ياقوت، به خاطره ى „خلاف تشكيلاتى، شعری از بهروز داودى
ياقوت *ـ
به خاطره ى „خلاف تشكيلاتى“ **ـ

بانوی سرخ
رنج نامه ى سى ساله ات
در دست
چشمى
به مرزهاى بى نشان
چشمى
به كناره ى ميدان
نگران
رودابه را
در چشم زال
دلاورى عاشق
سرودى
اما
در ميانه ى ميدان
با چشم هاى منتظرِ ياقوت
در دل گريستى
رودابه ى دلير را
بر بالهاى سيمرغ
به اوج افسانه
رساندى
ياقوت
در كناره ى ميدان
بى قرار
بر قرارِ خود ايستاد
ايستاد ، ايستاد
تا
بالِِ خود گشود
تا پر كشيد
تا به افسانه
جان داد
ياقوت
اسطوره شد
پاريس ، اكتبر ٢٠١٧
ـ * زن سرخ پوش كناره ى ميدان فردوسى
تجسُّدِ دليرى و پايدارى در عشق
ـ** نوشته ى عباس هاشمى : ـ