خشونت (فصل 6 بند يكم) دربارهي «گسست بين طبقات، پايهي سوسياليسم» نوشته بود. اين گسست از مقايسهي بين سوسياليسم و مسيحيت اوليه اخذ شده است. به نظر سورل، مسيحيت «گسست» يا «شكاف» ويژهاي را با آيين يهوديت به وجود آورد اين در حالي است كه همزمان عنصر سازگاري با آن را به ارث برده است. به اين طريق، سوسياليسم، كه در گسست خود از سرمايهداري هم علم و فناوري سرمايهداري و هم «اخلاقيات توليدكنندگان» (يعني پرولتاريا) را به ارث خواهد برد، از طريق اتحاديههاي كارگران همبستگي و مبارزات خاص خود را شكل خواهد داد (رجوع كنيد به نظام تاريخي رنان، پاريس، 1905، ص. 71). مقايسه كنيد با اظهارات گرامشي در سال 1920: «هر انقلابي، مانند انقلابهاي مسيحي و كمونيستي، فقط ميتواند از طريق به حركت در آمدن عميقترين و گستردهترين تودهها رخ دهد و ميبايد نظام موجود سازمان اجتماعي را خرد و نابود كند» (SPWI، ص. 331).