„باقر مرتضوی: نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم „هوشنگ امیرپور
„نه می بخشیم و نه فراموش می کنیم“
هوشنگ امیرپور
هوشنگ امیرپور درآبانماه 1319 در شهر مراغه بدنیاآمد. دبستان را در این شهر و دبیرستان را در دبیرستان منصور تبریز با رتبه شاگرد اول به پایان رساند.در اوایل دهه 1960 میلادی برای ادامه تحصیل با بورس دولتی به ایتالیا رفت و در جریان جنبش دانشجویی به کنفدراسیون جهانی پیوست. در آغاز در شهر فلورانس اقامت داشت، با پشتکار و درایت خود، به سازماندهی دانشجویان همت گماشت. دیری نپائید که سازمان دانشجویان ایرانی آن شهر را به یکی از واحدهای فعال کنفدراسیون تبدیل کرد. هوشنگ پس از چندی به اندیشههای مارکسیستی روی آورد و در ادامه همین راه به سازمان انقلابی پیوست. در فاصله سالهای 69 تا 1972 سه بار به عضویت هیأت دبیران کنفدراسیون انتخاب شد. (کنگره نهم، دیماه 47- کنگره دوازدهم، اسفند 49 و کنگره سیزدهم، دیماه 50). وقتی امیرپور در این سالها در رأس کنفدراسیون بعنوان دبیر آن فعالیت میکرد، رژیم شاه در دیماه 1349 پیشنهادغیرقانونی بودن کنفدراسیون را اعلام کرد و برای دانشجویانی که عضو این سازمان میشدند، از سه تا دهسال زندان تعین نمود. واکنش کنفدراسیون و دبیران آن به این تصمیم، مبارزه همهجانبه و فراگیر با حکومت رژیم شاه بود که این امر در رادیکالیزه شدن کنفدراسیون نقشی اساسی داشت. بالاخره این قانون در ژانویه 1349 به تصویب رسید و اعضای کنفدراسیون بر طبق این قانون به حداکثر تا ده سال زندان محکوم میشدند.
علاوه بر آن امیرپور در رأس کمیسیونی از اعضای کنفدراسیون، زمینهی تدوین کتابی را در باره ی ساواک فراهم آورد که از طرف کنفدراسیون جهانی انتشار یافت. آنجا برای نخستین بار از چهره
سازمان امنیت به عنوان یکی از ابزارهای سرکوب و ارتجاع حاکم، پرده برداشته شد و سیاههای از جنایات رژیم پس از کودتای 28 مرداد 1332، فعالیتهای ساواک در خارج از کشور و همدستی و همکاری پلیس کشورهای خارجی با آن، در اختیار خوانندگان قرار گرفت. کوششی که او در تدوین این کتاب به کار گرفته بود باعث شد که تا سالها همچنان به عنوان یک اثر مهم و قابل اعتماد، به مثابه یک سند گویا دربارهی فعالیتهای ساواک و چگونگی اقدامات آن، مورد مطالعه قرار گیرد. اعتبار این کتاب چنان بود که بعد از انقلاب بهمن در ایران نیز تجدید چاپ شد.
یکی دیگر از اقداماتی که او در آن نقشی با اهمیت ایفا کرد، سازماندهی مبارزات کنفدراسیون در مقابله با جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی در ایران بود. جشنهای 2500 ساله که در پائیز سال 1350 در شیراز برگزار شد، قرار بود شکوه و عظمت 2500 ساله شاهنشاهی را به نمایش بگذارد و برای رژیم شاه اعتبار جهانی کسب کند. کنفدراسیون جهانی با تمام نیروی خود به رویارویی با این جشنها رفت و کوشش کرد تا با نشان دادن فقر عمومی در ایران و آشکار ساختن دیکتاتوری موجود، نقاب از چهره رژیم شاه بردارد. در نتیجه این تلاشهای کنفدراسیون، بسیاری از شخصیتها و رهبران کشورهای جهان به ایران سفر نکردند. این اقدام یکی از پیروزیهای بزرگ کنفدراسیون در تاریخ آن سازمان محسوب میشد و امیرپور به عنوان عضوی از هیأت دبیران آن در تحقق این هدف نقشی فعال بر عهده داشت.
در سالهایی که کنفدراسیون دچار تفرقه و اختلافات درونی شدید شده بود، امیرپور همواره روحیهای صبور و وحدتطلب داشت و کماکان میکوشید به جای تأکید بر اصول مورد اختلاف، مواردی را ملاک کار قرار دهد که پیرامونشان وحدت عمومی وجود داشت. همین روحیه باعث شد که اغلب گروههای سیاسی او را به عنوان میانجی میپذیرفتند. هوشنگ، انسانی بذلهگو و شوخ و شاد بود. فروتنی و سادگی خاصی داشت که احترام همگان را برمیانگیخت. هوشنگ نه تنها رهبر خوب جنبش دانشجوئی بود و در امر وحدت نیروها نقش مؤثری داشت، بلکه خدمتگذاری کوشا و صادق از اعضای ساده جنبش بود و با شور و شوق با افراد ساده جوش میخورد و با کردار و گفتار مناسب خود به سرعت آنها را به جنبش جلب میکرد. این هنر و استعداد هوشنگ بیمانند بود. در جنبش دانشجوئی یا حزبی، اکثر آنهائی که با هوشنگ آشنا بودند، به دوستی و رفاقت با او افتخار میکردند.
با آغاز تحولاتی که سرانجام به انقلاب بهمن 1357 انجامید، هوشنگ همراه با یک خبرنگار ایتالیائی به ایران رفت.
او در تابستان 1358 در کنفرانس چهارم سازمان انقلابی در تهران به عضویت هیأت اجرائیه این سازمان درآمد. در این دوران سعی فراوانی در ایجاد وحدت در جنبش چپ ایران داشت. در اولین کنگره حزب رنجبران در دیماه 1358، به عنوان یکی از اعضای 5 نفره هیأت دبیران دفتر سیاسی انتخاب شد.
با حمله ی رژیم جمهوری اسلامی به حزب رنجبران، در تابستان و پائیز 1359، امیرپور نیز چون شماری دیگر از کادرها و اعضای حزب اجباراً به زندگی مخفی روی آورد. هنگام زندگی مخفی در تهران، علاوه بر مسئولیتهای جاری حزب، به انتقال اعضای مخفی به مناطق امن کمک میرساند. او سرانجام، درخرداد 1362، با شدت گرفتن حملات رژیم اسلامی علیه مبارزان، همراه با عده ای دیگر دستگیر و زندانی شد.
هوشنگ با رازداری جان بسیای از رفقایش را نجات داد. کسانی که هوشنگ را در زندان دیده بودند میگویند او را تا آن حد شکنجه کرده بودند که تمام دندانهایش زیر شکنجه ریخته بودند. با اینکه از توان جسمیاش بسیار کاسته شده بود، با سربلندی تمام، رویی خندان و شاداب داشت. امیرپور را سرانجام در اسفند ماه سال 1363 اعدام کردند.
با این امید که یادش و نامش جاودان بر تاریخ بماند.
باقر مرتضوی