کتاب نظريه لنينيستی سازمان دهی و ربط امروزی آن، اثر ارنست مندل، ترجمه هوشنگ سپهر منتشر شد
کتاب نظريه لنينيستی سازمان دهی و ربط امروزی آن، اثر ارنست مندل، ترجمه هوشنگ سپهر، چاپ سوم: 1395 ، ناشر: طليعه / گفتگوهای زندان، طرح روی جلد: سـياوش فانـی منتشر شد. علاقمندان می توانند برای سفارش این کتاب با آدرس های ای میل زیر تماس بگیرند
haftegi@dialogt.de
domiran03@gmail.com
بهای هر جلد ، 10 یورو می باشد که علاقمندان می توانند هزینه کتاب و ارسال پستی آن را به حساب زیر واریز کنند
M. Esad
IBAN: DE19 2505 0180 1904 7550 03
BIC: SPKHDE2HXXX
Sparkasse Hannover
در سطور زیر پيش گفتار مترجم ارجمند، هوشنگ سپهر را می خوانید
***
این نوشته ترجمهای است از ارنست مندل. متن اصلی برای اولین بار در سال ۱۹۷۴ به زبان انگلیسی منتشر شد و در سال ۱۹۷۹ توسط همین مترجم به فارسی برگردانیده شد. دو نکته موجب شد که پس از گذشت حدود سی سال من به ترجمه جدیدی از آن اقدام ورزم. نایاب شدن ترجمه نخست دلیل اصلی آن بوده است. با گذشت سی سال از انقلاب ایران در بافت جامعه ایران امروزه، در ترکیب طبقاتی آن، و عمدتاً در شکل گیری طبقه کارگر تغییرات قابل ملاحظهای به وجود آمدهاست. در چنین اوضاع و احوالی کاملاً طبیعی است که بررسی جوانب مختلف مسائل طبقه کارگر در جامعه مطرح شود، از جمله امر سازمان یابی و آگاهی طبقاتی اش. این نوشته – امروزه به مراتب بیش از سی سال پیش- میتواند به پارهای از پرسشها و معضلات نظری مطرح در این زمینه پرتو افکند.
نکته دوم در مورد کیفیت ترجمه نخست است. با توجه به اوضاع و احوال سال ۱۹۷۹ و ضرورت ارائه سریع مطلبی در این زمینه، مترجم اذعان دارد که آن ترجمه با کمی شتاب انجام گرفت و این امر تاحدودی بر کیفیت ترجمه تأثیر منفی گذاشت. امید است این نقیصه در ترجمه جدید برطرف شده باشد.
نه انتخاب موضوع این نوشته و نگارش یک کتاب در باره اش و نه انتخاب سال ۱۹۷۴ هیچ یک برحسب اتفاق نبودند. یک سال پیشتر در سال ۱۹۷۳، دنیا شاهد مهمترین „بحران انرژی“ بود که افزایش بی سابقه قیمت نفت و بطور کلی انرژی را موجب شد. مندل یکی از اولین کسانی بود که سالها پیشتر در اوج شکوفائی اقتصادی دوران بعد از جنگ، رکود اقتصادی آتی و بحران فراگیر سرمایه داری بعدی را پیش بینی کرده بود.
شکوفائی اقتصادی دوران بعد از جنگ در اکثر کشورهای پیش رفته سرمایه داری مهر توهم نسبت به پیشرفت نامحدود از مجرای „اقتصاد کینزی“ و „دولت رفاه“ را بر جنبش کارگری و سوسیالیستی زده بود. دیدگاه خوش بینانه پیشرفت گام به گام و مداوم تاریخی موجب شد که چپ پارلمانتاریستی و اتحادیههای کارگری به پیشروی با قدمهای آهسته به سوی سوسیالیزم امید بسته و در انتظار آن بودند که اکثریت تودهها به لحاظ سیاسی به آنها بپیوندند. شاهد این مدعا جنبش ماه مه ۱۹۶۸ در فرانسه بود که در طی آن با بزرگترین اعتصاب عمومی در تاریخ روبرو هستیم که برای نخستین بار بیش از دو سوم کل جمعیت مزدبگیر کشور را دربر میگرفت. یأس ناشی از عدم تحقق آمال و آرزوها این جنبش در فرانسه و در دیگر کشورهای اروپایی موجب شد که در درون جنبش چپ بسیاری از مسائل تئوریک دوباره مسأله روز شوند. تحت این شرایط بود که مندل جزوه نسبتاً طولانی „نظریه لنینیستی سازمان دهی“ را مینویسد.
این نوشته مندل کاربست مارکسیزم به مسائل و معضلات اساسی روبنای اجتماعی است: دولت، ایدئولوژی، آگاهی طبقاتی، سازمان دهی طبقه کارگر و حزب. این نوشته همراه با برخی از آثار رزا لوکزامبورگ، لنین، تروتسکی، و تا حدود کمتری لوکاچ و گرامشی نظریه مارکسیستی عامل „ذهنی“ را تشکیل میدهند.
ارنست مندل که در سال 1995 در سن 72 سالگی در شهر بروکسل درگذشت، یکی از خلاق ترین متفکران مارکسیستی بعد از جنگ جهانی دوم بود. او یک کمونیست انقلابی صاحب استقلال فکری بود و آثارش در حوزه های تئوری سیاسی، اقتصاد، جنبش کارگری و سازمان دهی اش به بیش از بیست زبان ترجمه شده اند.
مندل در سال 1923 در شهر فرانکفورت آلمان در یک خانواده کمونیست و انقلابی به دنیا آمد. پدرش عضو گروه اسپارتاکیست ها بود و هم رزم رزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت.
طی سال های دهه 1930 گروه اسپارتاکیست ها از زاویه کمونیستی- انقلابی و با سرسختی هم با فاشیزم هیتلری در آلمان مبارزه می کرد و هم علیه ضد انقلاب استالینی در اتحاد شوروی. دقیقاً در این تاریکترین سال های قرن بیستم بود که افکار مندل جوان شکل میگرفت.
با به قدرت رسیدن هیتلر خانواده مندل به دلایل سیاسی مجبور به ترک آلمان شده و به بلژیک مهاجرت کردند. در همان سالی که لئون تروتسکی توسط یکی از جاسوسان استالین کشته شد مندل 17 ساله هم به عضویت بخش بلژیک بین الملل چهارم که توسط تروتسکی تأسیس شده بود، درآمد. در پی امضای پیمان صلح هیتلر- استالین، مندل بخش انقلابی منشعب از حزب کمونیست را در حزب سوسیالیت انقلابی سازمان داد و در بین معدنچیان و کارگران صنایع فلز به فعالیت و سازماندهی پرداخت. با اشغال بلژیک توسط آلمان ها به جنبش مقاومت علیه اشغالگران پیوست و از موضع یک کمونیست و انترناسیونالیست به پخش اعلامیه های ضد جنگ و انقلابی در بین صفوف سربازان آلمانی پرداخت. در جریان جنگ سه بار توسط نازی ها دستگیر و به اردوگاه کار اجباری فرستاده شد و هربار موفق به فرار شد. در روزهای پایانی جنگ بار دیگر توسط نازی ها دستگیر و به اردوگاه کار اجباری در آلمان اعزام شد که در آوریل 1945 بار دیگر موفق به فرار از اردوگاه نازی ها شد.
مندل با پایان گرفتن جنگ به فعالیت در جنبش سندیکائی در بلژیک ادامه می دهد و یکی از رهبران جناح چپ آن می شود، حزب
PSB
را تأسیس می کند و سردبیر نشریه آن می شود. او از رهبران اعتصاب عمومی سال های 1961-1960 بود. در سال 1964 به واسطه مواضع ضدسرمایه داری و انقلابی اش از
PSB
اخراج می شود.
در سال های دهه 1960 سخت درگیر همبستگی با مبارزات ضد استعماری مردم الجزایر و انقلاب کوبا می شود. به دعوت چه گوآرا به کوبا می رود تا در مباحثات برای سازماندهی اقتصاد کوبای انقلابی شرکت کند. انترناسیونالیزم بخش لاینفکی از تفکر مارکسیزم انقلابی او بود. سالها پیشتر در آن ایامی که در اسارت نازی ها بود آشکارا و بی واهمه به تبلیغ برابری و برادری بین زحمتکشان آلمانی، فرانسوی و انگلیسی پرداخته بود و در اثر همین تبلیغات بود که به کمک یکی از زندان بانان که بر حسب اتفاق یکی از اعضای حزب سوسیال دموکرات آلمان بود، موفق به فرار می شود. مور دیگر پیوستنش به بریگاردی بود که در سال 1949 در حمایت از انقلاب یوگسلاوی ایجاد شده بود.
مندل رویدادهای سال های 1969- 1968 در جهان (مه 68 در فرانسه، بهار پراگ، تهاجمات تت در ویتنام و …) را با شوری انقلابی دنبال وتحلیل می کرد و در نوشته هایش اهمیت آن ها را برای اهداف انقلاب سوسیالیستی در گستره جهانی به درستی نشان می داد. این امر باعث آن شد که حکومت های دموکراتیک بیش ازبیست کشور (فرانسه، آلمان، سوئیس، ایالات متحده آمریکا، استرالیا، زلاند نو و …) قدرت کلام، قلم و استدلالات او را تهدیدی برای امنیت این قدرت مندترین کشورهای امپریالیستی دانسته، اورا فردی نامطلوب ارزیابی کرده و ورودش به این کشورها را ممنوع اعلام کنند. محدودیت های مسافرتی که او را اجباراً به کنج دفتر کارش فرستاده بود باعث شد تا او با انرژی و پشت کاری باور نکردنی به پنج زبان که بدان ها تسلط کامل داشت، به نوشتن بپردازد.
او در سال1971حزب کارگران انقلابی را در بلژیک بوجود آورد که اتحادی بود از ادغام بسیاری از گروه های چپ ضدسرمایه داری در درون جنبش کارگری که تا پایان عمر از رهبران آن بود.
مندل تمام عمرش را صرف تکامل و گسترش مارکسیزم رادیکال، باز و سوسیالیزم ازپائین، هم در حوزه نظری و هم در حیطه عملی کرد. در مقام یک اقتصاددان سهم مهمی نه تنها در تحلیل سرمایه داری بطور کلی و سرمایه داری بعد از جنگ جهانی دوم بطور اخص دارد، بلکه آثار آموزشی بسیاری از خود برجا گذاشت. کتاب „نظریه مارکسیستی اقتصاد“ که در سال 1962 منتشر شد به بیش از بیست زبان ترجمه شده و تأثیر غیر قابل انکاری بر روی نسل جدیدی از مارکسیست ها داشته است. کتاب دیگرش به نام „درآمدی بر اقتصاد مارکسیستی“ را در اکثر دانشگاه های معتبر دنیا تدریس می کنند. کتاب „سرمایه داری پسین“ مهم ترین تحلیلی است از سرمایه داری پس از جنگ. آثار دیگرش نظیر „شکل گیری اندیشه اقتصادی مارکس„، „امواج بلند انکشاف سرمایه داری“ و „مقدمه بر چاپ اسپانیائی کتاب سرمایه„، چنان بر تحلیل و نقد اقتصاد سرمایه داری در نیمه دوم قرن بیستم تأثیر گذاشته که به گفته پری آندرسون “ آثار مندل نخستین آثاری هستند که با توسل به مقولات مارکسیست های کلاسیک به تحلیل نظری از انکشاف وجه تولید سرمایه داری در گستره جهانی در پس ازجنگ جهانی دوم می پردازند“1.
آثار مندل به حوزه اقتصاد محدود نمی شوند و مباحث متنوعی را در برمی گیرند. „معنای جنگ„، „در باره فاشیزم„، „نقد کمونیزم اروپائی„، „پاسخ به آلتوسر والنشتاین“ بخشی از کارهای او میباشند.2
مندل تنها یک نظریه پرداز مارکسیست نبود. او قبل ازهر چیز یک انقلابی و یک انترناسیونالیست بود که به فعالیت انقلاب سوسیالیستی اعتقاد داشت و برای سازماندهی اش سخت تلاش می کرد. او نه تنها بارزترین چهره در سازماندهی جنبش تروتسکیستی در بعد از جنگ تا آخرین روزهای زندگی اش بود، بلکه در این رابطه آثار بسیار با ارزشی از خود بر جاگذاشت. او ده ها کتاب، جزوه و مقاله در رابطه با مسالًه اگاهی طبقاتی طبقه کارگر و سازماندهی اش به نگارش درآورد. کتاب های „الفبای مارکسیزم„، „از کمون تا مه 68„، „انقلاب اکتبر„، „نظریه لنینیستی سازماندهی„، „طبقه کارگر و آگاهی طبقاتی„، “ کنترل کارگری، شوراهای کارگری و خود- مدیریت کارگری“ همگی باور ژرف او را به آرمان „سوسیالیزم از پائین“ نشان می دهند.[1]
دو کتاب „شوروی گورباچف به کجا می رود؟“ و “ قدرت و پول“ آخرین نوشته های او هستند. در اولی مندل به تحلیل اتحاد شوروی دوران گورباچف می پردازد و در دومی از پدیده بوروکراسی هم در جوامع سرمایه داری و هم در جوامع پسا سرمایه داری تحلیلی مارکسیستی ارائه می دهد.
در سال های آخر عمرش که مصادف بود با افول جنبش کارگری در غرب و فروپاشی „بلوک شرق“، سال هائی که جنبش چپ و آرمان سوسیالیزم در گستره جهانی دست خوش ضربات مهمی شده بودند، دورانی که مندل آن را عصر „بحران اعتبار سوسیالیزم“ فرموله کرد، او کشورهای پنج قاره را درمی نوردید و فارغ از هرگونه فرقه گرائی رایج بین گروه های چپ، با شور و با خوش بینی انقلابی زایدالوصفی به دفاع از مارکسیزم انقلابی می پرداخت. بارها کوشید جنبش چپ را علی رغم شرایط بسیار نامساعد متحد سازد. او همواره مبلغ این ایده بود که علی رغم شرایط کنونی تنها این چپ است که می تواند و می باید مبشر یک مارکسیزم انتقادی، غیرجزمی و رادیکال برای بنای آینده ای بهتر باشد.
سرانجام فعالیت های بیش از حد بر روی سلامتی اش اثر گذاشت. تنها مرگ توانست او را از فعالیت بازدارد. در 20 ژوئیه 1995 در سن 72 سالگی یک سکته قلبی ناگهانی به حیات این انقلابی و شاگرد مارکس که تمام زندگی اش وقف پیکار برای رهائی بشر کرد، پایان داد.
مندل میراث بسیار غنی و ارزشمندی از خود بر جا گذاشت. اما مهم ترین آن ها همانا باور خدشه ناپذیرش به ضرورت یک حزب جهانی برای انقلاب سوسیالیستی، به امکان وحدت کلیه نیروهای چپ ضدسرمایه داری و اعتقاد راسخ به این که با بحث، تبادل نظر و درس گیری از تجارب تاریخی می توان بر کلیه اختلافات در درون جنبش انقلابی جهانی فائق آمد.
مندل در قرن بیستم می نوشت اما نوشته ها و عقایدش هم چون مارکس به قرن بیست و یکم تعلق دارند، آثار او بهترین گواه این ادعایند، از جمله اثری که برگردان فارسی اش را در دست دارید.
مندل در یکی از نوشته هایش مینویسد:ـ
„رابطه بین خود-سازماندهی توده ها و حزب پیشآهنگ یکی از پیچیدهترین مسائل مارکسیزم است. به این مسأله هرگز به گونهای شیوه دار برخورد نشده است…ـ
„اگر به برجستهترین آثاری که به این مساله پرداخته اند نظری بی افکنیم. به عنوان مثال به „چه باید کرد؟“ لنین، „مسائل تشکیلاتی سوسیالدموکرسی روسیه“ اثر رزا لوکزامبورگ، نوشتههای کائوتسکی علیه برنشتاین، لوکزامبورگ و بلشویک ها، „بیماری کودکی چپروی در کمونیزم“ اثر لنین و „حزب غیر قانونی“ اثر اوتو بائر، درمییابیم که این نوشته ها همه ماهیتی جدلی دارند. هدف هیچ یک از این آثار بررسی شیوه دار این مساله نیست. آثار جورج لوکاچ چه در کتاب „تاریخ و آگاهی طبقاتی“ و چه کتاب دیگرش با عنوان „لنین“ آنچنان مجرد و انتزاعی اند که نمی توان به آنها به مثابه بررسی منظم مسأله نگریست. گرامشی هم در نوشته هایش در آغاز دهه بیست به این مسأله میپردازد، اما کلیه مطالبی که در این خصوص نوشته اساساً شامل مقالات غیر مرتبط به هم هستند که برای نشریات حزبی نوشته شده بودند.“ـ
هدف نهائی مارکسیزم برقراری جامعه سوسیالیستی عاری از طبقات است. بنا به آموزش مارکس، جامعه به طبقات تقسیم میشود. و ایدئولوژی حاکم بر هر جامعه ای عمدتاً ایدئولوژی طبقه حاکم است. در جامعه معاصر سرمایه داری دو طبقه اصلی طبقات سرمایه دار و پرولتر میباشند. حاکمیت اقتصادی و سیاسی در دست طبقه سرمایه دار است و در نتیجه ایدئولوژی حاکم بر جامعه عمدتاً ایدئولوژی طبقه سرمایه دار است (وتا حدودی، دیگر طبقات پیشا- سرمایه داری).
در عین حال مارکس در کتاب „خانواده مقدس“ میگوید:ـ
„پرولتاریا مجری حکمی است که مالکیت خصوصی با ایجاد پرولتاریا برضد خود صادر کرده است“.
باز هم در همان کتاب مارکس میگوید:ـ
ـ“مساله این نیست که در لحظه معین این یا آن پرولتر و یا حتی کل پرولتاریا چه چیزی را هدف خود میداند. مساله این است که پرولتاریا چه هست و بر اساس هستی خویش، از نظر تاریخی چه کاری را ناچار است انجام دهد.“ـ
از این رو مبارزه پرولتاریا برای استقرار جامعه بی طبقه، صرفاً مبارزهای بر ضد دشمن طبقاتی یعنی بورژوازی نیست بلکه درعین حال مبارزه ای است علیه خودش، علیه پی آمدهای مخرب و ویرانگر نظام سرمایه داری بر آگاهی طبقاتی خودش. تنها با غلبه بر این تأثیرات مخرب است که به پیروزی واقعی می تواند دست یابد.
با توجه به نکات در ظاهر پارادوکسال و متناقض فوق سه پرسش مطرح میشود.
ـ1- اصولاً آگاهی طبقاتی به لحاظ نظری چیست؟
ـ۲- کارکرد عملی این آگاهی طبقاتی در مبارزات طبقاتی در جامعه چگونه است؟
ـ۳- و مهمتر از همه این آگاهی در مورد طبقه کارگر چگونه است و وجوه تمایزش با آگاهی نزد دیگر طبقات در جامعه چه میباشد؟ آیا اصولاً این آگاهی نزد کل طبقه مجموعهای یکسان و یکپارچه است یا این که درجات و سطوح مختلفی را در آن میتوان تشخیص داد. و سرانجام چگونه می توان بر این ناهمگونی و پراکندگی فائق آمد؟ یعنی، با غلبه بر جدائی بخشهای مختلفی که باید در وحدت باشند.
نزد مارکس مقوله „عامل“انقلاب بودن پرولتاریا، هیچ ربطی نه به علایق و وابستگیهای عاطفی و احساسی دارد و نه از روی ایمان کور به طبقه کارگر است. مارکس بر این باور بود که نیروها ومناسبات حاکم در نظام سرمایه داری بی چون و چرا یک طبقه انقلابی را شکل میدهد- آن طبقهای که هم قابلیت و هم خواست سرنگون کردن نظام موجود را خواهد داشت. قابلیتش از قدرت عددی و نقش اش در روند تولید سرمایه دارانه سرچشمه میگیرد، و سرمنشاء خواستاش نه تنها بواسطه محرومیتش از مالکیت مادی بلکه همچنین در انسانیت اجتنابناپذیر و اصولیاش هم است (الغای همه طبقات منجمله خودش). مندل در نوشته دیگری تحت عنوان:ـ
„Marx, the present crisis and the future of labour„, in Socialist register 1985/86, London.
به نکته نخست میپردازد و قابلیت عینی و تکامل تاریخی عامل عینی انقلاب سوسیالیستی یعنی طبقه کارگر را توضیح میدهد. مندل در این نوشته نکته دوم یعنی خواست یا به زبان دقیقتر „عامل ذهنی“ را مورد بررسی قرارمیدهد.
در مارکسیزم „نظریه“ و „عمل“ دو قطب آن رابطه دیالکتیکیای هستند که میانجی اش امر „سازماندهی“ میباشد. سازماندهی در واقع وحدت بخش „عامل شناسنده“ و „موضوع مورد شناسایی“ میباشد. متأسفانه، ضرورت وجود یک حزب طبقه کارگر آگاه به منافع طبقاتی اش در اغلب موارد صرفاً و عمدتاً از زاویه „عینی“ یعنی امری تاکتیکی – تشکیلاتی مورد بررسی قرارگرفته و کمتر به جنبه ضرورت وجودی آن به لحاظ „ذهنی“ و رابطه دیالکتیکی بین این دو جنبه مورد بررسی قرارگرفته است.
پرولتاریا در روند خودآگاهی در جامعه به کنش میپردازد، به بیانی دیگر در پیکار با سرمایه است که به جایگاه و نقش خویش در جامعه سرمایهداری پی میبرد، یعنی به آگاهی طبقاتی دست مییابد. اما آگاهی طبقاتی که به واقع به مثابه سوژه است به هیچوجه ثابت و پایدار نبوده و بر طبق یک سلسله قوانین ثابت و مکانیکی شکل نمی گیرد، بلکه فرآیندی است دیالکتیکی. رهایی پرولتاریا پیکاری است در قالب وحدت دیالکتیکی نظریه و عمل (پراکسیس). اما در این وحدت عنصر „آگاهی“ را نباید به صورت نظریه „ناب“ متصور شد. چرا که آن بخش از آگاهی „نظری نهفته و نامرئی“ تنها توسط کنش در واقعیت خارج از نظریه است که میتواند به این آگاهی به نقد موجود افزوده شده و موجب ارتقای آن شود. حزب تنها شکل سازمانی کلیت آگاهی بمثابه وحدت „عامل شناسایی“ و „موضوع مورد شناخت“ میتواند باشد. حزب طبقه کارگر صرفاً شکلی از اَشکال سازماندهی نیست بلکه توده کارگران را باید در روند مبارزاتی طولانی به یک طبقه آگاه به منافع طبقاتی اش متحول سازد.
مندل در این نوشته به جنبه اخیر مساله میپردازد و اهمیت، ضرورت و ملزومات یک تشکیلات طبقاتی بر مبنای یک زمینه مادی نظریاستراتژیکی تشریح میکند. در پرتو تجارت قرن گذشته او نادرست و بی پایه بودن این ایده رایج در بین بسیاری از مارکسیست ها – چه از سوی هواداران این نظریه و چه از جانب مخالفین آن – که به زعم شانها حزب لنینی صرفاً ابزاری تشکیلاتی است، را مستدل می سازد و نشان می دهد که یک چنین تشکیلاتی در وهله اول یک امر سیاسی است که اصولاً ضرورت وجودی اش در جایگاه طبقه کارگر در جامعه سرمایه داری نشأت میگیرد. و ازاین رو نظریه لنینی سازماندهی در واقع تمرکز و ادغام „عوامل ذهنی“ آگاهی طبقاتی و رهبری „انقلابی“ است.
هر آینه طبقه کارگر زیر سلطه نمی بود و به لحاظ اجتماعی و سیاسی یک پارچه و همگون میبود دیگر نیازی به یک حزب لنینی در جامعه نمی بود. دقیقا به دلیل وجود قشربندیها در طبقه کارگر است که آگاهی طبقاتی اشان ناهمگون بوده ودر سطوح و درجات مختلف میباشند. تنها روش علمی جهت ادغام و وحدت بخشیدن به این آگاهیهای متفاوت و پراکنده وجود یک تشکیلات آگاه و مجهز به علم مبارزه طبقاتی است.
وظیفه چنین حزبی در طی روندی طولانی، وحدت بخشیدن بخشهای مختلف طبقه کارگر، ارتقای آگاهی کسب شده در جریان مبارزه طبقاتی روزمره به آگاهی طبقاتی و سپس به آگاهی انقلابی- سوسیالیستی است.
طبقه کارگر در مقام یک „طبقه در خود“ (طبقه بالقوه انقلابی به واسطه جایگاه عینیاش در جامعه سرمایهداری) به یک „طبقه برای خود“ (طبقه بالفعل انقلابی به واسطه کسب آگاهی طبقاتی) متحول شود.
مندل در یکی از مصاحبههایش میگوید:ـ
ـ“این آقایان از نشر عقاید، خواه بر روی کاغذ باشد و خواه در تالار سخن رانی ها، آن چنان واهمهای به خود راه نمیدهند. آن چه که آنها را به وحشت میاندازد همانا هرگونه عمل متشکل و هرگونه تلاش سازمان یافته در جهت تحقق این عقاید است“.ـ
این جزوه مندل در واقع تلاشی است در پاسخ گوئی به نکات مطروحه در بالا. و این که چگونه پرولتاریا میتواند از „طبقه در برابر سرمایه“ به „طبقه برای خود“ متحول شود.ـ
در شرایطی که مفهوم سازماندهی لنینی و حزب – هم چون بسیاری از دست آوردهای انقلاب اکتبر به دلایل مختلف، عمدتاً در پی انحطاط سریع حکومت شوراها در شوروی سابق – شدیداً دست خوش تحریف و تخریب قرارگرفته و حزب لنینی از یک سازمان رزمنده پرولتاریا به سازمانی بوروکراتیک متحول شد و به جای قدرت شوراهای کارگران و زحمتکشان عملاً این موجود مسخ شده به عنوان ارگان حکومتی در جوامع به اصطلاح سوسیالیستی سابق حاکمیت مطلق یافت، بحث مندل در مورد چرآئی نیاز به یک سازماندهی طبقه کارگر و چگونگی ایجاد یک حزب بر طبق الگوی واقعاً لنینی و نه کاریکاتور مسخ شده استالینی آن ضرورت تام دارد. از سوی دیگر مندل به پرسش ها و ایرادات طرح شده از سوی گرایشهای چپ گرائی که منکر ضرورت وجود یک حزب در روال مبارزه خود به خودی کارگران میباشند، پاسخی کافی میدهد و مستدل میسازد که خودگردانی اقتصادی و سیاسی کارگری کوچکترین منافاتی با کارکرد حزب لنینی ندارد.
هوشنگ سپهر
پی نویس ها
ـ1 – برخی از آثار با اهمیت تر مندل در زمینه اقتصاد عبارت ند از:ـ
– La Formation de la pensée économique de Karl Marx, Paris 1967.
– Die EWG und die Konkurrenz Europa-Amerikai, Berlin, 1968.
– Marxist Economic Theory (2vols.), New Yorkm, Monthly Review, 1970. *
– Late Capitalism, London, New Left Books,1975.
– Long Waves of Capitalist Development: The Marxist Interpratation, New York, Cambridge University Press, 1980.
– Introduction to the Capital (3vols.), London, Pelican, 1981. *
ـ2- نگاه كنید به:ـ
– Intoduction au Marxisme, Paris,1979.*
– The Marxist Theory of State, New York, 1980. *
– The Marxist Theory of Alienation, New York, 1974.
– Réponse ل Althusser et Jean Elleintein, Paris, 1979.
– Trotsky: A Study in the Dynamic of his Thought, London 1980.*
– La Place du Marxisme dans L`histoire, Amsterdam, 1986.*
– Trotzki als Alternative, Berlin, 1995.
– Critique de l’Eurocommunisme, Paris, 1978.
– Revolutionary Marxism Today, London? New Left Books, 1979
– Revolutionary Marxism & Social Reality in the Twentieth Century, Humanities Press International.
ـ3- عمده كارهای وی در مورد سازماندهی:ـ
– Class consciousness and the Leninist Party, London, New York, 1973.
– The Leninist theory of organisation, London? 1970. *
– Historical roots of bolshevism, London, 1973. *
– Teh Revolutinary Potential of the Working Class, New York, 1974.
– Contrôle ouvrier, conseils ouvriers, autogestion, Paris, 1970.*
– In Defense of Socialist Planning, New Left Review, N؛ 159, 1986.
– Power and Money, Verso, London 1992.
ـ4- مهم ترین آثارش در مورد جوامع پساسرمایه داری:ـ
– Inconsistencies of State Capitalism, London, 1969. *
– On Bureaucracy: A Marxist Analysis, London, 1975.*
– Ou va l URSS de Gorbatchev,Paris, 1989.
– Octobre 1917: Coup d`Etat ou Révolution sociale, La légitimité de la Révolution Russe Amsterdam, IIRE, 1992.*
– E. Mandel & C. Harman debate de USSR, Socialism & Enghelab, N؛ 2,3,4.*
منابعی كه با علامت * مشخص شدهاند به زبان فارسی ترجمه شدهاند.
[1] http://www.hks-iran.org/mandel/fa/works/leninist-theory-of-organisation.html