احمد مقیمی: معرفی کتاب ایستگاه خیام در هفتمین گردهمایی سراسری درباره کشتار زندانیان سیاسی در ایران
به نام انسان که بخشنده و مهربان است.ـ
من احمد مقیمی سومین فرزند محمد علی و بتول در تهران متولد شدم. خانواده پدری سه سال قبل، از مناطق سلطانیه ـ خدابنده زنجان به تهران مهاجرت کرده بودند. همزمان با تولدم، پدرم در ریل گذاری راه آهن شاهرود ـ مشهد شاغل بوده است. یک سال بعد همه خانواده در ایستگاه سبزوار سکونت یافتیم. پس از آن به مدت ۲۰ سال را با ۱۳ بار انتقال از ایستگاهی به ایستگاه دیگر گذراندیم!. اغلب ایستگاهها فاقد حداقل امکانات رفاهی زیستی بودند و نیز بد آب و هوا محسوب میشدند. در این میان “ ایستگاه خیام “ به لحاظ آب و هوا استثنا بود که فقط نزدیک به دو سال سکونت یافتیم. با توجه به خاطرات شیرین دوران بلوغم در آن ایستگاه و سرنوشت بسیار تراژیکی که بعدها یافت، نام کتاب خاطراتم را از آن گرفته ام.ـ
هدف از نوشتن و انتشار آن: خاطرات من در واقع عصیان من است اما به دور از خشونت که در قالب کلام آورده ام. این کیفرخواستی است بر علیه فرادستان جبّار و ستمگر و نیز بخشی از تودههای جامعه که همان خصلتهای حاکمان را دارند. اما آنرا برای دادخواهی به هیچ محکمه رایجی نخواهم سپرد، بلکه برای ثبت در تاریخ و قضاوت مردم امروز و فردا میباشد. علاوه بر آن اثبات اینکه؛ حتی در شرایط بحرانی و سرکوب مطلق دوران وحشت، کسانی یافت میشوند و در عمل نشان میدهند که؛ انسانیت هیچگاه نمرده و نخواهد مرد. در ضمن تلاش کوچکی از جانب من است در بازپس گرفتن تاریخ معاصرمان که مصادره کرده اند.ـ
محتوی کتاب “ ایستگاه خیام „: در اصل خاطرات شخصی من است، اما با توجه به زندگی نسبتاً پر ماجرایم در سه دوره تقریباً مساوی و تحت سه سیستم مختلف حکومتی، تاثیراتی تعیین کننده داشته اند.
ـ۱ـ دیکتاتوری کلاسیک شاه
ـ۲ـ توتالیتاریسم سیاه ملّا
ـ۳ـ سیستم دموکراتیک فرانسه (البته سه سال در ترکیه و یکسال هم یونان بوده ام)ـ
کتابم در ابتدا با مختصری از خاطرات پدر و مادرم آغاز میشود، با روایتی از جنگ جهانی دوم که در آن هنگام نوجوان بوده اند. پس از آن دوران رشد و تحصیلم در دبستان و دبیرستان را شرح داده ام. از شیطنتهای دوران کودکی تا کنجکاویهای جنسی نوجوانی، نگاهم به جنس مخالف و به مرور درک تبعیض جنسیتی، اعتقادات مذهبی و ترس از بهشت و جهنم، تا روند تغییر، همه و همه را شرح داده ام.ـ
ورودم به دانشگاه، مصادف با آغاز راهپیماییهای ضدّ سلطنتی بود که من هم در اغلب آنها شرکت میکردم. دلایل و انگیزههای خود را هم نوشته ام. یک هفته پس از ورود خمینی به ایران و سکونت او در مدرسه علوی، به اتفاق یکی از اقوام همسن و سالم همراه با صدها دانشجوی دیگر به دیدارش شتافتیم. چون با توجه به سخنان او در پاریس و حمایت تقریبا تمامی گروهها و شخصیتهای داخلی و خارجی، خمینی را “ گاندی ایرانی “ میپنداشتیم!.ـ
اما بلافاصله پس از پیروزی انقلاب و دیدن انحصار طلبیها و نیز؛ تغییر ۱۸۰ درجهای آخوندهای مظلوم و مهربان گذشته و تبدیل آنها به گرازهای وحشی، ضدّ انقلاب شدم!. پس از آن به فعالیتهای سیاسی پرداختم، ساده لوحانه تصور میکردم خمینی و آخوندها را با رقابتهای دموکراتیک و پارلمانتاریستی پس خواهیم زد.
گروههای سیاسی مطرح آن زمان؛ حزب توده، جبهه ملی و حزب ایران، سازمان چریکهای فدایی خلق، سازمان مجاهدین خلق و سازمان پیکار بخش انشعابی مارکسیست مجاهدین خلق را معرفی و مواضع آنها را در مقابل عملکرد حکومت شرح داده ام. دیگر موضوعات؛ حوادث گنبد و ترکمن صحرا، وقایع خوزستان، حمله و هجوم به دانشگاههای سراسر کشور با نام انقلاب فرهنگی، گزارشی از جنگ هشت ساله و شرح تجربه عینی خود از حضور در جبهه البته در قسمت ترابری میباشد.ـ
روند سرکوبهای سیاسی بعد از انقلاب که به سی خرداد منجر شد را نوشته ام. من مدت زیادی زندانی نبوده ام، اما در طی بازداشت در کمیته مرکزی و اوین شکنجههای بسیار هولناک و غیر قابل تصوری متحمل شدم و بارها آرزوی مرگ میکردم. گوشههایی از روزهای قیامت در کشتارگاه اوین لاجوردی، آنهم در دوران طلایی امام! را شرح داده ام. هنوز هم پس از گذشت سالهای طولانی، تاثیرات جسمی و روحی و روانی آنچه بر سرم آمد و دیدم با من است. به قول الکساندر سولژنیتسین؛ برای آنکه بدانیم آب دریا چه مزهای دارد، به جرعهای بیش احتیاجی نیست.ـ
کُرد، کُردستان و من، در حدود ۴۰ صفحه از کتاب اختصاص به آن خطه و مردمانش دارد. در آن بخش ضمن معرفی دو حزب مطرح و قدرتمند آن زمان؛ کومله و دموکرات، حوادث و فجایع سالهای پس از انقلاب را که بر آنان تحمیل شد را شرح داده ام.ـ