خرده بورژوا، بهروز داودى
خرده بورژوا
روىِ گليم كف اطاق
ولو شده ايم
و
كاسه ى درشتِ مِلامين
نيمه خالى
نشسته ميان جمع
سيب هاى سرخ
اكنون
دل داده اند
به بشقاب هاى پريده رنگ
و
بحثى داغ
گردِ واژگانى غريبه
رها نمى كند ما را
داغی نشسته
به پيشانى
كه با كلاه
و با دست
نيز
پنهان نمى شود
بهنام* با سبيل هاى
پر پشت و بور
از پشتِ ذره بينِ نگاهش
ورانداز ميكند
بشقاب هاى رنگ باخته را
كداميك از ما
به راستى
خرده بورژواتريم ؟
به شيطنت
در گوشش
زمزمه ميكنم
پاسخ
كوتاه است
و
با صدائى بلند
ـ“بشقاب هامان را
نگاه كنيم“ـ
ناباورانه
اما ، با تأخير
نگاه ها
پيشانىِ خودِ او را
نشانه ميگيرند
سيب سرخِ درشت
در بشقابى پريده رنگ
ور انداز ميكند ما را
سيبِ سرخِ درشت
كه لبخند ميزند
هنوز ، همچنان
از پشتِ سال ها
به كلاه هامان
به دست هامان
پاريس – فوريه ٢٠١٨
ـ * بهنام (محمد على) سالمى
در مهر ماه ١٣٥٠ در درگيرى مسلحانه با ساواك به شهادت رسيد