پادگفتارهای تسلیمطلبی – 5: این رژیم هفت رنگ! درباب رنگ ستادها و شوهای انتخاباتی، همایون ایوانی
در این قسمت استدلال یا گفتار تسلیمطلبانهی مربوط به „بازی رنگهای انتخاباتی رژیم“ را زیر ذرهبین خواهم گرفت. این بازی رنگها، ظاهرِ بیخطر و ابلهانهای دارد ولی با کمکِ مفسران و تبلیغاتچیهای چاپلوس رژیم، برای مخاطبین داخلی و خارجی پیامهایی را تولید میکنند. „تعابیر معناییِ ژرفِ“ تبلیغاتچیهای رژیم از این رنگها، بسته به مخاطب تغییر داده میشود. یک جا سبز به معنای „سبز سیّدی“ است، در جای دیگر „توجه به محیط زیست“ معنا میشود. یک جا سرخ به معنای „سرخِ علوی“ است، جای دیگر به همین بهانه احمدینژاد مادر چاورز را میبوسد، که „… بعله ما هم انترناسیونالیست هستیم!“.ـ
علاوه بر مفسرین و تحلیلگران رژیم، قوم تسلیمطلب که همان طبقه متوسط فرصتطلب خودمان باشد، هر چه آرزوی برآورده نشده است در „کامنتهای تبلیغاتی“ این یا آن جناح، به این „رنگهای رویایی“ پیوند میدهد (هشتک یادشان نمیرود!): این #رنگ یعنی آزادی! این #رنگ یعنی لغو سانسور! این #رنگ یعنی آزادی همه زندانیان سیاسی و عقیدتی! این #رنگ یعنی دانسینگ برای همه! این #رنگ هست، یعنی من هستم! و الی آخر!ـ
ابلهانه است؟ نه! اصلاً نیست! این تاکتیکِ نه چندان جدیدِ تمام احزاب عوامفریب و دستراستی در کشورهای مختلف است که فواید مختلفی برای آنها دارد! اولین فایده آن این است که توسط تبلیغاتچیهای مختلف، هرگونه قولی به مردم و افکار عمومی داخلی و خارجی داده میشود، بیآنکه رهبران سیاسیای که در اثر آن قولها به قدرت میرسند، مسئولیتی در باب آن پذیرفته باشند.ـ
دومین فایدهاش، تهی کردن محتوای سیاسی و طبقاتی در مباحثات به ظاهر سیاسی است. با این نمادها، برنامه سیاسی و طبقاتی و بحث روشنگرانه درباره آن به پسِ صحنه رانده میشود. „توده“ به هیجان میآید و هر کسی آرزوهای خود را در „رهبر“ حزب عوامفریب یا فاشیست میبیند. محتوا قربانی شکل و رنگ میشود و سیاستِ بیمحتوا، برگ برنده حاکمان برای فریب توده مردم کارساز میگردد. سرخ، سبز، بنفش، آبی، نارنجی و رنگ پرچم ایران، فرقی نمیکند، مهم این است که تمام نیروهای جمهوری اسلامی، نمیتوانند یا نمیخواهند محتوای خطرناک و بیرحمانه برنامه سیاسی، اقتصادی و امنیتیاشان را در سطح جامعه به بحث بگذارند، بنابراین از شعارهای عمومی و قابل تفسیر، رنگ، استعاره، „برداشت آزاد“ هوادارانشان سود میجویند تا بحث اصلی یعنی یکسان بودن ماهوی برنامه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی همه „جناحهای“ رژیم که „تنور انتخابات را گرم میکنند“، در حد امکان پرهیز کنند. این رژیم از برنامه پنج ساله نخست خود که در سال 1362 توسط دولت میرحسین موسوی به مجلس آن موقع ارائه شد تاکنون، با کمی زیگزاگ به دلیل بحرانهای شدید در برخی سالهای جنگ و یا سقوط شدید قیمت نفت در دوره رفسنجانی، سیاست بازسازی برنامههای درازمدت دولت شاه و انطباق با سیاست تعیین شده از سوی بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول را دنبال کرده است. هر دوره، بخشی از آن بسته به سطح مقاومت یا عدم مقاومت اجتماعی و طبقاتی در جامعه ایران، به پیش برده شده و کارهای باقیمانده به دولت بعدی واگذار شده است. این „میراثبری“ از دولت پیشین، مستقل از „دو علی گلابی“ای است که رئیس جمهور جدید، نسبت به دولت قبلی برمیدارد. هر جای کار که با مقاومت و نارضایی شدید مردم روبرو میشوند، „تقصیر دولت پیشین“ است، اگر هم که صدای کسی در نیامد، سیاست دولت کنونی است.ـ
سومین فایده استفاده از نمادها و رنگ این است که صف و شعارهای نیروهای مدافع آزادی، حقوق کارگران و زحمتکشان مصادره به مطلوب میشود. از جوکهایی که از خمینی بارها نقل شده، این است که در روز کارگر و در باب مسائل کارگری در روزهای نخست پس از سرنگونی شاه چنین اظهار نظر کرد: „خدا هم کارگر است!“ خب، ما همگی „شوخ طبع“ شدهایم و میتوانیم در رسانههای اجتماعی با چند علامت لبخند این جمله را برای دیگران بفرستیم و چند کامنت دیگر هم برایش بنویسیم. اما از چشمانداز دیگر، هدف این گفتار خمینی، مصادره شعار نیروهای کارگری، چپ و کمونیستی، در روزهای پس از قیام 1357 است که کارگران و زحمتکشان به منافع و سرنوشت خودشان میاندیشند. این گونه جملات قصار خمینی، تلاش برای جلب کارگران عقبافتاده، زحمتکشانی که از ریشههای مذهبی خود هنوز فاصله نگرفتهاند، به شمار میرود. از لحاظ محتوایی، همین روش برای بازی با رنگها و الحاق معناهای مختلف به آن به کار برده میشود.ـ
به عبارت دیگر، فایده „رنگ بازی“، گرفتن ابزارهای پیامرسانی اپوزیسیون به مردم است. این رژیم نه فقط تمام جامعه را به منجلاب کشیده است، بلکه سیاست و سنت سیاسی را نیز به گند خود آلوده میسازد. نسل جدیدی که در دوره طولانی سیطره جمهوری اسلامی با سیاست آشنا شده باشد، اگر رنگها را با جناحهای رژیم بشناسد، شاید ترجیح دهد که „از هر رنگی مبرا باشد“. این پیروزی بزرگ جمهوری اسلامی برای سیاستزدایی در میان نسل جوان است. رژیم به زبان بیزبانی به همه و به ویژه نسل جوان پیام میدهد، اگر به سیاست میپردازید، پس با یکی از راههایی که جلوی پایتان میگذاریم، همراهی کنید. طرف دیگر ماجرا نیز این است که جریاناتی که بنا به سابقه تاریخی در سطح جهان و ایران، رنگهای معینی را به عنوان نماد سیاسی خود استفاده میکردند، با یک کپی جعلی یا „نسخه مشابه“اش از طریق جمهوری اسلامی روبرو میشوند. رنگ سرخ که برای کمونیستها و سوسیالیستها شناخته شده بود، اینک در جمهوری اسلامی از سوی جماعت احمدینژاد مصادره شده است. رنگ سبز که در سطح جهان برای هواداران محیط زیست و صلح شناخته شده است، با سبز سیّدی موسوی به تاراج رفته است. اگر فمینیستها و جنبش زنان، رنگ بنفش را استفاده میکنند، حالا روحانی صاحب رنگ شده است. اگر طرفداران „انقلاب مخملی“ رنگ نارنجی را مثلا در اوکراین به کار بردهاند، ملالی نیست، جمهوری اسلامی کاندیدای رنگ نارنجی را هم برای طرفداران انقلاب مخملی به سبک وزارت اطلاعاتِ رژیم حاضر میکند.ـ
خبرسازی و هدایت افکار عمومی با هیاهوی کاذب
با این مقدمه، نگاهی کوتاه بیاندازیم به شوی تبلیغاتی ستادهای انتخاباتی و رسانههای مختلف رژیم در باب بحث شیرین انتخاب رنگ! موضوع „هیجانانگیز است“ و خبرنگاران رژیم با صدایی لرزان و قلمی هیجان زده خبر میدهند که آقای میر سلیم هم رنگ زرشکی را انتخاب فرمودند.
„در گفتگوی رسانه ها با نامزدهای انتخابات هم امروز دو تن از کاندیداها از رنگ انتخاباتی خود رونمایی کردند، ابتدا مصطفی میرسلیم که قائل به رنگ ها نبود از اصرار همکارانش برای انتخاب رنگ زرشکی به عنوان رنگ انتخاباتی ستادش خبر داد، سید ابراهیم رئیسی هم رنگ پرچم ایران را به عنوان نماد رنگی خود انتخاب کرد، حسن روحانی هم در صدا و سیما رنگ انتخاباتی خود را سبز و بفش عنوان کرد.“[1]ـ
چهار سال قبلش، بازی رنگها برای نشریه گاردین هم „جالب میشود“. خبرنگار محترم، بالاخره موضوع مهمی برای گزارش به مردم جهان پیدا میکند و برای سایت جمهوری اسلامی چی نیز مهم است که به مردم بخوراند که „تمام جهان نگاهش به انتخابات رنگی ماست“ و ترجمه کوتاهی از مطالب گاردین انتشار میدهد:ـ
ـ“گاردین در گزارشی تحت عنوان“اصولگرایان در اضطراب قالیباف و مچ بند های زرد ستادش“ نوشت: حامیان شهردار تهران روز چهارشنبه درحالیکه از کاندیدای انتخاباتی خود حمایت می کردند، بنرهای زرد رنگ در دست داشتند و مچ بند زرد بسته بودند.“[2]ـ
دو نقل قول از این بازی „رنگ“ها نشان میدهد که این سبک خبرسازی نقش موثری در کنار زدن اخبار واقعیای دارد که همان زمان در ایران رخ میدهد. فضای رسانهای پر میشود از چنین اخباری و اعدام، شکنجه، اقدامهای ترورریستی فرامرزی وزارت اطلاعات، سرکوب مردم، بحران اقتصادی و تورم جهشی، فعالیتهای جنگطلبانه رژیم در منطقه خاورمیانه جایی برای انتشار و اطلاع رسانی به افکار عمومی نمییابند. کمی نزدیکتر برویم، میبینیم مسئله „راهبری افکار عمومی“ که نیروهای اطلاعاتی رژیم سالهاست برروی آن متمرکزند، در این جا نیز ردش دیده میشود. برای طولانیتر نشدن مطلب، مستقیم برویم سراغ رنگ روزِ دولت اسلامی، یعنی بنفش: چه کسی این رنگ را پیشنهاد کرد؟ این پرسش را خودِ رژیم طرح میکند و پاسخش را به ما میدهد:ـ
„ماهنامه «زندگی ایده آل»، یک جوان 30 سال را به عنوان طراح اصلی رنگ انتخاباتی دکترحسن روحانی معرفی کرده است.«ساسان سلیمانی» متولد سال 62، فارغ التحصیل رشته کارگردانی است.“[3]ـ
این آقا ساسان نمونه جالبی برای بررسی مختصات و مشخصات فرصتطلبی و تسلیمطلبی نسل ول معطل و متوسط کنونی در ایران است! یک کارگردان کاسب جوان، که به قول خودش „من آدم سیاسی ای نیستم. ولی…“ نمیدانم خوانندگان این مطلب این جمله را از دهان چند نفر و در چه شرایطی شنیدهاند؟ توضیح همین یک جمله و تمام کسانی که از این طریق وارد سیاست میشوند، چند کتاب توضیح فلسفی، سیاسی، روانی لازم دارد. اول از همه از خودشان سلب مسئولیت سیاسی میکنند و بعد شروع میکنند هر ارزش سیاسی و انقلابی را به گند بکشند. اگر هم اعتراض کنی و یا پاسخی بدهی، در جا مظلوم نمایی آغاز میشود که „شما سیاسیها ما را سرکوب میکنید! با این رفتار خشنتان! مگه من چی گفتم؟!“ امیدوارم در فرصتی دیگر، به این شعار „من سیاسی نیستم، ولی!!!“ بتوانیم بپردازیم. علی الحساب از لنین که او آدم سیاسی خوبی بود نقل قولی از شچدرین، نویسنده خوب روسی را خدمتتان برای این موارد عرض میکنم که در یکی از داستانهای طنزآمیزش از زبان قهرمان داستان نوشت: „گوش بالای سر نمیروید، اما…“ این ولی و امای شما نیز مرا یاد جمله شچدرین میاندازد: اگر سیاسی نیستید، „ولی“ اش برای چیست؟!ـ
داستان این کارگردان و دستیار تبلیغاتی روحانی، اما جالبتر است و سراسر با نکتههای درسآموز! یک سال بعد، او با ساختن یک ویدئو کلیپ تبدیل به „چهره اعتراض نسل جوان در ایران“ میشود. حتما بسیاری از خوانندگان این مطلب به یاد میآورند که در سال 2014 یا 1393، انتشار ویدئو کلیپ „هپی“ که شش دختر و پسر جوان ایرانی در آن رقصیدند، چه موج خبریای را در رسانههای داخل و از آن مهمتر خارج[4] از کشور ایجاد کرد؟ کارگردان آن چه کسی بود؟ ساسان سلیمانی.ـ
به فاصله کوتاهی نیروهای انتظامی ج.ا هنرپیشهها را دستگیر کرد و آنها نیز سریعا پشت دوربین به ندامت و فریب خوردگی خود اعتراف کردند. نیروهای انتظامی و قوه قضائیه که کرور کرور حکم اعدام صادر میکند، این دفعه رئوف شدند و سریع با گذاشتن وثیقه آنها را بعد از چند روز آزاد کرد. طبیعتا خبر بازداشت آنها که بازتاب وسیع رسانهای داشت، خبر آزادی و برخورد „ریلکس“ جمهوری اسلامی نیز نقش تبلیغی بزرگی برای جا انداختن این موضوع بود که „رژیم زیاد سخت نمیگیره!“، طرف دیگر ماجرا نیز این بود که آقا ساسان ما تبدیل به „چهره حقوق بشری“ شد. چند روز پس از دستگیری، „کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران“ در روز سوم خرداد 1393 خبر از خودداری از آزادی کارگردان „هپی“ را داد[5]. موضوع در آن روزها آن قدر „داغ“ میشود که خبر اعدامهای وسیع، حتی اعدام کودکان نوجوانان زیر 18 سال به سایه میرود. برای یادآوری، آمار رسمی اعدام در سال 2014 به 688 نفر رسیده بود. از آن میان 49 مورد در ملاء عام اعدام شدهاند[6]، یعنی „هنرمند غیرسیاسی“ ما، نمیتواند بگوید که ایشان و قوم „هپی“ از این وقایع اطلاعی نداشتهاند. پنج روز بعد از خبر „کمپین بینالمللی حقوق بشر در ایران“، ساسان سلیمانی آزاد میشود.[7]ـ
جمع بندی این قسمت
جایگزینی بازی „رنگ“ها با برنامه سیاسی و طبقاتی، یکی از مواردی است که نشان از خطرات زیر را برای ما دارد:ـ
ـ مسئولیت ناپذیری حاکمان با حرف بسیار زدن، بیآن که چیزی گفته باشند
ـ تهی کردن محتوای سیاسی و طبقاتی مطالبات کارگران، زحمتکشان و تمام آحاد جامعه
ـ زمینهسازی برای مبلغین رژیم برای توهمپراکنی داخلی و بینالمللی
ـ ضدحمله و ایجاد سدی دیگر برای رساندن پیام اپوزیسیون واقعی و پیگیر به مردم
ـ هدایت افکار عمومی به سوی ناکجا آباد و رخدادهای کم اهمیت، برای جلوگیری از توجه عمومی به مسائل و مشکلات پایهای جامعه و حکومت
در پایان به یک نمونه „ساده و پیش پا افتاده“ یک همکاری تبلیغاتی – سینمایی رسیدیم که جای تامل بیشتری دارد. در نمونه بالا میبینیم که تهیسازی محتوای سیاسی فضای حاکم بر جمهوری اسلامی بدون دستیاری روشنفکران (یا تاریکاندیشان) به راحتی ممکن نیست. تبلیغاتچیهایی که از روشهای بازاریابی و تبلیغاتی سینمایی برای محبوبیت کاندیدای جمهوری اسلامی و برای جذب مردم استفاده میکند. مبارزه با چنین روحیه فرصتطلب و تسلیمطلبی، موضوع یادداشتهای دیگری از همین مجموعه خواهد بود. (علی الحساب مقایسه کنید، با لنی ریفنشتال، کارگردان دوره فاشیسم آلمان) نکته مهم برای بحث فعلی این است که این رژیم بسیار سنجیده و با برنامه به دستکاری افکار عمومی، یا به روایت فیلمساز دیگرش، مخملباف، به „جراحی روح“ جامعه از طریق رنگ، نور، فیلم و عوامفریبی مشغول است.ـ
رنگها، استفاده از روشهای بازاریابی در عرصه سیاست، هدایت افکار عمومی از طریق ایجاد رخدادهای „کنترل شده“، تبلیغ سیاستزدایی در عرصه سیاست توسط کارورزان فکری در خدمت رژیم، حضور هنرپیشهها و هنرمندان سست عنصر در شوهای مشروعیتبخشی به رژیم و روشهایی از این دست، باطلاقی است که جمهوری اسلامی برای غرق کردن خواستههای مطالبات مردم در نمایشها و هیجانهای کاذب، خبرسازی برای پنهان ساختن اخبار اصلی آماده کرده است. باتلاقی که در آن قدم نباید گذاشت، بلکه بایستی طردش کرد و به دیگران خطر آن را گوشزد کرد.ـ
همایون ایوانی
سیام ژوئن 2017
ـ[1] به نقل از سایت های صدای ایران، آخرین خبر و شبکه زنجیرهای رسانههای جمهوری اسلامی، هفتم اردیبهشت 1396
ـ[2] گزارش گاردین از رنگ انتخاباتی و مچ بندهای ستاد انتخاباتی قالیباف، 20 اردیبهشت 1392
ـ[3] چه کسی رنگ انتخاباتی روحانی را پیشنهاد کرد؟، خبر توسط ایلنا و در صفحات زنجیرهای رژیم چاپ شده است، از جمله: سایت انتخاب، 22 تیر 1392
ـ[4] فرهنگ نیوز شوی نیروهای انتظامی و بازتاب کلیپ را در هفته نامه لوپوئن، دویچه وله، بی بی سی فارسی را برای پرهیز جوانان از „اغفال گران“ منتشر کرده است، مراجعه کنید به لینک زیر
http://www.farhangnews.ir/content/75704
[5] https://persian.iranhumanrights.org/1393/03/sasan-soleimani/
ـ[6] گزارش سالانه وضعیت حقوق بشر – ویژه ۱۳۹۳، ن. ک:ـ