جوانبی از زندگی سیاسی اجتماعی و ادبی علی اشرف درویشیان- اکبر معصوم بیگی
آن چه در پی می آید متن کامل یادداشت کوتاه من (علی اکبر معصوم بیگی) است درباره ی دوست عزیز از دست رفته ام، علی اشرف درویشیان، که دیروز (شنبه شش آبان 96) در روزنامه ی «شرق» منتشر شد. البته مطابق رسم همیشگیِ مطبوعاتِ ”امپراتوری سانسور“ مطلب سانسور شده است.
**********
درویشیان سوپر استار هفته نامه ها، ماهنامه ها و روزنامه ها رنگین، میهمان این برنامه و آن برنامه ی رادیو و تلویزیونی نبود. عکس و تفصیلات او را روی کمتر مجله ای می دیدید. چون شیرین نبود. در برابر شرّ و پلیدی و ستم تلخ بود. زَقّوم بود . این بود که نمی توانست „سلبریتی“ رسانه های جریان های جور واجور قدرت و ثروت باشد. تا خودش را بشناسد سر از زندان و بند و شکنجه درآورد. همه ی زندگیاش در پهنه ی فرهنگ و پیکار برای آزادی و برابری گذشت. چنان که خود در جایی گفته است „چریک مسلّح نبودم، چریک فرهنگی بودم“. سکوت نمی توانست. با مماشات و پشت هم اندازی بیگانه بود. پیوسته در تکاپوی آزادی بود. صراحت لهجه اش گاه تا اعماق می سوزاند. اما فقط تلخ نبود. راستی که مصداق بارز نام مستعاری بود که در دهه ی 50، پس از یک دوره ی کوتاه رهایی از بند، برای پرهیز از تیغ سانسور بر خود نهاد: لطیف تلخستانی. „لطیف“ و نرم و نازک و خاضع و خاکِ راه در برابر بی چیزان و به زمین افتادگان و محرومان، و „تلخ“ و گریزان و نفور از قدرت، هر قدرتی. در سلامت که سهل است، حتّی در بستر بیماری در برابر صاحبان قدرت و ثروت تیغ آخته بر کف داشت. از بهره کشان و مفت خواران و کاخ سازان به جان نفرت داشت. چند سال پیش که برای جور کردن حاشیه ای فرهنگی برای مناسبتی غیر فرهنگی و چه بسا ضدّ فرهنگی از او هم دعوت کردند که به کیش برود، هراسان و آشفته و خشمگین به تهران آمد که: „چطور جرئت کرده اند از همچو منی برای چنان جایی دعوت کنند؟“ و چند خطی خطاب به مردم رقم زد که، بی گمان به عنوان سند برائت روشنفکری متعهد و آزادی خواه ما از قدرت، در تاریخ این سرزمین ماندگار است: „من بر سر سفره ی خون نمی نشینم“. علی اشرف درویشیان در روزگار آبروباخته ی ما آبروی زمانه ی ما بود. ـ