به یاد «عباس کرمی» از اعضای چریکهای فدایی خلق، احسان حقیقی(پاتوره)ـ
بیاد «عباس کرمی» از اعضای چریکهای فدایی خلق که یلدای۱۳۶۱ حاکمیت ارتجاع و ستم و سرمایه در زندان دیزل آباد کرماشان خون پاکش را برزمین ریختند:ـ
حالا هر اناری که می شکند خونش می ریزد بر سپیدی برفی که ریز ریز تمام یلدا را باریده است.ـ
خودش گفت:«یلدا بود و ریز ریز برف می بارید»ـ
حالا چاقو بر هر اناری که می گذارند حتمن یلداست،و مردی در من تمام قد می ایستد.
گفت«چهل کیلو بیشتر از تنش نمانده بود،فشرده بودندش زیر شکنجه،مثل انار»ـ
بچه ی محله ی آرامگاه کرماشان بود٬محله ی آرامگاه که بر لبه ی با مهای کاهگلیش گلهای کاسه شکن می روئید.و توی حیاط خانه ها ردیف سنگ قبرها بود.که فاصله ی ایوان تا مستراح را ارواح زنگ زده٬از پشت سر بدرقه مان می کردند،توی همین محله به دنیا آمده بود اما نه تیغ کش شده بود ونه سُرنگ را فروکرده بود میان شاهرگ هاش.بر این ها شوریده بوده٬می گفتند.ـ
می گفتند راز دار زخمی دستها بود و ریخته ی دیوارها.می گفتند با کتاب و گلوله قافیه می ساخته.ـ
حالا یلدا که می رسد مردی از تبار آن گَوَزن های عاشق،انار می شود،می پاشد بروی سرد و سپید جهان.ـ
گفت«یلدا بود ریز ریز برف می آمد توی سلول نشسته بودیم که صدایش زدند»ـ
وقتی صدایش زدند شاید اناری توی دستش بوده.نمی دانم این را گفت یا نگفت،واقعن نمی دانم اما هربار که تصور می کنم که کسی را در یلدایی برفی صدا بزنند که ببرند ش از پشت میله ها، که ببرندش تا…،ناخودآگاه اناری را توی دستش می بینم.این تکنیکی در روایت نیست ،چیزیست که بایدباشد،شاید اناری که چند روز قبل مادرش در سالن ملاقات برایش آورده.ـ
گفت«شب کشداری بود،که عباس را بردند،گفت سپیده شمردیم٬یک،دو،سه…هزار انار پاشیده شدند روی یلدا»ـ
احسان حقیقی(پاتوره)ـ